ترازنامه انقلابات* ٢٠١١

عباس گویا

اول ژانویه ١٢

انقلاباتی كه توانستند بطور موفقیت آمیزی سران هییت حاكمه (بن علی٬ مبارك و قذافی) را در اولین اقدام خود براندازند در حال حاضر به دو قطب اصلی** تجزیه شده اند. این انقلابات در قدم اول بر علیه راس حاكمیت بود كه در نتیجه هرفرد٬ جبهه٬ جنبش و سازمانی كه خود را در تقابل با آن راس میدید را شامل میشد. اكنون دو جبهه اصلی در این انقلابات شكل گرفته است. یكی جبهه سوسیالیستی است و دیگری جبهه ضد امپریالیستها. اگر چه وزن و جایگاه این دوقطب در هر سه كشور فوق یكسان نیست اما اساس قطب بندی در همه جا حول افقهای این دو نیرو شكل گرفته است. ضد امپریالیستها ائتلافی از اسلام سیاسی و سازمانهای چپ ضد امپریالیست هستند***.

سوسیالیستها با ضعف ادعای قدرت كه بنوبه خود ناشی از فقدان رهبری٬ یعنی فقدان حزب سیاسی ای كه نماینده این جنبش باشد٬ روبرو هستند. ضدامپریالیستها احزاب٬ شخصیتها٬ تاریخ و سنت اجتماعی جا افتاده ای دارند. مدعی قدرت هستند.

در سطح سیاسی كاراكتر سوسیالیستها هم در فرم و هم در مضمون اعتراضاتشان قابل شناسایی است. در سطح فرم٬ جنبش سوسیالیستی با شكل تصمیم گیری "اراده مستقیم مردم" متشكل است. این جنبش در مضمون با دستگاه دولتی بعنوان ابزار سركوب مخالف است٬ خواهان از بین بردن كل دم و دستگاه دولتی٬ از جمله ارتش و نیروهای مسلح دولتی است. خواهان برابری حقوق زن و مرد است و الخ. اما خواهان بدست گیری قدرت سیاسی نیست نقش گروه فشار را بازی كند. این نقطه ضعف اساسی آنست كه بنوبه خود بدلیل عدم وجود یك رهبر متناسب با جنبش سوسیالیستی است.

چسب ضد امپریالیستها٬ كاراكتر ضد آمریكایی گری شان است. ضد امپریالسیتها خواهان از بین بردن دستگاه دولتی نیستند بلكه میخواهند دستگاه دولتی بجامانده را حول یك پلاتفرم ترمیم كنند. به این برمیگردم. ضد امپریالیستها اما یك فونكسیون ویژه دارند كه آنها را حتی برای دول "امپریالیستی" از جمله آمریكا مطلوب میكند. ضد امپریالیستها ظرفیت سركوب انقلاب٬ سركوب انقلابیون سوسیالیستی را تحت پوش "انقلاب" دارند. در دوره انقلابی٬ اساس كار دولت تثبیت سیاسی اش است. در سال ٢٠١٢ ضد امپریالیستها بدنبال تثبیت دول شان تلاش خواهند كرد جنبش انقلابی سوسیالیستی را سركوب كنند.

نقش جمهوری اسلامی ایران

ضد امپریالیستها بخوبی میدانند كه دنیای سرمایه داری امروز٬ دنیای دول امپراطوری عثمانی و انگلیس و فرانسه و ژاپن اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم از یكسو و دول مستعمره از سوی دیگر نیست. بنابراین "ضد امپریالیست"٬ اگر دون كیشوت وار در جنگ با آسیاب بادی نباشد٬ خواهان شریك شدن در قدرت سیاسی جهانی است. ساختار سیاسی ای كه در سازمانهایی مانند بانك جهانی٬ سازمان جهانی تجارت٬ صندوق جهانی پول٬ جی ٨ و جی ٢٠ و ای یو عملا نقش فراكشوری بازی میكند. ضد امپریالیسم در خاورمیانه بدنبال تاسیس یك بلوك جدید سرمایه داری است٬ بلوكی كه به جمع بالا پیوسته٬ بتواند توسط قدرتهای اقتصادی-سیاسی بزرگ جهان(از جمله سازمانهای فوق) برسمیت شناخته شود یا بهررو خود را بر آنها تحمیل كند. این اساس پلاتفرمیست كه با آن دولتهای ضد امپریالیستی اسلامی در این كشورها حول آن جبهه شان را متحد كرده اند۔ این پلاتفرم را ٣٣ سال پیش جمهوری اسلامی با غلظت اسلامی اش اعلام كرد. اما موفق نشد. دقیقا به این دلیل مدل جمهوری اسلامی مورد قبول دول اسلامی تازه به قدرت رسیده در مراكش٬ تونس٬ مصر و لیبی نیست.

تناقضات ساختاری مدل جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی از بدو تولد از یك تناقض لاینحل ساختاری در رنج بوده است. ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بر مذهب استوار است. این ساختار تا آنجا كه كار ارزان را از طریق سركوب وحشیانه متكی به مذهب تثبیت میكند مطلوب جهان سرمایه داریست. اما آنجا كه میخواهد مذهب را به نرم جامعه تبدیل كند٬ زن ستیز٬ شادی ستیز٬ جوان ستیز٬ نژاد پرست٬ كودك ستیزی مذهب را مستقر كند٬ و از سوی دیگرسرمایه را درتنگنای قوانین متحجر مذهبی قرار دهد٬ خود را ازحیطه ساختار سیاسی بورژوازی جهانی٬ برای بیش از سه دهه خارج میكند. بحران و بحران سازی٬ سركوب وحشیانه و هر روزه یك جمعیت ٨٠ ملیونی٬ تروریسم جهانی٬ جنگ گرم و جنگ سرد به هویت سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل شده است۔ این هویت اما جمهوری اسلامی را در یك صنعت پیشرفت داده است: صنعت نظامی. بیجهت نیست كه سپاه پاسداران عملا سرمایه دار بلامنازع جمهوری اسلامی نیز هست. جمهوری اسلامی٬ در اصل جمهوری نظامی است. یك پادگان بزرگ مذهبی است. جمهوری اسلامی در نتیجه تنها برگ برنده اش برای یافتن اتوریته در میان ضد امپریالیستهای منطقه قدرت نظامیش است. البته مشروط بر اینكه:

الف) جمهوری اسلامی بتواند از جنبش سرنگونی كه هر لحظه در كمینش است جان سالم بدر ببرد و ب) بتواند فشار اقتصادی و سیاسی دول غربی را تحمل كند و ث) قدر قدرتی خود را در مقابل دولت رقیب٬ یعنی دولت تركیه٬ كه خواهان رهبری بلوك ضد امپریالیستی خاورمیانه است٬ به اثبات برساند. داشتن سلاح اتمی بنظر میاید كلید موفقیت جمهوری اسلامی باشد. در آنصورت و تنها در آنصورت٬ ممكن است بلوك ضد امپریالیست خاورمیانه٬ جمهوری اسلامی را بعنوان ژاندارم بلوك خود بپذیرد. و آنرا از مخمصه محاصره اقتصادی و سیاسی نجات دهند.سمپاتی ضد امپریالیستها با جمهوری اسلامی در داشتن "امكانات هسته ای" و بمب اتم از اینجا منتج میشود.

مفروضاتی كه جمهوری اسلامی را به ژاندارم ضد امپریالیستها تبدیل كند البته مفروضاتند٬ مفروضاتی غیر محتمل. حال پیچیدگی حضور اسراییل و معضل فلسطین را از معادله خارج كنیم٬ جمهوری اسلامی رو به موت٬ با همین مفروضات هم محال است كه بتواند با جنبش ضد امپریالیستی منطقه یك رابطه پایدار و یك فونكسیون تعریف شده ای را برقراركند. تا كنون زرادخانه این جنبش(خصوصا برای سوریه و حماس و حزب الله لبنان) بوده است ولی این زرادخانه دیگر برای بقای جمهوری اسلامی كافی نیست. جمهوری اسلامی محتاج بمب اتم است. سمپاتی ضد امپریالیستها با جمهوری اسلامی در داشتن "امكانات هسته ای" و بمب اتم از اینجا منتج میشود.

نتیجه گیری

بنطرمن مشاهدات و تحلیل بالا٬ ما را به یك نقطه میرساند٬ اینكه جنبش سوسیالیستی در شمال آفریقا و خاورمیانه باید حزب سیاسی مدعی قدرتش را بسرعت بسازد. انجام اینكار ملزم به:

١) ادامه فعالیتهای ضد دولتی٬ نفی همه جانبه دم و دستگاه دولت است

٢) هر فرمی از مضحكه انتخابات پارلمانی در خدمت تثبیت ضد امپریالیستها و كلا جبهه سرمایه داری را باید افشا و محكوم كند

٣) ادامه بكارگیری افق اداره مستقیم جامعه توسط تمام مردم٬ در درون جنبشش باشد

٤) نقد همه جانبه ای به ساختار دولتی پارلمانی( دمكراسی) و جنبش ضد امپریالیسم داشته باشد

انقلابات در خاورمیانه و شمال آفریقا همچنان ادامه دارند. مبارزه نیروهای چپ این انقلاب٬ یعنی سوسیالیسم كارگری٬ با جناح راست آن٬ یعنی ضد امپریالیستهایی كه نقش ضد انقلاب را بازی میكنند٬ در سال ٢٠١٢ بر سر به پیروزی یا به شكست كشاندن انقلابات به اوج تازه ای خواهد رسید. رمز موفقیت چپ سوسیالست٬ در گام اول٬ ساختن حزب سوسیالیستی كارگری است.

..............................................................................................................

زیر نویس:

* این نوشته یك جمعبندی بر مبنای مشاهدات و مفروضاتیست كه در زیر بصورت رئوس یك نقد ارائه میشود. هدف این نوشته وارد شدن به جزییات و اثبات مفروضیات نیست.

** جریانات میانه یا "لیبرال" در حاشیه قطب بندی جاری قرار گرفته اند۔ علیرغم چنگ و دندان نشاندادن به ضد امپریالیستها٬ لیبرالها در دعوای دو قطب اصلی٬ متحد جبهه ضد امپریالیستها هستند.

*** باید توجه داشت كه اسلام سیاسی جناح راست جنبشی بزرگتر و جهانی بنام جنبش ضد امپریالیسم است. بنظر من٬ جنبش سوسیالیست كارگری باید یكبار و برای همیشه خود را از جنبش ضد امپریالیستی(كه بیان دیگری از ناسیونالیسم است) بطور كامل جداكند. آن را در تمام سطوح تیوریك٬ سیاسی و عملی نقد كند. این نقد اگر چه در سطوح عملی در خیابانهای خاورمیانه درجریان است٬ متاسفانه در سطوح تیورك و سیاسی بصورت كامل و منسجمی انجام نشده است. خود این نقد باید بر یك نقد پایه ای تر سوار شود. یعنی تحلیل ساختار سیاسسی و اقتصادی سرمایه داری جهان امروز٬ كه بنطر من از دوره امپریالیسم٬ با تعبیر لنینی اش٬ عبور كرده است.