ایده ئولوژی معنویت   

و

  معنویت ِ نگاه امروزی

 

"مقدمه" 

به باور من تعاریف دینی و مذهبی و دیدگاه های فلسفی ایده آلیست ها در بیان معانی ایده ئولوژیک معنویت و دادن ارزش فوق شناخت انسانی به  معنویتی ِ غائی و یا باور داشتن به ذات مقدس ِعالی و غیراستدلالی که در اساس، دید آنها جز تصور ِپنداری و تخیل ِرفتاری چیز بیشتری نیست گزافگوئی می کنند. انسان هرگز با دستگاه نظری آنان دست آویزی را برای تفحص اندیشه ی چرائی ها نداشته و راه عبور از کوره راه های تعقل را نیافته و دریافت های آرمانگرا در دنیای بیرونی و عینی تنها محصول ذهنی و زمینی انسان می باشند که در طول پیچیده حیات پیدایش خود به مرور ِزمانی بلند(در گذشته بیشتر و امروزکمتر) زمینه ای نسبتن آسمانی ـ اصطلاحن الهی یافته اند؛ با این وجود و به دلیل  این همه تنوع نگاه ها و تضاد و تصادم برداشت های همگانی و کستردگی های تعاریف ملی و مذهبی از آنها، همگی مضمون نگاه های تاکنونی(پدیده هائی مادی و تاریخی و اصولن طبقاتی)هستند که بیرون از روابط معمول و مرسوم اجتماعی و اقتصادی از یکطرف و در پهنه جهان رنگین ارزشی و عملن موجود متضاد از طرف دیگر، این مقوله ها عینیت قابل اتکا و ثابت ندارند و حتا وزن ذهنیت و کیفیت ارزشی خود را نیز در طی تاریخ ِاگاهی در نوع بشر به تدریج تقلیل داده وهویت وجودی گذشته محکم شان را نیز دوباره باز نیافته اند؛ چرا که: معنویت درکی فرا اقلیمی و فرا ملی نیست و اغلب نشانه های عمومی ندارد و بیرون از مدار دوایر فرهنگی ویژه خود، هیچگاه شامل (ذات استوار) نبوده و هیچیک برای نگرش های (متکثر)ارزش یکسانی نداشته و ندارند و بی گمان معنای خاص منطقه ای شان را در مکان و نگاه دیگر دور و بیگانه اغلب از دست می دهند و لاجرم باید: در مبادله های فکری از واژه جمع"معنویت ها" استفاده کرد و آنها هم: وابستگی کاملن آشکاری به تعلقات ملی و مذهبی و جغرافیائی و... همچنین حضور زنده در دایره گسترده ملزومات اقتصادِ سیاسی حاکم در هر کشوری برای ادامه حیات خود نیاز مبرم به شناسائی دارند تا سرکردگان سیاسی ـ مذهبی توامان بتواند منویات ارادی خود را به یاری ابزار ذهنی و اهرم های  پیچیده و غیر زمینی بر کانون منشور اندیشه ی (برتر) برطاق آسمان بی انتها نشانده و بسادگی اعِمال نفوذ براعماق ناخودآگاه توده ها کنند و نام این عمل و بساط خود را تحت عنوانی از معانی(معنویت) در ابعاد ناتوانی شناخت ها تثبیت کرده و از طریق آن ـ ارکان سیاسی ، اقتصادی ـ کشور ها را آسان تر تصاحب کنند، و بعد از این است که همه چیزهای عیرممکن معنوی و آسمانی برایشان آغوش گشوده و مهیا می شوند. همانا که: در بخشی از نقاط جهان اسلام و از جمله در ایران ویران، گروهی کوچک امیال و اهداف (نظام معنوی و پرشکوه و جلال الهی) شان را سوار کول "انسان بی معنا و ارزش"نمودند تا سرنوشت مرارت بار و طاقت فرسای کنونی اکثریت و یا همان طبقات زحمتکش زیرین و میانی لهیده و چپاول شده را تقریر و تقدیری الهی ببخشند و بشناسانند و به تبع آن  شاید بشود که براستی هم عالی شد! امت زنجیر بندگی را زیر اراده رهبر معنوی فقیه، همچنان کاهی بی وزن بر گردن خمیده، آویزان کرد و در کنار آن"معنویتی رهبانی" و آخرتی سرشار از بی گناهی و مکانی بی بدیل برای خویش در بهشت تضمین و دغدغه ای برای دنیای دیگر خود باقی نگذاشت.

 بهر رو در چنین تصور و تعریفی، ناگزیر معنویت هم برای خود، پایگاه و منافع طبقاتی قابل تفسیر و تشریحی دارد که این مقاله در دو بخش ( ابتداء نگاهی اجمالی  به صورت معنویت عام و بهره برداری از آن) و در بخش دوم انحصارن (نگاهی به معنویت در حوزه اسلام و اسلام سیاسی) می اندازد و به صورت کوتاه سعی در توضیح و تحلیل "زمینی" آن دارد.

ّبخش1 

" مرز و تفاوت مقوله معنویت" درنگاه امروز

آیا بدون مرز بندی جدی و مسئولانه با دعاوی معنوی حکومت اسلامی می توان ادعای زندگی معنوی انسانی و سمتگیری مفید اجتماعی داشت و در میان این همه" تعصبات، تبعیضات، تضییقات و جنایات ضد بشری، نابرابری سازی ها، دزدی و فجایع اخلاقی، تلقینات ناشایست واهی، تحریفات سیستماتیک از ارزش ها و تبلیغات مضر همه گیر و گمراه کننده و مسموم و... کاری مستقل و مردمی و راهی ورای دعاوی عقلای عقاید و فقط توسط همین توده های لگدمال شده به نفع خود و نوع بشریت داشت و یافت و آینده را از وجود هراسناک مستبدان آسمانی و زمینی نجات داد؟

 آیا امکان تبادل افکار پویا در گودال های فریبناکِ تاریک و تخیلات آسمانی دروغ دراین "نظام دزد، خودرای و فاسد ولائی" وجود دارد؟ آیا چشم پوشی و بردباری و همکاری با این نظام انگل تحت هر(بهانه) برای انسان جستجوگر ِسکولار، آزاد اندیش و از همه مهمتر برابری خواه انتظاری عبث و تمایلی نابجا و غیراخلاقی نیست؟ چرا، هست و خیلی هم گستاخانه  می باشد! بویژه درهنگامه ایکه: ساختار مستبد ایدئولوژیک حاکم، هنوز افکار رنگین گروه های مردمی را بیشرمانه و بیش از سه دهه تحقیر سیستماتیک به سود مرام حقیر، فقیر و فرقه ای خود تحدید و تنبیه کرده و می کند و آنان را ناگزیر به تقبل خاموشی و بردباری در برابر تلفات ارزش های آرمان ِعمومی خود، وادار به کتمان مصلحتی می کند؛ باور های مردمانی که: هر کدام در نوع خود جایگاه و پایگاه فرهنگی، اجتماعی و تاریخی بلندی را دارند، اما ناگزیر می شوند آرمان های خودرا اجبارن و به حکم و اراده ی دستگاه غالب منکوب پذیرفته و به صلاح حفظ زندگی، ایده، آمال و آرزو های خویش را کنار گذارند و مطیع (مقوله ذهنی) فرقه ی سلطه گران گردند؛ اراده ای: برپایه ادعائی معنوی و فوق انسانی همراه با(برتری طلبی و آپارتاید مطلق مذهبی بنام شیعه) که خواست آزاد اندیشی کوچک و بزرگ عموم را مطلقن برنتابیده و رسمن نادیده گرفته و همه ی منویات دیگران را تابع محض حکومت و"دین رسمی"خود به عنوان یگانه منشأ و مرجع "ارزش معنوی" قراد داده و باور های متنوع دیگر را زورکی به صف مقلدان و موافقان خود در می آورد؛ به بیانی ساده تر: افکار ِافراد را مزورانه به سیخ و میخ نظری خود آویزان می کند تا مردم و بویژه نسل جدید تنها با نگاهی از نگاه ها و جهان بینی که حاکمان دارند و روایت می کنند هم آوا گردند، نه انگونه که تمایل سلیقه ای، باور مذهبی و شناخت تاریخی از پدیده ها دارند، بلکه، باید نگاه های بیگانه با نظام نظری مسلط را قهرن کنار گذارده و به "ریا "هم شده به "معنویت ولایت فقیه" مطلقن و ضرورتن ایمان بیاورند.

دقت برانگیز است! نظام تحکم بر آن نگاه مجزائی می کند که حتا آن "دید" در میان معتقدان خبره خود دستگاه: مخالفان کله شق زیادی داشته و هم اینک نیز از آن برداشت های کاملن متفاوت نظری و به تبع آن جدال های خونینی نیز در عرصه های سیاسی ـ دینی را دامن زده و در راس سران و بین موافقان و مخالفان آن هراز چندگاه تعدیل و تجزیه با (انشقاق های روزبروزی) صورت گرفته و خطرات زیان باری را برای کشور داشته و ضایعات جانی و مالی هنگفتی را هم در طول تاریخ (نزاع قدرت) به توده ی مردم تحمیل کرده است؛ و علاوه بر همه، همزمان در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا و اغلب کشورهای مسلمان و انظار عمومی و وجدان آگاه و بیطرف جهانیان، این نگاه تمامیت خواه و وحشی دچار ملامت و اعتراضات شدید و مقابله های خسارت بار و سازش ناپذیر بسیاری را تولید نموده است؛ نزاعی علنی بخاطر"تعصب و تحکم فرقه ای" که در متن جامعه جهانی بشکل واقعی مورد ستیز فعالان نظری (خودی و بیگانگان) بوده و دیدگاه حاکمان ایران را بر نمی تابند. آوار فروریخته ی نظامی خشوتنگرائی که بار ویران دعاوی اش بر کول باورمندانش هم دیریست به سختی سنگینی می کند، چه رسد به صاحبان دید و رای بیگانه با جهان بینی های کاملن متقابل و متضاد که ریختن خونشان در دیدگاه این جانیان ضداندیشه حلال و ستم وتکفیر آنان جایز و چند برابر معمول بوده است!

" آری: ایجاد این مرز های آزادمنشانه و افشاگری بیطرف علیه این جهل تنگ نظرانه حکومت مستبد دینی، جاعل و مکار (معنوی پناه)برای آزادیخواهان امریست حیاتی، همیشگی و تعطیل ناپذیر!. این بازتاب اندک سهم آرمانی، اخلاقی و انسانی نگارنده و هر بینشی متفاتی ست که به آزادی عقیده و وجدان ِباز و جسور باور راسخ دارد.

"جدائی دین از دولت"

زیرا که روزی باید عمر همه ایده ئولوژی های برتری خواه، دور رهبران ادیان ثروت جو و عقاید ناخوان و ضدمردمی، فرصت کش، خشونت ورز و روش های بیمار و عقب مانده ی نظری به سرآید و می باید هرچه زودتر بیداری اعماق آغاز شود و موانع و مبانی غلط ِ آزادی وجدان برچیده شود و همچنین "سوء استفاده ابزاری از عقیده و همزمان حذف (دین رسمی) در دستور و یا بهتر است گفته شود: " دکان پرسود معنوی" آنان را به سود هوشیاری اجتماعی بست، و به جای تحقیر و توهین به آنان و یا عقاید مزاحم، هر چه شفافتر و دقیقتر و بیشتر و بهتر افشای شان کرد و به توده های ستمدیده و متوهم شناساند و با راهکاری ساده، مفید و سالم و البته توسط خود آنان موانع حضور مزاحم فرقه های رنگین را که مخل آسایش و آرامش اند بنا کرد تا بهره بری مذهبی از زندگی روزمره انسان به مرور با هوشیاری و بی نیازی به آنان کنار نهاده شوند.

شکیبائی با چنین شقاوت بی رحمانه در ایران و بخش بزرگی از کشورهای مسلمان و یا نقاط ایده ئولوژیک زده ی جهان و امکان ادامه ی عبور بی مصیبت و راه یابی انسان خسته از جنگ و فقر و بی خانمانی به سوی فرصت زندگی نداشته اش: تنها و تنها با آزادی عقیده و احترام متقابل به دیگر"سلایق نظری" متصور و میسر است؛ هیچ دلیل برتری، حق ویژه و سهم متفاوتی را نباید برای هیچکدام از ایده ئولوژی های فراوان و رنگین( زمینی و آسمانی)که  جز محصول برداشت های نفاق انگیز نگاه برتر و چیرگی دریافت انسان متمول تر از دنیای بیرون از ذهن و شناخت تاکنونی آنها ست بیشتر نیست، هرگز هیچ نگاهی برترتی نبست به دیگر نگاه ها ندارد و نباید برای هیکدام شان ارجحیت قائل شد.

 بی گمان: بدون افشاگری و رسواسازی هر چه بیشتر مطامع جاه طلبانه و سوء استفاده های مذهبیان مفتخور منبرنشین، پایانی بر اشکال ِدعاوی "نمایندگان رنگین خدا" در روی زمین برای به بندگی کشیدن و بهربری آسان از انسان ممکن نیست و انتهائی بر(تصورات مالیخولیائی و خطرناک دیوانگان) امروز و در صورت تداوم این شرایط دیکتاتور پرور،آینده بهتری متصور نیست؛ همانگونه که در تجربه ها و شاخه های عالم اندیشه و فلسفه، هنر و موسیقی و رویا پردازی تجسمی انسان های هنرورز هم چنین بوده است؛ تنها برای زمان محدوده مرگی موجود نیست  اما برای عقیده و نگاه بر جهان واقعی آن، چرا! هست.(رمانتیک ها و دراماتیک ها و رئالیست ها با احساسات شاعرانه، شوق و شیفتگی عاشقانه و ذهنگرائی خالقانه هنری خویش) عرصه و عرضه های بسیاری داشتند اما محدودیت ارزش زمانی را پذیرفتند و زیبائی شناسی شان را هیچکدام نتوانسته اند برای همیشه در چشم انداز "ابد" بگنجند.

 چه نام ها که نتوانستند القا و ابقا همیشگی شوند، جز دید و سبک نگاه شان،  مگر در "بزنگاهی از زمان" آن هم با احتیاط و "نرمش تمام" دور کوتاهی در چشم انداز سلیقه ای از سلیقه ها نشستند و بعد رفتند. راز تداوم حیات در بودن و شدن است و نه ماندن!.

ضریب هشدار به دولت مردان سیاسی در قدرت، بخصوص در اکثریت جوامع قریب به اتفاق ِ نابرابر بالاست زیرا که در آن کشورها ستیز با هوشیاری مردم به دلیل تضاد اجتماعی و اختلافات گسترده طبقاتی بیداد می کنند، در اغلب این نقاط جهان، با اندکی تفاوت کمی و کیفی عملن مذاهب و گاهن ایده ئولوژی های مسلط نقش مستقیمی در مصوبات قوانین ضد حقوق بشری داشته ودارند و یا در تاریخ گذشته سیاه خود غالبن در کنار زورمداران قرن ها موجب نفاق توده های از هم و نوع بشر در(داخل و خارج)کشورهای شان بوده و هر یک ار آنان به سهم خود زمینه ی پیدایش اختلاف، دشمنی و جنگ های عقیدتی بی رحمانه ای بوده و کینه ی کور مذاهب و باور های حقیر خویش را به عنوان (آرمان معنوی)سنگدلانه بر پشت خمیده گرسنگان در گستره جهان تحمیل کرده اند، در جهانی که تقریبن در هر ثانیه دو کودک از گرسنگی می میرند، بیش از این شایسته نیست، بردبارانه خیانات، جنایات و جنون های ایده ئولوگ دیکتاتورهای ( چپ و عمدتن راست و راست هار جهانی)رنگین را تحت هر عذر و بهانه ای پذیرفت و بربریت صحرانشینی و چوپانی غیر متدن در کشورهای مسلمان نظیر(وهابیت ِعربستان، ِاسلامیت شیعه ی ایران و یا قساوت وحشی طالبان ِافغانستان یا قرآن سوزی آن دیوانه ی مسیحی در آمریکا را در مقابله با خشونت بخشی از این خشونتگرایان مسلمانان و...) را دید و تحمل کرد و بسادگی فراموش کرد؟

 

ادامه دارد  ـ بهنام چنگائی 21 خرداد 1391