http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/01/blog-post_14.html#more کانون مدافعان حقوق کارگر  - 

 

نسبت عدالت و اخلاق

علی یزدانی

دكتر موسي غني نژاد در روزنامه بهار سه شنبه 21 آذر ماه 91 مطلبي دارد به نام نسبت "آزادي خواهي و عدالت". اين مقاله كوتاه كه در صفحه اقتصادي اين روزنامه اصلاح طلب به چاپ رسيده همه ترديدها را در مورد نسبت اقتصاددان با سرمايه داري و صاحبان قدرت و ثروت مي زدايد و اثبات مي كند كه اقتصاددان  مدافع سرمایه داری يعني هموار كننده راه غارت مردم توسط سرمايه داران و صاحبان ثروت و خام كردن مردم و  گمراه كردن آنان به هر قيمت حتي به قيمت خالي كردن مفاهيم از گوهر معني، مگر اين كه عكس آن ثابت شود.

 اين كه ليبراليسم را آزادي خواهي بناميم و نظام بازار آزاد و رقابتي را به دليل ليبراليستي بودنش نظام اقتصادي آزادي خواهان قلمداد كنيم و مخالفانش را با انواع و اقسام ترفندها بنوازيم تنها از كساني بر مي آيد كه با خود عهد كرده باشند براي بهره مندي از حقوق ضايع شده مردم زحمت كش توسط سرمايه داران به هر دروغي متوسل شوند. به نظر مي رسد آن چه كه غني نژاد را به چنين داوري هائي وا مي دارد غير از بهره مندي مادي، بي سواد دانستن مخاطب از طرف ايشان مي باشد و گر نه حتي اگر ايشان فرض خود را بر آن مي گذاشت كه ممكن است تعدادي از مخاطبانش از همان منابعي كه ايشان استفاده كرده و از همان دانشي كه ايشان بهره مند است، استفاده كرده و بهره برده باشند، قطعا پايه هاي استدلالش اين چنين سست نبود و احكامي چنين ناشيانه صادر نمي كرد. جناب دكتر گمان مي كند با احكامي كه صادر كرده مي تواند بوي گند منجلاب نظام اقتصادي ای را بپوشاند كه جهان را آلوده كرده است. منجلابي كه حالا ديگر فقط چپ ها به آن اعتراض ندارند، بلكه همه مردم جهان از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق به تعفن پراكنده شده از اين نظم اعتراض مي كنند. منجلابي كه ملت هاي جهان را به گرسنگي و بي خانماني تهديد مي كند و حق مالكيت اكثريت مردم جهان را به نفع اقليتي هار و زياده خواه از بين برده است.

ايشان عدالت را با مفهوم مخالفش يعني ظلم تعريف مي كند و مي فرمايد " ظلم معناي ديگري جز زير پا گذاشتن حق انسان ها ندارد" و "بنيادي ترين حق را مالكيت شخصي" مي نامد و همه حقوق و آزادي هاي ديگر را تابعي از آن فرض مي كند. اگر عدالت يعني "حق مالكيت" و سلب اين حق يعني ظلم، پس به راحتي مي توان نتيجه گيري كرد كه اكثريت قريب به اتفاق زحمت كشان و محرومان ستم گرند و ظلم خواه، زيرا نتيجه ی خواست و كردارشان تهديد كننده حق مالكيت بر ابزار توليدِ اين اقليت در قدرت است... و اين چه منطق مشمئزكننده و غيرانساني و ضداخلاقي است. هر چند خود اخلاق نيز توسط اين آقايان با منطق دوران برده داري تعريف مي شود. آن چه به نام اخلاق تعريف مي كنند پذيرش وضع موجود است به كام صاحبان ثروت گويا اين گروه بهره مند درست مثل دوران برده داري- دموكراسي - عدالت - آزادي و ديگر مفاهيم ارزشمند را فقط شايسته برده داران مدرن مي دانند و بردگان مدرن را در بهترين حالت لايق بهره مندي از "نيكوكاري داوطلبانه" صاحبان ثروت و قدرت مي دانند و نه چيزي بيشتر.

همين جا لازم است چند سئوال از ايشان پرسيده شود. آيا حق زيستن، حق بهره مندي از مواهب طبيعي، حق برخورداري از سلامتي، حق آموختن و ... كه در زير سلطه نظم اقتصادي رقابتي از اكثريت زحمت كشان جهان سلب شده هيچ نسبتي با "حق" ندارد؟  آناني كه حتي مالكيت بر جسم خود را هم در اين نظام اقتصادي از دست داده اند، در تعريف ايشان از "حق"  كجا قرار مي گيرند؟ اصولا چرا طرح اين سئوال و اصرار بر گرفتن جواب از سوي ايشان و ولي نعمت هايشان "غير اخلاقي" ارزيابي مي شود.

راست آن است كه ليبراليسم اقتصادي كه دكتر غني نژادها به دليل قرار داشتن در ايستگاه اقليت بهره مند از آن دفاع مي كنند هيچ نسبتي با آزادي خواهي ندارد مگر در لفظ و نيز درست است كه انديشه آزادي خواهي خواستگاه اوليه اقتصاد رقابتي است، اما اين درست تر است كه قدرتمندان اقتصاد رقابتي، صاحبان انديشه آزادي خواهي را بلافاصله پس از به قدرت رسيدن قتل عام كردند. سربازان و خيل جماعت ميليوني كارگران آزادي خواهي كه بورژوازي را به قدرت رساند توسط آدم خواران اقتصاد رقابتي قتل عام شدند و... اين گوهر اصلي آن گزاره اي است كه آقاي غني نژاد از آن طفره مي رود.

حتي مفاهيم هم از دست اندازي صاحبان قدرت و تئوري پردازان بهره مندشان در امان نمانده اند. مفهوم عدالت و آزادي از مظلوم ترين اين مفاهيم است. اين گروه صاحب قدرت همواره در پي آن است تا با قرباني كردن مفاهيم انساني در پيش پاي سود بهره مندي شان را طولاني تر كنند و امكان درك واقعيت اين مفاهيم را از ستم كشان بدزدند. وقتي از حقوق فردي و حريم آزادي صحبت مي كنند، تنها حقوق فردي و حريم آزادي اين اقليت است كه محور منطق اين گروه بهره مند است و نه حقوق فردي و حريم آزادي اكثريت استثمار شده و غارت شده. دكتر غني نژاد با چنان ولعي سلب مالكيت را ضد اخلاقي مي خواند كه گويا اين اكثريت سلب مالكيت شدگان كه اتفاقا توليدكنندگان اموال و كالاها و ثروت موجود در دست اقليت اند، تهديد كننده حق مالكيت اند. اگر قرار باشد كسي يا كساني نسبت به حق مالكيت مدعي باشد اكثريت زحمت كشان هستند كه نيرو و توان و جواني خود و خانواده و سلامتي و آرامش و امنيت شان به غارت رفته چندان كه حق مالكيت بر اندام و نيروي كار خود را نيز ندارند و چون غارت شده اند پولي ندارند تا به اقتصادداناني از قبيل غني نژاد بپردازند تا از حقوق انساني شان دفاع كرده و برايشان تئوري پراكني كند.

دكتر غني نژاد اعلام مي كند كه " اختلاف فاحش درآمد و ثروت هيچ ربطي به بحث عدالت ندارد"  واقعا اگر مصداق مادي و عيني عدالت را از آن سلب كنيم در انتها چه مي ماند غير از هيچ.  جناب غني نژاد حمايت از صاحبان ثروت را چنان سرمستانه فرياد مي كند كه از تناقض در منطق خود نيز صرف نظر كرده و اعلام مي كند: "كسي كه ديگران را وادار به انجام كاري بر خلاف ميل شان مي كند، مرتكب كاري غير اخلاقي و حتي ظالمانه مي شود" و عجيب آن كه اين اعمال را به مخالفان شيوه اقتصاد آزاد نسبت مي دهد. حال آن كه در سايه قدرت ِصاحبان ِثروت و بر اساس ارزش هایي كه موسي غني نژاد ها از آن حمايت بي دريغ مي كنند، ميليون ها انسان در سراسر جهان گرسنگي مي كشند، ميليون ها انسان بر خلاف ميل شان شكنجه مي شوند، ميليون ها انسان حتي از آب آشاميدني سالم و هواي سالم براي تنفس، كه هديه طبيعت است براي ساكنان زمين، محروم اند. آيا ميل اين محرومان و ستم ديدگان در قاموس شما "ميل" نيست؟ حتي طبيعت نيز از دست اين نظم ستم پيشه آسيب ديده به گونه اي كه ويران كردن جنگل ها و آلودن رودخانه ها و درياها با انواع آلودگي هاي سمي و شيميايي و ميكروبي و اتمي محيط زيست را در برابر فاجعه اي جبران ناپذير قرار داده است. همه مردم جهان و به ويژه اكثريت مردمي را كه فاقد امكانات زندگي در مكان هاي خاص هستند و نيز حيوانات و گياهان و ... در معرض تهديد جدي قرار دارند و اين در حالي است كه غني نژاد مي فرمايد: "كج منشي مديران بنگاه ها ربطي به ماهيت نظام بازار ندارد" انگار بگوئيم از بين رفتن جنگل ها ربطي به مواد چوبي مصرف شده ندارد يا آب ربطي به ابر ندارد و ... تقليل عملكرد يك سيستم به منش اجزاي آن از سوي "دانشمندان" مربوطه اگر ناآگاهانه باشد كه ... واويلا و اگر آگاهانه باشد و فرض را بر اين بگذارند كه با مردمي نادان سخن مي گويند واويلا بر سكوت مردم.

غني نژاد "حق مالكيت فردي و آزادي انتخاب را دو ركن اساسي نظام اقتصادي بازار رقابتي" معرفي مي كند اما نمي گويد در اين جهان و از اين هفت ميليارد انسان روي زمين چند ميليارد بايد از حق مالكيت فردي و آزادي انتخاب محروم باشند تا نظام اقتصاد بازار رقابتي كه نفع چند هزار نفر يا چند صد هزار نفر در روي زمين را حفاظت مي كند، پا برجا بماند.؟