ملاحظاتی بر بحث اساسنامه و ساختار و مسئلۀ مزمن فرقه گرائی

 

علت آب رفتن  سازمان های سیاسی سنتی را نمی توان تنها با گرایشات فردی ، فردگرائی و دنبال زندگی شخصی رفتن ابواب جمعی این سازمان ها، افول جنبش،  تداوم رژیم ضدبشری اسلامی و عواقب آن و یا حتی کله شقی برخی از فعالان این سازمان ها و انشعاب های کذائی بر سر اختلافات شخصی ، توضیح داد بلکه باید به بافت درونی این سازمان ها و ساختار آن ها پرداخت  تا به  توضیحی دیالکتیکی دست یافت.

بافت قدیمی سازمان ها  متآثر از سنت رهبران و بدنه ، فرمان روایان و سربازان،  مرادان و مریدان بوده است. هرچه آگاهی اعضا و فعالان و آشنائی آنان با بنیادهای آزاداندیشی  بالاتر رفته است، بیشتر با ساخت های سنتی تک صدائی و دیکته ای و  از بالای کار تشکیلاتی فاصله گرفته اند. در شرایط فقدان آلترناتیو قابل اتکائی در برابر سبک پیشین که بتواند پاسخگوی کار مشترک سیاسی در عین تأمین بیشترین آزادی فکری و سیاسی باشد، گرایش به انفراد وسعت یافته و بر لشکر منفردین افزوده شده است. تصادفی نیست که گرایش به سمت تشکل های غیرحزبی و فراتشکیلاتی فزونی یافته است. امروزه  یک سازمان یا حزب سیاسی همه جانبه و پایدار و با آینده تشکلی می تواند باشد که با تأمین چند صدائی  جا برای بخش وسیعی از کسانی که زیر سقف آرمانی آن قرار می گیرند برای یک حرکت سیاسی مشترک داشته باشد و در همه حال آزادی بیان و فعالیت آنان در موارد تفاوت ، تضمین گردد. چارچوب های کاری و قانونمندی ها و قرارها نیز باید از دل مکانیزم طبیعی کارمشترک و ریتم متوازن آن شکل بگیرند و به ضوابط روتین برای همۀ شرکت کنندگان در آن حرکت تبدیل شوند. قرارها و قواعدی که در عین حال در هرزمان نیز متأثر از روحیۀ جمعی قابل تغییر و اصلاح  باشند و نه بصورت آیه های ابدی در آیند.

در تشکیلات ما از کنگرۀ اول به بعد تلاش های جدی برای فاصله گیری از سنت مذکور صورت گرفته است اما در عین حال همواره درگیری بین سنت پیشین یعنی طرفداران تک صدائی از یک سو  و طرفداران نوآوری و مجال دادن به صدا های دیگر وجود داشته است. مقاومت طرفداران سنت در مسیر خود اخراج ها و دل سردی ها و کناره گیری های جبران ناپذیری را به تشکیلات تحمیل کرده است. آخرین نمونۀ پایداری سنت به هر قیمت، دونیم کردن تشکیلات بود. با نگاهی به اساسنامۀ مصوب کنگرۀ اول می توان ریشۀ مکتوب چرائی این روند را دریافت که مبتنی بر تک صدائی و به تبع آن ساخت سربازخانه ای و از بالا به پائین بوده و علی رقم تلاش هائی که در همین سند به شکلی کلیشه ای برای دموکراتیزه کردن آن صورت گرفته اما نتوانسته است مانع از پروسۀ سرکوب نظری در سازمان و عواقب آن گردد.

این نوع قواعد و اساسنامه ها که نوعی کپی برداری از اساسنامه های احزاب بوروکراتیک کمونیست سابق و در رأس آن حزب کمونیست شوروی سابق بوده است، سارمان ها از جمله سازمان ما را در حد فرقه ها پائین آورده اند و با ایجاد حصاری بر گرد آن ها مجال تنفس آزاد و حیات بخش و تبادل فکری را سلب کرده است.

ما برای تنظیم روابطمان به مکانیزم زنده تر و پویاتری نیازمندیم و قواعدی که بر آن اساس تنظیم و مکتوب شوند، نه به عنوان بندهائی بر دست و پایمان بلکه به عنوان ابزاری کمک کننده به همزیستی گرایش های مختلف همسو در تشکیلات برای شادابی در مبارزه طبقاتی جاری و گشایش به بیرون و هوای آزاد.

به علت ناهمخوانی اساسنامۀ مذکور با زندگی واقعی تشکیلات ما و زیر فشار افکار عمومی سازمان این اساسنامه ای که دیگر پاسخ گوی نیازهای جاری سازمان نبود عملا کنار گذاشته شده و روال دیگری حیات عملی سازمان را رقم زده است.

استقرار سازمان پس از انشعاب تحمیلی هم اکنون این مجال را به ما داده است که قرارهای نانوشته ای را که تا کنون  ملاک حرکت مشترکمان بوده، برای تنظیم روابطمان در مسیر پیش رو باز بینی کنیم ، دقت بخشیم، تنظیم کرده  و صراحت دهیم. تدوین این قرارها در عین حال پاسخی است به معضل اشاره شده  در سطحی فراتر از سازمان ما که خودبخشی از جنبش عمومی کارگری است.

ما اگر این مجال را برای گسست قاطع با سبک کار گذشته در نیابیم و اگر آگاهانه راه کاری برای همزیستی گرایشات مختلف درون طیف طرفداران سوسیالیسم یه عنوان مبارزان پیگیر ضدسرمایه داری اندیشیده و تدوین نشود، دور تسلسل اتمیزه شدن این نیروها از جمله سازمان ما ادامه خواهد یافت.

برای جلوگیری از سرهم بندی سندی کلیشه ای که ربطی به حرکت زنده و واقعی تشکیلات نداشته باشد لازم است که ابتدا درکی روشن و بدون ابهام از برخی موارد کلیدی در این مقطع داشته باشیم.

 

وفادار ماندن به تأکید درست ما از ابتدای دور اخیر به چند صدائی بودن سازمان الزاماتی را در حوزۀ سازمان دهی ، هویت و حقوق اجزأ سازمان همراه خود دارد. در این جا دیگر هویت کل سازمان را یک صدا تعیین نمی کند بلکه هویت آن ترکیبی است از مجموعۀ این صدا ها که هر کدام جایگاه ویژه ای در آن دارند. و همین جا رابطه و حقوق و جایگاه کل سازمان و سیمای آن، اکثریت ، اقلیت ، و رابطه همۀ این ها با تصمیم گیری و اقدام و عمل سیاسی مطرح می گردد.

تلاش می کنم این موارد و رابطۀ آن ها با کل سازمان و اقدام سیاسی را توضیح دهم.

 

جایگاه وفاق ، توافق و اشتراکات

 

از آن جا که رفقای سازمان ما از سر تصادف گرد هم نیامده اند و جمع شدن ما گذر آگاهانه از تجربه ای دیرینه است متکی بر اشتراکات سیاسی – مبارزاتی عمیق، پس طبیعی است که در اکثر موارد حرکت سیاسی و موضع گیری ها وفاق عمومی وجود داشته باشد و تجربۀ دوره های گذشته این را تأیید میکند.

در این حالت موارد توافق و اشتراک ، سیمای جمعی مشترک ما یعنی همۀ راه کارگری ها را بازتاب می دهند.

 

اکثریت، اقلیت و رابطۀ آنها با هم و با سیمای عمومی تشکیلات و اقدام سیاسی

 

زیر چتر اشتراکات سیاسی برنامه ای ما،  طبیعی است که در پروسۀ حرکت ، تصمیم گیری و اقدام ، مواردی هم پیش بیایند که اختلاف نظر وجود دارد و توافق عمومی صورت نمی پذیرد، حتی اگر مخالف یک تن باشد. در چنین صورتی بسته به فوریت و اهمیت موضوع یا فرصت کافی برای بحث و اقناع وجود دارد و گفت و گوی رفیقانه تا دست یابی به راه حل مناسب ادامه می یابد و یا آنکه ضرورت اقدام فوری، جمع را ناچار به تصمیم گیری و کفایت مباحثات می کند. در این حالت تعیین وزن گرایشات الزامی می شود و رای گیری گریزناپذیر. از دل این رای گیری روشن می شود که در تشکیلات ما روی این موضوع معین اکثریت کدام و اقلیت یا گاها اقلیت ها کدامند. در این جا نیز سیمای تشکیلات ما را این مجموعه با صراحت دادن به جایگاه آنان روشن می سازد یعنی اکثریت به عنوان اکثریت سازمان ونه کل سازمان و اقلیت نیز به عنوان اقلیت سازمان همان گونه که هست.

 در عمل نیز اکثریت با اتکا به نیروی خود که عمدۀ نیروهای تشکیلات می باشد می تواند در این مورد خاص نظر خود را با نام خود و با توان اکثریت سازمان پیش برد و به اقدام اجتماعی و مبارزاتی تبدیل کند. اقلیت نیز در حد خود نظر و دیدگاهش در این مورد معین را پیش می برد. پس در این جا نیز مشکلی در رابطه با تصمیم گیری و اقدام وجود نخواهد داشت.

اکثریت و اقلیت در وحدتی داوطلبانه، بنیادین و استراتژیک با هم قرار دارند وگرنه گرد آمدن آنان در یک تشکیلات بی معنی خواهد بود. در عین حال آنان بازتاب راه حل های متفاوت برای یک معضل، موضوع و حرکت معین  می باشند که در مسیر مشترک آنان قرار گرفته است و در واقع تکمیل کنندۀ هم هستند. در شرایط پیچیدۀ سیاسی- اجتماعی کنونی نمی توان ادعا کرد که همواره تنها یک راه حل برای برون رفت از بن بست های سر راه وجود دارد و حرف آخر را یک نظر می تواند بزند. این راه حل های متفاوت همگی در مسیر استراتژیک ما قرار دارند، در غیر این صورت کل حرکت مشترک زیر سئوال رفته و دیگر مبنائی برای کار مشترک باقی نمی ماند.

وفادار ماندن به این اصل، همزیستی بلند مدت، آزادمنشانه و همدلانۀ همراهان این راه مشترک را تأمین می کند.

برای همیشه باید به این سنت سپری شده خاتمه دهیم که اقلیت را در تشکیلات به عنوان نیروی مزاحم، پارازیت و مخل تلقی می کرده و فقط بنا به مصلحت تمهیداتی برای آن می اندیشیده است. اقلیت و یا صداهای گوناگون در تشکیلات ما جزئی تکمیلی ، از نقاط قوت آن و یکی از نیروهای محرکۀ آن در حرکت به پیش می باشند.

 

تصمیم گیری ، سیاست گزاری و هدایت سازمان

 

در تشکیلات ما به درستی مدت هاست که سیاست گزاری ها و تصمیمات سیاسی اصلی در درجۀ نخست توسط کنگره  های سالانه و در فواصل آن در مجامع عمومی ما که محل حضور بیشترین تعداد از اعضای تشکیلات می باشند و با مشارکت مستقیم آنان صورت می گیرد. این موضوع قدمی است در جهت خودگردانی تشکیلات  و حذف فاصلۀ بین هدایت و مجموعۀ تشکیلات. ارگان کمیتۀ مرکزی ما نه نهادی بر فراز تشکیلات بلکه در پیوند ارگانیک با آن و نهاد پیش برنده و اجرائی سیاست ها و تصمیم گیری های سازمان و هماهنگ کننده فعالیت های آن می باشد. در تشکیلات ما همچنین در گزینش اعضای کمیتۀ مرکزی مدت هاست که از نخبه گرائی فاصله گرفته و مشارکت همۀ رفقای سازمان تأمین شده است. در رابطه با شیوۀ تکنیکی گزینش این ارگان اجرائی و هماهنگی تشکیلات در فاصلۀ دو کنگره هنوز نیازمند اصلاحاتی هستیم که امیدوارم در کنگرۀ امسال آن را انجام دهیم. پیشنهاد من در این رابطه ضمیمۀ این نوشته می باشد.

 

اتحاد هواداران سوسیالیسم  

 

تشکیلات ما به عنوان سازمانی کمونیستی خود را بخشی از جنبش کارگری می داند و به سهم خود برای وحدت این جنبش تلاش می ورزد که علیه سرمایه داری و بسوی سوسیالیسم برای  متحقق کردن خود حکومتی کارگران و زحمتکشان مبارزه می کند. ما در این مسیر باید با فرقه گرائی به عنوان مشکل اساسی تا کنونی تشکیلات های سیاسی چپ که به جای تأمین  وحدت طبفاتی جنبش کارگری ایران با دیوارهای فرقه ای خود موجب انشقاق در این جنبش شده اند مبارزۀ پیگیر کنیم و پیش قدم همراهی و همکاری با جریانات و فعالانی باشیم که این مشکل را شناخته و  حاضرند برای وحدت  جنبش مستقل کارگری در مسیر ذکر شده حرکت کنند.مبنای این همراهی و همکاری می تواند همان مبانی برنامه ای ما باشد در عین به رسمیت شناختن تفاوت ها و استقلال نیروهای شرکت کننده زیر سقف پرنسیپی موارد آشنای زیر:

 

1-مبارزه علیه سرمایه داری در کلیۀ مظاهر آن در جهت  برچیدن سرمایه داری و محو  نابرابریهای سیاسی ، طبقاتی ، نژادی ، ملی ، جنسی،... و برای متحقق کردن سوسیالیسم  از طریق خودحکومتی اردوی کار

2-آزادی های بدون قید و شرط سیاسی در کلیۀ عرصه های حیات سیاسی- اجتماعی

3-سرنگونی تمامیت جمهوری اسلامی

 

 

محورهای ذکرشده در این مطلب مهمترین ملاحظات از نظر من در رابطه با تدوین قرارهائی برای  تنظیم رابطۀ تشکیلاتی ما می باشند. به خاطر اجتناب ازطولانی شدن این مطلب ازذکر موارد فنی فرعی که مورد توافق همگی است و کمتر بحث برانگیز خودداری می کنم.

 

به امید تنظیم قرارهائی که شادابی ، چالاکی و همبستگی تشکیلات ما را در همراهی با دیگر نیروهای همسو تضمین کند تا نهایتا بتواند به وحدت رزمنده و بالندۀ کل جنبش کارگری ایران و جهان برای رسیدن به هدف های ذکر شده یاری رساند.

 

حسین نقی پور

خرداد 1390  

 

  ضمیمه:

 

پیشنهاد من برای گزینش کمیتۀ مرکزی به عنوان نهاد اجرائی و هماهنگی  تشکیلات در فاصلۀ دو کنگره  از این قرار است.

نهاد های تشکیلات هرکدام از میان خود کاندیدائی را برای شرکت در کمیتۀ مرکزی به کنگره معرفی می کنند.

از میان رفقائی که در نهادی فعالیت ندارند نیز داوطلبانی برای شرکت در کمیتۀ مرکزی به کنگره معرفی می شوند.

کنگره به روال همیشگی با رای مخفی به تآیید یا رد کاندیداهای کمیتۀ مرکزی می پردازد.

اگر کاندیدائی از هرکدام از نهاد ها به تأیید کنگره نرسید، آن نهاد موظف است که کاندیدای دیگری را به جای وی معرفی کند.

بدین ترتیب کمیتۀ مرکزی منتخب کنگره، هم محل تجمع نمایندگان نهادهای تشکیلات است و هم محل حضور داوطلبانی از میان بقیۀ رفقا. یعنی شورائی از نمایندگان مجموعۀ تشکیلات که در عین حال مرکز هماهنگی کلیۀ فعالیت های تشکیلات می شود.

 

پیش برد چنین شیوه ای:

1-  انتخاب کمیتۀ مرکزی را از حالت عدم تعین پیشین بیرون و دنبال کاندیدا گشتن درآورده و جزئی از وظیفۀ نهاد های تشکیلات می کند.

2- کمیتۀ مرکزی را از حالت جمعی تصادفی و گاها بخشا کمتر آشنا با فعالیت های جاری تشکیلات در آورده و به حضور مستقیم و هدفمند رفقای در گیر در کار نهاد ها و فعالیت تشکیلات تبدیل می کند. و از آنجا که در حال حاضر مسئولین و نمایندگان نهادها به صورت چرخشی گزین می شوند، مشارکت بیشترین رفقا را در هدایت و هماهنگی تشکیلات تأمین می کند.

3- در کمیتۀ مرکزی به خاطر حضور نمایندگان نهاد ها نقش واقعی ارتباط مستقیم با فعالیت ها و حیات تشکیلات تحقق پیدا می کند که مبنای  نقش  هماهنگ سازی و به تبع آن هدایت فعال حضور سیاسی مجموعۀ تشکیلات قرار می گیرد.

4- انتخاب رفقائی که به هر دلیل در هر دوره در نهادی از تشکیلات فعال نیستند، در کنار فعالان نهاد ها در کمیتۀ مرکزی ، مانع از حذف این رفقا از این نهاد مرکزی تشکیلات می شود و حق دموکراتیک همۀ رفقای تشکیلات را تأمین می کند.