اعلان قصدیت جمعی

کُموناریوم

 

 

 

نه، این یک مانیفست نیست

اگر قرار است مانیفست ترسیم‌گر وضعیتی مطلوب در آینده‌ای نامعلوم باشد و دستورعملی‌ برای تحقق آن، بی‌شک این یک مانیفست نخواهد بود. کموناریوم چنین مانیفستی ندارد، چرا که اشکال نوین ساماندهی امر اجتماعی تنها و تنها از دل مبارزات مردمی زاده می‌شوند و دست‌اندازی به برنامه‌هایی‌ با فرمول‌های از پیش تعیین‌شده، نه تنها امکان چنین آفرینشی را سلب می‌کند، بلکه همواره در نسبتی بیگانه و فرادستی با بستر حقیقی‌ تغییراتِ رو به رهایی یعنی‌ مبارزات ستم‌دیدگان قرار می‌گیرد.

این تنها یک اعلان است؛ اعلان یک قصدیت جمعی‌ در وفاداری به ایده‌ی کمونیسم. قصدیتی جمعی‌ که به واسطه‌ی پراتیک در کموناریوم مکان می‌یابد. بی‌تردید، در جدایی از پراتیک کموناریوم وجود نخواهد داشت.

 

ایستاده بر پیمان

وفاداری به ایده‌ی کمونیسم در معنای بازشناسی و مبارزه بر مبنای امکان‌هایی است که تاریخ کمونیسم در برابر همگان می‌گشاید؛ امکان‌هایی که پیش از آن ناممکن شمرده می‌شدند: لغو کار مزدی، تقسیم اجتماعی کار و امحای مالکیت خصوصی در مبارزات کارگران قرن نوزدهم؛ به دست گرفتن اداره‌ی امور توسط کارگران در کمون پاریس؛ تجربه‌ی ساماندهی نوین امر اجتماعی در انقلاب اکتبر؛ حضور دهقانان در مقام نیروهای انقلابی در انقلاب چین؛ و خلق اشکال دیگر سازمان‌یابی مبارزه‌ی سیاسی و نقد رادیکالِ دمکراسی پارلمانی و نهاد انتخابات در مِی ۶۸.

این وفاداری جدا از ایستادگی، نبرد و هم‌پیمانی با همه‌ی آنانی که بی‌ نامشان در جغرافیای تاریخی کمونیسم حضور می‌یابند، نیست.

 

پُتک

ایده‌ی کمونیسم به مثابه ایده‌ی ناب رهایی، جامعه‌ای‌ را ترسیم می‌کند که موتور محرکه‌ی آن مالکیت خصوصی نیست و فردیت ویرانگر و بیگانگی‌ در آن وجود ندارد. خصلت نوعی و جهانشمول این ایده، امکان تصمیم‌گیری برای پیوستن به جغرافیای تاریخی‌ کمونیسم یا همان جنبش الغای «نظم موجود چیزها» را برای همگان فراهم می‌آرد. الحاق به این جغرافیا فقط و فقط از طریق کنش‌مندیِ سیاسیِ معطوف به رهایی امکان‌پذیر است.

فرایند رهایی در معنای الغای رادیکال هر شکل از بیگانگی، به ضرورت، نیازمند پیش‌فرض گرفتن برابری مطلق همگان با هم در توانایی بالقوه‌ی فهم و اداره‌ی امر اجتماعی و تحقیق این برابری است، بدین خاطر که همه‌ی اشکال بیگانگی‌‌ از جمله سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، جنسیتی‌ و آموزشی بر توزیع سلسله‌مراتبی نقش‌ها و کارکرد‌ها بنا شده است. آنچه اساسی‌ست، نه فرضِ صرفاً نظریِ برابری مطلق همگان با هم، که به عمل گذاشتن آن است و پای‌بندی بدون شرط به هر چه از این فرض نتیجه می‌شود. برابری اصل کلی سیاست است.

سیاست در این معنا توانایی برابر همگان برای مداخله در امر مشترک است. سیاست پیش‌ از هر چیز فرارفتن از هویت‌ها‌ست، چرا که عناصر هویتی از هیچ مشروعیتی برای سیاسی شدن برخوردار نیستند. چنین سیاستی نه به ظهور رساندن هویتی خاص است، و نه برسازنده‌ی هویت‌هایی چون فعال یا مبارز سیاسی برای افرادی خاص، اگر به واسطه‌ی چنین هویت‌هایی، مداخله در امر مشترک در حیطه‌ی تخصصی آنانی قرار گیرد که با این هویت‌ها بازشناخته می‌شوند.

کموناریوم محلی‌ست برای درگیری با چنین سیاستی؛ سیاست در مقام سهم‌ بی‌سهمان، به صدا در آمدن بی‌صدایان.

 

از دود شدن صُلب‌ها

سرمایه‌داری به مثابه نظام مبتنی‌ بر مالکیت خصوصی و تعقیب صرف و سیری‌ناپذیر سود شخصی، بر بنیاد استثمار انسان و نیروی کار انسانی بنا شده ا‌ست. هرآینه، بحران‌های دوره‌ای و ناگزیرِ سرمایه‌داری با صرف و اتلاف سرمایه‌های انسانی و مادی بسیار، موقتاً تا بروز بحران آتی رفع شده‌اند و سرمایه همواره راه خود را در میان رنج و مکنت میلیون‌ها انسان گشوده و به پیش رفته است. رهایی انسان جز بر ویرانه‌های مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ممکن نیست. گذار از نظام سرمایه‌داری و تحقق رهایی بشریت جز از طریق انقلاب پرولتری محال خواهد بود. از زمان کمون می‌دانیم‌ شرط اول این امر درهم کوبیدن دولت و نهاد‌های بروکراتیکِ وابسته و عظیم‌الجثه‌ی آن مانند ارتش و پلیس و کلیت همان «شرّ لازم» بورژوایی است.

در ایران نیز سرمایه‌داری شیوه‌ی غالب و مسلط تولید است. نظام سرمایه‌دارانه و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نتیجه‌ی شکست انقلاب ۵۷ در سه دهه‌ی گذشته، جز فلاکت و نکبت به بار نیاورده است. سرمایه‌داری در ایران همسو و در پیوند با سرمایه‌داری جهانی در دو وجه کلی رشد کرده: در شکل بروکراتیک دولتی با ماهیت غالباً مالی-نظامی، که از طریق رانت‌خواری انحصار بخش بزرگی از اقتصاد را در دست گرفته است؛ و بخش خصوصی که به صورت تاریخی و در ارتباط با بازار جهانی سرمایه، با خصلتی شدیداً انگلی و غیر تولیدی شکل گرفته و هم‌اکنون با حمایت نظری روشنفکران و دستگاه‌های ایدئولوژیک نئولیبرال آخرین گام‌ها را برای به‌ دست گرفتن صنعت نفت و تبدیل شدن به یکی از هارترین نظام‌های سرمایه‌داریِ موجود برمی‌دارد. از این رو، پیش‌‌شرط ضروری هرگونه تحول رهایی‌بخش در ایران، براندازی این رژیم و درهم شکستن سلطه‌ی طبقاتی بورژوازی از طریق حرکت بی‌واسطه به سمت مالکیت اجتماعی، خلع ید از سرمایه‌داران و امحای طبقات است.

مبارزات طبقه‌ی کارگر جهانی در اشکال مبارزه علیه دولت طبقاتی و مبارزات مطالباتی که هردو به غایت سیاسی اند، متجلی می‌گردد. افق پیروزی این مبارزات را می‌توان به تعبیری شفاف در انحلال دولت، لغو تقسیم اجتماعی کار، کاهش زمان کار روزانه به حداقلِ ممکن، اقتصاد مشارکتی و سامان‌دهی امر اجتماعی توسط همگان ترسیم نمود.

 

فلسطین

وفاداران به ایده‌ی کمونیسم، با مداخله در هر وضعیت مشخص ستم از مبارزاتِ پیوسته‌ی خود پیکره‌ای واحد را می‌سازند. کموناریوم نیز به عنوان بخشی کوچک از این پیکره‌ی بزرگ، در میان وضعیت‌های ستم، ناگزیر از محدودیت امکانات دست به انتخاب می‌زند و جغرافیایی به نام ایران را برمی‌گزیند. این انتخابِ حاضرین فعلی در کموناریوم از عواملی کاملاً تصادفی چون زبان و تجربه‌ی‌ تاریخی‌ مشترک با خلق‌های ساکن در ایران نشأت می‌گیرد. قطعاً این انتخاب از بار مسئولیتِ عمل به وظایف مبارزاتی انترناسیونالیستی نخواهد کاست.

کموناریوم حیات سیاسی خود را در تبعید می‌آغازد، در وضعیتی اضطراری میان دو دولت-ملت، در شکافی که با محدود کردن سوژگی سیاسی به مفهوم شهروند، هیچ‌گونه مداخله‌ی رادیکال و رهایی‌بخش را برنمی‌تابد. حال آن‌ که ایستادن خودخواسته در چنین شکافی در پیوند با نفی مفهوم شهروندی، ضرورت مبارزه را شدت می‌بخشد. بدین علت، ما نه‌ تنها خود را محق، که موظف به مداخله علیه هرگونه ستم و سلطه در جغرافیای محل تولد کموناریوم نیز می‌دانیم.

 

فرم به مثابه محتوا

هیچ سازماندهی انقلابی نمی‌تواند با به کار بستن سازوکار‌های بیگانه‌ساز از جمله انتخابات و سلسله‌مراتب درون‌گروهی، بیگانگی را لغو کند. کموناریوم سازوکاری چون رأی‌گیری برای رسیدن به توافقی اجباری ندارد. چنگ‌اندازی به تقسیم‌بندی اقلیت و اکثریت تقلیل سیاست به اعداد است و به معنای انحلال سیاست. وضعیت اضطراری‌ و ضرورتِ توافق نمی‌تواند توجیهی برای تعلیق باور به برابری، و همچنین تعلیق سیاست و مبارزه باشد. در پای‌بندی به این فرم از سازماندهی، عدم توافق‌های درون کموناریوم پوشانده نخواهد شد.

برقراری ساختار و اشکال افقی سازماندهی و ممانعت از بروز و شکل‌گیری هرگونه سلسله‌‌مراتب آشکار یا پنهان از طریق تحقیق برابری نیز، خود بخشی جدایی‌ناپذیر از کنش سیاسی ما خواهد بود.

 

ادامه‌ی منقطع

کموناریوم خود را در ادامه‌ی خط سیر تاریخی‌ و سنت جنبش کمونیستی تعریف می‌کند. و در حالی که تمام‌قد از دستاوردهای این جنبش به دفاع می‌ایستد، نقد واکاوانه و درون‌ماندگار خطاها و انحرافات آن را فراموش نمی‌کند.

مبارزات و تلاش‌های شرافتمندانه‌ی رفقا، چه در ایران و چه در تبعید، با وجود ایثاری بی‌دریغ که آتش مبارزات کمونیستی را زنده نگاه داشته، از نقصان‌های بسیاری در رنج است. چند دهه سرکوب خشن و بی‌‌وقفه‌ی ارتجاع حاکم، بخش بزرگی از این ضعف‌ها را رقم زده و طولانی شدن مدت زمان‌ تبعید نیز، در خصوص اپوزیسیون خارج از ایران بر شدت این کاستی‌ها افزوده است.

کموناریوم در چنین شرایطی پا به عرصه می‌گذارد و تلاش دارد تا به سهم خود، به شکاف‌ها و کاستی‌های موجود در مبارزات کمونیستی که در ارتباط با دو عامل فرم سازماندهی و اصول برسازنده‌ی پراتیک سیاسی شکل گرفته‌اند، پاسخ دهد. این پاسخ، با بهره‌گیری از تجربیاتی خواهد بود که راه مبارزات انقلابی را روشن نگاه داشته‌اند.

شرایطی که در آن همگامی با گفتار شکست‌خورده‌ی اصلاح‌طلبی، حمله به کلیت تحولات انقلابی و به تبع آن تخطئه‌ی بی‌شرمانه‌ی انقلاب ۵۷ لقلقه‌ی زبان بسیاری گشته، ما را بر آن می‌دارد به دفاع از لحظات فروزنده‌ی این تاریخ برخیزیم.

 

موجی در موجی می‌بندد

کموناریوم در حال حاضر محل تجمع فرزندان آنانی‌ست که انقلاب بزرگ ۵۷ را رقم زدند. میراث‌‌داران رفقایی که سیاهکل را چون شعله‌ای از امید در شب تار ستم‌شاهی‌ افروختند. نسلی که همچنان تب‌دار داغ رفقای در خون ‌خفته در تپه‌های اوین در تابستان لعنت‌شده‌ی ۶۷ است. نسلی که در همراهی با بازماندگان آن فاجعه، خاوران‌ها را به میعادگاه گذشتگان و آیندگان، به محلی برای سیاست بدل کرده ‌است.

نسلی که باور دارد آیند‌گان با سپاهی از رفتگان خواهند آمد، خواهند شورید و به حتم پیروز خواهند بود.

 

 

ژوئن ۲۰۱۲ / خرداد ۱۳۹۱


email:  
 communarium@gmail.com

 

facebook:   http://www.facebook.com/Communarium