به یاد احمد شاملوی عزیز

بنفشه کمالی

در دوازدهمین * سال نبودِ حضور مادی شاعرِ انسان دوست و آزادی خواه ، احمد شاملو در میان ما و در کنار دوستدارا نش ،


.یادش را با شکوه تر از همیشه گرامی میداریم. دوازده سال از عدم حضوری مادی اش و نه عدم حضور فکری ، ادبی و شعری او میگذرد. " دوازده سال پیش استاد و رفیق دُردانه‌ی ما احمد شاملو، هیچ کاره‌ی مُلک وجود خود شد" (1)
با قدر دانی و ارزش گذاری بیکران از کارهای بزرگ این شاعر فنا ناپذیر و تاثیر گذاردوران خود و دورانهای آینده ، که با حضور و نقش عظیم و بلا منا زع ادبی خویش وصلابت کلامی وعاطفی و احساسی ، و تاثیر شعر انسانی - سو سیالیستی و آزادیخواها نه اش بر اذهان هزاران انسانِ شیفته آزادی ، انسانیت ، عشق ، برادری ، برابری وسو سیالیسم وفریاد گر، به همبستگی و همراهی بین انسانهای تحت ستم در سراسر جهان ابعادی با شکو ه تر داده است ، آنرا غنی تر کرده و به همبستگی عمیق انسانها دامنه و عمق بیشتری بخشیده است . احمد شاملو ، شاعری که بیشک شانه به شانه گوته (2 هاینه (3) و حافظ می ساید و در ردیف این بزرگان شعر و ادبیات جهان قرار دارد
درگذشت او ، بی صدایی و سکوت شاملو نبوده و نیست ، زیرا که بی صدایی و سکوت زمانی است که دیگر یادی و نامی از از این شاعر آزادیخواه و پر شورو مردمی نباشد. شعری از او خوانده نشود. قلبی از خواندن اشعارش به لرزه نیفتد. چشمی از شنیدن شعرهایش پر از اشک نشود. عشقی پرشور درجوار اشعارش شروع به جوانه زدن نکند .که انسان ، برادر و یار انسانی دیگر نشود .که "درد مشترکی" (4) نباشد . که مبارزه و تلاش در جهت رسیدن به عدالت اجتماعی و سو سیالیسم دیگر وجود ندا شته باشد.که عشق نباشد . که مرز نباشد.اما تا زمانیکه تمامی این احساسها وعواطف و نیازهای بشری هست و واقعیت های سخت و ستم و نا برابری و درد و تنهایی وبی پناهی و از خود بیگانگی و دیگر گریزی و صد ها نا بسامانی دیگرکه مو جود است وجود داشته باشد ، تا آنزمان نیز ، شاملو با شعرهایش حضوری محکم و روشن و قوی و بلا منازع دارد. بعد از آنهم ، بی شک شعر او بخاطر عشق و انسانیت و آرزو ها و رویا های ی بزرگِ مشترکِ بین انسانها و عشق که هرگز به دست فراموشی سپرده نخواهد شد و همیشه وجود خواهد داشت ، تا آنزمان او باقی خواهد ماند وبعد از آن نیز. شاملو برای همیشه بر فرازبلند ترین و سترگترین قلعه شعر و ادبیات فارسی و جهان قرار دارد.شعر او میراث جاودانی عاطفه واحساس و درک عمیق انسان از خویشتن و بیزاری او از خود بیگانگی ونمونۀ سخنِ و تفکر انسانِ ناب و نوین میباشد. در واقع شاملو به جامعه بشری تعلق دارد . یادش گرامی و نامش برای همیشه در اذهان دوستدارانِ عشق و آزادی و انسانیت بر جا خواهد ماند
اندیشه های بی مرز تو
شعرت بیداریِ انبوهِ به خون خفتگان بود
فریادِ جهانِ در هم کوفته ، فرو رفته در خلسۀ ناب بود
شعرت آغازِ سرود رهایی در رِخوت جانهای بی تاب بود
سر مستی و شور بیکران بود
انگیزۀ روشنِ گریز ، زِ خواب بود
بیانِ درد و هَم ، رهایی ِ ز درد بود
مشترک وهمزمان و بی مرز بود
نغمۀ عشق و رهایی ازحصار مرز و وطن بود
بامداد بود و باران و طلوع خورشیدِ بی دریغ
آغاز بود و پایان
فریاد بود و صدا-
در بی صدایی ،
ودرسکوت انسان کَُشِ-
تیرۀ شامگاهان
نقبی به روشنایی
طنین رهایی و سرودی نو بود
ساده بود و سخت
زلال و هستی بخش و روشن
تسلیِ درد بود ونجات دهنده
درد بود و درمان
مرز بود و بی مرزی
مرز، تنها عشق بود و همدردی
تکیه گاه زِ بهررهاییِ-
انسانِ بی پناه دربرهوت بیکَسی
آه اکنون بی تو -
"من "
"درد در رگانم "
"حسرت در استخوانم"
یزی نظیر آتش در جانم پیچید" (5)
بی تو اکنون دستانم را به " درد مشترکمان" (4) پیوند میزنم
بنفشه کمالی 22 جولای 2012
* به جاست که با شرکت هر چه وسیع تر خود در مراسم یاد بود احمد شاملوی عزیز که در تاریخ 2 مردادبر گزار می گردد ، این مراسم را هر چه با شکوه تر و بزرگ تر و عظیم تراز سالهای پیش بر گزار نموده و شاعر عزیزمان را ارج نهاده و این روز را به روزبه بیان و نمایش " درد مشترکمان " تبدیل نماییم
1) چپ رادیکال، معشوقه و احمد شاملویک مایه دردو مقام ." * محمد قراگوزلو "
*: لازم به یاد آوری است که آقای محمد قراگوزلو در نوشته های متعدد خویش در شناساندن و معرفی درست ، واقعی و عمیقِ هر چه بیشتر شاملو خصوصا به نسل جوان نقش و تاثیر بسیار زیادی در چند سال اخیرداشته اند. خصوصا با استفاده هر چه بیشتر جوانان از اینترنت و فیس بوک ، ُبرد و تاثیر نوشته های ایشان ، بارز تر و چشمگیر تراز همیشه میباشد. ایشان در شناساندن احمد شاملو شاعر بزرگ آزادی و انسانیت ، حتی برای افرادی که قبلا با احمد شاملو آشنایی داشتند، با نوشته ها و سخنرانی های رادیوییِ خویش در معرفی این شاعر بزرگ ، به تنهایی نقش و وظیفه ، کارو تعهد یک انستیتو ،کانون و انجمن ادبی را انجام داده اند .دستشان درد نکند..شخصا به وضوع تاثیر نوشته های ایشان را در مورد شناسایی عمیق این شاعر بزرگ را ،خصوصا در فیس بوک بر روی بخش عظیمی از خوانندگان و مراجعه کنندگان به فیس بوک و اینترنت مشاهده میکینم . برای مشاهدۀ مطالب نوشته شده تو سط ایشان ن در همین رابطه به سایت آزادی بیان، لینک های زیر و سایت * اکتبر مراجعه نمایید
* http://www.newoctober.com
www.azad
b..com/arshiw/?p=34559 1)
2) یو هان ولفگانک فون گوته (زادهٔ
۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت درگذشتهٔ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان‌شناس، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی بود. او یکی از کلیدهای اصلی ادبیات آلمانی و جنبش وایمار کلاسیک و همچنین رمانتیسیسم به شمار می‌رود. وی یکی از مردان بزرگ فرهنگی قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا و یکی از افراد برجستهٔ ادبیات جهان محسوب می‌شود. گوته در آلمان، شکسپیر در انگلستان، ویکتور هوگو در فرانسه و دانته در ایتالیا را چهار رکن ادبیات اروپا می‌دانند " دانشنامه آزاد ویکی پد یا "
3)" هاینریش هاینه» شاعر یهودی آلمانی در تاریخ 13 دسامبر 1797 در دوسلدورف آلمان بدنیا آمد و 17 فوریه 1856 در پاریس فوت کرد . وی یکی ازبسیار شاعران معروف آلمانی محسوب میشود.شاعری پر شور که به بی عدالتیهایی اجتماعی و سیاسی جامعه خود آگاه بود و به مخالفت با این بی عدالتیها بر خاست و به همین دلیل رنج تبعید را از کشور خویش و مهاجرت به کشور فرانسه را تا آخر عمرخویش و علیرغم میل خود پذیرا شد .هاینه نه تنها شاعری رمانتیک بلکه شاعری آزادیخواه و معترض نیز بود و به جزء شعر های عاشقانه ، شعرهای اجتماعی و سیاسی نیز میسروده است .شعر بافندگان سیلزی یکی از معروفترین شعر های سیاسی این شاعر بزرگ مردمی میباشد .
بافندگان سیلزی "
حتی قطره اشکی در چشما نشان
حلقه نبسته است
نشسته اند پای دستگاه
در پس دستگاه بافندگی، با دندان فشرده
آلمان، ما کفن ترا می‌بافیم-
و همراه آن نیز سه بار لعنت
می‌بافیم، می‌بافیم
یک لعنت به خداوند، که به در گاهش نماز بردیم
در سرمای زمستان و در نیاز گرسنگی،
بیهوده امید ورزیدیم، بیهوده پا فشردیم
او ما را مسخره گفت، خوار داشت و زبون ساخت
می‌بافیم، می‌بافیم
یک لعنت به شاه، شاه ثروتمندان،
که نتوانست مصیبت ما را درمان بخشد؛
بلکه واپسین پشیز را نیز از ما ستاند-
و فرمان داد چون سگان بسوی ما شلیک کنند
می‌بافیم، می‌بافیم
یک لعنت به میهن دروغین
آنجا که تنها ننگ وعار شکفته می‌شود
آنجا که هر گلی در بهاران می‌پژمرد،
آنجا که فساد و تباهی پرورشگاه کرمها ست
می‌بافیم، می‌بافیم
ماکو در جنبش، دستگاه در ولوله،
پرکار، شب و روز گرم بافتنیم،
آلمان پیر! این کفن توست که می‌بافیمش
و بهمراه آن نیز سه بار لعنت
می‌بافیم، می‌بافیم
4)" من درد مشترکم مرا فریاد کن" : شعر «عشق عمومي» يكي از شعرهاي مجموعه «هواي تازه» است كه شامل شعرهايي است كه شاملو در سالهاي 1326تا 1335 سروده .از" وبلاگ ادبیات "
5)" درد در رگانم حسرت در استخوانم" :" احمد شاملو"