دشمن در کمین شورش ها

هادی ستار زاده  

رخدادها در خاورمیانه،غول چراغ لاءالدین است،  بیرون جسته تا هر رویائی را  حتی اگر در خیال باشد ، به واقعیت تبدیل کند.  هزار یک شبی را بیافریند. تا خواب  خلفیه را آشفته سازد.  به ناگاهان کپرنشیان ، بیکاران قهوه خانه نشین و زنان از حرمسرا ها به طغیان سربر کشیده اند.  نیل وصحرا، خبر، طوفان سمهگین را  سر تتیر آوردند. تا قیام ،فراموش شدگان، سرکوب شده گان  را به جهانیان در شبکه های   همگانی اعلام دارند.  ما اعراب قهوه خانه نشین و نرد بازان قهار، علیه بی حقی خویش میدان التحریر را تصرف کرده ایم،ما می خواهیم بر علیه  خصوصی سازی امر سیاست فریاد کنیم .از تونس تا طرابلس ، از قاهره تا تهران ما همه  با هم هستیم  دست بدست وتاب خورده ،   تناور و پر انرژی  ترس  فرو ریخته و با آن  بیگانه ایم.و این مهمترین دستاورد است  .   آشوبی فرا گیر است، گوئی قلب جهان دوباره به طپش افتاده است. که باید بدان ایمان داشت و دست به دست سائید. آنچه که عریان است در شرایط کنونی  این مبارزات جنبه عام اسلام گرائی از نوع انقلاب 57 ایران را در بر ندارد. و از یک مرکز ستاد فرمان نمی گیرند. و با تجربه موی سپید شده گان در سیاست و مملو از تاریخ  و خاطره جنگ های استقلال ، و قهرمانان عرب نشته بر سکوی تاب کوچه ، در انتظار آن دیگری  و یا فرج امام زمانی فاصله دارد. و سنت سیاستمداران  کلاسیک را  ، با رهبران بی ابتکار سر در گم . حرکتی  آزاد  به مانند باد صحرا و تپه ها بیقرار شنی آن.  و آن رخدادی با سازمان یابی درعصر انترنت، فیس بوک و تلفن  همراه .اما در پس این شوق طبیعی که  ریشه در همین خود برانگیختگی همه ما دارد  . هم جای نگران بودن هست،  و هم می توان چراغ امید را  روشن نگهداشت.

 جوانان، زنان، پیران به محدوه های غیر مجاز وارد شده اند. و صدای آزادی خواهی و دمکراسی طلبی چون بخار ساحل خوش گذاران تونس  ، نیل آبی  و خلیج گرم بر فرق دماوند ایستاده است تا همچنان ببارد. جار بلند ابر در اسمان آبی 1_ این خیزش ها نه فتنه گریست و نه ساخته پرداخته غرب است. ریشه این شورش ها، در بحران ساختاری  سرمایه داری جهانی ،رشد رو افزون  جمعیت جوان، که مدام به صف بیکاران و بی آتیه می پیودند، تا  ارتش شورشی وسیع تر شود . در نیتجه افزایش فاحش فاصله طبقاتی ، و چاق شده گی دولت های بیکار  و دست به فرمان قدرت و سرکوب نهاد های مدنی  و بسته بودن  حضور در سیاست برای دیگر اندیشان ، این حس بیداری را  با شعله های اتش  انقلاب « یاسمن» در جوانان و هم دردان  و مشتاقان آزادی  جان بخشید. این شورشها  دنیای رویا یهاست  که از خواب چند دهه سر بلند می کنند. و از روزن خیابان به آینده می نگرند و امید و بیم را در شب صحرا ،میدان انقلاب،  میدان لؤ لؤ، میدان   زمزمه می کنند. سکوت  و بی خیالی و خموشی از شعر عرب  رخت بر بسته، و دهان  به  اعتراض  گشوده . اما دلخوش بودن به این حضور زندگی و آن هم  به ناگهان اندیشه ورزی و آینده نگری را بی مسئولیت نمی کند.شورش سوار بر اسب ، امر منفی  می تازد و سرخوش از خود یافتگی ، اما این شورشها تا دیر زمان نمی توانند همچنان بتازاند و خواه نخواه از نفس می افتند. در ادامه  خستگی و از رمق افتادگی، شیاد بازان  سیاست، خوی گرفتگان به درگاه خلیفه، باعث پس رفت  امید می شوند.  بی بدیل بودن امر منفی،   زمینه ساز دو باره قدرت گیری  واژگون شده گان  به چماق سرکوب مسلح دربار می شود.  شورشها هنوز قادر نشده اند مفهوم واژگونی دیکتاتور ها رااز محدوه ی فرد یت و نماد  به ساختار قدرت بکشاند، و از جانبی دیگر با اراده خود پیوند زنند. و بر امر اثباتی  که نشانه ی تفکیک و اشتراک همگانی است نو ر بتابانند.معطوف شدن این شورش ها تنها به یک نماد  بدون توجه به  پایه قدرت گیری وباز تولید  دیکتاتوری  خواستار برکناری « بن علی » « مبارک » و یا برگذاری «انتخابات  آزاد» در هوای ابهام آمیز، ذهنیت های آشفته می تواند دام  گستری برای ارتجاع ساز باوربه اینکه  شکست نیتجه ی  « خیانت به   اصول اساسی شورش و کتاب مقدس  انحراف را سبب شد .این همانا بر افروختن  و دامن زدن به  رومانتیسیم حاکم ذهنیت اغلب جامعه سرکوب شده است.  دوران ناصر و  و دروره امام راحل و از این سر در گمی ها است که شعار بی محتوای  « جمهوری ایرانی » و عصر ماقبل استقلال و مبارزات ضد استعمار ی دوباره درآسمان به پرواز در می آیند. شور ش ها موجود تهی از امر اثباتی است و تا انقلاب فاصله دارند. چرا که تغییر بنیادی را در متن در نظر ندارند.  انقلاب تغییر وضع موجود و تنظیم روابطه جدید اجتماعی است و هوائی تازه  قدرت را پائین می کشد تا اراده ای دیگر را جایگزین کند. تغییر در موقعیت انسان است. سیاست عمومی را به صحنه میاورد. در زمانه ما مفهوم انقلاب چیزی جز این نمی باشد که ، نهاد های مردمی سازمادهی  قدرت  را کنترل، و آلترنایتو  کثریت گرا و چند صدائی مانع از هر گونه قدرت بر پایه تک گوئی و تک سازمانی و حاکمیت تک حزبی گردد. قدرت انقلاب بستگی به عوامل گوناگون دارد به درجه رشد فرهنگی ،سازمان های مدنی موجود،و درجه مدرنیته جامعه بستگی دارد.  شاید بتوان گفت که این شورش ها تجربه  اموزی  و تمرینی برای نقش توده ی  آن در اجرای نهائی. امکانی برای نزدیک شدن واقعیت .  تجربه روزانه  نقش ها را کار آمد می کند. شورش با تقدیر همذاتی ، و با   طغیان و سرکشی نزدیکی دارد . در حالیکه انقلاب نقش آگاهی در مکانیسم  و تحول بکار می گیرد.   عمر شورش کوتاه است.اگر به غیبت سازماندهی پایان ندهد. اگر نماد های سبب ساز  شورش ها  به شکل مطالبات سازماندهی شده و مستقل از قدرت به پرچم شورش مبدل نگردد. هسته های ارتجاعی ضد قیام به فکر خفه کردن ، و حمام خون می اندیشد. در در شور شورشی، سوار کاران زبده و سیاست باز به تقسیم غنایم خواهند پرداخت.این شورش های ، فقیرند  و بیکاراند،  مورد بهره کشی قرار می گیرند و سرکوب می شوند  اگر  سازمان پایدار را سامان نبخشند. اگر این خیزش ها  ، به اعماق نگاه نیاندازند و و دست بر درد ها  که موجب انفجار شده اند  نگذارند. و خود را تنها  در محدوده ویژه ای درگیر سازنند .در شرایط کنونی به درون سیاستی فرو خواهند غلیدید که سیاست غرب به دنبال آن آنست چیزی تغییر نخواهد  مبارکی میرود و مبارکی دیگر خامنه ای دیگر و  سر لشکری با زرق و مدال های بیشتر بر سینه اش  متولد میشود. غرب دامنه شورش را در محدوده حفظ ارکان سرکوب می پذیرد.تجربه انقلاب ایران  و تاخیر غرب در  پیش دستی از جلو آمدن توده های عاصی درس ها آموزنده ای برای غرب داشته است.  تنها  راه خاموش کردن این شورش ها و این نقل انتقال بایستی در میدانی کوچک از سیاست باشد. تا قدرت  بتواند زهر خود را در در کام شورشیان بریزد. و غرب تلاش دارد از قدرت منفی، سیل را در پشت سد بند خود مهار سازد. قذافی و خامنه ای حق دارند که بگویند سیاست غرب و دشمنان دین و ملت  این طرح ها می ریزند و فتنه گری و قرص روان گردان، فریب خوردگان دشمنان  را رایج سازند. چرا که  شورش پرچم مطالباتی خود را نمایان نساخته ، که نشانه بیرون ریزی شرکت کنندگان در شورش است. هم خوانی جنبش های  کنونی با سیاست غرب آنجاست  همانا ماندن در حوزه شورش ، به سوی انقلاب  خیز برنداشتن است.

  تنها برجسته کردن یک امر عمومی و دیگر موضوعات را نادیده گرفتن و لاپوشانی کردن  باز تجربه انقلاب ایران را به فراموشخانه ذهن سپردن است. و امر دمکراسی و مطالبات مستقل توده ای را نادیده گرفتن و تغییر حاکمیت و مبارزه ارتجاعی با امپریالیسم را چراغ راه قربانگاه خویش نمودن است. خیز برداشتن به سمت انقلاب  در حین شورش، ساختن سنگر های اجتماعی همچون نهاد های مدنی ، اتحادیه های  مستقل و شریک پای به پای قدرت سیاسی نو پا، تشکلهای توده ای که خواهان بروز اراده شان و حضور بودنشان  در صحنه را به نمایش می گذارند.  فاصله گرفتن از غرب است آری، انتخابات آزاد قانون اساسی جدید امر مثبتی باید تلاقی شود. اما  به شراط اینکه پایان جشن  شورش نباشد. حصار خصوصی سیاست در هم فرو ریزد و اقتصاد سمت گیری داشته باشد که بدون هیچ سرکوبی بسوی عدالت و برابری جهت گیری کند. و شرایط این امر را خلع سلاح سرمایه از ارگان های محافظ آن  است . و شورش  « برزخ » 2دوران  انقلاب است . وضعیت :« برزخ»که  دوران انباشت عملکرد توده ها و سیاست و دوران شکل گیری آنچه برای تغییر بنیادی  توده آموزش ببیند تا پا گذاشتن به مرحله انقلاب و عبور از این« برزخ» ها هر چند دستاورد های بزرگی  دارند .لازمه زمان و درک از شرایط و موقعیت هر کشور  دارد. می تواند به عمر سیاه جمهوری اسلامی و یا جاخوش کردن شیوخ عرب طول بکشد می تواند شبی را به صبح نرساند شورشهای موجود شاید قتل و عام شوند.  باد در بادبان ها افتاده است . لنگر ها را برداریم و بخوانیم شرایط باد  و دریا مناسب است پارو بزنید بسوی ساحل رهائی ، که توقف مرگ است.

 

1-از احمد شاملو

2- « برزخ» اصطلاحی که آلن بد یو براین شورش ها بکار مبیرد.