سرمایه وبهاران پر شکوفه

          شعر مقاله

علی یحیی پور سل تی تی

اول عید سال هزاروسیصدو هشتاد ونه

بیست یکم مارس دوهزار وده

 

 

 

 

بهار آمد وسبزه ها باز دوباره روئیدند

در بسترهء دانائی هم روشنی وهم رویش تراوش می کنند

بهار من در رویش ترانه ودانائی غوطه می خورد

رویشی از تحول انسان

که هستی اش در چنبرهء سلاح مذهب وسرمایه

اسیر نباشد

بهار من در جهانیست که صلابه بر دهان سر مایه زده باشد

سرمایه این گور کن کودکان جهان ؛گور کن زنان جهان

من در هستی صلح و دوستی ووفاداری انسان تحول می گیرم

واستعدادهای من در ارزش نسبی واستثمار نیستند که

 می شکوفند

استعداد های من در هنر هستند که می شکوفند

 وقتی ست که کار؛ هنر انسان می شود

وانسان به صلح می رسد؛

استعدادها

در ترانه ها هستند که شکوفا می شوند

وعطر یاس های باغ های آقا قی

بر قبرستان سرمایه به مشام انسانهای آزاد این جهان

تراوش می کند .

 

بهار صلح طبیعت است که صلح انسان را نوید می دهد

بهار زمستان طبیعت را نا بود میکند

ورویش طبیعت  رویش نظام آزادی را در جامعه

به مشام انسان می آورد

همه چیز از طبیعت است

انسان موجودی طبیعیست

که آزادی را از بنفشه ها وگلهای صورتی مرداب می گیرد

آن گاه که انسان ایدهء آزادی را از طبیعت گرفت

استعدادش به خدمت رهائیش می آید

انسان هستی آگاه این جهان است

که بر سرنوشتش آگاهانه چیره می شود

تا زیبا ترین طبیعت را بنا کند

وبر تضاد های طبیعت وجامعه فا ئق آید .

 

باید در بستر زمان؛ دوستی وصلح با طبیعت را

در دل انسانها کاشت

وقتی کود کان این سر زمین از

یک تب دوساعته می میرند

طبیعت جلاد انسان است

این طبیعت اسیر ارزش نسبی واستثمار کودکان است

کودکانی که در بیابانهای هند

در میان بته ها وخار های پراز مار های سمی

برای چیدن گلها که در سحر گاهان می شکوفند؛پابرهنه

می لولند

تا برای کنسرنهای عطرسازی فرانسه سود بیافرینند

طبیعت انسان را به مسلخ می برد

وانسان اسیر سوسک وپشه وماران وبیماریست

وصلح با طبیعت یک روءیاست .

 

اما این شکوفائی از طبیعت دربهاران

نوید سر زمینهای پر از دانش است

نوید سر سبزی ورویش انسان آینده است

انسانی که طبیعت را مهار کرده باشد

وقتی که کوه های کولیمان جارو از برف ؛

که تنفس انسان است؛ محو می شود علت این است که

سرمایه طبیعت را تخریب می کند

تا هستی انسان را به تاراج ببرد

چنین است که هم جامعه که از طبیعت است

وهم ارزش نسبی که جیب دلالان را پر کرده است

به تخریب طبیعت آمده اند

واین گونه است

که صلح با طبیعت اولین سجده گاه انسان است

تا بر او نماز گزارد.

 

بهار غربت را از انسان دور می کند

تا سلاخی تبعیید نگردد

وبته زاران پر از بنفشه وسوسن

خوشبختی را به انسان هدیه می کنند

وآن زمانیست که انسان

 از مرگ وتباهی سر مایه رهائی یابد

نمی توان این جهان پر از آلام و درد های گونا گون انسان را

که حتی مغز گورکن را به صلابه می کشد؛

دوست داشت ونگاه نقادانه به آن نکرد

رویش طبیعت نمادی از جهان آینده هست

که جامعه ای را نوید می دهد

که صلح وخلاقییت انسان نماد آنست

اما آن زمانیست که مثل گل ابریشم انسان رها شود

وهم چون پروانه ای پر واز کند.

 

صف به صف جویبار

صف به صف در خت های زیتون

که بر شا خه های آنان بلبلان عاشق

آواز های آزادی انسان رانجوا می کنند

اما کیست که نداند

که در افریقا وفلسطین

که در خیابانهای بمبئی و تهران

دختران خرد سال به تاراج می روند

ودستان ظریف کودکان کوره پز خانه هاویا کودکانی که

در زیر دار قالی ها ؛در هوای نمور

جیبهای انحصارات این جهان را پر می کنند .

 

این بهار وقرنها این بهاران بیایند

انسان از خود بیگانه بهاری نخواهد داشت

وزندگی تکرار است

وآسمان پر ستاره  تکرار است

وجویبارانش تکرار مزمنی هستند

که از خون انسان به تاراج می برند

وگلوله وخمپاره نصیب کودکان گل فروش

خیابانهای تهران و بمبئی می شوند

وفقر هست که بر آنها حاکم هست .

 

من به تو نگاه می کنم

وبه دستان زمختت که از حرارت آفتاب وکار طاقت فرسا

چروکیده اند

وبه پا های زنان گیلانی

که از آبهای آلودهء سوزان شالی زاران

آبسه کرده اند

وبه خورشید که گرمای این جهان را

هدیه می کند

وبه روز بارانی

وبه انقلاب می اندیشم

انقلابی که هزاران بهار را برای انسان

این عصر زنده می کند

صلح را هدیه می کند

وآرامش را هدیه می کند

آرامشی که ذهن خلاق می آفریند

تا انسان بتواندبر سرنوشت خود وطبیعت فا ئق آید .

 

بهار انسان روزیست

که انسانییت شکوفه دهد

ودختر مشهدی رحمان از یک تب دوساعته نمیرد

وزمستان مهار شود

وانبوه کار تن خوابهای تهران

سفره ها شان پر از آجیل و بستنی برنج باشند

وسینما ها ی رنگی به رایگان باشند

ودختری به جرم طلاق گرسنه نباشد

واجبار و اسارت انسان

به شکوفه های درخت نارنج پیوند خورند

وزمین برای انسان شکوفه دهد

وجویباران خزر پر از ما هی ؛

وانبوه کودکان در جویبارانش

غرق شادی شوند

بهار من آن روز است

بهار من روز انقلاب شکوفه هاست

روز دانائی مردم است

روز دستان پر از مسلسل است

روز رهائی از سرمایه واستثمار است

بهار من آن روز شکوفه می دهد .