یک کارگر و چند نکته

عبداله وطن خواه

 

ضمن پوزش از آقای وطن خواه و خوانندگان

کانون مدافعان حقوق کارگر- اشتباهی در پیاده کردن متن مصاحبه ی آقای وطن خواه رخ داده است. به نظر می رسد بخشی از پاسخ به یک سوال حذف شده که ماهیت و مفهوم پاسخ را دگرگون کرده است؛ اما به دلیل عدم دسترسی به فایل صوتی، در حال حاضر، اصلاح از روی فایل صوتی برای مان امکان پذیر نیست.

لذا با ذکر پوزش مجدد از ایشان، اصلاحیه شان در وبلاگ درج می شود. از تمام دوستانی که این مطلب را نقل کرده اند، خواهش می کنیم که این اصلاحیه را نیز درج نمایند.

 

یک کارگر و چند نکته

عبداله وطن خواه

در ابتدا:

کارگران و زحمت کشان ایران هرگونه تجاوز نظامی ِ کشور امریکا، دولت های اروپایی و قوم صهیونیستی را شدیدا محکوم نموده و با آن مقابله می نمایند. آزادی استقلال و عدالت ِ اجتماعی، هیچ گاه از مسیر امریکا نگذشته و نمی گذرد، چنانکه افغانستان و عراق و لیبی پیش روی ماست.

 

و اما نکته ی اول

بی تعارف، محافل، گروه ها و انجمن هایی موجودند و نیز مدعی کار، برای احقاق حق کارگران.

اینجانب به عنوان کارگری که از سفره ی کارگران صنف فلزکار و مکانیک تهران ارتزاق می کند، بستر اولیه و طبیعی خویش را، این صنف از کارگران دانسته و می دانم و در گام بعدی، که پس از ارتزاق و امرار معاش است، یعنی اندیشیدن و بیان اندیشه برای ایجاد و استقرار جامعه ای عدالت محور و آزاد، جدا از نشریاتی که گاه افتخار همراهی به من دادند و بغض شکسته در کلامم را واتاب دادند، "آوای کار" و "کانون مدافعان حقوق کارگر" را جریاناتی کارگری و ضد امپریالیستی و مهم تر از آن، واقع‌بین دانسته و می دانم. گرچه دیرگاهی است که آوای کار نیست و کانون مدافعان نیز تلاش می کند سخن گوی اکثر نحله های فکری سالم کارگری باشد.

بگذریم.

 

نکته ی دوم

چندی پیش مجالی دست داد و گپ و گفت و گویی با دوستان داشتیم که به روش پرسش و پاسخ، در ویژه نامه ی قانون کار درج شد. گرچه قبل از نشر، اطلاع داده شد تا ماحصل این گفت و گو را به اصطلاح ویرایش کنم، اما زندگی کارگریم این مجال را از من گرفت و زحمت، به دوش دوستان افتاد. البته به سهم خود، از درج و نشر نقطه نظرات کارگریم، به ویژه واتاب پنج یا شش بغض در واژه شکسته ام با تخلص فلزبان در همین ویژه نامه سپاسگذارم، اما...

در پاسخ پرسش اول، در رابطه با روند عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی آمده است:

"در سال 85 ایران به عضویت در سازمان فوق تلاش کرد و سرانجام پس از 9 سال در سال 86 به عنوان عضو ناظر پذیرفته شد."

دوستان مشخص است که در درج مطلب، سال ها به غلط چاپ شده که ایراد من نیز، بر اغلاطی این چُنین نبوده، ولی برای پاکیزگی کار هست.

برایم مهم پاسخی است که به این پرسش:

"به نظر شما برای یک قانون کار خوب می توان به صورت قانونی مبارزه کرد؟"

از سوی من آورده شده است:

"از طریق مبارزات "بی خشونت" و قانونی نمی توان یک قانون کار مترقی بدست آورد"

اولا نمی دانم در حین صحبت چنین گفته ام یا نه. دوما معتقدم اگر چنین جمله ای هم گفته شده، نباید درج می شد. زیرا به گمانم، دست اندر کاران نیز چون من، مخالف مفهومی هستند که از چنین چینش واژه ها، مستفاد می گردد.

دوستان، وجود واژه ی سلبی در پرانتز آورده "بی خشونت" معنای ایجابی اش می شود: قهری و خشونت آمیز. شاید بتوان نسبت به افتادن واژه ی "زور" در ابتدای شعری که در همین مصاحبه از من درج شده، گذشت و گفت: به هر حال آن چه در بازوی من کالای بنجلی شده، زور یا نیروی کار من است. اما از انشایی که پاسخ من بدان مزین شده، پیداست که دوستان دست اندرکار، تنها تلاش کرده اند که پاسخ را پیاده و تایپ کرده و درج کنند (که در پیاده کردن صحبت ها بی توجهی شده است) قول می دهم هنوز هیچ کدام متوجه ی این اشتباه نه کوچک، نشده اند و اصلا حواس شان نیست که در پاسخ پرسش نهایی، به نقل از من آورده شده:

"اجرای همین قانون کار فعلی با اصلاح فصل ششم آن فعلا راه‌گشاست."

و این پاسخ نافی پاسخی است که قبلا از من آورده شده است.

همین جا لازم است بیان کنم این توضیح نه ناشی از هراس (که حق طبیعی و انسانی و شخصی من است) بلکه ناشی از ایمانی و باوری است که به مبارزات فراگیر توده های کارگر دارم. چنانکه در همین ویژه نامه، مقاله ای زیبا و آموزنده و امیدوارانه از دبیر اول سابق سندیکایی بولیوی به چاپ رسیده است. آری! اگر در رابطه با پیش نویس اصلاحیه ی قانون کار که توسط وزارت کار، ظاهرا برای نظرخواهی و پایبندی به سه جانبه گرایی منتشر کرده، از من بپرسید، خواهم گفت:

در این وانفسای اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشور، تدوین و نشر و تلاش برای تصویب چنین قانون صد درصد ارتجاعی ای، نه نیاز سرمایه داران برای چپاول بیشتر، بلکه ناشی از قدرت مندی قانون های ضد انقلاب است که نقشی نیز در عرصه ی تولید ندارند.

 

و اما نکته ی آخر

متوجه شدم خبر برگزاری سمینار جنبش وال استریت را منتشر و از من به عنوان عضو سندیکای فلزکار و مکانیک نام برده شده است. گرچه در تماسی که برای کتبی شدن ِ صحبت های اشخاص در سمینار فوق، با من گرفته شد، نکته ی مورد نظرم را مطرح نمودم و اصلاح شد. اما همین برای من بهانه ای شده تا به طور خلاصه، نظراتم را در این باره بیان کرده و به قولی، حساب خویش را از حساب های منسوب، سوا کنم.

همانطور که گفتم، این جانب کارگری از کارگران ِ صنف فلزکار و مکانیک بوده و هستم. و این بودن و هستنِ من، با همه ی مسوولیت هایی که به زعم و سهم خود در این صنف به عهده گرفته ام، تنها و تنها یک برش زمانی نهایتا پانزده ساله است که ذره ای است در مقابل تاریخ و این صنف. خوشبختانه بسیاری از اعضای سندیکای سابق این صنف، حی و حاضرند و شاهد تلاش و پیگیری اعضای جوان تر بوده اند و چرایی عدم بازگشایی و استقرار سندیکا را، بهتر از هر کسِ دیگری دانسته و درک می کنند.

از آن جایی که برپایی و استقرار و دوام یک تشکل ِ کارگری، صرفا با آرزومندی و دوست داشتن، جان نمی گیرد و زنده نمی ماند، کارگران این صنف نیز، علیرغم آرزومندی و به سهمِ خود تلاش (قصه ی این تلاش، جای خود را می خواهد تا...) هنوز دارای تشکلی به نامِ سندیکای دایر نبوده و نیست، و گرنه چه افتخاری برای من کارگر، بالاتر از عضویت در سندیکای صنف ِ خود.

 

"دشت"

گول هجوم همهمه خوردم

که دشت پر است

هزار آدم تنها،

در این بیابان است.

"احمد حیدربیگی"

 

دوستان، تا جایی که می دانم، کارگران این صنف هیچ گاه ضدِ سندیکا نبوده و علیه هیچ شکلی از تشکل ِ کارگری، نه قلم فرسایی کرده اند و نه موضع گرفته اند، اما می شناسند بسیاری را که تنها تشکل ِ کارگری مورد نظر ِ خویش را به هنگامه ی تلاش عملی کارگرانی برای استقرار سندیکا، زیر پا گذارده و موافق لحظه ای سندیکا شده اند. دوستان تا جایی که می دانم، کارگران این صنف اعتقاد دارند:

کارگران آزادند برای رسیدن به مطالبات ِ بر حق خود، هر شکلی از تشکل کارگری را که توانِ برپایی و استقرار و تداومِ زندگی اش را دارند، برگزینند. اعتقاد دارند؛ هر شکلی از تشکل کارگری، باید توسط خود کارگران بدنه ی موجود هر صنف و رسته ای،‌ ایجاد و مستقر شود، و نمی شود که من یا هر کس دیگری با چند دوست و رفیق، با دادن اطلاعیه و زدن امضا، بی توجه به واقعیت ِ موجود در جامعه ی کارگری، احیانا به جنبه های زیبا و ژورنالیستی چنین اقدامی، دلخوش کرده و چشم بر همه ی جنبه های منفی ِ تک روی و جدا افتادگی فرو بندیم.

در یک کلام می توان گفت: داعیه ی رهبری، آن هم رهبری چنین صنفِ استخوان داری، گرچه ملک طلق بابای کسی نیست، اما این صنف چون حقیقی است و موجودیتی زمینی دارد، تنها در دنیای تلخ واقعی امکان پذیر است و نه در دنیای مجازی.

آری! تلاش ِ بزرگان و استخوان خورد کردگان این صنف را در هیات موسسان بازگشایی و احیای سندیکاها نباید فراموش کرد. باید دانست همه ی صنوف، هنوز بزرگان و دل سوختگان خود را دارند و با جوانان خویش در ارتباط. امید که دیگر مورد پرسش و مواخذه قرار نگیرم که چرا این گونه اطلاعیه داده اید و آن گونه رفتار کرده اید؟ تا وادار نشوم بگویم:

هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت.

بگذارید هر چیزی به گاه خود و به جای خود مطرح شود که گفتنی بسیار است و این گونه نکوست.

ضمن آرزوی تندرستی برای همه، به ویژه عزیزان دست اندر کارانون مدافعان حقوق کارگر"، امید می بندم ما کارگران بتوانیم با اتحاد، خود را از بند ِ "لایحه ی پیش نویس قانون کار" رها کنیم و به جای کار ورز و کار آموز و شاگرد، فعلا کارگر بمانیم.

 

"دستمزد"

دستمزد

اجر نیست

تکه ی

کوچکیست از

کیک بزرگ ارزش

که به جان –

می پزندش

کارگران

در پایان، با آوردن دو قطعه از شاعری گرانقدر، یاد و نامش را گرامی می دارم که نانش چون ما، با کارش گره خورده بود و نیز به من آموخت روده درازی نکنم و موجز و کوتاه، درد و حرفم را بیان کنم. هر دو قطعه از مجموعه ی "تنهاییت را بر دوش من بگذار" است و از زنده یاد احمد حیدربیگی:

 

"زیبایی"

خوشگلی،

اندکی از زیبایی است

و زیبایی،

تمام ِجهان

حتا دندان ببر

در گلوی آهو

زشتی را انسان آفرید

از آ‌ن وقت

که برای آتیه –

انباشت.

 

"سودا"

من کار می فروشم

تو وقت می خری

بار کج من و تو

به منزل نمی رسد.

 

والسلام

27 آبان 90

عبداله وطن خواه

کارگر فلزکار مکانیک