وبلاگ پروسه

www.process2010.blogspot.com

دو سر طیف ماستخاتمیمالیزاسیون!!

(از "عشق" محمد نوری زاد تا "عقل" مصطفا تاج زاده)

پژمان رحیمی

 

پس از دخیل بستن محمد خاتمی به رهبر نظام و تلاش وی برای فعال کردن ظرفیتی کوچک از قانون اساسی یادگار سر و ته دوران طلایی حضرت امام، انتشار دو نوشته به نظرم اهمیت زیادی دارند. یکی حمایت مصطفا تاجزاده از موضع عقل مصلحت اندیش از لابی گری خاتمی و دیگری "عشق نامه"ی محمد نوری زاد خطاب به سید سبز که نمونه ی بی نظیری از "یکی به میخ و یکی به نعل" بود. اولین نوشته مستقیم و با ادعای عقل گرایی سیاسی به حمایت کامل از موضع خاتمی پرداخته و با یک عقب گرد تاریخی و از موقیعت سیاسی فرمیک خدا بیامرز دوم خرداد سعی می کند حریف را پای میز مذاکره بنشاند. اینکه چه مایه از بلاهت سیاسی پشت این موضع خوابیده باشد حرف دیگری است که از نظر من چندان قابل توجه نیست بلکه باید پوسته ی نازک را کنار زد و نیت اصلی را در چهارچوب مرحله ی کنونی جنگ قدرتی که پس از انتخابات در گرفت زیر ذره بین گذاشت. بازجویان و پاسداران سابق نظام اسلامی مهارت خوبی در انحراف نگاه ها دارند و خوب بلدند بر احساسات مردم و عده ای که حداقل صادقانه دل به اصلاح طلبان دادند موج سواری کنند. وقتی سایت "سفارت سبز" بیانیه ای منتشر کرد و خطر گفتگوی اصلاح طلبان با اصول گرایان را هشدار داد شخصا گمان نمی کردم به این سرعت موجی از انواع و اقسام چاپلوسی روانه ی بیت رهبری بشود. اما چیزی نگذشت که آقای خاتمی شاهکار خود را علنی کردند و بعد هم که خبر ملاقات محرمانه ی خاتمی و عبدالله نوری منتشر شد تا کمی پشت جبهه ی خاتمی تقویت شود. ولی باز هم تا نوشته ی اسطوره ی مقاومت زندانیان سبز جناب تاج زاده "عقلانیت سیاسی" را به ما "ایرانیان" در مقایسه با "مصریان" گوشزد نکرده بود هنوز دچار تردید بودیم. آقای تاج زاده وقتی همه چیز از کف رفته بود و حریفی که قرار بود با یک "یا حسین" گودبای پارتی اش برگزار شود بر گُرده شان سوار شد، به فکر عذر خواهی از مردم ایران برای کشتار دهه ی شصت افتاد و در سیاست خارجی هم عملکرد آمریکا در منطقه ی خاورمیانه را تطهیر کرد و تعریف دموکراسی را از زبان سخنگوی کاخ سفید کتابت فرمودند و خلاصه به هر دری زد تا در داخل و خارج خودش را به جایی آویزان کند. حالا اما سخن از درایت و عقل گرایی می راند و کسانی را که حرف از معامله زدن را نفی و طرد می کنند مشکوک و خشونت طلب و فاقد عقلانیت مدرن می داند و به آه و ناله سرایی برای ارزش های جامعه ی مدنی می پردازد و از توی زندان و پیش چشم میلیون ها انسان ناظر حوادث مصر و آفریقا، جعل سیاسی و تاریخی و خبری می کند. تاج زاده در این کار سابقه دار است و رفیقمان ارژنگ نورایی طی یک مقاله که در وبلاگ ما (گروه پروسه)منتشر شد بخشی از نیرنگ بازی وی را به خوبی نشان داد. کار به جایی رسیده که باید برای اثبات خودمان دانه دانه گاف سیاسی آقایان را ردیف کنیم و گرنه فوری ما را به خشن نویسی و ندیدن پتانسیل مردمی نظام و سوراخ سنبه های قابل نفوذ قانون اساسی ولایت مدار محکوم می کنند!!! تکلیف نوشته ی تاج زاده روشن است و نکته ی چندان جدیدی را طرح نکرده است. همه ی حرفش این است برای جلوگیری از کشمکش درونی اصول گرایان، نظام به تعویض نیرو که نه، ولی حداقل به پُر رنگ تر کردن نقش توپ جمع کُن ها تن بدهد تا حداقل از زاویه ی نقش توپ جمع کُن بتوانند به سوخت و ساز کل بازی (یعنی همان حفظ نظام) یاری برسانند و در میدان بازی حداقل حضور داشته باشند. دقت در نقش و تاثیر توپ جمع کن ها در بازی فوتبال جدای از اینکه کاربردش در سیاست کمی مایه ی خنده می شود ولی مثال بدی نیست برای تعیین جایگاه جدید اصلاح طلبان در حکومت!!

اما "عشق نامه" ی محمد نوری زاد یکی دیگر از اسطورگان مقاومت سبز(ماشالله اسطوره زیاد ساختن حضرات) خطاب به میرحسین موسوی خیلی اهمیت بیشتری دارد. به قول رفیق عزیزی "زندانی بودن" هم خودش دردسری شده واقعا. چه بگوییم که فوری به عافیت طلبی و کنار گود نشینی محکوم نشویم؟ اما به نظرم باید تاکید کرد که هر زندانی و زندان کشیده ای لزوما حرف هایش همیشه درست نیست و مقاومتش همواره به منافع مردمی و مقاومت و مبارزه ی مردمی گره نخورده است. محمد نوری زاد با ادبیات سنتی و بسیجی وارش نامه های زیادی خطاب به رهبر نوشته که اتفاقا او هم ترمز را در این اواخر بدجور کشیده بود ولی ادبیاتش در این نامه ی آخر و در فضای کنونی گافی در حد قهرمانی تیم بارسلون بود!!!! تجربه ی هنرورزی ایشان به دستیاری آوینی در مجموعه ی "روایت فتح" بر می گردد که کشتار جوانان این مرزو بوم را در جنگِ از خدا خواسته شان برای آرامش خاطر امام و دیگر بیت زادگان تصویر برداری می کرد و هدیه می فرستاد.آنان که به عرفان و عشق آویزان می شوند معمولا از شیر مرغ تا جون آدمی زاد را کنار هم می گذارند حالا اگر خماری عرفان نوری زاد را هم دست کم بگیریم یهو می بینی نشستیم پای بساط نئشگی و هی از توی فلان نامه و بیانیه جملات قصار تقویت کننده ی "جنبش دموکراتیک" در می آوریم و طلا کوب می کنیم اینور و اونور.

نامه ی نوری زاد به موسوی بیان دیگرگونه ای از نوشته ی تاج زاده است در حمایت از عقلانیت مصلحت اندیش خاتمی با زبان عشق عرفانی بسیجی وارش. ابتدا به سبک آشنای سوخته دلان نظام اسلامی به یاری حدیث و آیه و سیره ی امامان شیعه و با آسمون ریسمون تاریخی هشدارهای جسارت آمیزنمایی می دهد و با قلقلک حافظه ی تاریخی از مخاطب درد آشنا و ستمدیده ی این نظام دلبری می کند. ناگهان تقریبا از میانه ی نامه تقاضای عفو موسوی را از رهبر نظام مستقیما مطرح می کند و چنین می نویسد: {"من، همینجا، از موضع یک کوچک تر ناپیدا، از رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران، تقاضا می کنم به یمن خاطره های خوب و صادقانه ای که از تو و پدرشریف تو دارند، تو را، همسرت را، و جناب کروبی را، از حصار بدرآورند....فرمان آزادی شما توسط ایشان ، قطعا برمقبولیت ایشان خواهد افزود و فضا را برای گشایش هرچه بیشتر خواهد گشود. ما با هر تعدادی که داریم، سیزده ملیون، کمتر یا بیشتر، مصرانه این تقاضا را به آستان رهبرمان تقدیم می داریم و ابراز بزرگواری ایشان را انتظار داریم. چرا که اصرار برتداوم حبس و حصار شمایان، هرگز به نفع نظامی که ضرورت بقایش را شعار می دهیم نیست. انتظار ما از رهبر عزیزمان مدیریت بر بحرانی است که چون سیل به سمت ما هجوم می آورد. بحرانی که اگر صبوری اش سرآید، نه اسلحه خواهد شناخت و نه چیزی به اسم اسلام. و قطعا همه ی ما را خواهد روفت و به دره ای بی انتها در خواهد انداخت. بحرانی که زنگ هشدارش در کشورهای منطقه به صدا در آمده است و ما متعمدانه اما نابخردانه، با رویگردانی از عبرت پذیری، خود را از مسیر آن بدر می بریم"}.(تاکیدها از من است)

تازه این اول کار است. تزویر و دورویی یگانه ی ایشان به همین جای نامه ختم نمی شود. گمان کنم نوری زاد هم خیلی واضح حرفش را زده است و دغدغه هایش را بیان کرده است. او خودش را بدون مجوز سخنگوی 13میلیون رای اعلام می کند همانطور که خاتمی و تاجزاده هم چنین کرده اند. تلویحا ادعای تقلب در انتخابات را هم با یک "کمتر یا بیشتر" پس می گیرد و به چاپلوسی خود ادامه می دهد. این نامه طوری نوشته شده که حالا عشاق سینه چاک سران سبز جملات قصارش را حتما به رخمان خواهند کشید. ولی باید گفت نوری زاد آیا در این تناقض گویی مردم را نادان فرض کرده یا آقایش را الاغ تصور کرده است. این "آقا"یی که ما می شناسیم مارها خورده که اکنون افعی شده به جان ملت. نکند جناب نوری زاد طبق فرضیه ی روانشناسی مستبدین قصد ارضای میل خودشیفتگی آقایش را دارد که چنین به جسم و بیت آقا دستمال سبز حاجت می بندد. چنین توجیحاتی البته بهانه ای برای اعلام رویکرد سیاسی ای است که قصد دارد ضمن مظلوم نمایی، خودش را از تک و تا هم نیندازد. با این سبک نوشتن ایشان سقف خواسته های جنبش را به آزادی موسوی می چسباند و با متناقض نویسی و پهلو زدن به فرضیه ی روانشناسی مستبدین می خواهد عقلانیت سیاسی از نوعی که خاتمی و تاجزاده توصیه کرده اند را به مخاطب خود حقنه کند. مخاطب هم انگار باید لبخندی بزند که بعله بذار "آقا" رو خرش کنیم تا حداقل سید سبز آزاد شود!!! این نامه نشان از یک تمایل جدی برای فراهم کردن فضایی برای تدارک حل بحرانی است که نظام را به مرز فروپاشی رسانده و نوری زاد هم نوحه ی خوبی برایش خوانده است و هشدارش را هم داده استیزی توی مایه های: بچه آروغش را هم زده!!!!)

این نامه نشان می دهد که منتقدینی از جنس نوری زاد و خاتمی و تاج زاده راحت از سرمایه های جنبش سوء استفاده هم می کنند. یادمان نرفته که چه کسانی برای آزادی اینان انرژی صرف کردند. این انرژی اگر چه از نظر من از روی عدم شناخت بود ولی برای حداقلی از صداقتش نمی توانم احترام قائل نباشم و این سرمایه ی یک جنبش مردمی است که چنین توسط فرصت طلبان حکومتی مورد بهره برداری قرار می گیرد. قرار نیست هر که به زندان افتاد فردا بیاید بیرون و خاک به چشم مردم بپاشد و چنین گریه وزاری برای بیت آقا راه بیندازد و تا جایی جلو برود که کعبه ی گره گشایش را بیت آقا بنامد و یکهو خودش در جمله ی بعدی حرفش را اصلاح کند {نوری زاد نوشته: ما و همه ی مردم ، چشم به بیت رهبرمان می دوزیم تا به یک اشاره ی حضرت ایشان، راه آزادی بر شمایان گشوده شود . گرچه چشم ما ، پیشتر به آسمان خداوند است!!!} و در آخر نامه اش هم برای سلامتی رهبرش دعا کند.

نوری زاد باش تا پرده بر افتد که آن وقت نه تو می مانی و نه رهبرت ونه دیگر سیلی خوردگان نظام جهل و جنایت.

لینک نامه ی نوری زاد در سایت گویا نیوز: http://news.gooya.com/politics/archives/2011/05/122561.php