سازماندهی افقی در برابر عمودی یا هم افقی  هم عمودی

ح. محسنی

یکی دیگر از اختلافات در سازمان ما پیرامون تنوع سازمانیابی افقی و عمودی- میچرخد. من در این جا عین عبارت ر. روزبه  در نقد مواضع سند آ را میآورم سپس ملاحظات خودم را ارائه میکنم:

"درمورد نوع سازمانی یابی، سند اول آن را تا سطح امر فنی و فراطبقاتی که گوئی هیچ فرقی بین سازمان یابی های افقی و عمودمی وجود ندارد وهردوی اینها ازنظرمبارزه طبقاتی واز منظر سوسیالیستها بالسویه هستند،تنزل داده است. نمی توان ماهیت ونوع سازمان یابی را به  اشکال  سازمان یابی تنزل داد. بی شک سازمان یابی اشکال متنوع وگوناگونی دارد،اما دراینجا اولا بحث ما ماهیت ونوع سازمانی بابی مبتنی برسلسه مراتب وعمودی، ویا افقی است نه بحث اشکال آن. ثانیا سازمان یابی بیان کننده نوعی ازمناسبات اجتماعی است که بدرجات گوناگونی می تواند بیان کننده مناسبات سلطه ویا دوری ازآن باشد. بنابراین برای کمونیستها درنگ بر انواع سازمان یابی ها دارای  اهمیت  است.همانطوکه کمون پاریس ویا  شوراها درروسیه  که ازابتکارات جنبش های اجتماعی بودند دارای اهمیت بوده اند. تفاوت بین نوع وماهیت سازمان یابی ها واشکال هرکدام از آنها،بالسویه نبوده وبالسویه هم  بازتاب دهنده مبارزه طبقاتی نیستند. این حقیت  داردکه در واقعیت های  اجتماعی وشرایط انتقالی جامعه همواره نه باخلوص بلکه با ترکیب های گوناگونی ازانواع  سازمان یابی واشکال متعلق به آنها مواجهیم، اما این به معی بی طرفی کمونیستها نسبت به نوع مناسبات نهفته درهرکدام ازآنها نیست. بدیهی است که مدافعان آزادی وبرابری اجتماعی  دفاع وتقویت آن نوع مناسبات وسازمان یابی را  وجه همت خود قرارمی دهند که که حامل کمترین سلطه وبیشترین بسیج ومشارکت و ابتکارازپائین ونقش آفرینی مجامع آنها باشند.آنها مجازنیستند که نسبت به دست آوردهای جنبش وترجیح سنگینی کفه آن نوع وشکلی که درخدمت مقابله بامناسبات سلطه  است خود را بیطرف نشان بدهند".

من در پاسخ به این سفسطه­ها به چند نکته اشاره میکنم:

1- براستی ازاین عبارت آشفته ودرهم جوش چه میتوان فهمید. کسی در بحث از تنوع اشکال سازمانیابی مدعی شده است که این دو با یک دیگر فرقی ندارد. این دو شکل از سازمانیابی هر کدام قدر منزلت خود را دارند و میتوانند در مبارزه سیاسی مورد استفاده قرار گیرند. و نمیتوان آن دو را در برابر هم قرار داد و همچون شکلی از سازماندهی برای همه دوره های مبارزه طبقاتی  در نظر گرفت. هر کدام از آنها دارای محدودیت هایی هستند و در بعضی از شرایط مبارزه سیاسی میتوانند به گونه ای موثر عمل کنند. مثلا  در شرایط تسلط پلیسی ضد انقلاب و سازماندهی عمودی میتواند زنجیره روابط نیروها را آسیب پذیر سازد. برعکس در دوره مبارزه تهاجمی سازماندهی افقی میتواند دست و پا گیر باشد.

2- وانگهی  این سخن چه معنایی دارد "نمی توان ماهیت ونوع سازمان یابی را به  اشکال  سازمان یابی تنزل داد"؟. چه سازمانیابی افقی و چه سازمانیابی عمودی هر دو به شکل سازمانیابی تعلق دارند آن چه که ماهیت آنها را متعین میسازد آن نیرو و هدفی است که از این ظرف استفاده میکند. تصور کنید یک سازمانیابی مجرد افقی بدون نیروی زنده سیاسی چه معنایی میتواند در بر داشته باشد. جز یک تصویر در ذهن.

3- دریافت ماهیت یک نوع از سازماندهی صرفا از ساختار تشکیلاتی و حذف نیروی مادی استفاده کننده از آن کل نقد رادیکال گرایش جدید سازمان را تشکیل میدهد. آنها به جای حمله به رابطه اجتماعی سرمایه­داری و در هم شکستن تسلط آن به سلسله مراتب فنی تشکیلاتی آن حمله میکنند. بی سبب نیست که در ذهن این رفقا به جای تیز کردن نقد ما به مناسبات استثمار سرمایه­داری به ساختار عمودی چسبیده­اند. تردیدی نیست که این ساختار عمودی معین در خدمت آن مناسبات قرار دارد و به آن خدمت میکند اما نوک تیز حمله ما به جای رابطه سرمایه­دارانه به این ساختار معطوف شود مثل در هم شکستن ابزار کار لودیستها در اوایل تکوین سرماداری میماند. و به معلولها میپردازد.

4-این گرایش از تفکیک دو نوع سازماندهی عمودی عاجز است و نمیتواند دو شکل سازماندهی عمودی را از یک دیگر بازشناسد. در ذهن این رفقا در عالم واقعیت دو شکل سازماندهی داریم افقی و عمودی. آنها نمیتوانند دریابند که خود سازماندهی عمودی میتواند به دو شکل تقسیم شود الف- از بالا به پایین و ب- از پایین به بالا . نمونه اولی را میتوانیم در احزاب مومیایی مدل روسی جستجو کنیم و دومی را میتوانیم در تجربه اتحادیه کمونیست­ها یا انترناسیونال اول در دوران مارکس و انگلس مشاهده کنیم. این رفقا که یک درک فرمالیستی دارند به صرف عمودی بودن نمیتوانند در یابند که یکی از این مدلها آمرانه است و دیگری به طور دموکراتیک پی­ریزی شده است. در دومی ساختار تشکیلاتی از پایه شروع میشود و نهادهای دیگر به طور دموکراتیک بنا میشود. در حالی که در مدل اولی نهاد رهبری است که بقیه نهادها را تعبیه میکند؛ و به آنها پاسخگو نیست

5-استفاده از سازماندهی افقی در خود هیچ چیز سوسیالیستی ندارد. به عنوان نمونه در جنبش زنان امریکا ظاهرا از این شکل سازمایابی بهره گرفته اند آیا به صرفا کاربرد این شکل از سازمانیابی میتوان جنبش"ارتقا آگاهی" زنان را سوسیالیستی تلقی کرد. بگذریم از این که یک رهبری سایه در این این سازماندهی افقی سرنخها را در دست داشت. چه ساده­لوحانه است که صرفا یک شکل از سازماندهی را با حذف بسیاری از عاملها فی نفسه و در خود رهایی­بخش تلقی کرد.

6- سازماندهی در شوراها نیز نافی سلسله مراتب نبوده­اند. در روسیه کارکران کارخانه نمایندگان خود را انتخاب میکردند ، نمایندگان کارخانه ها از میان خود نمایندگانی را برای شهر گزین میکردند. نمایندگان شهرها، نمایندگان استان را و آنها نمایندگان در سطح کشور را. از کف کارخانه تا شورای سراسری  کارگران چند پله وجود داشت. در نمونه کمون نیز 12 منطقه پاریس نمایندگانی از میان خود انتخاب کردند و به کمون ارسال داشتند و یک شورای مرکزی ایجاد کردند. در این جا نیز تمرکز وجود داشت و از یک سلسله مراتب منطقی تبعیت میشد. آن چه که باید هیچ وقت فراموش نشود سازماندهی مشارکت مردم در کنترل و نظارت بر این نمایندگان است نه حذف این امور تشکیلاتی، اجرایی و فنی.

  در انتها به یک تجربه تاریخی اشاره میکنم که بحث را از سطح انتزاعی به درون زندگی واقعی سوق دهد و در عمل مشاهده کنیم که این تئوری چه نتایجی به بار می­آورد. در چند شهر اسپانیا در 1873 مدافعان عدم تمرکز به قدرت میرسند بقیه ماجرا را از زبان دریپر بشنویم:

3) حادثه­ی تماشایی در اسپانیا

در اسپانیا در سال 1873 هنگامی که باکونینیست­ها در مناطق دهقانی و به طور محلی به قدرت رسیدند، یک نمونه­ی چشمگیرتر را مشاهده می­کنیم. انگلس در مقاله­ای تحت عنوان "باکونینیست­ها در عمل" توضیح می­دهد که آن­ها چگونه اصول آنارشیست­­شان درباره برپایی قدرت در انقلاب راسرهم­بندی می­کنند- در واقع اصول ابتدایی انقلابی رابا شرکت در حکومت­هایی که توسط بورژوازی کنترل می­شدند به عنوان گروگان بی قدرت لیبرال­ها کنار می­گذارند.(این مورد تکرار یک نمایش تاریخی است برای نقش مشابهی که آنارشیست­ها در جنگ داخلی اسپانیا در دهه­ی 1930 ایفا کرده­اند)...

مقاله­ی انگلس مربوط به حوادثی است که در شهر الکوی یکی از مراکز نفوذ باکونینیسم اتفاق افتاد. ائتلاف­گرایان باکونینیست، "که در این جا نیز برخلاف اصول آنارشیستی­شان یک حکومت انقلابی تشکیل دادند، نمی­دانستند که با قدرت چه باید بکنند". این دشمنان قسم­خورده­ی اتوریته(که اساسا شّر محسوب می­شود) گذرنامه­هایی صادر کردند که به مردم امکان نمی­داد که بدون اجازه شهر را ترک کنند. حکومت آن­ها مملو از تشنج و ندانم­کاری بود.(براستی چگونه می­توان یک حکومت انقلابی را اداره کرد که اصلا قرار نیست وجود داشته باشد).

درکوردوا همان باکونینیست­هایی که چند ماه قبل استدلال می­کردند که برقراری حکومت انقلابی خیانت به کارگران است"اکنون در حکومت­های انقلابی در سطح شهرداری در آندلس نشسته بودند، و همیشه در اقلیت". و اکثریت جمهوری­خواهان بورژوا هر چه می­خواستند انجام می­دادند با مسئولیت آنارشیست­ها. به جای تشکیل حکومت­های انقلابی که به طور منظم از پایین توسط کارگران و در عمل کنترل می­شد، آن­ها وارد حکومت­های ائتلافی شدند که به هیچ وجه کنترلی بر آن نداشتند.

آن­ها فاقد راهنمای سیاسی برای موقعیت­هایی احتمالی بودند. آن­ها علیه "سیاست" بودند و از سیاست نیز برخوردار نبودند- به جز سیاست پارلمانی خام لیبرال­ها. چون توصیه­های باکونینیست­ها در مورد "عدم تمرکز" هر گونه "رهبری متمرکز"  نیروهای انقلابی شهرهای مختلف را رد می­کرد، تمام شهرها در قیام یکی پس از دیگری و مطابق درجه­ی اهمیت­شان توسط ضد انقلاب سرکوب شدند".

استنکاف از سازماندهی متمرکز در مقاومت علیه ارتجاع در کمال دریغ و درد  سر آنارشیستها را برباد داد. آیا نباید پس از 140 سال از این واقعه آموخت و یک شکل از سازمانیابی را آیده الیزه نکرد و تنوع سازماندهی را پذیرفت. آیا مشارکت مردم اصل نیست نحوه این مشارکت موخر بر آن؟