برای
فراریان و جان
باختگان قحطی
زده ی سومالی
"راه ِمرگ"
در پا
و دست و چشم ـ
جز
راه !
نبود.
در
کام ـ
جز آتش !
در
رمق ـ
جز نای ِگریختن
ـ
ز
دست مرگ شرور
،
در آن
دشت ِ پرشرار
ـ
از
" دی اینسور" *
تا
"دادآب" *
برای
جگر سوختگان
فراری!
در
جهنم بی انتها
جز مرگ!
نبود.
خیل
ِ بزرگی ـ
ناگزیر ـ
یاران
نیمه راه شدند.
آغوش
مادران
بسیاری ـ
دست
ِخالی شد.
در
دل تهی دشت ـ
در
راه ِ شراره
ریز ـ
جز
مرگ !
نبود.
در
آن راه دراز!
پاره
پاره کرده
اراده ها ـ
پا
کشیدن ِپا به سوی ِ
امید
سر
آخر ـ نیز
دیدن ـ
جز
مرگ !
نبود.
در
صحرای خشک
عاطفه
جز بی
آبروئی
خدا و
انسان
در
آنگاه تلخ
که
(هردو)
گرم
و نرم
مست
لمیده بودند ـ
در
آن برهوت ـ
جزمرگ
!
نبود.
وآنگاه
که التماس:
به
کوتاهی راه ـ
راه ـ نبرد ـ
واز
امید بی نصیب
ـ
آنگاه
که نان و آب بی
آزرم هم ـ
گهمراه
تر از آنان
سرگشته
بودند ـ
سیل
ِقحطی آمد!
سیل
ِگرسنگی ـ
سی
هزار بی تبار
را
سیییییییییییییییی
هزار را
سیل
مرگ آمد،
رهانید،
نجات
داد،
مهربانانه
تر از ـ
زندگی
تلخ !
با
خود برد،
و
رفت.
تنها
: مرگ آنها را
شناخت
، یافت و
راه
داد و به
همراه برد.
بهنام
ـ 16 مرداد 1390
*(دی اینسور)
عمده مکانی ست
که اکثرقحطی
زدگان سومالی
تلاش کرده اند
جان خود را با
هر قیمت، سختی
و مشقات غیر
قابل تصور راه،
زندگیشان را
نجات دهند، آن
هم با اند کی
آذوقه و اغلب
ـ گرسنه . تشنه ـ
و مادران بسیاری
نیز حد اقل
کودکی در آغوش
و بغچه ای بر
سرـ داشته
اند، واز همه
باور نکردنی
تر، آنها دو
ماه گذشته را،
در راه بوده
اند، و تا
زمان ورود به
منطقه ی *(دادآب)
در کنیا، بیش
از سی هزار
نوزادان،
کودکان، زنان
و مردان
کهنسال و
بسیاری دیگر، به
دلیل بیماری و
گرسنگی و
تشنگی در
برابر دیدگان
و وجدان غیر مسئول
سازمان های
حقوق بشری ونهادهای
مشابه بیمار ...در
صحرای سوزان خشکسالی
و قحطی زدگی مناطق
وسیع سومالی بی
یاری و حمایت
بمانند ـ سی
هزار نفر از
آن در بیابان
خشک و بی آب و
علف به جا
مانده و ناگزیر
از پا افتاده
و جزغاله شدند.