رستاخیز جان باختگان

هادی ستار زاده

شهریورماه، نرم وآهسته به دامن خزان فرو می رود،از  دردمندی  آغازگر سرودیست  ،که اینک  رستاخیز جان باختگان ، با لبان تف زده برگ ها. که  ترجمانی این چنین دارد:

«ما در خدمت یک حقیقت بودیم

 وابداع گرزندگی نوین

به شکل رویأ هایمان

عشق بود، ایمان و وفاداری بود

به مانند همین ماه نظاره گر

 جلوه ای بیرونی یابد

  آن نه تقدیر و نه سرنوشت

تنها درپی حقیقت نامیرائی انسان بودیم

 بر دیوار های سنگی

بر طناب های  مرگ 

تا نفس زندگی را بر همگان معتبر سازیم

به مانند همین ماه که از دریچه کوچک

بر دنیای تاریک ما نور می افشاند.»

 

تنها تکه نمودن به روی رنج مرگ ناخواسته همانا محدود  سازی امر رسالت حادثه  در بعد زمان و مکان ویژه است.وآن به مانند هر مرگی ، با گذشت زمان غبار فراموشی آنرا فرا خواهد گرفت. و از حافظه عمومی پاک خواهد شد.در شکل افسانه اش حقیقت به اسطوره مبدل خواهد گردید.در حالیکه می بایست به پروسه قتل و عام زندانیان سیاسی دهه 60 در ایران، باید به آنچه به تسخیر وجودشان در آمد و خود را وقف آن کردند توجه نمود.

آن امید است که با مرگ و شهادت آنها توزیع عام می گردد. قتل و عام زندانیان ا ز محتوای ویژه ای بر خودار است، که اگر از کلیت گرائی و پیام تمثلی خود دور افتد، قدیسیت خود رااز کف میدهد و از جانب دیگر به تفکیک رو کند از بیان کلیت خودعاجز می ماند. آنها نه مرد و نه زن  نه مجاهد و نه چپ در  لحظه تصمیم دیگر خود نبودند بلکه جمعی بودند که رسالت خویش در قربانی شدن در راه حقیقت خویش بودند ،انگه تنها انسان بود که انتخاب را شایسته می دانست. نه ! انسانهای مخاطره جو،بی غرض،و اهل عمل که در انتخاب خویش حقیقت را  روشنائی  بخشیدند. آنها در میدان نبرد تن و قانون بر خاک افتادند. تا قانون را از حاکمیت جاودانی اش خلع ید کنند.از این رو ابداع گر بودند. در این فضا است که مرگ با مرگ عمومی متفاوت است ،در این جاست که  پای رستاخیز به میان می اید.آنها بدلیل اینکه  نام مرگ را به زندگی ابدی پیوند زدند. در واقع مرگ آنها قیام مدام زندگی خواهد بود. و این همان مفهوم رستاخیز است .

و از آنجا مرگ آنها در جستجوی حقیقت بود و با آن برابری می کند. پس مرگ آنها در امید مردمان به رستاخیز تشبیه میگردد.پس مرگ جان باختگان از این زاویه با مرگ اعلام شده در روزنامه ها صبح و عصر و و یا گذر نگاه بر اطلاعیه بر معابر و تصویر رسانه ای متفاوت است. زمانیکه مرگ ،چرائی؟ را در جامعه توسعه میدهد آن مرگ مبدل به تفکر میگردد پس از آن  دیگر، مرگی در کار نیست، مرگ مغلوب است و پیروزی از برای آن نیست. آینگونه مردن آری گفتن به زندگی است آن هم بدون قید و شرط.

شهریور سبب مرگی میشود تا از مرگ سلب قدرت کند. از این باب است که در وجود جان باختگان نفی وجود ندارد مگر نفی آنچه وجود دارد . و این انتخاب اگاهانه در برابر قاضی القضات شرع آشوبی است در پیکر قانون که زنجیر دست و پای انسان آزادی خواه است.و این شامل تمامی کسانی است که در کمیته های مرگ مهر پیروزی و ابدیت خویش را و  نامیرائی انسان را بر پیشانی برده گان شرع حک کردند .

آنها اکنون بدون تصویرند تنها به یک نام خوانده میشوند « جان باختگان قتل و عام زندایان سیاسی دهه 60» آنها تحت همین نام ما را با یک دیگر خویشاوند ساخته اند. و تحت همین نام تفاوت ها  را به حالت تعلیق در آورده اند در شهریور ماه، تحت همین نام، عام را مورد  خطاب قرار میدهند.

مرگ در چار چوب شرع و قانون اعلام وضعیت می کند، جان باختگان بر علیه شرع و قانون  بودند از این رو دیگر وضعیت مرگ شامل حال آنها نیست. و هر شهریور رستاخیز آنهاست. تاامید(پایداری) و ایمان ( گشادگی امر حقیقی) تعبیر شود به شکل  برخاستن از میان مردگان را تداعی کند.

 

شهریور ماه 90