دادگاه لاهه،  آغازی بر دادخواهی

      کار بد کردی، تخم بد کاشتی

      پدر کشته را کی بود آشتی ـــ فردوسی

      ما با جمهوری اسلامی تنها دعوای پدر کشته گی نداریم، دعوای فرزند کشته گی داریم، دعوای مادر کشته گی داریم،  خون خواهی خواهر  و برادر داریم، کینه ی رفیق کشته گی و هم رزم کشته گی داریم، کینه ی تجاوز به صدها دختر نوجوان و نابالغ داریم، کینه  آزادی کشی داریم، کینه ی شکنجه و کباب شدن در زیر تازیانه ی اسلامی داریم، کینه ی آواره گی و بی خان و مانی داریم، کینه ی ماندن در برف و سرما را داریم، کینه ی خوراک کوسه شدن داریم  و خلاصه این که ما  لبریز از نفرت ایم، لبریز از نفرت  نه  در مقیاس فردی، یا خانواده گی، که در مقیاس ملی و  میلیونی! و بدیهی می نماید که از هر روزنه ای برای بازگوئی این ستم تاریخی بهره بر گیریم!. 

      سی و چهار سال است که جمهوری اسلامی، بی محابا از خویش و بیگانه،  ساکنان یک سرزمین بزرگی را به صلابه می کشد، بازداشت می کند، شکنجه می کند، به لحاظ روحی و جسمی درب و داغان می کند، آن گاه به توبه وامی دارد، در برابر  دوربین قرار می دهد تا هر چه را که به او دیکته کرده اند باز گوید. در برابر  شیخی قرارش می دهند که الفبای حقوق را نمی داند و  اسم اش را گذاشته اند دادگاه ، و با حکم همین شیخ  عهد دقیانوسی، به پای دار می فرستد و یا سال ها دربند و زنجیر، پیکرش را هم چون روان اش ذره ذره می سایند. اما همین دست گاه  ستم کاره و ستم باره، به کمک رسانه های آوازه گری در خارج از مرزها آن چنان آوازه گری می نماید که انگار آن بهشت دروغینی که آدم و هوای کذائی را از آن رانده اند دو باره در ایران  بر پا ساخته است. از این روی کم ترین اهمیت افشاگری ما در گسترده ای بزرگ تر،  این است که دیگر ملت های منطقه فریب اسلام و اسلام گرائی را که چون بختک بر آن ها نازل شده،  نخورند.  

      دیوان بررسی جنایات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت،  دو مرحله ی مشخص داشت.  در مرحله ی نخست،  شش حقوق دادن بین ال مللی در نقش کمیسیون حقیقت یاب، اظهارات و دادخواهی هفتاد و پنج نفر از  زندانیان سیاسی و بسته گان قربانیان دهه ی شصت را که به عنوان اسناد کمیسیون حقیقت یاب انتشار یافت شنیدند و در مرحله ی دوم بر اساس اسناد کمیسیون حقیقت یاب، هیات دادستانی دیوان هجده شاهد را با ترکیبی از زندانیان سیاسی و بسته گان جان باخته گان و قربانیان، دهه ی شصت، در برابر  دیوان قرار داد. دیوان بررسی جنایات جمهوری اسلامی ترکیبی دارد از شش قاضی و حقوق دادن برجسته بین ال مللی که داوطلبانه و بدون دریافت مزد قبول مسولیت نموده اند.

این دیوان کار خود را در سه روز متوالی از بیست و پنجم تا بیست و هفتم اکتبر به پایان رسانید. در پایان سه روز کار فشرده، دادستانی از موارد نقض حقوق بشر، بازداشت های گسترده و غیر قانونی، شکنجه های سیستماتیک جسمی و روانی، اعدام بی رویه، تجاوز جنسی در مقیاس انبوه، محاکمات ضربتی و ناعادلانه و برقراری دادگاه تفتیش عقاید،  یک جمع بندی ارائه داد که در بیانیه ی کوتاهی مورد تائید دیوان قرار گرفت  و  دیوان مقرر نمود،  طی یک ماه،  بیانیه نهائی خود،  دایر بر نقص حقوق بشر،  و  نسل کشی جمهوری اسلامی را صادر نماید.

جدای از این که پس از صدور رای نهائی دیوان،  چه گونه  و در کجا، بتوان سران جمهوری اسلامی،  و مهره های کلیدی را که در سازمان دادن این جنایت تاریخی نقش داشته اند،  به پای میز محاکمه کشید، و جدای از این که مجامع جهانی مدعی دفاع از حقوق بشر،  پس از صدور این رای چه اقدامی به کار بندند؛ برگزاری این دادگاه، خود به خود دست آورد بزرگی است. و باید بر کسانی که با تلاش بسیار در تدارک این اقدام ، پشت کار نشان داده اند درود فرستاد. زیرا برای نخستین بار فریاد دادخواهی و ستمی که در حق ما روا داشته اند در مقیاسی گسترده در داخل و خارج از کشور بازتاب داشت و این پژواک ضد فراموشی را باید دست آوردی بس بزرگ دانست که تا رسیدن به دادخواهی واقعی هم چنان آماجی ارزش مند  است.

به وارونه ی ادعای کسانی که تلاش می ورزیدند که این حرکت را به شمار اندکی از سازمان ها و جریان های سیاسی نسبت دهند، نیروی اصلی و پشتیبان این کارزار،  در درجه ی نخست،  خانواده ها و بسته گان جان باخته گان دهه ی شصت هستند، با ترکیبی  موزون، از وابسته گان دور و نزدیک سازمان ها و جریان های سیاسی، و  اقلیت های ملی  و مذهبی تحت ستم! دادخواهانی که داوطلبانه در این کارزار شرکت دارند،  اما نشان داده اند که در یک کارزار بزرگ،  بدون تنگ نظری،  و بدون توجه به اختلاف های دیرینه،  می توانند در کنار هم دیگر  با یک زبان مشترک، دادخواهی نمایند، که این رفت ستم بر ما و چه ستمی که بیان اش از جانب هر کس اشک بر چشم ها جاری می سازد! .

با شکوه تر از هم آهنگی و هم بسته گی زندانیان سیاسی  از جریان های گو.ناگون، از  حضور پرشکوه، دادخواهان جوان، بازمانده گان و بسته گان جان باخته گان و قربانیان دهه ی شصت در این کارزار باید یاد نمود،  نسلی رزمنده، پرشور،  و  دانش آموخته  که از فن  آوری مدرن برخوردار است و  عزم جزم دارد دادخواهی را با تمام توان  و با  بهره مندی  از همه ی امکانات  موجود پی گیری کند

در این میان اشاره ای به برخورد چند جریان  سیاسی، در مورد برگزاری این دادگاه و مشارکت در این کارزار شایان توجه است.

 خانم شیرین عبادی، برنده ی جایزه صلح، نه به لندن قدم رنجه فرمودند و نه به لاهه،  تا مبادا موجب رنجش اصلاح طلبان حکومتی را فراهم آورند. راستی یک حقوق دان و مدافع حقوق بشر، می تواند ادعای عدالت خواهی داشته باشد و  دادخواهی صدها، تن  را نادیده بینگارد، و  نیاید که از زبان  خانم  ملکه فواد سلطانی بشنود که چه گونه چهارده تن از خانواده ی آنان  جان باختند و یا آن کسی که بیش از هفت ماه را در حصار چوبی تابوت گونه ای گذرانده است. جز این است که ایشان  هنوز هم مثل ده سال پیش باور دارند که  ما در کشورمان، قاضی خوب داریم، دادگاه خوب داریم و قانون خوب، و جمهوری اسلامی می تواند مرجع  دادخواهی باشد و دیگر  چه نیازی هست به برگزاری یک دادگاه نمادین برون مرزی در یک کشور اروپائی!  

هیچ یک از اصلاح طلبان ساکن اروپا و آمریکا هم  که در دهه ی شصت به عنوان جریان  خط امامی،  در بازداشت، شکنجه و اعدام زندانیان چپ و مجاهد مشارکت داشته اند و یا در سمت نماینده مجلس به عنوان مشاور حاکم شرع عمل می کردند و یا با نقاب به سلول ها و بندها سر می کشیدند تا به شناسائ یبپردازند،  شهامت آن را نداشتند تا مثل آن توابی که با چشم گریان رفتن خود، به جوخه  و شرکت در  اعدام دختران نوجوان را باز  می گفت، شرکت خود و یا دست کم  بخشی از اطلاعات خود   را از این طریق انتشار دهند. .

رفقای پیشین ما در سازمان کارگران انقلابی ایران، راه کارگر، که سه سال پیش با  بهانه جوئی از ما جدا شدند، این بار  آن چنان سفت و سخت در برابر این کارزار به موضع گیری پرداخته اند که آدم را ناخودآگاه  به یاد ماجرای سی سال پیش  کانون  نویسنده گان و شاعران  می اندازد برای برگزاری شب های شعر و قصه!.

کانون نویسنده گان  ایران، که از بدو تاسیس، در رژیم شاه،  مجال فعالیت صنفی و سیاسی نداشت، با  برگزاری شب های گوته در  پائیز سال  پنجاه و شش،  به عنوان یک نهاد مدنی  در عرصه ی سیاست ملی قد برافراشت؛  پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی  و برگزاری انتخابات دبیران کانون بر آن بود،  تا یک بار دیگر  با برگزاری شب نویسنده گان و شاعران  در برابر سانسور رژیم  نوپای  جمهوری اسلامی، فریاد برآورد  و فراکسیون تودهای ها در درون کانون،  با الهام از رهبری حزب توده، به بهانه ی این که  برگزاری شب  شاعران و نویسنده گان با انتقاد از جمهوری اسلامی هم راه خواهد بود و این اقدام،  موضع ضد امپپریالیستی،  جمهوری اسلامی  را تضعیف خواهد کرد، در نقش ستون پنجم جمهوری اسلامی،  هم کانون را از درون  متلاشی ساختند و هم به مستان سرود یاد دادند،  که مراقب  کار و کردار کانون باشند،  برگزاری شب شاعران و نویسنده گان پیش کش،  به کانون و کانونیان، اجازه فعالیت صنفی هم ندهند. نه در آن دوره، و نه در هیچ دوره ی دیگری!  

البته در مثل مناقشه نیست، استدلال رفقای پیشین ما هم، همین است. تریبونال در خدمت جنگ است، تریبونال در خدمت آمریکا است، این دادگاه، هم تراز دادگاه راسل نیست!  ساتر و سیمون دوبوار در آن شرکت ندارند. نمی دانم این قدیم رفقای ما،  چرا در همه چیز،  در اندیشه ی نسخه برداری از گذشته اند  راسل و ساتر و سیمون، سال های سال است چهره در نقاب خاک دارند، هم ترازان آنان را در کجا جست و جو کنیم!  شما چه کسانی را می شناسید  که امروزه روز، هم شان و تالی آنان گذشته گان باشند و درد شکنجه و فریاد دادخواهی ما را بشنوند و آستین ها را بالا بزنند.؟  نمی توان ادعای سوسالیستی نمود و به بهانه ی مبارزه با امپریالیسم، بورژوازی خودی را به حال خود رها ساخت. آنان که از نتایج محکومیت جمهوری اسلامی، در یک دادگاه نمادین و فاقد قدرت اجرائی، تاب و قرار از دست می دهند  هر چند که ادعای سوسیالیستی،  یا  کمونیستی داشته باشند در نهایت ناسیونالیست های چپ هستند.   

از   موضع رفقای پیشین  راه کارگری، شکوفاتر،   موضع رفقای چریک است، که هواداران آن ها در نروژ،  طی بیانیه ای خروج خود را از کارزار تریبونال انتشار دادند  و ادعاها نموده اند که  این تریبونال در خدمت امپریالیسم قرار دارد. شگفتی در این است که این رفقا کارزار را ترک نمودند،  شگفتی در این است که چرا به این کارزار پیوستند،  جریانی که پی رو مشی زوال ناپذیر مبارزه ی مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک است، چرا  به  کارزاری می پیوندد که  غیر مسلحانه، لیبرالی و حقوقی عمل می کند.  و بر سر درش  ننوشته مبارزه ی مسلحانه، هم  استراتژی  و هم  تاکتیک!  اما اشتباه دوم رفقای چریک از  اشتباه اولی هم آشفته تر است. ایشان سی و چهار سال است که جمهوری اسلامی را هم چنان  سگ زنجیری امپریالیسم آمریکا می دانند، دوستان عزیز  اگر جمهوری اسلامی سگ زنجیری آمریکا است، دیگر  آمریکا چه نیازی دارد تریبونال را علیه سگ زنجیری خود به کار گیرد؟ سگ صاحب اش را گاز می گیرد اما صاحب اش با او دعوا ندارد و اگر هم دعوا داشته باشد نیازی به بهانه و یاری گرفتن از دیگران ندارد.

برای ما به عنوان اندامان و وابسته گان یک سازمان نوپا و  کم تر شناخته شده ی پس از انقلاب، که  در دهه ی شصت، بهترین یاران و هم رزمان خود را از دست داده ایم  و  در خارج از کشور هم،  بیش از توان خود به مساله ی زندان و زندانیان پرداخته ایم، با  بیش از ده جلد کتاب و  ده ها  مقاله، و هم این که  نخستین جریانی بودیم که دراعتراض به کشتار زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت اعتصاب غذا سازمان دادیم  و  در رسانه های اروپائی اعلام خطر نمودیم  و در یک دوره،   خود در  مشارکت  با دیگر جریان ها در پی برپائی  این  چنین تریبونالی  و با این چنین  کیفیتی بودیم،  نمی توتنستیم نسبت به این جریان بی تفاوت باشیم.  اما اگر چنین پیشینه ای در میان نمی بود، باز هم آن جا،  که دادخواهی خانواده ها  و بسته گان جان باخته گان و قربانیان و زندانیان سیاسی دهه ی شصت مطرح می شود و   در یک اقدام هم آهنگ مشارکت دارند، می بایستی  با تمام تاب و توان خود هم راهی کنیم. انتقادها نسبت به این تریبونال به هر درجه و هر میزان و از هر زاویه که باشد،  نمی تواند نافی  اصل حرکت و اقدام جمعی باشد،    نه  می توان به شیوه ی رفقای جداشده در برابر  آن ایستاد و نه می توان  مثل رفیق روزبه با اتخاذ مواضع دوپهلو، یکی به نعل و یکی به میخ،  وسط دو صندلی ایستاد. و هر دو جریان موافق و مخالف را با یک تیر زد و جهت اطلاع رفیق روزبه که عاشق سازماندهی افقی است سازماندهی این کارزار  به تمام معنا افقی است.

اگر بهره مندی از امکانات امپریالیستی اخ است باید همه جانبه باشد. بیست فرستنده ی تلویزیونی جمهوری اسلامی زا یک شرکت فرانسوی تامین ئمی نمود.که یک شبه قطع نمود و چه بسا فردا دوباره دایر سازد. تمام شبکه های  تلویزیونی، رادیوئی، اینترنتی و فیس بوک ایرانیان خارج از کشور، در کنترل شرکت های بزرگی است که به ارداه ی امپریالیست ها هر ساعت می توانند ما را از آن ها محروم کنند. و بسیار چیزهای دیگری را هم می توان گفت!  

اگر چه راه درازی را پیموده ایم،  اما با اندوه بسیار، هنوز هم در آغاز راه هستیم  و سران جمهوری اسلامی در پرتو پشتیبانی  شرکای خارجی خود و  مماشات قدرت های امپریالیستی،  هم چنان به سیاست جنایت کارانه ی خود ادامه می دهند  و  دادخواهی واقعی و به پای میز دادخواهی کشیدن سران جمهوری اسلامی، و آمران  و ماموران  جنایات تاریخی دهه ی شصت و هم سی و چهار ساله ی این رژیم هم چنان در گرو  سرنگونی  است و  با سرنگونی  گره خورده است.

چهارم نوامبر 2012 برابر با چهاردهم آبان ماه 1391

مجید دارابیگی