نفوذ اندیشه آزاد"درمیادین بسته سنت ومذهب"

 

" تشویش جهانی سنت و مذهب"

 

(بخش 1)

 

هویت، کیفیت واشکال متنوع تاریخ تمدن و تحول اندیشه ی عام اجتماع انسانی در سطح جهان، پیگیرو پیوسته از مجرای مادی نیاز و ضرورت تغیر وعینی کردن اندیشه ها گذشته و می گذرد ودرآینده نیز خارج از اراده ی (افرادِ)این و یا آن گرایش (ملی)این و یا آن ایست کنترل دولت های خودکامه، این و یا آن توقفگاه های ارتجاع و یا استبداد هایِ مذهبی ـ ایدلوژیک، (انسان) همواره توانسته است همچنان راه پیشرفت و تعالی مستقل خود را به نام خویش با سختی و کندی بیابد، بپیماید وادامه دهد، و با شایستگی و قدرت تمام از موانع تاکنونی عبور کرده و در هر بحبوحه ناگوار آتی نیز، سزاوارانه با اعتماد به دانش خود و با سرافرازی عبور و از اینک تاریک، تلخ و سرشار از مشقات اش هم بی تردید خواهد گذشت. مگرتاکنون غیر از این راهی برای استقلال انسان موجود بوده است؟

 اما در بلندائی از تاریخ تمدن مدون انسان و روند تکوین اندیشه های زمینی او، تا کنون کمتر جای پای دین، چنین تهدید بزرگی را حتا در گذشته های نچندان دور، به بشر تحمیل کرده و یا انسان را چنین با تناقضات متعدد خود روبرو ساخته است. اما اینک بدون استثناء همه ی ادیانِ الهی، بدین سان که فعلن قابل رویت است، کم و بیش وحشتزده از برده ی گرسنه و یاغی خود گشته اند، و ناباورانه چنین طغیانی را برعلیه خود و نظام های موجود انتظارنداشته و تجربه نکرده اند. و عملن امروز چندان هم که در بخش بزرگی از جهان به چشم می آید، ادیان هم هرگز در این سطح علنی، وسیع و(زبونانه) نیاز به تبلیغ وتحمیل خود و دین زوری شان، و تمایل دخالت اینچنین فشرده درزندگی عمومی و خصوصی توده ها را نداشته اند و اصولن بنا بر روال مرسوم، هرگز تا این دور اخیرشورش های جهانی به ویژه در خاورمیانه و شمال افریقا، لااقل مدعیان هردو شاخه ی اسلام، دلهره ای چنین قوی وواکنش هائی چنین مضطرب وروانی چنین پریشان نسبت به نضج افکار و اندیشه های مادی، آمال برابری خواهانه و اهداف همبستگی فراملی و از همه مهمترخواست وآرزوی صریح رهائی وآزادی از سنت و مذهب را از نسل ها گذشته نشنیده و امروز ودر حیات خود، از بندگان توسری خورده ی دیروز خویش آنرا چنین تلخ وتند لمس نکرده، و اصلن تا خیزش اخیر، هیچگاه هیچ نگرانی از سمت حرکت زمان به سوی تحولات انسانگرائی، نداشته و چنین بیم زیادی به خود راه نداده اند.

 البته ضرورت تاریخی اش هم برای هر دو طرف، چندان این سان روشن و پخته که در این شراطی برایشان اهمیت حیاتی یافته است دیده نمی شده ومبرم هم نبوده است، به ویژه برای معممین، زیرا دامنه ی اعتراضات کم، سنت شکنی ها نادر وفعالیت های روشنگرایانه گذشته و تمایل به در هم شکستن روال معمول سنت حاکم مذهبی، در مقابل ابزارشگرف تحمیق دین با حمایت دولت های همگام با آنها، در اغلب مناطق استبداد زده، بسیارناچیزـ مانند رابطه و مقایسه(کاه در برابر کوه) ـ بوده است. یعنی درست برعکس شرایط امروز!

رشد و تعمیم آگاهی های توده ای اخیر، نه فقط برای بسیاری از مذاهب ـ  بلکه تا همین چندی پیش از( بهار عرب)که حتا برای بسیاری از حکام جائر منطقه نیزغافلگیر کننده بوده است، و شاید هم غیرقابل تصور! (رهبران)"مردم فقیر وعاصی" را در برابر نفوذ و قدرت بلامنازع خود درعرصه اثرگذاری سیاسی ـ مذهبی، مطلقن مطیع اراده ی دستگاه دولت ودین رسمی کشور می انگاشتند و مخصوصن تاثیر ابزار آگاهی رسانی و(انسان سنت ستیز وانقلابی واندیشمند) را در متن و بطن حرکت و تحول اجتماع عامی چنان خنثا، ذلیل و زمینگیر می دیدند که هرگز او را تهدیدی علیه باروی دین و تلنگری هوشیارانه، بر باورمندان مذاهب خود واصالت وجودی خویش در عرصه قدرت سیاسی و اقتصادی ممتاز خودشان، مخصوصن در قلب و هستی بیمار جوامع به شدت سنتی و مذهبی کشورهایشان تا این اندازه که امروز می بینیم جدی نمی گرفته اند و یا عکس آن، لااقل ـ هیچکدام به توانائی و اعِمال نفوذ رهبران مذهبی در اعماق دید ناآگاه مردم تردید نداشته وایمان مردم را به خود چنان تضمین شده و محکم ـ می دیدند که هرگز تردیدی در نقش مدیریت آرمانگرائی ِدینی در حفظ جایگاه و تداوم سرکردگی خود و در به تبعیت درآوردن اکثریت، اندکی هم شک نداشتند. چرا که برای آنها، این کاری بوده بسیارساده و در بین آنان این عمل (آقایان)جز دید(رعیت) خود از توده های سرسپرده، تصوری دیگر را در میان نبوده است، به نحوی که آنها، توده ها را هم چون بنده ی خود و(بنده ها)را نیز لایق دشمنی در برابر جلال و جبروت خود و یا این که آنها را شایسته ی منازعه ومقابله با خویش ببینند، هرگز چنین نبوده ونمی دیده اند.

 و در نتیجه ی چنین نگرشی خوش بینانه به بردباری توده ها، رهبران هموند، همرنگ و همسوی دینی و دولتی، در دیروزنسبتن بلند وثبات داری از گذشته با هم ودر دایرهِ تنگ ِدور و تسلسل زندگی یکنواخت مردم ،بدون مشکل بزرگ درکنارو حمایت یکدیگر به سروری و غارت هستی مرد می پرداخته اند وکمتراز امروزِملتهب، که بدون استثناء، همگی آنان برای کنترل مردم کاملن آشکارا و عریان به خشونت و قهرصرف وابسته اند، در آن دوران های طلائی به بزن و بیگیر وببند وحشیانه نیازی چنین علنی و رسوا به نام دین و خدا نداشته اند و اینان همیشه بزرگترین سروران مفتخور و سرکیسه گران خودی بوده اند که مردم را بی دردسردر جزایر سکون وآرامش بلند مدت خود و بدون مشکل جدی چپاول می کرده و زندگی های شان این سان خوب سپری می شده است.

اینان با همان افکار سنتی و مذهبی، با همکاری بخش مرفه و وابسته ی خود، عمده ی مردم میانی، پائینی ومریدان شان را تغذیه ی روحی کرده و در انقاد کامل خود نگهداشته اند، وطبعن امکان تفکر تغیر توده ها، کاملن محال، غیرممکن و یا برای کمترینشان وجود حتا ذهنی داشته است،  چه رسد به وجود خارجی نگرش های نا همخوان، که اصلن در بین مردم عامی زمینه ی ظهور نداشته است و به تبع آن اطمینان خاطر، به ندرت صریح خود را (مانع گشادگی ِاندیشه های تحول طلب و کمتر مخالف نفس ِنفی سنت ومذهب) نشان داده بوده اند و تازه، نیازی هم به کنترل وایستائی فکر توده ها ی کم سواد و یا بی سواد در حوزه نظری خود نداشته اند و یا چنین که امروز برای رهبران مذهبی، مثلن ایران امروز دیده می شود( موج بلند سنت و مذهب ستیزی) به دلیل رشد بسیار بالای آگاهی عمومی، این مشکل برای حاکمان ما در کشورمان براستی لاینحل می نماید، و برای راه حل و بردباری مردم در بین آنها هیچ چاره ای نمانده و نگذاشته است، مگرمرگ! رژیم اسلامی خود را مستاصل، عاجزو ناچار می بیند و ناگزیر آنان رابه زور سرنیزه، اعدام و زندان و...همراه با توطئه ها، دسیسه ها و دغلکاری های جاری امروزی شان کشانده است که ما شاهد اشکال گسترده وقیح شان در سطح کشور بوده و هستیم.

 و در دیگر نقاط آشوبزده جابران مرتجع به صورت های دیگر ِبیشرمانه تری ازآن که گفتم، در سرتاسر مناطق طغیانی خاورمیانه و شمال افریقا، دست بلند دوستی و حمایت چنین دسیسه هائی دربین معممین ومروجین جهالت، علیه انقلاب و اهداف توده ها بکار می رود، که ماشاهد اشکال دیگر متنوع آن هستیم. کافیسیت نگاهی اجمالی به تلاش مذبوحانه ی عربستان سعودی در حمایت بی دریغ وگسترده مالی و تبلیغاتی او از(اخوان المسلمین) کنیم، که در حال تحریف انقلاب به سوی سازش آرمانگرائی اسلامی مردم مصراست؟!

تمام سعی این مرتجعان و مستبدان این است که هدف اصلی انقلاب (نان و آزادی)را از مضمون عمل مبارزان تهی و به سوی ارتجاع دینی منحرف کنند، درصورتی که آنها بخوبی می دانند که پدیده ی اعتراضی امروز، در همه ی مناطق ریشه در (فقر گسترده اجتماعی، اختناق مذهبی، دین رسمی دولتی و استبداد بلند تاریخی) دارد و درست به همین علل است که رهبران دینی و دولتی را به ترس مرگ انداخته است، که آنان، اینگونه ناگزیر به تحریف واقعیت مبارزات توده ه ای و به تشدید سرکوب آنان برخاسته اند.

هیچکدام از این رهبران (دینی ـ دولتی)قادر به پاسخ روشن به سئوالات و علل مشکلات عقب ماندگی و فقر مفرط میلیونی مردم زمینگیر شده نیستند، و براستی از مردم عاصی می ترسند و هیچکدام استعداد پاسخ استدلالی چرائی های واقعی را برای توده ها تاکنون روا نداشته و ندارد. در کمتر دورانی ازتاریخ گذشته، مسئولان دینی و دولتی چنین سرراست ملزم به خفه کردن رسمی مخالفان میلیونی خود شده و یا با هزار آسمان و ریسمان بی ربط به توجیه تبعیضات، تضعییقات، انحرافات، اجحافات، اشکالات و تطهیر فساد در دستگاه خود بوده اند. آنها هرگز چنین وسیع زیر ضرب مردم به جان آمده قرار نگرفته اند و کمتردستگاه دولت دینی همچون (حکومت ولائی) ما، به طور مثال موجودیت زندگی و حق انتخاب مردم اش را این سان تحقیرو تخطئه نکرده است، و اصولن در طول تاریخ اعصار متمادی و در سرزمین های مختلف و در حکومت های گذشته، چنین پدیده ی همزمانی مشترک مطالبات(نان وآزادی) این سان همصدا و گسترده علیه، (رهبران مذهبی و مستبدان حامی) آنها، مردمانی قیام نکرده اند و به همین نحو، هرگز(جباران سیاسی و دینی) مجبور نبوده اند مانند امروز که ما می بینیم، در مقابل خواست آزادیخواهی وراه نجات از گرسنگی واستبداد و انتخاب نوع تازه ی زندگی مورد دلخواه مردم هوشیار وبه پا خاسته، بدین صورت خشن بایستند وبجنگند، این پدیده تازه است ودرطول تاریخ  گذشته ضرورت و سابقه نداشته است.

 زیرا امر تحول و ضرورت تغیر دید و خود زندگی و چنین انگاره هائی تجددطلبانه تنها (شامل یک عده قلیل روشن ضمیرمتمول، با جایگاه وتعلقات بالای طبقاتی و عمومن وابسته به اشراف حاکم و در اقلیتی مطلق) بوده اند، که آن نیز چندان هشیاری آنان را تحریک و شایسته اقدام چنین بی سابقه ای نکرده است و یا در صورت بروز برجسته ی مواردی که می توانست مزاحم و ناخوان باشد، آنها قادر بودند (مورد ویا موارد)را سریع حذف فیزیکی کرده و یا به سادگی آن را در نطفه خفه و ریشه اش را نابود کنند.

به نظر می آید که ما نباید از علل این ترس ها، واکنش هائی چنین شرم انگیز و حقارت هائی چنین دامانگیر که در میان همه  رهبران مذهبی ومستبدان، امروزه روز رواج عادی یافته و در طی قرن ها بی سابقه بوده است، آز آنها بشود آسان بگذریم. این شرایط  همگانی خاص، راز و زمینه ی عینی آن ترس ست که حکام سنتی و دینی، بوی مرگ خود و دم و دستگاه شان را از آن شنیده وبوئیده اند. مردم منطقه ی ما وعمدتن جهان، مشکل و موانع زندگی ِهرگز نداشته ی خود را یافته اند. مشکل مردم: هرگز تهدید عقاید و مذاهب شان به نابودی نبوده، نیست ونخواهدبود،  پایه ومشکل عمده و همگانی آن نیست، بلکه( میدان مشترک مبارزه ی آنان، آزادی از جور و فقر) است که در تمام مناطق آشوبزده، طغیان می کند. این درهم ریختگی نظام ارزشی و نابرابری مترتب آن که همزمان تاثیرات متقابل آن در سوی سوی جهان از(یونان، پرتقال، ایرلند، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، و امروز در انگلستان و تاحدودی در حال تکوین رو به رشد درآمریکا و یقینن در فردا های نچندان دور در اقصا نقاط جهان فقرزده و نابرابر بی تردید به گسترش جهانی آن دامن خواهد زد و ما شاهد خیزش و شورش های مسالمت آمیزنان و آزادی توده ای جهانی خواهیم بود.

عدم قبول تعدی همه جانبه فقرو نبود اندکی آزادی و دعوی آزادی عقیده و داشتن مخالفتی اندک با سران سرمایه و یا نداشتن تمکین دربرابرسروران جائر دینی، بطور مثال در ایران و...اینها گناهان نابخشودنی برای عقوبتی سنگین در اغلب کشورهای جهان با تفاوت های  به شمار می آیند. مثلن درکشور ما تنها کافیست که مخالف سیستم ولائی باشی و جرات ابراز آنرا هم تقریبن در انظار عموم آشکارکنی، آنگاه است که ناباورانه با دست خود گلوله قهر او را با (مهرالهی)در شقیقه ات خالی کرده ای! و البته با تفاوت هائی دردیگر ، ولی نه چنین گزاف در اغلب کشور های عربی تاکنون چنین بوده وهمینطوررقیق تر از آن دربعد وعرصه های مخالفت با نظام مستبد سرمایه داری جهانی!؟

به همین دلیل جالب و بسیار سئوال برانگیز است که آیا برای تحول تاریخمان لازم است بیش از این برارتجاع مذهبی و سنتی انگشت بگذاریم؟ به گمان من در این شرایط،نه! زیرا همه ما به آزادی عقیده و احترام متقابل در برابر هم، باور و نیاز داریم! لااقل در کشور خود ما، جایگاه ادیان و به ویژه اسلام و حرمت مسلمان، مشکل نیروی مخالف دستگاه فاسد دینی نبوده و نیست!؟ ومهررهبران شریف مذهبی (سنی و شیعه)در قلب توده ها عمیق بوده، جایز نیست به سادگی دستخوش آسیب جدی جنون مذهب ستیزی شود. جنایات حکام فعلی را نباید به حساب همه ی معممین نوشت، و همه را ناگزیر به ستیز کوروگنگ کرد و بر پای وحشت و مقابله ی متقابل بی دلیل کشاند. بلکه به گواه تاریخ گاهن بخشی از آنان راهبر و یا همگام با خواست مردم و بر علیه حکومت های دیکتاتوربوده ورزمیده اند و تازه مدیریت بخش چشمگیری ازاراده ی فرهنگی و علوم انسانی ـ اجتماعی و یا به دیگرروی، با حمایت و پشتیبانی خود به علوم مختلف فنی، عینی و عملی را یاری کرده و رسانده اند.

به هر حال باید بپذیریم که دشمن آزادی، انقلاب و تغیربنیادها لااقل در کشور ما، با وجود این دولت خودکامه ی دینی، خود ِدین وبخشی از این روحانیت که به دلایل امکانات گسترده ی مالی، نسل به نسل به تبع آن دارائی ها، صاحب آموزش و تربیت بالائی نسبت به اکثریت توده های فقیر و عامی بوده ومتمول زندگی کرده و از فضای بهتری بهره برده و همین اینک دارای امتیازات برجسته ای نیز هست، نمی باشد. برای بخشی ازآنان باکی نیست که تحولات مقطعی و بلند، ضرورتن به نفع و میل آنان متوقف و یا منحرف و یا بر علیه دستگاه دین دولتی تغیر کامل بیابد، آنها حق زندگی را می خواهند، و در سهم وحق داشتن آن برای هر کسی بین ما (چپ) تردیدی نیست.

 

ادامه دارد

 

بهنام  چنگائی ـ 24 مرداد 1390