سرنوشت سرشت قدرت = تشویق فردیت واراده گرائی

 

 

بخش 2

 

 پایان کشتاروترور؟

 

تاوان اشتباه و(جنایت) بزرگ خشونت، این سندتحقیرتاریخ خودرائی وهم زمان محکومیت ومسئولیت فراموشی ناپذیر آقای "اوباما" وبطبع آمریکا وپشتیبانان جنگ طلب آنان را، دردیدگاه جهانی رسوا شده وهمگان دیدند که مثل همیشه، پاسخ آن منم منم را، به گردن مردم، و آن هم ـ بابه پایان بردن زندگی ده ها انسان ـ عمدتن جوان بی گناه وفقیر، که مرگ ناگزیررابه این عده ی بی نوا، تحمیل کردند. وفعلن در چندین پاسخ کوروبی رحمانه تر، هم ردیفان اوباماها، یا همان تروریست های القاعده وطالبان های دشمن مردم، تربیت وتجهیزشده ی آمریکا، این گمراه هان فرهنگ عقب ماندگی ودوستداران بن لادن "این جنایت هولناک ضدبشری" رابه خاطر گرفتن انتقام خون رهبرخود، دردوعملیات شرم آور(تقاص خون)درشمال غربی پاکستان، زندگی تعداد زیادی همنوع خود را دروکردند.باکشتاراین قربانیان، هردوطرف ـ دوباره شرایط بی پروای وحشیگری، راه گذشته سراسرخونین وبهانه ی سرراست کشتاروترورهای تاره مردم بی گناه ـ رابه فرهنگ تروریسم پرور جهانی هدیه دادند!

 حالا:کدام قانون، کدام وجدان ویاکدامین خدا، جبران این قتلعام های تاکنونی ونیزدر آینده، مافات فرصت سوخته راه حل های اصولی برخورد با تروریسم جهانی وتشویق بی بندباری های ساختار شروروقدرت طلب خود رای، «هردوطرف» را کنترل و یاپاسخ مناسب خواهدداد؟

 

"منشا ساختار "

 

منشا تشویق چنین جنایات وساختاراراده گرائی خشونت امروز، بیشتر از همه، ناشی از طرح و برنامه حفظ منافع سرمایه داران کلان، تکنوکرات های متنفذومتنوع ورانت خواران متخصص وهوشیار، (درواسطه گری سریع نسبت به هرحرکت موافق و یا مخالف ساختارموجود، درهردو نقش داخلی و خارجی)وسازمان های ریشه دارجهانی وتوده ای موافق این روابط حاکم وهمین طور، بورکرا ت های احزاب مادر ِمطیع وفرمانبردار در قدرت ودستگاه های مخوف ومخفی وعلنی ادیان مقتدر، موثر، وثروتمند بزرگ وپرنفوذ می باشند. اینان از دیرباز، همه با هم، در یک ائتلاف حدودن پوشیده، نرمشی، متغییر، مشترک ولی همیشه کانونی وبه هم پیوسته، یکه تازمیدان سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی ـ فرهنگی در خدمت اهداف جهانی، تعداد اندکی امریکائی، اروپائی وهمین طورسران کشورهای فدرتمندمشابه، در اقصا نقاط جهان، و در راس این اراده های مافوق تصور، رهبران مذهبی نیز سهم داشته وتصمیم گیر می باشند، وهمه با هم همکار، همراه وهم هدف بوده وهنوز هم خارج از دعوای مسخره برتری، خیلی هوشیاردرهر مقطع حیاتی، پشتیبان خود و ساختارجهانی مانده اند. همه این ها از یک سو، ودر دیگرسوی، نوچه های گوش به فرمان این دستگاه، همین گردنکشان مستبدوخودرای وحکومت های مرتجع وخودشیفتگان مفتخررهبری، درعرصه های (ملی و دینی)، دراغلب قاره های آسیا، آفریقاو آمریکای لاتین ودر نقاط پراکنده دیگر با همدیگر هم کاسه می باشند.

 

 "طیف های در خود"

 

همگی آنها مزاحم حرکت جمعی تاریخ ودشمن توده های زحمت کش و محروم جهان می باشند، به علاوه اززمره ی آنان واین نوع جاماندگی درعصرساختاراراده گرایان زور محور، در همین کنارمانیزهستند جریانات مدعی متعدد دیگری، که با اعِمال تربیت برتری فردی، گروهی، فرقه ای وگرایش حزبی ـ سازمانی در برابراراده ی مشترک تصمیم گیری وتشویق کارو فکربزرگ جمع ودخالت توده ای، آگاهانه می ایستند، آب به آسیاب دشمن می ریزندوتنها سعی شان معطوف به حفظ بقای فرقه گرائی خودبوده وازراه واهداف مردم عملن دیریست که به راستی بیگانه مانده اند.

رشددشمنی چشمگیرفرقه گرائی، دامنه عقب ماندگی وبی برنامه گی کارمشترک صریح جریان ها مترقی، گستردگی توجیه وتوضیحات بی ربط تئوریک عمل زدگی وجدائی های مکرردر نتیجه ی آن، انزوای اندیشه وادبیات انقلابی چپ در ازهان توده های جوان تحصیل کرده وپیشروشده است، این عقب ماندگی "ادعا خلاف عمل"درهمه طیف های پراکنده ودر خود، دمکرات های سکولار، دمکرات های چپ وچپ های کمونیست، برجستگی داردودر بین بخشی شان این پدیده ی بورژوائی وخود از دیگری بهتربینی غوغا می کند.

 در حالی که ایدلوژی، آرمان، وظایف واهداف مشترک بخش بزرگی از اینان در سیاست های ائتلافی وهمکاری های آنان با دیگران هموند خود، که مدعی سازمانگری اراده و رهبری توده های زحمت کش کار هستند، یکی ست ولی مبارزه متحد، برای اهداف انقلابی تا به امروز لااقل سخت ویابا طیفی دیگری از جریان های چپ، غیرممکن است. اشکال این کارفقط تجربه ی تلخ گذشته این آنان نیست، بلکه همین طور، ریشه درخودسری وفرقه پروری وابعاد دردآور احزاب ایدلوژیک وتک حزبی گراست. بخشی ازاین جریان های سوخته، دردا که ابعادجهانی دارند! وخود عوامل جدی واماندگی توده ها در چنگ فقر، درماندگی، خنثائی، دلشردی ومنشاناتوانی بلند مدت نیروی اعتراضی ومبارزاتی توده ها، در برابرزورزمامداران تاریخ معاصر می باشند. تاثیرمنفی وبارسنگین این جنبش نفوذی در جنبش چپ و کارگری، ناشی ازتفکر برتری طلب چپ احزاب الیته گرا وباوربه انقلابیون حرفه ای ویاگرایشات ناهم خوان تندرو گذشته چپ بیمارشکست خورده می باشند. که هنوزبه باور (انقلاب کار توده هاست) نرسیده وبه دردمبارزه ی بسیار پیچیده امروز نمی خورند، زیراهنوز در جای قبل 1989 پابرجا می زنند.

 

"بلای ناامنی وترس مرگ"

 

قدرت وحشی وبه تبع آن گسترش زوروخشونت، در همه جا وهمه نگرش ها، همیشه و تنها نتیجه اش ـ همین زور و گسترش روز افزون فقرومشکلات زیست محیطی، با توسعه تولیدات صنایع اتمی وسوء استفاده از آنها، پراکندگی نیروهای انقلابی، جنگ های متعددسرکردگی برای سروری، برتهیدستان وناامنی های موجودجامعه جهانی است، که اکثریت شهروندان امروزدرـ اقصا نقاط جهان ـ (با اندکی تفاوت صوری ویاجغرافیائی، درضایعات وخسارات مختلف) آن را  تجربه تلخ می کنندوبه شدت ازآن رنج می برند.

ازعوارض مالی وفرهنگی گرفته، تامصیبت های آلودگی آب، هوا، خاک ودر نتیجه محرومیت ازمحیط زیست سالم وبه تبع، شیوع بیماری های خطرناک، وحشت روزافزون جانی وحکومت فضای ترس، مرگ ونا امنی ست. امروزه کمتر کسانی در نا کجا آبادی وجود دارندکه از این ناملایمات عاطفی، محرومیتدرمانی و بهداشتی ودرمانی، مضیقه های به شدت گسترده غذائی وگرسنگی مضمن، نبودآب سالم برای بیش ار 2 میلیاردساکنین این زمین میلیتاریزه شده، کشتار و خشونت بی امان مردمان معترض که دراین ساختار فاسد طعم آسیب نچشیده ویاشکنجه ندیده ودر محل سکونت اش درامان باشند! ژاپن پیشرفته و فاجعه فوکوشیما، جایز نیست فراموش مان شود.

 

"چراساختارتمرکزگرائی؟"

 

 چرافرهنگ برتری جوئی، تائیدانسانیت غیراجتماعی، خودخواهی مفرط، ترویج وتشکیل تربیت خصوصی واین چنین زشت، درافرادوافکارمترقی هم، مورد قبول وهمیشه متناسب حال بوده وبا ساختار زبده گرائی حاکم در جهان همراه گشته است؟ حتادر دید(فلسفی تغیرجویان) ویا "معترضین"نیز"حق ویژه" پذیرفته شده است؟ـ درشرایطی که درتمامی تعاریف مبانی شناخت شناسی مادی ومعرفت یابی الهی ـ همه  انسان ها برابرفرض وبنا بر دیدالهیون خلق شده اند! خوب پس: تکلیف زیردست ماندگان چیست که اکثریت قریب به اتفاق شهروندان جهان می باشند؟وچرااین "بیماری گمراهی درکیش شخصیت"به این تربیت همگانی در سطح جهان بهاداده شده، مرسوم گردیده، احترام یافته، قابل توجه اش نگه داشته شده است؟ چرااین انزوای حقوقی توده های عظیم و تاکنون بردبار، تا به امروزتعدیل اخلاقی ساختاری و یاتسطیح بنای اجتماعی قدرت، پایه تاثیرو ابزار همگانی نظارت واز همه مهمترریشه واقعی وقانونی نداشته ونمی یابد؟ دلایل این بینش، باوروتلاش جدی، برای شکل گیری و شکل دهی مطلوب سروری ِسروران، وبه ویژه حمایت ازآنان، آنهم به بخشی که خود، صاحب دنیاست ویارائی و ابزار شکل گیری شخصیت توانا را دربعد جهانی دارند، چه معنائی دارد؟ چرااین اراده ی تمرکزگرائی در همه ی سطوح زندگی، جایگیری اراده ی اجتماعی، نژادی، جنسی، ملی، مذهبی و جهانی شده واینچنین غیرانسانی، غیر اصولی، نادرست ونابرابرتاکنون به پیش برده شده ومی شود؟ تازه مگر تعداد این حاکمان مفتخوردیوانه چقدر است، که جهان را چنین سروری و هم زمان ویران میکنند؟آیا وجدان های بیدارونوع دوست نباید به کمک بشریت محروم وعلیه این تمرکز قوای دشمن ضدبشری وقهرگرا، کار ِکارستانی و روشنگری شرافتمندانه کندوبر پای استنتاج واستدلال عقلی برتغیر این مناسبات پست بنشیندوبه هنگام برخیزد، تاهمگان برخیزند!

 

"فقدان وجدان در قانون ویاقانون بی وجدان! و یا هردو؟"

 

همانگونه که همه ی ماامروزشاهدیم، سبک مسلط ارزشگذاری منحط درهمه جوامع ـ خارج از وابستگی وضرورت های اقتصادی، فرهنگی، ملی، ایده آل ها و جهان بینی های هرکدام از نگرش های در قدرت ـ جاه طلبی، تفاوت ارزشی وتضادطبقاتی برای رژیم های موجود کاملن پذیرفته شده است و عملن الگوها ی نفع پرستی در هسته های کوچک اجتماعی، از خانواده گرفته تا جوامع بزرگ، همگی توسط دوایر آموزشی بزرگ، خصوصی و یادولتی وهم چنین در دایره مستقل، با رغبت وولع افراد، درکانون شخصی شان به پیش برده می شود. به ویژه در عرصه ی اموزش و پرورش بابرنامه ریزی دقیق وگسترده ی دولتی، پیشبردامرآن به کمک نیرو های خبره بسیارآسان شده ومحصول آن چنان تربیتی، تولید همسانی امیال وایده آل های انحرافی ومورد قبول و دلخواه ولی فردی ومجرد است. این سیتم امروزه روز، عمدتن سیال وجهانشمول شده وهرروز وهمواره علاوه بر تمرکز بیشتربرروی نیروی جوان، دامنه گسترده ترجهانی یافته وپیچیده ترعمل می کند تا منسجم ترین اراده و اداره محوری مستقل بیابدواز گزند تسطیح و تعدیل، توسط نیروهای بیرون از خود محفوظ  شده وبه نفع تمرکز خود از توان تغییرنیروهای مخالف با برنامه دقیق وابزارارتباط سریع، در کوتاه ترین زمان ممکن بکاهد!

 

"ترویج خوشباوری"

 

 در این میانه البته یک خوشباوری وطنزتلخ ودلخراشی در سطح مردمان حقوق بگیری که اکثریت مستخدمین رشته های کارفکری ویدی جهان هستند، وجوددارد، وآن این که اغلب این مردمان، یعنی طیف میانی جوامع تا به پائین ترین رده های جایگیری اجتماعی، بااین نان بخور و نمیروناچیزترین ابزارارتقا، به امید قدرت یابی مالی و سیاسی، دلبسته وامیدوار وبا ایمان به اراده ی خود، والبته متناسب با اهرم های موجودشان که در دست دارند، می خواهنددر این رقابت گرگ ها ی درنده و وضعیت میشی خود، به همت وتوان فردی، در این مبارزه ذهنی، دون کیشوتی ونابرابر برنده این میدان ساده لوحی باشند!

در صورتی کههمه ی ما می دانیم وخوب هم آنرا تجربه کرده ایم، که هیچگاه نسل درنسل های مان نتوانسته اندوبه تبع تغیری درموقعیت خانواده خود ودیگران ندیده ونداشته ودرآینده هم، متناسب با این قوانین اختاپوتی و ساختار بیماروبی رحم سرمایه داری انگلی نیز هرگزنخواهیم توانست در مقابل ابزارواهرم های متنوع مالی، نظامی، ودسیسه های  مدرن دشمن جهانی مان به تنهائی که چه عرض شود، با نیمی ازنیرو های متشکل مان درهمه جوامع، شاید باز هم به سادگی متصور نباشد که ما بتوانند اندکی ازراه مسدود خوشبختی خود را از وجود این لاشخوران سیری ناپذیرتسطیح وهموارکنند. حتا تمام کارگران متشکل وآگاه دریک کشوربه تنهائی و بدون حضور ومشارکت گسترده ی توده ای هم نمی توانند یک انقلاب موفق را سازمان داده و به پیروزی برسانند.

 

"رشدجوانه شعوررهائی"

 

آری بااین همه جنایت وظلم، حق خوری ونابرابری گسترده، این ساده انگاری دردآوروجوددارد، وهنوز هم علاقمندانی هستندکه می خواهند، صاحب نفوذفردی وامکان تسلط بردیگران همدرد خودرا بیابند و یاروزی، آن توان اثبات برتری نفس خویش راداشته باشند، وبرای داشتن آن آرزوی غیراخلاقی و نا ممکن، خود را با وعده های واهی سرخرمن صاحبان ثروت و قدرت سرگرم وعمری را مانند درگذشتگان مظلوم خود ونسل بخدی خود را درفریب به تقلای های جان کاه وجاه طلبانه، بسپارند وبارسنگین تکرارمحرومیت را، برکول خود وخانواده شان سوارکنند.

پس آنان رشدجوانه شعوررهائی رادرخودقطع می کنند، روی و نیروی حرکت رویائی خود را، درسمت وراستای ساختار قدرت هارنخبگان دیده و منافع طبقاتی خودرابافرهنگ متمرکز ومسلط ویرانگران، همسووگره خورده می یابند و ترجیح می دهند منافع آتی خود را، نه درگرومنافع همگان ومبارزه جمعی برای زدودن این ستم های وسیع جهانی به کاررهائی همگان ببیند، واز طریق ایده های جمعی وروش های جایگزین انسانی به نفع خود وبشریت درزنجیرباشند. تا با یاری همدیگرویافتن پدیده های مثبت ومتنوع امروزی تربیت و پرورش آزاد"آنتی اتوریتت"به زندگی تضمین "نان وآزادی"بخشند، بلکه ترجیح می دهند منافع تنگ نظرانه شان رادر یک ساختاردرنده خوو بحران زده، جستجوکنند.

      بدون آن که طعم تاثیرخود رادرمنازعات طبقاتی برای جامعه ای شکوفا وخوشبخت کسب وکشف کنند!

 

ادامه دارد

 

بهنام ـ هفدهم ماه می 2011