آیا آلترناتیو و اتحاد و یا اتحاد و آلترناتیو؟

 

آیا انتخابات آزاد و انقلاب و یا انقلاب و انتخابات آزاد؟

 

 

در آغاز سعی می کنم، کمی به پارادوکس در تیتر بپردازم.

 

 از خیزش بیست و سوم خردادماه سال هشتاد و هشت، به همت و حضور اعتراضی جوانان سراسر کشور در خیابان ها میادین شتهرهای بزرگ، مقولهء اصلاح پذیری نظام ظلم حاکم بر ایران، به فراموشی سپرده شد. اما از آنجائی که قدرت سیاسی حتی در مجاز نیز خلاء را نمی پذیرد،  مقولات آلترناتیو، اتحاد، انتخابات آزاد و انقلاب (به جبر الفباء!) برای اِنُمین بار؛ بدون رعایت ارتباط و تقدم طبیعی هر یک از این مقولات با یکدیگر؛ ادبیات اپوزیسیون جمهوری اسلامی را به تسخیر خود درآورده اند. من هم به سهم خود، البته با کمی تاخیر سعی می کنم نظر خود در بارهء این مقولات؛ چهار عنصری در جهان شش وجهی؛ را در مختصر ترین شکل، بروی کاغذ بیاورم و در حد توان خود به این سئوال پاسخ دهم که: آیا نخست امراغ و بعد تخم مرغ و یا اول تخم مرغ و بعد امراغ!؟

 

برای پاسخ به این مقولات با درنظر گرفتن رابطهء طبیعیشان با یکدیگر، از مقولهء آلترناتیو؛ بخاطر تقدم در جبر الهی(1)؛ آغاز می کنم. خوب اگر منظورمان از آلترناتیو، همانا جایگزین تاریخی نظام ظلم حاکم بر ایران باشد، تردیدی نیست که این جایگزین، نیروی جوانان آگاه و متخصص سراسر کشور است که در همه جای ایران پراکنده اند و زودتر و یا دیرتر، با سازماندهی مخفی و ایجاد اراده ای مشترک، به این وضع پایان خواهند داد. همین نیروی جوان خواهد بود که در سراسر کشور، کنترل موسسات تولید، توزیع و خدمات را؛ در فردای خلع ید از نظام اسلامی؛ بدست خواهد گرفت.

 

خوب تا اینجای داستان خیلی خوب به پیش رفت چه، نظامی که سی و اند سالی، بطور مداوم، همه جانبه و  در سراسر ایران و در هر جائی به بهانه ای، بر چهار نسل هم میهنان خود، انواع ستم ها را روا داشته است، بر مبنای جبر تاریخ، «رفتنی» ست. به عبارت دقیقتر، این نه جمهوری ِنه اسلامی که ضد آزادی، مساوات و عدالت است، بلحاظ تاریخی خلع ید کردنی ست. در این شکی نیست. آلترناتیو آن هم همین الساعه در ایران موجود است.

 

حال من ِنوعی چه کاری می توانم در ظهور کم دردتر این جایگزین حیّ و حاضر، انجام دهم؟ براستی من ِنوعی چه کاری بجز کمک در کم هزینه تر کردن این روند ناگزیر تاریخی، در راستای جایگزینی این حاکمیت مذهبی قرون وسطائی با نیروی جوان متخصص حیّ و حاضر در سراسر کشور، می توانم در عمل روزمرّهء خود داشته باشم؟

 

 این نظام رفتنی ست. در این شکی نیست اما من ِنوعی چگونه از همین امروز، از آیندهء فداکاری ها در خلع ید از نظام جمهوری اسلامی ایران، با بازتولید آزادی و مساوات، می توانم پاسداری نمایم؟

 

پاسخ من به هر دو سئوال بالا در «اتحاد» است. اما همینجا، در جا این سئوال مطرح می شود که چه اتحادی؟ اتحاد بین چه کسانی؟ اتحاد برای تحقق چه امر و یا اموری؟

 

امروز اتحاد، برای بازپس گرفتن قدرت از غاصبان و انتقال این قدرت به صاحبان اصلی آن، لازم، واجب و ناگزیر برای بقای ایران است. از این رو و برای «بود» ایران لازم است آنهائی که مردم را منشاء و صاحب اصلی قدرت می دانند، از همین امروز و تا ابد، دست به دست یکدیگر دهند و در راه انتقال همیشگی حق حاکمیت مستقیم بر سرنوشت خویش به ملل سراسر ایران، تلاش های مشترک خود را آغاز کنند و همچنان دست در دست و شانه بشانه، در فردای نظام ظلم حاکم بر ایران، در جهت بازتولید و هر چه عمومی تر کردن مشارکت مردم در قدرت، به کوشش های خود ادامه دهند. اگر بپذیریم که آنچه در بالا گفته شد درست باشد، برای اینکه من ِنوعی بتوانم در این دو راستا در عمل مفید باشم، چاره ای بجز اتحاد ندارم. دارم؟

 

از نظر من چه این من ِنوعی یک فرد باشد و چه یک شخصیت حقوقی باشد، بتنهائی نه تنها کاری از پیش نخواهد برد بلکه بفرض موثر بودن در جامعهء ایران، به خنثی کردن دیگر من ها نیز منجر خواهد گردید! با این رزرو که از نظر من «اتحاد» با یکی شدن، یکی نیست. از نظر من اگر یک جمع پلورال به سمت وحدت؛ با هر مکانیزمی؛ جهت گیری کند، نقض غرض خواهد بود. اتحاد آنگاه اتحاد خواهد بود که با برسمیت شناختن حقوق مساوی اجزای خود، بر بستر ضدیت با تبعیض، به سمت کثرت ِبردارها خیز بردارد. از نظر من اتحاد، هماهنگی طیف هرچه وسیعتری از نیروها و موازی قرار دادن این نیروها در عمل «مشخص» اجتماعی ر مبنای اشتراکاتشان می باشد. از آنجائی که هدف ما از اتحاد، بازگرداندن یک حق (همانا حق حاکمیت مستقیم بر سرنوشت خویش) به صاحبان آن، آحاد ملل ایران است، بی تردید بهترین نوع اتحاد بین کسانی خواهد بود که برغم تمامی اختلافات در آرزوها برای فردای ایران، خود را به این حق عمومی و کوشش در راه استیفای آن بدست خود مردم ایران پایبند و متعهد می بینند. خوب اگر هدف بازگشت قدرت به اکثریت مردم عاقل و بالغ و آگاه سراسر ایران است، در فردای جمهوری اسلامی، چه راهی بهتر و سریعتر از یک انتخابات آزاد و بدون تبعیض در سراسر کشور، خواهد توانست معتمدین مردم برای هر کاری را، بر سر کرسی مناسب نشاند؟

 

خوب با فرض اینکه انتخابات آزاد و دموکراتیک بهترین راه انتقال قدرت به مردم سراسر کشور می باشد من به این سئوال می رسم که چگونه می توان شرایط برگزاری انتخابات آزاد و بدون تبعیض را فراهم آورد؟

 

و در این لحظه از آنجائی که نباید به توده ها بجز حقیقت (حتی اگر این حقیقت تلخ باشد) گفت، برخلاف میل خود که یک اصلاح طلب تمام عیارم، می رسم به مقولهء «انقلاب»! امری که تا در ایران صورت نگیرد آش همین آش ِاسلامی  خواهد بود، کاسه هم همین کاسهء خالی  خواهد ماند و جوان جایگزین این نظام ظلم، جوان صاحبان «عصر» هم ظهور نخواهد کرد! از این روست که می بینیم در یک سیکل بسته، تنها با یک همبستگی سراسری، خلع ید از نظام جمهوری اسلامی در تمامیت آن و استرداد تمامی قدرت به مردم سراسر کشور خواهیم توانست، هم صفوف خود را فشرده تر کنیم و هم صفوف خود را گسترده تر نمائیم و هم ظهور این جوان جایگزین جاودانی را هم تسریع و هم تسهیل نمائیم.

 

اگر می خواهیم تنها گامی بجلو برداریم، شایسته است بپذیریم که هیچ نوع اختلاف سلیقه ای در مورد آیندهء ایران، نبایستی مانع اتحاد برای خلع ید ِبهین و کم هزینه تر از نظام مذهبی حاکم و انتقال قدرت در یک انتخابات آزاد و بدون تبعیض به جوان جایگزین جاودانی آن شود. برای ایجاد این جبههء مستحکم، آگاهانه بایستی اختلاف سلیقه ها را به قضاوت فردای مردم واگذار نمائیم. بی تردید در چنین اتحادی، همهء عناصر تشکیل دهندهء آن حق خواهند داشت تا برای مشارکت بهتر مردم در آیندهء ایران، از همین امروز برنامه های خود را درمعرض تصحیح و تکمیل عموم قرار دهند و در آینده ای نه چندان دور، در یک انتخابات آزاد و بدون تبعیض، این برنامه ها را معرض قضاوت عموم قرار دهند. اما در شرایط کنونی، شخص ِمن برای «اتحاد»، در راستای برگزاری انتخابات آزاد و بدون تبعیض، هیچ نوع اختلاف سلیقه و آرزو برای فردای ایران را، بمثابه پیش شرط اتحاد، نمی توانم بپذیرم. از سوی دیگر، اتحاد در «دفاع از شرف و حیثیت انسانی» بر مبنای حداقل های اعلامیهء جهانی حقوق بشر، اگر چه از نظر من لازم و واجب است اما، کافی نیست. از نظر من این اتحاد از یک سو نه بایستی حقوق بشری ، تدافعی و خود بخودی باشد و از سوی دیگر نه بایستی یک اتحاد ایدئولوژیک و طبقاتی صرف باشد.  این اتحاد شایسته است  اتحادی سیاسی، تهاجمی و آگاهانه از عموم «ذوب نه شدگان» در ولایت فقیه، برای انتقال کم هزینه تر و سریعتر قدرت به مردم ایران باشد.

 

این اتحاد از نظر من بر دو اساس می تواند از همین امروز آغاز به شکلگیری کند. این دو شرط اتحاد یکی مربوط به امروز، همانا خلع ید سیاسی از کلیت نظام جمهوری اسلامی و دیگری برای فردای جمهوری اسلامی، جهت ایجاد شرایطی برای  بازتولید آزادی، در سراسر این فلات پهناور خواهد بود. من می پذیرم که من ِنوعی برای خلع ید سیاسی از تمامیت این نظام و بازتولید آزادی در فردای آن، با دیگر متحدین، حتی می توانم دارای اختلاف مدل مناسب برای شکلگیری قدرت سیاسی و اختلاف سلیقه در روش های پیشبرد این هدف مشترک باشم. اما چه باک هنگامی که در آینده ای نه چندان دور، رای و ارادهء مردم سراسر کشور، این و یا آن راه را نهایتا آزادانه انتخاب خواهند کرد و در مقابل همهء ما خواهد گذاشت؟ به عبارت دیگر امروز تنها شرط اتحاد، باور به مساوات و بلوغ سیاسی ملل جوان ایرانی و اراده و آگاهی این جوان مردم در انتخاب درست و ادارهء بهین این فلات پهناور، در همهء زمینه هاست. اگر من ِنوعی با انواع «ولایت» ها برای فردای مردم سراسر ایران خداحافظی کرده ام، چرا نباید دست در دست منِ دیگری که حاضر به پذیرش بازگشت قدرت به صاحب اصلی آن، مردم سراسر این میهن ستمدیده می باشد، نگذارم؟

 

در زمینهء انتخابات آزاد از همین امروز می توانیم دست در دست یکدیگر بگذاریم. با هر دست خود، دستی را بگیریم. زنجیری ایجاد کنیم که رنگین کمانی از نیروهای سیاسی در جامعهء متنوع الفرهنگ! فلات ایران را دربر می گیرد. دست هائی که از همین امروز لزوم نفی تمامیت این نظام، جهت برقراری شرایط لازم برای برگزاری یک انتخابات آزاد و انتقال همهء قدرت به مردم را بپذیرند. دست هائی که  می پذیرند، در راه تحقق این ارزش ها، از همین امروز (2) این ارزش را در سازماندهی خود جاری سازند. 

 

در پایان باز هم مجددا تاکید می کنم که برای این دست بدست دادن ها، برای کمک به تحقق این اهداف پاک، تنها دست کسانی را می توان فشرد که از همین امروز پایبندی و وفاداری خود به آزادی و بازتولید آن از طریق نفی تمامیت این نظام و برگزاری  انتخابات آزاد و بدون تبعیض؛ با رای آزاد، مساوی، مستقیم، مخفی و دوره ای شهروندان؛ بوِیژه در تشکل های کنونی خویش .پایبند باشند

 

با پوزش از کمبود وقت، عدم ویراستاری و غلط های احتمالی، موفق باشید.

 

جواد قاسم آبادی، پاریس، یکم مهرماه هزار و سه صد و نود

 

javad.ghassemabadi@no-log.org

 

(1)    این جبر الفبائی، در ادامهء مطلب خواهیم دید که همانا، خود ِخود ِجبر الهی است! چه خواهیم دید که اگر به این جبر الفبائی تن دهیم، مقولات ِفوق یک به یک طور اتوماتیک! خود را در رابطه با دیگری ، تعریف خواهند نمود، براستی جل المقولات، اگر این جبر الهی را باور نمی فرمائید، یه قلم همین مختصر را مورد عنایت قرار دهید

(2)   اندر دوران موی سپید کردن، شوربختانه اینجانب به یک جمعبندی مصیبت بار رهنمون شد ه ام. جمعبندی که شاید علت العلل عقب ماندگی ما ایرانیان باشد. این اظهر من الشمس است که مخالفت با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و قرار گرفتن در طیف اپوزیسیون این نظام، الزاما به معنای دموکرات بودن هر یک از ما نمی باشد. متاسفانه به تجربهء عینی به من ثابت شده است که بسیاری از «چرخ زنان» ِاپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران، نه تنها دموکرات و خواهان خلع ید از این نظام بدست توانای مردم نمی باشند، بلکه از انتقال قدرت به اکثریت جوان مردم ِآگاه سراسر کشور از طریق یک انتخابات ازاد و بدون تبعیض نیز وحشت دارند! نیروهائی که نه خواهان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران به کد یمین و ارادهء مردم ایران نیستند بلکه خواهان درهم شکستن ماشین دولتی نظام مذهبی حاکم به هر شکل و هر هزینهء اجتماعی؛ حتی با حملهء نظامی ارتش های خارجی به ایران؛  می باشند تا در فردای جمهوری اسلامی ایران قدرت را از آن خود سازند! آیا شما خوانندهء گرامی می توانید، به هر دلیلی، دست در دست این نوع عناصر و نیروهای سیاسی بگذارید؟