برایم مداد بیاور ، مداد سیاه

می خواهم روی چهره ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم !

یک مداد پاک کن بده برای محو لب ها

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند !

یک بیلچه ، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این ها راحت تر به بهشت می روم گویا!

یک تیغ بده ،موهایم را از ته بتراشم ، سرم هوایی بخورد

و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم !

نخ و سوزن هم بده ، برای زبانم

می خواهم ... بدوزمش به سق

... اینگونه فریادم بی صداتر است !

قیچی یادت نرود ،

می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم !

پودر رخشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند

تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت .

می دانی که؟ باید واقع بین بود !

صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر !

می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب ،

برچسب فاحشه می زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم !

یک کپی از هویتم را هم می خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد ،

فحش و تحقیر تقدیمم می کنند ،

بیاد بیاورم که کیستم !

ترا به خدا... اگر جایی دیدی حقی می فروختند

برایم بخر .. تا در غذا بریزم

ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند ،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم :

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم

شعر از غاده السمان

شاعری توانا از سوریه