امواج سیاه مویت

 

 

با موجی

به بلندای گیسوانت

که می شکند

ساحل عشق را

وقایق نگاهت

که تا بینهایت

سفر می کند

تا آن جنگل سبز را

نظاره کند

آهوان چشم ختن

با نگاهی در نگاهت

به زیبائی آن

فریاد کنند

وسروهای جنگل سرد

در برابر

قامت بلند تو

به زانو درآیند

درخت بید مجنون

گیسوانش را

هم چون تو

در نهرها

رها کند

تا انعکاس سیاهیش

بر ماه

شب را خجل کند

وقتی پا به دریا گذاری

دریا به ماهیانش

واگو کند

اینک پری دریائی افسانه ها

در میان شماست

آنگاه خورشید

برپوست تو

پرتوافشانی کند

تا چشم ستاره پروین را

به مقابله خواند

تا تو

برساحل دریا

باصدفهای سپید

به راز ونیاز

به پردازی.

اکبر یگانه

20130107