جنبش کارگری و ضرورت  تجدید آرایش آن

حشمت  محسنی

نگاهی به موقعیت جنبش کارگری کشورمان نشان میدهد این جنبش کماکان در شرایط تدافعی به سر میبرد. تدافعی بودن این موقعیت چیز رازآلودی نیست که نتوان آن را مورد شناسایی قرار داد و یا نتوان راه حلی برای برون رفت از این موقعیت ارائه کرد. راه حلی که خود مرهون تعامل فکری و عملی فعالان چپ و کارگری میتواند باشد.

دفاعی بودن جنبش کارگری از یک سو ریشه در یک رشته از عوامل و مختصات ساختاری دارد؛ و از سوی دیگر از خصوصیات و موقعیت عینی بازیگران و کنشگران-  یعنی جنبش کارگری و دولت و کارفرمایان- سرچشمه میگیرد. 

 از جمله عوامل ساختاری میتوان به  گسیختگی بخشهای مختلف اقتصاد، ضعف بخش تولید در بین بخشهای مختلف اقتصاد،  اتخاذ سیاست واردات کالا های مشابه تولیدات داخلی (تعطیلی غالب واحدهای صنایع نساجی یک نمونه ازاین رویکرد را نشان میدهد) از قَّبل امکاناتی که درآمد نفتی آن را فراهم میکند، وزن سنگین واحدهای اقتصادی کوچک در کل ساختار اقتصادی کشور...  اشاره کرد.  این مختصات از جمله عواملی اند که تحول در آنها دستکم در کوتاه مدت  ناممکن است و به تغییرات در کل ساختار  اقتصاد کشور، نیاز دارد.

سرکوب لجام گسیخته جنبش کارگری از سوی دو نظام سطنتی و رژیم اسلامی، گسست در انتقال تجربه سازماندهی، خصلت بیمار گونه فرقه گرایی در بین فعالان چپ و کارگری... نیز از عواملی هستند که سهم بازیگران و کنشگران را در تکوین این موقعیت رقم میزنند.

خطای فاحشی ست هر آینه  اگر در تکوین این موقعیت یکی از این عوامل را نادیده بگیریم یا به آن کم بها دهیم. بی توجهی به عوامل ساختاری این خطر را در بر دارد که گویا با اراده و نقش آفرینی کنشگران میتوان تحت هر شرایطی تشکل توده ای کارگران بر پا کرد. و عدم توجه به نقش و اهمیت کنشگران این ضعف و کاستی را در بر دارد که گویا تشکل توده ای میتواند به خودی خود ی شکل بگیرد. و فعالان و عاملان اجتماعی در این باره نقشی ایفا نمیکنند و در بهترین حالت یک میانجی بیش نیستند.

به عنوان نمونه کافیست در این باره به دو شرایط متفاوت نظر بیافکنیم:

 نخست در شرایطی که ما در یک  دوران پی ریزی شتابان واحدهای اقتصادی قرار داریم که در عین حال  با کمبود کارگر ماهر  مشخص میشود؛  و دوم با موقعیتی مواجه ایم که واحدهای اقتصادی به کارگر ساده نیاز دارد -در حالی ارتش ذخیره بیکاران به وفور یافت میشود. روشن است که  قدرت چانه زنی در این دومحل کار یکسان نیست و در دومی بنا به دلایل معینی کارگران در شرایط تدافعی تری به سر میبرند. وانگهی در اولی امکان سازمانیابی به مراتب از دومی بیشتر است.

پرسش اساسی در این بحث اما این است که نسبت و رابطه ی عوامل ساختاری با کنشگران کدام است. در شرایطی که عوامل ساختاری نمیتوانند بلادرنگ تحول یابند، پیشروی جنبش کارگری  چگونه میتواند محقق شود.

بورلی سیلور نکته نغزی دارد هنگامی که میگوید"در آن جا که قدرت استراتژیک کارگران ناتوان است، کسب پیروزی به قدرت سازمانی آنان بستگی دارد".(1)

اگر در این بحث ما جایگاه کارگران-نحوه ی استقرار طبقه در بخشها و شاخه های اقتصادی- را از کنش طبقاتی شان-سطح مطالبات، کاربرد اشکال مبارزه، و سطح سازمانیابی- تفکیک کنیم، منطق پیشروی کارگران در دومی نهفته است، تا در اولی. به سخن دیگر، در افق  و چشم انداز مشهود، جابه جایی در ساختار طبقاتی بسیار دشوار به نظر میرسد در حالی که تجدید آرایش طبقاتی در دل همین شرایط امکان پذیر است.    

تردیدی نیست که صرفا از طریق تجدید آرایش وفعال شدن این عامل نمیتوان موجب تغییرات بزرگ ساختاری شد، بخشی از این تحول به منافع سرمایه، به مختصات نبرد طبقاتی وابسته است. اما تا آن جا که به تحول در درون همین ساختار موجود بر میگردد، یک رابطه ی ذاتی بین این ساختار و پراکندگی و استیصال جنبش کارگری وجود ندارد؛ و قابل تصور است که در درون همین ساختاراجتماعی، آرایش سیاسی متعددی وجود داشته باشد. به عنوان نمونه کافیست قدرت چانه زنی کارگران را در مقطع انقلاب به یاد آوریم. که چگونه با وجود ثابت بودن شرایط و مختصات ساختاری، آرایش سیاسی کارگران خصلت تهاجمی تری داشته است.

هرﺳﺎﺧﺘﺎرى از ﻋﻨﺎﺻﺮ و ﻣﻬﻢﺗﺮ از ﺁن از راﺑﻄﻪ وﻳﮋﻩاى در ﻣﻴﺎن اﻳﻦ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﻳﻚ ﺳﺎﺧﺘﺎر، ﻳﻚ ﭘﺪﻳﺪﻩ ﺛﺎﺑﺖ و ﭘﺎﻳﺪار ﻧﻴﺴﺖ بلکه ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در رواﺑﻂ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻳﻚ ﺳﺎﺧﺘﺎر، زﻣﻴﻨﻪهای ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺁن ﻓﺮاهم ﻣﻰﺷﻮد و دﻗﻴﻘﺎ ﺑﺎ ﻳﺎرﮔﻴﺮى و ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﺻﻒﺁراﻳﻰ اﺳﺖ که ﻣﻰﺗﻮان ﺗﻐﻴﻴﺮاﺗﻰ را در ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻣﻮﺟﻮد ﻓﺮاهم ﺁورد. هر ﺟﺎﻣﻌﻪ از ﺳﺎﺧﺘﺎر، ﻋﺎﻣﻼن و کنش ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﺑﻴﻦ ﺳﺎﺧﺘﺎر، ﻋﺎﻣﻼن و کنش راﺑﻄﻪ ﻣﻌﻴﻨﻰ وﺟﻮد دارد. هر کنش ﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﮔﺮدد  به ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ در اﻳﻦﺑﺤﺚ ﻣﺎ رادﻳﻜﺎلﺗﺮﻳﻦ اﻗﺪام و کنش ﺑﺨﺸﻰ از کارﮔﺮان ﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ راﺑﻄﻪ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن و ﻳﺎ ﺳﺎﺧﺘﺎرﻣﻮﺟﻮد را ﺗﻐﻴﻴﺮ دهد.  ﻳﻚ اﻗﺪام و کنش ﺑﺨﺸﻰ از کنشﮔﺮان زﻣﺎﻧﻰ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺪ زﻣﻴﻨﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮات در ﺳﺎﺧﺘﺎرﻣﻮﺟﻮد را ﻓﺮاهم ﺁورد که ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن و اﺟﺰاى ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺑﻪ ﻃﻮر اﺳﺎﺳﻰ ﺗﻮام ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻴﻦ همین ﻣﺴﺎﺋﻞ در راﺑﻄﻪ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻧﻴﺰ ﺻﺎدق اﺳﺖ هر ﺗﺠﺪﻳﺪ ﺁراﻳﺸﻰ در ﻋﺎﻣﻼن ﻳﻚ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺑﻪ ﺧﻮدى ﺧﻮد ﻣﻮﺟﺐ ﺑﻬﻢ ﺧﻮردن ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻧﻤﻰﮔﺮدد بلکه ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺤﺖ ﺷﺮاﻳﻂ ﻣﻌﻴﻨﻰ اﺳﺖ که ﺗﻐﻴﻴﺮ در رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن و اﺟﺰا ﻳﻚ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺑﻪ ﺑﺮهم ﺧﻮردن ﺗﻌﺎدل ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻣﻨﺠﺮ ﻣﻰﮔﺮدد. ﻧﻜﺘﻪاى که ﻣﻰﺗﻮان ﺑﺮروى ﺁن اﻧﮕﺸﺖ ﮔﺬاﺷﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ که رادﻳﻜﺎلﺗﺮﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﻣﺒﺎرزﻩ ﺗﻮﺳﻂ اﻳﻦ ﻳﺎ ﺁن ﺑﺨﺶ از کارﮔﺮان ﺗﺤﺖ ﺷﺮاﻳﻂ ﻣﻌﻴﻨﻰ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻰ ﻧﻴﺎﻧﺠﺎﻣﺪ ﺣﺘﻰ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺳﻮدﻩ ﺷﺪن کارﮔﺮان و ﺑﻪ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻗﻮاى ﺁنها ﻣﻨﺠﺮ ﮔﺮدد. ﺑﺮاى ﺑﺮون رﻓﺖ از ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﺪاﻓﻌﻰ، کارﮔﺮان ﺑﻪ رادﻳﻜﺎل کردن هر ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺷﻜﺎل ﻣﺒﺎرزﻩ، اﻗﺪام و کنش اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻧﻴﺎز ﻧﺪارﻧﺪ ﺑﻞکه ﺑﻪ ﻳﺎرﮔﻴﺮى، اﺋﺘﻼف، همﻜﺎرﻳﻰ و اﺗﺤﺎد ﺑﺨﺶهاى ﻣﺨﺘﻠﻒ اردوى ﺧﻮد اﺣﺘﻴﺎج دارﻧﺪ. ﺑﻪ ﻋﻼوﻩ اﻳﻦ اﺗﺤﺎد ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ اردوى رﻗﻴﺐ و ﺣﺮﻳﻒ  را ﭘﺮاکندﻩ و ﻣﻨﺰوى ﺳﺎزد در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮرت ﺗﺤﻮﻟﻰ در ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻣﻮﺟﻮد اﻳﺠﺎد ﻧﺨﻮاهد ﺷﺪ و ﺟﻨﮓ و ﻧﺒﺮد کارﮔﺮان و زﺣﻤﺖکشان در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﺮﻳﻔﺎن ﺧﻮد ﺧﺼﻠﺖ ﻓﺮﺳﺎﻳﺸﻰ ﭘﻴﺪا ﺧﻮاهد کرد.  ﺷﺮاﻳﻂ ﻓﻼکتبار ﺟﻨﺒﺶ کارﮔﺮى ﻳﻚ اﻣﺮ ﺿﺮورى و ﻣﻘﺪور ﻧﻴﺴﺖ. هیچ ﺣﻜﻢ و ﺁﻳﻪ  از ﻗﺒﻞ ﺗﻌﻴﻴﻦﺷﺪﻩاى وﺟﻮد ﻧﺪارد که ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﺁن کارﮔﺮان همیشه ﺑﺎﻳﺪ در وﺿﻌﻴﺖ دﻓﺎﻋﻰ ﻗﺮار ﮔﻴﺮﻧﺪ.  ﻟﺤﻈﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺳﻴﺎﺳﻰ ﻧﻈﻴﺮ ﺗﺪاﻓﻊ، ﺗﻌﺎدل، و ﺗﻌﺮض ﻣﺤﺼﻮل ﺗﻮازن ﻗﻮاى ﺑﻴﻦ ﺣﺮﻳﻔﺎن در ﺣﺎل ﻧﺒﺮد اﺳﺖ و ﺻﺪ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪهای ﺳﻴﺎﺳﻰ ﻧﺎﭘﺎﻳﺪار، اﻧﺘﻘﺎﻟﻰ و ﮔﺬرا هستند و هیچ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻳﻚ اﻣﺮ داﺋﻤﻰ، ﺛﺎﺑﺖ، و ﭘﺎﻳﺪار ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻧﻤﻰﺷﻮﻧﺪ.  اﮔﺮ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ که هست اﻳﻦ ﺗﻮازن ﻗﻮاى ﻣﻮﺟﻮد ﻣﺤﺼﻮل ﺁراﻳﺶ ﻣﻌﻴﻨﻰ از ﺻﻒﺑﻨﺪیهای ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ اﺳﺖ. ﻣﺨﺘﺼﺎت هر ﺁراﻳﺶ ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ اﺋﺘﻼفها و ﻳﺎرﮔﻴﺮىهای ﻣﻌﻴﻨﻰ اﺳﺖ. ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در اﺋﺘﻼفها و اﺗﺤﺎدها ﻣﻰﺗﻮان ﺁراﻳﺶ ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ ﺗﻌﻴﻴﺮ ﻳﺎﺑﺪ. ﺑﻪ همین دﻟﻴﻞ ﻣﻰﺗﻮان در ﺗﻮازن ﻗﻮا ﺗﻐﻴﻴﺮاﺗﻰ اﻳﺠﺎد کرد ﻳﺎ ﺣﺘﻰ ﺧﻮد ﺗﻮازن ﻗﻮا را ﺑﻬﻢ زد. روﺷﻦ اﺳﺖ که ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﺗﻮازن ﻗﻮا ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺗﻮازن ﻗﻮا دو ﻣساﻟﻪ ﻣﺘﻔﺎوت هستند و دوﻣﻰ ﺑﺮ ﺑﺴﺘﺮ اوﻟﻰ ﻣﺘﺤﻘﻖ ﻣﻰﺷﻮد. در ﻟﺤﻈﻪ کنونی در اردوى کار و زﺣﻤﺖ ﻣﺎ ﺑﺎ هزﻳﻤﺖ، ﭘﺮاکندﮔﻰ، ﻋﺪم ﺗﺸﻜﻞ ﻣﻮاﺟﻪاﻳﻢ، در اردوى ﺣﺮﻳﻒ از اﻧﺴﺠﺎم ﻧﺴﺒﻰ و ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ ﻗﺪرت دوﻟﺘﻰ روﺑﻪرو هستیم. ﺑﻪ ﻋﻼوﻩ ﺑﺎ اﻧﺘﻘﺎل ﺳﺮﻣﺎﻳﻪها از ﺑﺨﺶهای ﺗﻮﻟﻴﺪى ﺑﻪ ﺑﺨﺶهای ﺳﻮداﮔﺮاﻧﻪ و ﺗﺠﺎرت، که ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻜﺎن درﮔﻴﺮى و ﺑﺎ اﻧﺘﻘﺎل ﻗﻠﻤﺮو ﻧﺒﺮد ﻣﺘﺮادف ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ ﺑﺨﺶهای از ﺟﻨﺒﺶ کارﮔﺮى از اهرم ﻓﺸﺎر اﻗﺘﺼﺎدى ﺗﺎ ﺣﺪود زﻳﺎدى ﻣﺤﺮوم ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﻗﺪرت ﭼﺎﻧﻪزﻧﻰ ﺑﺨﺶ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻰ از کارﮔﺮان که در ﻧﻘﻄﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﺘﻤﺮکزاﻧﺪ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. در ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻄﻰ ﺟﻨﺒﺶ کارﮔﺮى ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻮزﻩ درﮔﻴﺮى و ﻣﻜﺎن ﺑﺎزى را ﻋﻮض کند و از اﻣﻜﺎﻧﺎت ﺟﺪﻳﺪى ﺑﺮاى ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎر ﻗﺮار دادن ﺣﺮﻳﻒ ﺳﻮد ﺟﻮﻳﺪ. ﻧﮕﺎهی ﺑﻪ اﻋﺘﺮاﺿﺎت، ﻣﺒﺎرزات، و اﻋﺘﺼﺎﺑﺎت کارﮔﺮان ﻧﺸﺎن ﻣﻰدهد که ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻦ اﻗﺪاﻣﺎت ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﺟﺐ ﻋﻘﺐﻧﺸﻴﻨﻰ ﺣﺮف ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻞکه ﻧﻴﺮوى کارﮔﺮان را ﻓﺮﺳﻮدﻩ و در ﻣﻮاردى ﺁﻧﺎن را ﻧﺎاﻣﻴﺪ کردﻩ اﺳﺖ. ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﻮدﺳﻮزى ﻳﻜﻢ ﻧﻤﻮﻧﻪ از اﻗﺪاﻣﺎت کارﮔﺮان اﺳﺖ که در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل که ﻋﺼﻴﺎن کارﮔﺮان را ﻧﺸﺎن ﻣﻰدهد در همان ﺣﺎل اﺳﺘﻴﺼﺎلﺷﺎن را ﻧﻴﺰ ﻣﻨﻌﻜﺲ ﻣﻰکند.

بورلی سیلور در بررسی  تحسین برانگیز خود از شرایط کارگران بافنده  یک نمونه از تجدید آرایش کارگران در شرایط دشوار را نشان میدهد که چگونه در یک دوره زمانی طولانی، با وجود کاهش قدرت چانه زنی در محل کار، آنها توانستند از طریق روی آوری به تغییر آرایش سیاسی،  توان خود را افزایش دهند. او میگوید:

"کارگران بافنده که ...در کارگاه های کوچک پرشمار و در شرایط اشتغال ناپایدار کار میکردند، ناچار بودند تا بر پایه تشکیل سازمانهای سیاسی شهر یا منطقه ی خویش و همچنین اتحادیه های صنفی، قدرت رویارویی با کارفرمایان خود را بنا نهند".

او ابدا این رویکرد را صرفا به کارگران بافنده منحصر نمیکند، بلکه معتقد است که این رهیافت را میتوان در کارگران بخش خدمات نیز سراغ گرفت. او ادامه میدهد:

"در د وران کنونی، کارگران خدماتی با دستمزد ارزان، در صنایعی به کار اشتغال دارند که دستکم،  به ظاهر، به طور عمودی از هم پراکنده و جداسازی شده اند. و بیشتر از گونه ای الگوی سازمانیابی پایه مند بر گروهبندی اجتماعی پیروی میکنند تا آن به الگویی بر پایه ی موقعیت کارگران در محل تولید وابسته باشد. "کارزار دستمزدی در حد گذران زندگی" و "کارزار دادگری برای سرایدارن" در ایالات متحده امریکا در آن تلاش بودند تا آن چنان سازمان کارگری ای در جامعه برپا کنند که در هر شرکتها، وابستگی اش در خدمت اشتغال پایدار باشد و بس".

او از بررسی این تجربه تاریخی از جنبش کارگری نظیر بافندگان این جمعبندی را به دست میدهد

کارگران خدمات، "همانند با کارگران بافنده به گونه ای تاریخی، پیروزی نمیتوانست تنها در وابستگی به قدرت چانه زنی خودمختار تشکلاتی کارگران به دست آید، بلکه بیشتر به گونه ای گسترده به ائتلاف با گروهها وافراد جامعه وابستگی داشت".

افزایش توان کارگران از طریق یارگیری بخشهای دیگر طبقه، شرایط  نبرد را مساعدتر میکند اما پیروزی در آن را تضمین نمیکند. فراتر از آن، اگر بخشهایی از طبقه از حیث شیوه و اشکال نبرد نیز به طور رزمنده تری دست به مبارزه زنند،  نتایج آن از لحاظ دستیابی به هدف، ضرورتا دستاورد مثبتی در بر نخواهد داشت. توجه به این نکته از این لحاظ حایز اهمیت است که برخی از مدافعان جنبش کارگری در ارزیابی از توازن قوا بر اشکال مبارزه به طور یک جانبه تاکید دارند و از ملاحظه ی عوامل دیگر نظیر نوع درخواستها، سطح سازمانیابی، متن عمومی که پیکار کارگران در آن جاری است امنتناع میورزند.

ملاحظه ی این نکته از این رو شایسته دقت است که در هر مبارزه کارگری میبایست تصور روشنی داشته باشیم  از کادر و چارچوبی که مبارزه در آن صورت میگیرد.

نگاهی به مبارزات بخشهای مختلف طبقه کارگر در ایران نشان میدهد اگرچه برای دستیابی به مطالباتشان از هیچ فداکاریی دریغ نمیکنند و هزینه فراوانی برای آن میپردازند، معهذا آنها عمدتا  به خواستهای خود نمیرسند. بدتر از آن، تغییری محسوسی در توازن قوا ایجاد نمیکنند. پرسش کلیدی این است که چه باید بکنند تا از یک سو مبارزاتشان موثرتر واقع شود و از سوی دیگر بهبودی در اوضاع عمومی جنبش کارگری رخ دهد.

به عنوان نمونه در افق مشهود ما نمیتوانیم با یک رهنمود طلایی کارگاههای کوچک را به فابریکهای بزرگ تبدیل کنیم و قدرت این بخش از طبقه را به نمایش بگذاریم، اما با تجدید آرایش نیروی مان میتوانیم تغییر در همین وضع موجود بر پا کنیم. برای دستیابی به این هدف ما نیاز داریم نخست تصور روشنی از کمیت آنها در دست داشته باشیم، دوم از استقرار آنها در شاخه ها  و بخشهای مختلف اقتصادی درک معینی داشته باشیم، سوم از توزیع جغرافیایی آن آگاه باشیم، چهارم از امکانات فنی رشته ی مزبور و پیوند آنها با کارگاههای متوسط اطلاع داشته باشیم، و بالاخره از نحوه ی اتصال آنها با کارگاه بزرگ و کلیدی دریافت مشخصی داشته باشیم.

آگاهی از داده های عینی در هیچ کجای دنیا به خودی خود به سازمانیابی در مقیاس بزرگ مبدل نشده است. برای دستیابی به این هدف ما به طرحها و استراتژیهای منطبق با واقعیت عینی مان نیاز داریم. برای تامین این هدف ضروری است از چند مساله کلیدی تصور روشنی داشته باشیم.

 

1- توجه به تنوع سازماندهی

نظر به تنوع بخشها و لایه های مختلف طبقه کارگر، سازماندهی نمیتواند در همه گروهبندیهای کارگری با یک آهنگ پیش برود. به علاوه چنانکه در بالا مشاهده کردیم در بخشی از لایه های کارگری محل کار از اهمیت تعیین کننده برخورداراست و در بخشهایی دیگر محل زندگی . وانگهی فعالان چپ و کارگری نیز هر یک بنا به جهتگیری و استراتژی خود نوع خاصی از تشکل را تبلیغ میکنند (شورا، کمیته کارخانه ، اتحادیه...). پرسش مرکزی در این محور این است که چگونه میتوان بدون نادیده گرفتن  تنوع طرحها و جهتگیری ها، همگرایی بین این نیروها را در جهت تقویت و سازمانیابی طبقه به کار گرفت.

در جنبش ما در پیوند با این محور دو استراتژی وجود دارد که از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. یک استراتژی بر رشد موزون و تکاملی سازمانیابی از محل کار شروع میکند و در نهایت به تشکل راسری دست مییابد. استراتژی دیگر بر ابتکار فعالان و پیشروان کارگری در سازمانیابی تاکید دارد. بعد از گذشت زمان قابل ملاحظه ای از طرح این راهبردها،  اکنون میتوان در باره درستی هریک از این استراتژیها به داوری نشست. واقعیت این است که هریک از این طرح تا اندازه ای درستی خود را نشان داده ا ند، و تا حدی نیز محدودت خود را. شکل گیری سندیکا شرکت واحد و هفته تپه درستی دیدگاه اول را تایید میکند و نفش آفرینی کمیته هماهنگی و پیگیری، آتحادیه ازاد بیکاران موید نظر دومی است.

ما بدون این که این دو طرح را در تقابل با هم قرار دهیم باید تلاش کنیم از نقطه قوت هر یک از این طرحها برای تقوییت کل جنبش کارگری بهره بگیریم. و ضعف یک دیگر را جبران نماییم. جنبش کارگری کشور ما ضعیفتر و پراکنده تر از آن است که هر تلاشی که برای سازمانیابی کارگری صورت میگیرد از منظر سخیف فرقه گرایی آن را انکار و طرد نماییم.

كاماچو تجربه و درس‌های جنبش كارگري اسپانيا را كه در شرايط فاشيستی مشابه ما رخ داده است چنين جمع‌بندی مي‌كند "در هر لحظه تاريخی معين، اشكال سازمان‌دهی بايد در خدمت اصول قرار گيرد و تابع آن‌ها ياشد. اين اشكال بايد باز، غيركليشه‌ای، غيرشماتيك و فاقد قواعد تنگ و محدودكننده باشد. از ضرورت جنبش درخواستی توده‌ای، اجبارا چنين بر مي‌آيد كه اشكال سازماندهی تمامي طبقه كارگر بايد ابتدايی و بي‌نهايت منعطف باشد. ما بايد خانه‌ای بسازيم كه كه مردم بتواند به آن وارد شوند و در آن جا امكانات زيادی برای همزيستي وجود داشته و با حداكثر آزادي و دموكراسي اداره گردد".(2)

 

2- ضرورت توجه به محیط زیست کارگران

در ایران اگر نگوییم محل زیست کارگران از محل کار کارگران اهمیت کمتری ندارد دستکم باید بگوییم به اندازه ی آن از اهمیت برخوردار است. محل زیست کارگران محل تلاقی آنها با بیکاران، زنان بیکار و خانه دار است و هر آینه اگر این نیروی عظیم در تشکلهای منعطف سازماندهی شوند قدرت چانه زنی آنها را به مراتب افزایش میدهد. محیط زیست مکانی است که کارگران از روند تولید وارد محیط  زندگی میگردد. محیطی که تلاقی گاه استراحت، فراغت، تفریح، خانواده و بازتولید نیروی انسانی به شمار میرود. کارکرد همین عوامل است که سرنوشت کارگران را با بخشهای دیگر طبقه پیوند میدهد و زمینه ی اتصال آنها را فراهم میآورد. یک نمونه درخشان از هم سرنوشتی خانواده های کارگری، اهالی محل و کارگران هفت تپه را میتوان در حرکت سندیکای هفت تپه سراغ گرفت. نمونه ای که نشان میدهد امروزه سازماندهی اتحادیه نمیتواند بر محل کار منحصر بماند و سایر بخشهای طبقه را در بر نگیرد.

3- تلفیق کار علنی و غیرعلنی

 برای این ‌که سازمان‌یابی سراسری به پیروزی دست یابد، می‌بایست تصور روشنی از رابطه مبارزه‌ی قانونی، علنی و مخفی داشته باشیم. تردیدی نیست که سازمان‌یابی سراسری نمی‌تواند به طور مخفی صورت گیرد مبارزه توده‌اي بنا به ذات خود یک مبارزه علنی است. مبارزه توده‌ای به صورت مخفی یک تناقض خنده‌آور است. اما سازمانیابی سراسری و مبارزه توده‌ای مساوی با مبارزه قانونی نیست. اين مبارزه نمی‌تواند خود را در چارچوب تنگ آن محدود سازد. این حرف به این معنا نباید فهميده شود که نبايد از منفذهای قانونی استفاده کرد. اما آویزان شدن به اهرم‌های قانونی تحت هیچ شرایطی نباید در خود و فی نفسه هدف تلقی شود. اولاً به این دلیل که مجاری قانونی به خاطر این تعبیه شده‌اند که حرکات کارگران را مهار کنند و ثانیاً چارچوب قوانین موجود در پاره‌ای شرایط با ظرفيت و توانایی کارگران هم‌خوانی ندارند، و كارگران خواهان فراتر رفته از آن مي‌باشند. بهترین نمونه در این رابطه به رسمیت نشناختن حق اعتصاب توسط  قانون کار رژیم و به کارگیری آن توسط کارگران را می‌توان مثال زد. موثر بودن هر شکل از مبارزه تنها و تنها با توده‌ای شدن آن باید سنجیده شود. گاهی اوقات این مبارزه قانونی است که دامنه حرکت را گسترده می‌سازد و گاهی بر عکس می‌تواند دامنه آن‌را محدود نماید. در این‌ رابطه هیچ شکل از مبارزه نباید نفی شود و هر شكل از مبارزه تا آنجا که دامنه مبارزه را گسترده می‌سازد باید به نحو خلاقانه به کار گرفته شود. در این جا باید به نکته ای توجه داشته باشیم که بی اعتنایی به آن می‌تواند عواقب زیان‌باری داشته باشد اگر منطق مبارزه توده‌ای را نادیده بگیریم و با حرکات نسجیده و نادرست به طور مصنوعی جنبه مخفی و سری به آن بخشیم با هر انگیزه و هدفی ضربات جبران ناپذیری به حرکات توده‌ای وارد ساخته‌ایم. عكس این رابطه نیز صادق است، گاهی اوقات عدم هشیاری در پیوند با علنی کردن همه سطوح سازماندهی نیز می‌تواند ادامه کاری سازمان‌یابی کارگری را با اختلال جدی مواجه سازد. در این جا باید سطوحی از سازمان‌یابی علنی نباشد یا به عبارت دیگر همه تخم مرغ‌ها نباید در یک سبد چیده شود. این امر مخصوصاً با کادرکشی که توسط رژیم اسلامی صورت گرفته بیش از هر زمان دیگر باید مورد ملاحظه قرار گیرد. از اين رو بخش‌هایی از فعالان کارگری باید برای کار قانونی در نظر گرفته شوند بخش‌هایی دیگر از آن‌ها باید کار علنی را پیگیری نماید و بخش دیگر به عنوان ذخیره برای تداوم فعالیت نباید علنی شوند. به تجربه مي‌دانيم که در شرایط تسلط رژیم‌های سرکوب‌گر بدون وجود یک بازوی غیرعلنی ، بدون هدایت‌گران مورد اعتماد کارگران حرفی از مبارزه کارگران و تداوم آن نمي‌تواند در ميان باشد.

خلاصه کنیم کار علنی و غیر علنی نه بحثی است ناظر بر مطالبات کارگری، و نه اشکال مبارزه، بلکه بحثی است مربوط به سازماندهی توده کارگران که شکل آن تابعی است از مختصات عمومی سیاسی جامعه، که از پیش نمیتوان در پیوند با هر شرایطی یک حکم عام صادر کرد. کسانی که از تحلیل دقیق شرایط مشخص ایران طفره میروند و یک شکل از فعالیت را آرمانی میکنند دقیقا همچون یک مانع برای سازمانیابی عمل میکنند.

4-ضرورت سازماندهی جبهه واحد کارگری

ایده جبهه  واحد کارگری ایده‌ای است مطلوب و تدبیری است علیه فرقه گرایی در درون جنبش کارگری. این طرح می‌تواند به سهم خود در خدمت سازمانیابی طبقه قرار گیرد و در حل یکی از ضعف‌های بزرگ پیکار طبقاتی در ایران كمك كند. این طرح معادل تشکل توده‌ای طبقه نیست اما می‌تواند در خدمت آن قرار گیرد.

ایده جبهه واحد کارگری تنها ایده‌ای مطلوب نیست بلکه علاوه بر آن ایده‌ای است که در محدوده امکانات جنبش کارگری ممکن است و می‌توان با تمهیداتی آن را از عرصه طرح به قلمرو عمل در آورد. امکانات جنبش کارگری کدامند که می‌توانند این طرح را از قوه به فعل در آورند؟ نگاهی به شرایط عینی جنبش کارگری نشان می‌دهد که ما با نهادهایی مواجه‌ایم که می‌توان آن‌ها را تشکل‌های "سازمانده" یا نهاد‌هایی که از حق تشکل دفاع می‌کنند نام‌گذاری کرد. این نهادها از بهترین ابزار و مصالح برخوردارند و مي‌توانند در شكل‌دهي جبهه واحد کارگری نقش ايفا كنند. اتحاد و همکاری این نهادها فقط به نفع کل جنبش کارگری نیست بلکه علاوه بر آن به طور ویژه می‌تواند در خدمت هر یک از اين نهادها به طور جداگانه هم قرار  دارد.

جبهه واحد کارگری در شرایط کنونی جنبش کارگری می‌تواند از طریق هم‌گرایی، همکاری و اتحاد عمل سازمانگران، فعالان و مدافعان تشکل مستقل کارگری شکل بگیرد. این اتحاد بین کارگران آگاه و کسانی که دل در گرو به میدان آمدن جنبش کارگری دارند می‌تواند حلقه مقدم سازمانیابی سراسری کارگران در ایران محسوب شود. این اتحاد بین عاملان مشخص که در جنبش کارگری ایران دارای سیما و گرایش معینی هستند می‌تواند در خدمت هدف فوق قرار گیرد.

 

ضرورت توجه به اتحادیه جنبش اجتماعی

اتحادیه کارگری نظیر سایر تشکل­های جنبش کارگری نه به یک نوع خاص منحصر می­شود و نه صرفا در قالب اين يا آن شكل يا ساختار تشکیلاتی معين مى­گنجد. برخی از اتحادیه­هاى موجود کاملا در سیستم ادغام شده­اند، برخی به احزاب سیاسی معینی وابسته اند، و برخی نيز از استقلال معینی نسبت به احزاب سیاسی برخوردارند. کسانی که همه­ى انواع و شكل­هاى اتحادیه­هاى كارگرى را به يك چوب مى­رانند، در عمل بر ضرورت حياتى پيكار اقتصادى كارگران و الزام­هاى سازمان­يابى آن چشم فرو مى­بندند. تشریح منطق فعاليت اتحادیه کارگری امری است ضروری و تردیدناپذیر؛ معهذا بدون عطف توجه به بحث­ها و استراتژیهایی که در چند دهه­ی اخیر پیرامون نوسازی و تجدید آرایش اتحادیه­هاى كارگرى در بین فعالان و مدافعان  جنبش کارگری صورت گرفته است، منطق سازمان­يابى اتحادیه­اى خود را از غنای لازم محروم مى­سازد. یکی از این استراتژی­ها اتحادیه­ی جنبش اجتماعی است که این نوشته در مقام دفاع از آن قرار دارد.

بحث اتحادیه­ی جنبش اجتماعی، بحثی است که از دهه هفتاد قرن گذشته برای برون رفت از بحران اتحادیه­ها مطرح شد. در این بحث­ سه موضوع محوری برجسته بود: الف چالش با بوروکراسی حاكم بر اتحادیه­ها؛ ب- تغییر لایه­بندی طبقه و عطف توجه به آن (زنان، کارگران مهاجر، بیکاران، کارگران پاره وقت...)؛ ج- رابطه با جنبش­های جدید (نظیر زنان، محیط زیست، صلح، سبک زندگی...).  در پاسخ به این مسایل ایده­ی اتحادیه­ى جنبش اجتماعی بر بستر تجربه­ی عملی جنبش كارگرى در برخی از کشورها تكوين يافت.

مهم­ترين وجوه مشخصه­ى اتحادیه­های جنبش اجتماعی عبارت­اند از: اول، اتحادیه­های جنبش اجتماعی ابزار مبارزه طبقاتی كارگران عليه سرمايه­اند و تمایز منافع کار از سرمایه را بیان می­کنند. به اين اعتبار، آن­ها در مقابل فرآيند ادغام اتحاديه­ها در نظام مسلط قرار دارند. دوم، آن چه اتحادیه­های جنبشی اجتماعی را از سندیکاها جدا می­کند، قبل از هر چیز ساختار و تركيب نیروی آن­ها است. اگر سندیکاهای متعارف، کارگران را در محل تولید و يا کار سازمان می­دهند، اتحادیه­های جنبش اجتماعی از نقطه­ی تولید و محل کار فراتر می­روند و محیط زیست کارگران را هم­چون سكويى برای سازمان­یابی آن­ها در بر می­گیرند. سوم، ساختار اتحادیه­های جنبش اجتماعی خصلت جنبشی دارد. روابط درون آن بر "اساسنامه نانوشته" استوار است و بافت آن بیش از آن که بر اعضا و پرداخت حق عضویت متکی باشد بر فعالان کارگری استوار است؛ روابط درونی آن از هر نوع مناسبات سلسله مراتبی و اقتدارگرایانه به دور است و این روابط را از درون کارخانه و تقویت روابط افقی و مستقیم بین کارگران آغاز می­کند؛ مناسبات حاکم بر این نوع اتحادیه از مدل­های سازمان­دهی هرمی، متمرکز، بوروکراتیک و منجمد فراتر می­رود، و با تشویق مدل­های منعطف، دموکراتیک، غیرمتمرکز، افقی و خودیارانه، در روابط شبکه­ای سامان می­یابد؛ ساختار تشکیلاتی این نوع اتحادیه، بیش از آن که سازمانی نهادی شده و عمودی باشد، شبکه­ای است که به طور افقی با هم هماهنگ می­شود. 

مدل اتحادیه جنبش اجتماعی متاسفانه در جنبش چپ و کارگری ایران مورد  توجه لازم قرار نگرفته است و اهمیت آن برای برون رفت از بخشی از مشکلات جنبش کارگری فهمیده نشده است. تردیدی نیست که این مدل عصای موسی نیست که همه مشکلات جنبش ما را حل کند و یا بدتر از آن در برابر طرحهای سازماندهی دیگر قرار گیرد اما بی توجهی به این طرح تنها لختی و انجماد فکری را نشان میدهد. (3)

برای تجدید آرایش جنبش کارگری میتوان ملاحظاتی دیگری را به این محورها افزود، معهذا بدون توجه به این محورها هدف تجدید آرایش جنبش کارگری محقق نمیشود و شرابط موجود به نوعی دیگر بازتولید می­شود.

یادداشتها:

1- نیروهای کار جنبشهای کارگری و گلوبالیزاسیون از 1870، نوشته بورلی سیلور، که به همت عباس منصوران به فارسی برگرانده شده است. 

2- يادداشت‌هاي زندان، جنبش سنديكايي اسپانيا و كميسيون‌هاي كارگري، كاماچو، مترجم هدايت مهربان، نشر بيدار.

3- برخی با ایرادات بنی اسرائیلی نظیر این که این مدل برای کشورهای اروپایی کاربرد دارد از این امر بی اطلاع اند که زادگاه اصلی این مدل افریقای جنوبی و از تجربه کوساتو پرداخته شده است. برای آشنایی با این مدل به کتاب بحران اتحادیه ها و راه برون رفت از آن به انتشارات بیدار مراجعه کنید.