Liebien

جنگ شریرانه در لیبی!

بیش از ده روز است که شهر طرابلس پایتخت کشور لیبی،مراکز نظامی،  اداری، خدماتی، تاسیسات اقتصادی و واحدهای مسکونی این کشور شمال آفریقا، آماج موشک های دور برد و بمبب باردمان شبانه روزی هواپیماهای نظامی سه قدرت بزرگ امپریالیستی جهان، فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده ی امریکا قرار دارد  و  جهانیان تحت تاثیر آوازه گری فریبنده و تخدیر کننده ی رسانه های امپریالیستی  دایر بر مبارزه با دیکتاتوری و پیش گیری از حمام خون در شهر بن غازی  یا با سکوت خود بر این تجاوز امپریالیستی مهر تائید می زنند  و  یا  آشکارا  برای آن هورا می کشند.

 آن چه که از آغاز  درگیری ها از  روز هفدهم فوریه تا کنون در لیبی می گذرد بیش از آن که رنگ و بوی یک جنبش واقعی و خودجوش داخلی را داشته باشد یا از یک جنبش ریشه دار دموکراسی خواهی  و مبارزه جوئی یک اپوزیسیون ملی  و پیش رو سرچشمه داشته باشد  به فیلم های وسترنی  شباهت دارد که در یک سوی آن سفید پوستان  همیشه پیروزمندان مهاجر اروپائی   و عوامل  دست نشانده ی آن ها  هستند و  در سوی دیگرش سرخ پوستان بومی و روسای قبایلی که ایل و تبار آن ها دو شقه شده، بخشی در خدمت تجاوزگران و بخشی رو در روی آنان و هر دو جانب هم  با شقاوت غلیه هم دیگر به  لشکرآرائی پرداخته اند!

 توجیه تجاوز قدرت های استعماری  به بومیان سرخ پوست  در  سه  قاره ی آمریکا، استرالیا  و آفریقا در بدو امر  صدور تمدن بود و پشتیبانی از مهاجران متمدن  اروپائی برای  آبادانی سرزمین های نویافته و متمدن ساختن بومیان وحشی به این قاره ها مهاجرت می کردند ـــ البته وحشی به بیان  و باور آنان و گر نه وحشی واقعی زمام داران دولت های استعمارگر بودند که در رقابت با یک دیگر بومیان را از میان بر می داشتند. ــ  اما  به تدریج   نقاب متمدن سازی  کنار زده  می شد و با تجاوز آشکار برای تصرف  سرزمین بومیان و منابع بکر آنا توسط  قدرت های استعماری و خلف شان یعنی  دولت های نواستقلال از نوع ایالات متحده  آمریکا، کانادا، استرالیا، برزیل، شیلی، آرژانتین، و ...  به رهبری مهاجران اروپائی تبار  تا برچیده شدن آخرین واهه های بومیان و تصرف  آخرین قطعه زمین های آنان  ادامه می یافت!

 آن چه هم،  که  در این برهه از زمان و  به بیان دقیق تر در دو دهه ی گذشته  و پس از زوال اردوگاه سوسیالیستی و دگردیسی جهان دو قطبی به جهان یک قطبی  توجیه گر  تجاوز آشکار قدرت های امپریالیستی  به  کشورهای  مستقل و عضو جامعه ی جهانی است همان شعارهای کهنه ی صدور تمدن  است در جامه ای نو!

 تجاوز آمریکا در دوره ی زمام داری جرج بوش اول  به سومالی  و  تبدیل این کشور پس مانده ی  شاخ  افریقا به ویرانه ای بی سامان به بهانه پایان دادن به فرمان روائی دیکتاتوری زیادباره و کلانی که او بدان وابسته است!  اشغال افغانستان به بهانه ی پایان دادن به حضور تروریست های ال قاعده در این سرزمین، تروریست هائی که به بهانه ی مبارزه با شوروی با پشتبانی همه جانبه  و راه بردی  ایالات متحده ی آمریکا  و هزینه دولت دست نشانده ی سعودی از کشورهای عرب و مسلمان در افغانستان استقرار یافته است و  نیز اشغال  عراق در بدو امر به بهانه وجود سلاح های مرگ بار توده ای در این کشور و  پس از یاوه درآمدن این ادعا، با شعار سرنگونی دیکتاتوری و  برقراری دموکراسی(به خوان حکومت اسلامی) در این کشور!

و اینک یورش به خاک لیبی  به بهانه ی جلوگیری از راه افتادن حمام خون  و پشتیبانی از مردم شهر «بن غازی» و  تقویت جبهه ی شورشیانی که رهبران آن خود از کارگزاران دیرینه ی قذافی هستند  و طی سال ها در سرکوب مردم  و استقرار نظام دیکتاتوری مشارکت داشته  و نقش اصلی را ایفا نموده اند و اینک  که جهت و.زش  بادها  از  غرب  ست برای سرنگونی نظام دیکتاتوری  سرهنگ قذافی و برقراری یک نظام  دموکراسی به شیوه ی پارلمانی  به پا خاسته  و جامه ی انقلابی پوشیده اند!

شورش اندک شماری از نیروهای نظامی و مسلح ساختن شماری نه چندان زیاد از شهروندان  به رهبری  یکی از  ژنرال های قذافی،  ژنرال عبدل فتاح یونس، ژنرال تازه دموکراتی که می گویند رابطه ی نزدیکی با انگلیسی ها دارد و تا چهار هفته ی پیش در سمت .وزیر کشور،  دست راست معمر قذافی تلقی می شد و برای  تحکیم نظام دیکتاتوری فرمان روا بر این کشور تسمه از گرده ی شهروندان می کشید و از چهار هفته ی پیش که یک شبه  انقلابی و دموکرات شده در سمت رهبری نظامی شورشیان برای برپائی انقلاب و نظام دموکراسی می کشد!  البته وی تنها وزیری نیست که از قذافی جدا شده  و در برابر او جبهه گرفته است مصطفا محمد عبدل جلیل هم پست وزارت دادگستری را رها ساخته و در کنار  ژنرال یونس و علی طرحونی استاد یکی از دانش گاه های  امریکا و محمود مصتطفا رئیس سازمان  برنامه ریزی دولت قذافی که  سمت نخست وزیری  در دولت شورشیان را عهده دار است مجموعه ی فرصت طلبانی را تشکیل می دهند که با برپائی شورای رهبری ملی و دولت موقت برای گفت و گو با تجاوزگران جهت وزش باد را به درستی تشخیص داده اند! .   

بی گمان آن چه که در ماه های ژانویه و فوریه سال جاری در تونس و مصر دو هم سایه ی باختری و خاوری لیبی می گذشت و بخش بزرگی از شهروندان این دو کشور و دیگر کشورهای عربی  را برای برقراری نوع دیگری از حکومت به تظاهرات خیابانی کشانید و  در پرتو تداوم جنبشی  مسالمت آمیز در این دو  کشور  به دست آوردهائی نائل آمده است و می تواند دموکراسی نیم بندی را به دنبال داشته باشد  نمی توانست در لیبی هم  که چهل و دو سال است در  زیر مهمیز یک سرهنگ  کودتاچی و ایل و تبارش له له می زند  بی تاثیر باشد، اما آن چه که اوضاع را در این کشور نفت خیز شمال افریقا  آشفته ساخت و  خیزش یک جنبش مسالمت آمیز توده ای را که می توانست به شیوه ی مبارزاتی خود تداوم یافته و  به فرمان روائی خاندان قذافی پایان دهد؛ شتابان به یک درگیری نظامی و جنگ داخلی مبدل ساخت و پشتیبانی بی درنگ  و  همه جانبه ی  دولت دست راستی فرانسه و دیدار سران شورشی با سرکوزی رئیس جمهور این کشور را در پی داشت اگر  نشانه هائی  از یک توطئه ی  از پیش سازمان یافته  نباشد دست کم  اشتباهی است تاریخی دایر بر ناکام گذاردن  مبارزه ی  توده ای  و تبدیل مبارزات دموکراتیک و خق طلبانه توده ها به جنگ جبهه ای گلادیاتورها!

توطئه ای آگاهانه برای دست بابی به نفت این کشور  در پرتو  برپائی زود هنگام شورش نظامی و مسلح شدن اندک شماری از شهروندان و پشتبانی از این جمع مسلح  و  به قدرت رساندن کارگزاران دست نشانده  برای ادامه ی غارت گری به شیوه ای انحصاری!  یا  به بیانی دیگر  دست و پا کردن توجیهی یا بهانه ای  برای  مداخله ی آشکار و دست یابی به  آماج های  نئواستعماری  و  پرهیز از تکرار رسوائی عراق که طرح اشغال آن در پنتاگون ریخته شده بود و سرانجام بدون مجوز از شورای امنیت سازمان  ملل متحد از جانب آمریکا و بریتانیا  به اجرا درآمد!

ایالات متحده ی امریکا در جریان تجاوز به خاک عراق،  برای خالی نبودن عریضه با هزاران نیرنگ و دوز  و کلک، حتا پرداخت  رشوه تحت  عنوان کمک های  نظامی و مالی بلاعوض به شماری از کشورها، اندک شماری از قوای نظامی  چند کشور دیگر را هم به طور موقت به عراق اشغال شده کشانید تا اشغال عراق را و سرنگونی رژیم صدام را امری جهانی قالب کند و  اینک برای اشغال لیبی یا ادامه ی بمباران ها در صدد پیاده کردن همان برنامه است و به آلمان سخت می تازند که چرا در بمباران لیبی مشارکت ندارد و  هم چون ترکیه، چین، روسیه، برزیل، هند و دیگران  خواهان راه حل دیپلماتیک است.  

آیا طرح اشغال لیبی و سناریوی سرنگونی سرهنگ قذافی هم مثل طرح  اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین، نمی تواند  توطئه دیگری باشد  برای کنترل انرژی و نفت جهان  و این طرح در کاخ الیزه و ستاد ارتش فرانسه با هم کاری نظامی و جاسوسی  آمریکا و بریتانیا طرح ریزی شده باشد؟ آیا  آماده گی نظامی ارتش فرانسه برای دخالت نظامی و  آماده گی خلبانان این کشور برای بمباران لیبی نشانه ای  از این آماده گی  و تدارک این کشور برای اشغال هم سایه ی جنوبی را با خود ندارد. آیا این همان احساس خطر عراق و افغانستان و کناره گیری دوستان و هم پیمانان نیست که توطئه ی از پیش طراحی شده را با بن بست مواجه ساخته است!

طنین انکار هر چند رسا باشد صحنه سازی های پس از یورش در تائید این پیش فرض ها  و نمایان گر تکرار همان سناریو است. زیرا  پس از صدور برش نامه ی شورای امیت هر سه کشور بدون درنگ به رهبری نظامی امریکا دست به کار می شوند و چون  «اوباما» از جانب نماینده گان کنگره و افکار عمومی سخت زیر فشار قرار می گیرد تا موضع خود را روشن سازد ناچار می شود پیش از کسب رای کنگره و سنا  از اقدام به اشغال نظامی و اعزام تفنگ داران دریائی سرباز زند  و برای سرهم بندی کردن  ائتلافی نیم بند دست به دامان کشورهای عضو ناتو می شود تا رهبری عملیات نظامی را به ناتو بسپارد و امیران قطر و دبی را هم که اختیاری چندانی از خود ندارند  و هدایت هواپیماهای شان با خلبانان انگلیسی و استرالیائی است برای فرستادن نمادین چند فروند هواپیما به جبهه ی ناتو با خود هم راه سازند!؟

زمینه سازی برای صدور برش نامه های شماره  770 و 773  شورای امنیت سازمان ملل که توجیه گر این تجاوز است در ظاهر امر به درخواست  نماینده گان جبهه ی شورشیان انجام گرفت، درخواستی که از  پشتیبانی  امیران دولت های  دست نشانده  در  حوزه خلیج فارس  هم برخوردار است. امیرانی  که  خود  نه از قذافی دموکرات تر  هستند و نه حکومت شان از  حکومت قذافی مردمی تر  است  و به وارونه ی  قذافی حتا اتکا نفسی هم به خود ندارند و بدون پشتیبانی همه جانبه ی نظامی، سیاسی  و امنیتی آمریکا و بریتانیا نه توان اداره ی خود را دارند و نه بر اریکه ی قدرت دوامی می توانند داشته باشند!

برش نامه ی 773 که با ده  رای از  پانزده  رای  نماینده گان شورای امنیت به تصویب رسید و پشتیبانی پنج عضو مهم شورای امنیت چین، روسیه، هند، برزیل و آلمان را با خود ندارد  یکی از سست ترین برش نامه های تاریخ سازمان ملل است. این برش نامه  نه به فرانسه اجازه ی تجاوز نظامی می دهد و نه به بریتانیا و آمریکا!

اگر قرار است برش نامه ی شورای امنیت به اجرا در آید  به اجرا در آوردن آن وظیفه ی همه ی کشورهای عضو است  و نه سه کشور از نزدیک به  دویست کشور عضو سازمان ملل!   کدام یک از این دویست کشور  به سه قدرت امپریالیستی امضای چک سفید داده اند  تا به وکالت از جانب آنان  دست به کار شوند؟  اگر این دولت ها خود را ژاندارم  جهانی می دانند . چرا برش نامه هائی  را که با  جرح و تعدیل های فراوان در طی پنج  دهه ی گذشته علیه تداوم تجاوز اسرائیل به شهروندان عرب فلسطینی  و مصادره ی زمین های آنان صادر شده است پا در هوا مانده و  به اجرا  در نمی آید  و  پرای به اجرا درآوردن  هیچ  کدام از آن  برش نامه ها تلاشی  از خود بروز نمی دهند  و  توده های بی پناه و تحت  ستم فلسطینی را در میان دو اهرم  تجاوز صهیونیستی و خشونت بنیادگرائی اسلامی به  حال خود  رها ساخته اند تا سیاست شهرک سازی  اسرائیل با تصرف هر چه بیش تر  زمین فلسطینیان ادامه یابد!

بی گمان هیچ  انسان آزاده و آزاداندیشی نمی تواند کشتار مردم بی دفاع را تائید کند و یا سرکوب خشن تظاهرات مسالمت آمیز را و یا تدوام فرمان روائی  دیکتاتورهایی را  که به هیچ یک از  راه حل های مردمی و مسالمت آمیز تن در نمی دهند. و از این زاویه  انتقاد از یورش نظامی  به کشورهای تحت سلطه ی دیکتاتوری و محکومیت تجاوز امپریالیستی  را نیاید تاییدی دانست  از نظام های خشن سرکوب گر و دیکتاتوری های فرمان روا بر بسیاری از کشورهای جهان و از جمله لیبی و   دیکتاتوری خاندان قذافی!

مساله ی امروز لیبی، مساله ی گروگان گرفتن یک ملت است. از یک سو چند تنی از کارگزاران مزدور قذافی جبهه عوض نموده، با تن دادن  به مزدوری امپریالیسم  و  گشودن جبهه ی نظامی هم مردم را خانه نشین ساخته اند و هم پای تجاوزگرانی را به خاک لیبی باز کرده اند که درد و غمی برای  مردم لیبی ندارند. تجاوزگرانی که پیشه ی استعماری دارند،. عاشق نفت و گاز هستند و مشتاق قراردادهای میلیاردی برای بازسازی پس از جنگ و  ویرانی!  و از سوئی دیگر با سیاست خانه نشین ساختن مردم، شهروندان این کشور گروگان دو طرف هستند. آن هائی که در شهرهای تحت تصرف قذافی هستند در زیر آتش بمباران و پرتاب موشک های راه دوری  که خانه و کاشانه ی آنان  را ویران می سازد جز پشتیبانی از دیکتاتور و ادامه ی تظاهرات اجباری  و فرمایشی به سود دیکتاتور  چاره ی دیگری  ندارند و آن هائی هم که در شهرها و مناطق تحت نفوذ شورشیان هستند هم آماج یورش های نظامی نیروهای هوادار قذافی هستند و هم آماج بمباران های اشتباهی نیروهای تجاوزکار خارجی!  حتا نظامیان شورشی هم از بمباران های اشتباهی در امان نیستند

و این تمام ماجرا و تمام بدبختی های ناخواسته ی یک ملت نیست. هر بار با دست به دست شدن شهرها، شمار تلفات انسانی فزونی می یابد و تاسیسات بیش تری به آتش کشیده می شود.  با ادامه ی بمباران های هوائی  و ادامه ی جنگ داخلی جدای از بی کاری و اخراج دو میلیون کارگر خارجی که با هزاران بدبختی خود را به لیبی راسانده اند  تا لقمه نانی برای گذران خود به کف آورند و اینک ناامید با دستان خالی و با  بدبختی خاک لیبی را ترک می نمایند و به کشور خود باز می گردنند؛  با ویرانی تاسیسات اقتصادی و صنعتی و ناتمام ماندن طرح های عمرانی و آبادانی، به ویزه بخش ساختمان، صدها هزار تن از  شهروندان خودی هم کسب و کارشان را از دست داده اند  و کم بود دارو  و مواد غذائی در پرتو محاصره ی دریائی  و هوائی این کشور صحرائی مزید بر مشکلات است و جان هزاران انسان بی گناه و به ویژه کودکان، زنان و پیران را به مخاطره انداخته است.

یک روز پس از آغاز تجاوز به لیبی، سرکوزی رئیس جمهور فرانسه،  در یک مصاحبه ی رادیو تلویزیونی با خبرنگاران که به نحو جانب دارنه ای از تلویزیون های اپوزیسیون ایرانی هم پخش شد ادعا کرد با عملیات خود از بروز یک حمام خون در «بن غازی»  جلوگیری نموده است و مردم بن غازی با مسرت اقدام نظامی او را جشن گرفته اند و عملیات او تا سرنگونی رژیم قذافی ادامه دارد. ادعای سرکوزی توسط اوباما هم تکرار شد. اما آن ها از کجا می دانستند که قذافی در صدد است در بن غازی حمام خون راه بیندازد؟  چرا در چند هفته ی گذشته راه نینداخته بود و چرا در شهرهائی که بازپس گرفته  و یا بازپس می گیرد حمام خون ادعائی راه نمی اندازد؟ آیا این حمام خون، همان سلاح های مخرب صدام نیست که به گفته ی تونی بلر در 45 دقیقه برای هدف گیری شهر لندن آماده می شد و همان سلاح های اتمی نیست که صدام در زیر کاخ های اش پنهان ساخته بود؟

مسیو سرکوزی هم چنین گفت که این سیاست ما است و هر کجا که شهروندان غیر نظامی یک کشور آماج یورش نظامی دولت های خودی قرار می گیرند ما خود را موظف به مداخله  می دانیم و  در برابر  دیکتاتورها می ایستیم! این هم دروغ آشکارتر  دیگری است زیرا در همان روز ارتش یمن با یورش خونین خود و کشتن بیش از پنجاه تن از تظاهر کننده گان مرکز شهر صنعا را از وجود تظاهر کننده گان پاک نمود و جیک سرکوزی  در نیامد. امیر بحرین هم  با پشتیبانی نظامی عربستان که تانک های اش را به این کشور فرستاد  تظاهرات مسالمت آمیز مردم بحرین  را به خون کشید و بست نشینان بحرینی را  در مرکز شهر منامه قتل عام نمود  اگر  خانم کلینتون وزیر امور خارجه ی آمریکا برای رفع  مسولیت روش بحرین را اشتباه خواند و گفت دولت بحرین اشتباه می کند؛  آقای سرکوزی برای حفظ روابط نیکو با عربستان همین زحمت را به خود نداد و همین جمله  ساده را هم به زبان نیاورد. چون که بحرین پایگاه امریکا است و فرانسه در آن جا شانسی ندارد چرا امیران پترودلار را برنجاند!

جدای از این که آقای رئیس جمهور  خود تا دیروز در رقابت با دیگر کشورهای امپریالیستی دست در دست قذافی، مبارک و  بن علی  در برابر رسانه ها ظاهر می شد و همین امروز هم در کنار هم پیمانان جنایت پیشه اش دست در دست ملک عبداله  پادشاه عربستان،  محمد ششم پادشاه مراکش و امیرنشینان خلیج فارس دارد. و  خود نخستین کسی بود که همسر پیشن اش را به دیدار قذافی فرستاد و  دست در دست قذافی در الیزه و طرابلس  قهقه سر می داد  و با او  قرارداد  چند میلیارد ی  ساخت نیروگاه هسته ای  می بست. و  حتا اجازه می داد تا فذافی به نگام بازدید از فرانسه چادر حکومتی اش را در  کنار کاخ الیزه بر پا کند و  هم دو تن از وزیران اش که  به هزینه ی  مبارک  و بن علی خوش گذرانی  سالیلانه اشان را در این کشورها  گذارده بودند  از ترس رسوائی بیش تر  از  مقام خود کناره گرفتند. ،   

اما سیاستی که پشت این تجاوز امپریالیستی نهفته است  در درجه ی نخست جنگ نفت است . با برکناری معمر ال قذافی که باری به هر حال دست نشانده ی هیج کدام از قدرت های جهانی نیست و در برابر آنان از یک قدرت مانور نسبی برخوردار است و دلارهای اکتسابی نفت را سخاوتمندانه تقسیم می کند. هم با فرانسه،  انگلیس و آمریکا  قرارداد تجارتی می بندد  هم با ترکیه و کره جنوبی و چین! هم از فرانسه و ایتالیا اسلحه می خرد و هم از آلمان و روسیه!  و این سیاست  چندان خوش آیند  فرانسه و بریتانیا نیست که  لیبی را بازار انحصاری خود می دانند و حوزه ی نفوذ اقتصادی و سیاسی خود!  موضع گیری روسیه، آلمان و چین در شو.رای امنیت و ایتالیا و ترکیه و  آلمان در کنفرانس لندن را که خواستار راه حل دیپلماتیک شدند از همین زاویه باید دید!

اگر سناریوی سرنگونی قذافی به شیوه ی سرنگونی صدام به پایان برسد  جانشیان اش که قدرت خود را در درجه ی نخست مدیون سرکوزی و دولت های فرانسه و جلب پشتیبانی بریتانیا  و آمریکا از جانب او می دانند  امتیازات  بیش تری به  او خواهند داد  و همین مساله پیشاپیش میزان محبوبیت سرکوزی را که پیش از تجاوز به لیبی  در پائین ترین میزان خود در سه سال گذشته  بود به میزان زیادی بالا برده  چه بسا پیروزی وی را  در انتخابات سال  آینده تضمین کند  زیرا  هم رای فاشیست های ضد عرب  را  به سوی خود جلب خواهد کرد  و  هم قراردادهای بازسازی پس از ویرانی رونقی به اقتصاد فرانسه خواهد بخشید به اعتباری جنگ لیبی برای سرکوزی همان اهمیتی را می تواند داشته باشد  که جنگ افغانستان و عراق برای گزینش دو باره ی بوش کوچک در انتخابات سال 2004 آمریکا!

چرا با  آگاهی بر این اصل که شیوه ی حکومت قذافی هم چون جمهوری اسلامی دیکتاتوری است و نظامی که از جتانب وی هدایت می شود یک نظام شبه فاشیستی و به شدت سرکوب گر است؛ سرنگونی چنین نظامی و  برکناری خشونت آمیز چنین شخصیت ها را  از جانب قدرت های امپریالیستی تائید ننمود و این شیوه ی مداخله جوئی را محکوم ساخت؟

در پاسخ باید گفت جدای از این که تجاوز نظامی و کاربرد جنگ افزارهای نظامی در مناسبات کشورها  راه حلی درست و اصولی نیست، اما  کاربرد قهر  از جانب قدرت های امپریالیستی   به ویژه  علیه کشورهای جهان سوم و مستعمرات پیشین به بهانه ی سرنگونی دیکتاتورها و یا واداشتن دیکتاتورهای حاکم بر این کشورها به رعایت حقوق شهروندان تنها بهانه ای است برای تامین منافع دراز مدت جهان سرمایده داری و سود تضمین شده ی بزرگ سرمایه داری و انحصارات بزرگ جهانی! و ا زهمه بدتر این که این شیوه ی سرنگونی دیکتاتورها بازتولید دیکتاتورها را در پی خواهد داشت و نباید پنداشت که دیکتاتورها ذات شریرانه ای دارند. طلوع  دیکتاتورها در غروب توده ها نهفته است و اگر غروب دیکتاتورها را نه طلوع توده ها که طلوع امپریالیست ها و غارت گران جهانی رقم بزنند  بازتولید دیکتاتوری  خواهد بود در قالبی تازه با مهره های دیگر!

اما در هر صورت حتا اگر گربه عابد شده باشد و در جهان ادعائی پسامدرن  قدرت های بزرگ به تاسی از افکار عمومی خواهان برچیده بساط دیکتاتوری های خشن از نوع  جمهوری اسلامی و لیبی باشند  تنها کافی است شش ماه از خرید نفت آن ها سرباز زنند و شاه رگ حیاتی آن ها را که تامین هزینه ی گزاف دست گاه های عریض و طویل نظامی، شبه نظامی، امنیتی و انتظامی است قطع کنند. .

 در پوچ بودن ادعای دموکراسی خواهی غربی ها، همین بس که قدرت های امپریالیستی با مداخله ی نظامی خود در لیبی جنبش دموکراسی خواهی و آزادی خواهی  مردمی یک ملتی را به بن بست می کشند. همه از شهرها می گریزند و به روستاها پناه می برند.  آن چه را که طی ده ها سال ساخته اند نابود می سازند و چند دهه به عقب می رانند تا هم چنان وابسته به نفت و مواد خام خود باشند و آن  را به بهای ارزان در اختیار  دیگران بگذارند و  در برابر پوچ بودن رعایت حقوق بشر هم همین بس که اشاره شود در دو کشور بریتانیا و فرانسه  و بیست و پنج  کشور دیگر که همه گی وابسته به اتحادیه اروپا  هستند مجازات مرگ وجود ندارد . در این کشورها جنایت کاران حرفه ای  را هم نمی کشند پس به چه دلیل به  کشور دیگری تجاوز نظامی می کنند و مردم آن کشور را می کشند. مجازت مرگ تنها طناب دار نیست، هر نوع کشتنی و به هر بهانه ای کشتن کاربرد مجازات مرگ است. . خانه مسکونی شهروندان را در افغانستان، عراق و لیبی  بمباران کردن و ساکنان خانه را به روز سیاه نشاندن و با بمب و موشک سوزاندن هم  کاربرد مجازات مرگی است که در قوانین اساسی این کشورها و در کنوانیسیون حقوق اروپائی ممنوع است!

نکته ی آخر این که مداخله ی خارجی در امور داخلی یک کشور اوضاع را آشفته تر می سازد. بیست سال پس از لشکرکشی بوش پدر به سومالی هنوز این کشور درگیر جنگ های قبیله ای و مداخله ی بیگانه گان است و فراتر از مداخله ی خارجی و تداوم جنگ قبیله ای و درگیری کلان ها، در نبود دولت مرکزی و قدرت دولتی، زمینه ی رشد و مداخله ی مسلحانه ی جریان های بنیادگرای اسلامی فراهم آمده  که به مراتب خطرناک تر از دیکتاتورهای عرفی گرا هستند  و  مردم سومالی پس از بیست سال هم چنان با جنگ و نکبت و بیماری دست به گریبان اند  و دو سوم جمعیت کشور وابسته است.به کمک های بشردوستانه ی خارجی!

 ده سال پس از لشکرکشی آمریکا و هم پیمان اش به افغاانستان، این کشور هنوز هم توسط اشغال گران خارجی اداره می شود و بدون حضور نظامی آن ها بقائی برای دولت در پشم انداز نیست  و  دولت دست نشانده ی این کشور بدون ادامه ی کمک های مالی، کشورهای یاری دهنده  قادر به پرداخت حقوق ماهیانه ی کارمندان لشکری و کشوری خود هم  نیست تا چه رسد به اجرای طرح های عمرانی، آموزشی  و  یا تلاش برای ایجاد زیرساخت های اقتصادی! . اوضاع در عراق هم  به همین منوال است. و  اگر  در پرتو حضور آمریکا انتخابات نیم بندی در این کشور برگزار می شود و در پیوند با زدودن ستم دوگانه، کردها پس از هشتاد سال مبارزه ی مداوم به بخشی از حقوق خود رسیده اند اما بهائی که ملت عراق پرداخته است بسیار گزاف تر است از آن چه که در نبود صدام و حزب بعث بدان دست یافته اند. هشت سال  پس از سرنگونی رژیم صدام هنوز هم  شهروندان این کشور  به  جان خود ایمن نیستند  و  هیچ کس به فردای خود اظمینان ندارند. هیچ کس نمی دانند  پس از خروج از خانه یا محل کار دچار چه سرنوشتی خواهند شد یا به سلامت به مقصد می رسد!؟  جدا از این که چهار میلیون نفر از شهروندان این کشور به اردن و سوریه گریخته و با درد  و رنج و نداری دست و پنجه نرم می کنند

اما اگر لیبی حتا به سرنوشت سومالی گرفتار نشود و پس از سرنگونی قذافی شیرازه ی امور از هم نپاشد باز هم از آن جا  که این سرزمین،  کشور صدها قبیله است  خظر درگیری های قبیله ای و جنگ کلان ها  و انتقام و انتقام کشی هم چنان به قوت خود باقی است و  سرنوشتی به تر  از افغانستان و عراق نخواهد داشت.

در افغانستان به برکت کشت تریاک و بازار پررونق مواد مخدر بخشی از مردم به نوائی می رسند و  درآمد کسب شده از مواد مخدر، به  اقتصاد شبانی این کشور واپس مانده یاری می رساند . در عراق هم  به برکت فرار چهار میلیون نفر و امکان بهره مندی بیش تر از  دو رود بزرگ  دجله  و فرات  و امکانی که  برای کشاورزی  و دام پروری وجود دارد  بخشی از  کارگرانی که به سبب ویرانی واخدهای تولیدی، خدماتی و مالی شغل شان را از دست داده  و بی کار شده اند .به روستاها باز گشته اند اما کارگران بی کار شده ی لیبیائی  در این کشور خشک صحرائی از جنین امکانی هم برخوردار نیستند.  

هر چند برش نامه شورای امنیت بر جلوگیری از پرواز هواپیماهای نظامی لیبی و دریافت سلاح از خارج و  فراهم  آوردن زمینه ی آتش بس را مورد تاکید فرار می دهد اما کشورهای متجاوز با ارسال اسلحه برای شورشیان و پشتیبانی یک جانبه از آنان  برای سرنگونی رزیم قذافی،  خود شکننده ی اصلی برش نانمه ی شورای امنیت  و مانع اصلی اجرای آن هستند  و ماجرای پیچیده ی موسا کوسا یا کوسه  وزیر امور خارجه ی کنونی  و مسول امور امنیتی پیشین  و متهم اصلی در ماجرای انفجار هواپیمای مسافربری بوئینگ 747  آمریکا بر فراز اسکاتلند که گویا برای گفت و گو های دیپلماتیک به لندن آمده  و  ادعا می شود که درخواست پناهنده گی نموده است و  به احتمال زیاد در بازداشت مقامات جاسوسی بریتانیا به سر می برد  نشانه ی دیگری است از عدم بی طرفی مجریان داوطلب برش نامه  که چندان هم پنهان نمی کنند!

بریتانیا و آمریکا با وجود آن که از بابت تلفات و خسارات ناشی از انفجار هواپیمای مسافربری و تلفات انسانی ناشی از آن  رقم نجومی چهار میلیارد یور خسارت دریافت داشته  و پرونده ی آن را بسته اند اینک  یک بار دیگر در پی گشودن این پرونده ی  بسته هستند  تا قذافی را به این اتهام به محاکمه بکشند و خود فراموش می کنند که به فرمان بوش و ریگان دویست و نود و پنج شهروند ایرانی را با ایرباس هما شرکت هواپیمائی ملی ایران جنایت کارانه به قهر آب های نیل گون خلیج فارس انداخته اند و تا کنون خسارتی هم به بازمانده گان این جنایت تاریخ نپرداخته اند!

همه ی این دلایل نشان می دهد که سه  قدرت  بزرگ جهان درد مردم لیبی را ندارند! و مساله ی آنان مبارزه با  دیکتاتوری یا برقراری دموکراسی نیست، مساله ی آنان  انتقام جوئی از شخص معمر قذافی است. پیوند همه جانبه ی آن ها با رهبران شورشی، چهره هائی  که هم اکنون زیر پر و بال  آن ها را گرفته اند همه از دست پرورده گان قذافی هستند و جز بازسازی حکومت دیکتاتوری قذافی سودای دیگری در سر ندارند. همان طور که اپوزیسیون اصلاح طلب ایرانی به رهبری امثال خاتمی، موسوی و کروبی در پی بازسازی جمهوری اسلامی هستند  و  رسانه های جهان امپریالیستی با تمام توان در صدد آن اند  که به کارگران و زحمت کشان و نیروهای انقلابی ایران بقبولاند  که  روحانیت اصلاح طلب  بدیل رژیم کنونی هستند!

سرهنگ قذافی، شورشی  پیشین و دیسپوت پسین، که زمانی مظهر درست کاری و مبارزه با قانون شکنی بود و با وزش بادهای نئولیبرالی خود و خانواده اش دست به چپاول دارائی های کشور زده اند  از اندک شمار رهبران  جهان سومی است که در  دو دهه ی متوالی  به جنبش ها و نهضت های مبارزاتی  در پنج قاره یاری می رساند. از مبارزان ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی و از جنبش فلسطین تا ارتش جمهوری خواهان ایرلند  و  نهضت های مردمی در شماری از مستعمرات پیشین فرانسه از کمک های او برخوردار بودند و این کمک ها طوری نبود که چشم دست گاه های جاسوسی غرب به دور مانده باشد و گویا غربی ها دریافته اند که به ترین زمان برای بازخواست و انتقام فرارسیده است.

مجید دارابیگی

دوازدهم فروردین هزار و سی صد  و نود