Chawez2

کارنامه چاوز

گیئورگ پلخانوف، از بنیان گذاران سوسیال دموکراسی در روسیه، در کتاب پرارزشی، به نام «نقش شخصیت در تاریخ»،  از موضع مارکسیستی به اهمیت نقش شخصیت می پردازد.

پلخانف با بیان این حقیقت  که  از موضع مارکسیستی تنها توده ها هستند که تاریخ را می سازند و نه شخصیت ها؛  این بحث را مطرح می سازد که آیا شخصیت ها هیچ نقشی در تحولات اجتماعی و تاریخی  ندارند و  این حکم عام مارکسیستی به معنای نفی کارکرد فردی و  کاراکتر شخصیتی در تاریخ است؟ و خود پاسخ می دهد که  بی گمان چنین نیست و هستند  شخصیت هایی  که سیر حرکت پیش رونده ی تاریخی  و نیازهای یک جامعه را به درستی  و به موقع تشخیص می دهند  و در  مسیر  این حرکت،  و این نیاز جامعه،  گام بر می دارند. و با این تفسیر، کم نیستند شخصیت هائی که مُهر خود را بر یک جنبش انقلابی،  و  یا یک حرکت تاریخی توده ای  زده اند. مارکس، انگلس، لنین، روزالوکزامبورگ، مائو، هوشی مین، جیاب، کاسترو، چه گوارا، آلنده، گاندی، مصدق، ناصر، لومومبا، بن بلا،   و  ده ها نمونه بزرگ و کوچک دیگر را می توان بر شمرد که هر کدام به جای  خود  و هر کدام به نوعی، در یک برش تاریخی، در قلمروی بزرگ و یا کوچک نقشی برجسته و گاه  دوران ساز بر جای گذاشته اند !

 آیا هوگو چاوز، رئیس جمهوری ونزوئلا  که پس از چهارده سال در مصدر قدرت، بر اثر  یک بیماری شفاناپذیر، در سوم مارس سال جاری روی  در نقاب خاک کشید؛ چنین شخصیتی است؟ و در تاریخ کشورش  و  آمریکای لاتین، نقشی تاریخ ساز  ایفای نقش نمود؟  و  آیا    کارنامه ی مبارزاتی او،  به عنوان یک مبارز و سوسیالیست انقلابی  در تائید این عنوان است؟  

هوگو چاوز، افسر  ارشد نیروی هوائی ارتش ونزوئلا، که  هم تبار سرخ پوستی دارد و هم خون اسپانیولی در رگ خود، در قاره ای که در یک سده ی گذشته، حیاط خلوت ایالات متحده ی آمریکا تلقی می شده، و نظامیان ارشد، در شمار بیش تر کشورهای این نیم  قاره،  از موضع راست،  و در پیوند تنگاتنگ  با  ایالات متحده ی آمریکا،  در سمت کارگزاران «سیا»،  سازمان جاسوسی آمریکا، علیه رژیم های ناوابسته،  از بورژوا ـــ  دموکرات،  تا  انقلابی و ملی گرا،  دست به کودتاهای خونین و استقرار  حکومت های خشن نظامی  زده اند؛ در سال نود و دو  سده ی گذشته، و در اوج برتری جوئی ایالات متحده ی آمریکا  و ستیزه جوئی بی رقیب این کشور، پس از زوال اردوگاه سوسیالیستی در عرصه ی جهانی،  از موضع چپ انقلابی، علیه  دولت دست راستی  و وابسته به امپریالیسم ونزوئلا، اقدام به کودتای نظامی  می نماید  و با شکست کودتا، سر از زندان در می آورد.

چاوز  در زندان می آموزد  که  از کودتای نظامی کاری ساخته نیست،  و  استقرار یک نظام سوسیالیستی و مردم مدار،  بدون پشتوانه ی توده ای  و بسیج کارگران و زحمت کشان میسر نیست،  هر چند که بیشینه ی جمعیت، در  زیر خط فقر زنده گی کنند و یا کشور در تحت سیطره ی امپریالیسم باشد. از این  روی، در اندیشه ی برپائی یک جنبش مردمی،  با شعار،  انقلاب دموکراتیک، برای  برقراری یک نظام دموکراتیک  و سوسیالیستی، با  بسیج کارگران،  زحمت کشان  و به  ویژه تکیه بر جوانان انقلابی و نوجو،  به مردم روی  آورده،  شش سال سال دیرتر، در سمت نامزدی یک جنبش مردمی  وارد کارزار انتخاباتی شده، در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک، به عنوان برنده ی  مقام ریاست جمهوری، از آغاز سال نود و نه،  زمام  کشورش را در دست می گیرد و دوبار دیگر، در دو دور  از  رقابت های انتخاباتی  بر رقبای نئولیبرال  خود پیروز می شود. 

کارنامه چاوز، رمز کام یابی ها و ناکام یابی های او، و تجربه ی  کنونی ونزوئلا در مقابله با سیاست های تجاوزکارانه  امپریالیسم آمریکا، و هم تلاش برای برقراری یک نظام دموکراتیک سوسیالیستی،  از چند جهت برای ما چپ های ایران،  حائز اهمیت است.

 1ــ نخست از آن جهت، که وی در اوج پیروزی جهان سرمایه داری و سرکرده گی بدون رقیب امپریالیسم آمریکا، و یک دهه پس از  پایان جنگ سرد  و  زوال اردوگاه سوسیالیستی،  درست  در زمانه ی عقب نشینی جنبش های مبارزاتی و  بازپس گیری دست آوردهای مبارزاتی کارگران و زحمت کشان از جانب دولت های رفاه ملی  و سوسیال دموکرات های اروپائی،  با جسارت انقلابی، پرچم سرخ سوسیالیسم را بر افراشته،  با شعار  مبارزه با امپریالیسم و سیاست نولیبرالی جهان سرمایه داری  به میدان آمده،  مورد پذیرش شهروندان کشورش قرار  می گیرد. امری که هم چنان آرمان انقلابی نیروهای وفادار به سوسیالیسم دموکراتیک جهان تلقی می شود و ما هم  با وجود همه ی ناکامی ها و شکست های متوالی  چند دهه ی گذشته در عرصه ی ملی و جهانی، هم چنان در پی آن هستیم ..

 2ـــ پس از  تجربه ی  سالوادور آلنده، نامزد جبهه ی مردمی شیلی، با ترکیبی از کمونیست ها،  سوسیالیست ها و دموکرات ها، که پس از اجرای سیاست ملی ساختن صنایع مس و پایان دادن به حاکمیت تراست آمریکائی  «آی تی تی» در این کشور با فشارهای سیاسی و محاصره ی  اقتصادی از جانب آمریکا و  کودتای خونین سیا به فرماندهی اگوستو پینوشه  رئیس ستاد ارتش شیلی ناکام ماند، برای  دومین بار است  که شهروندان یک کشور  مهم آمریکای لاتین، به دور یک شخصیت چپ انقلابی حلقه زده،  در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک، دست رد به سینه ی سرمایه داری جهانی و  وابسته گان آن ها  زده،  به سوسیالیسم  رای می دهند. و این امر در شرایطی رخ می دهد، که  احزاب کمونیست و  سوسیال دموکرات های اروپائی  به  شعارهای تمام عیار بورژوائی روی می آورده اند و شمار زیادی از کمونیست های وطنی  ما هم،  آرمان ها و باورهای پیشین خود را رها ساخته، با پشت پا زدن به آرمان های  انقلابی  و سوسیالیستی،  در مرداب سرمایه داری، آن هم در بدترین نوع اش،   شیرجه می زنند. .

 3ـــ  از آن جهت، که ایران  ما و  ونزوئلا در  جنبه هایی زیادی همانند هستند،  هر دو کشور، از منابع غنی نفت و گاز برخوردارند و  هر دو  از شمار بنیان گذاران «اوپک» سازمان کشورهای صادرکننده نفت خام، و از شمار کشورهای نیمه صنعتی ـــ  نیمه کشاورزی، با انبوهی از  نیمه پرولتاریا در کنار پرولتاریا و طبقه ی کارگر پراکنده! با میزان بالای جمعیت جوان و  شکاف طبقاتی ژرف، و  نشانه ی  مشترک دیگر این که  هر دو کشور، به اعتبار سازمان های کارگری و کمونیستی، در  پایان سده ی بیستم  و در آستانه ی پیروزی  انتخاباتی چاوز، از وضعیتی  مشابه برخوردارند.  سازمان های کمونیستی   رو به زوال، با گروه های پراکنده و طبقه کارگر تحت فشار  دولت های سرمایه داری، طبقه ی کارگری با کم ترین امکان دفاع قانونی  در برابر تعرض همه جانبه ی سرمایه داری و سیاست های نئولیبرالی دولت های حاکم!  

 شایان توجه است که  با وجود همه ی کاستی های حزبی  و طبقاتی،  میزان سازمان یابی کارگران و حضور فعال آنان  در سندیکاها و اتحادیه های کارگری، در ونزوئلا  سنتی دیرنده  و پا برجا  دارد و در مقام مقایسه نسبت به  کشور ما،  از مراتب بالاتری برخوردار است.  

4ــ  هر دو کشور،  سوای این که  با تکیه  بر  درآمدهای  سرشار نفتی و  ارز  به دست آمده در طی   یک سده  صدور نفت خام به کشورهای صنعتی، توانائی اجرای  طرح های اجتماعی  و  سرمایه گذاری کلان در طرح های  بزرگ اقتصادی را داشته اند، اما هم چنان از شمار کشورهای در حال توسعه،  و به بیان دقیق تر،  توسعه نیافته  و تک محصولی به شمار می روند،  و  هم چنان وابسته اند   به درآمد  نفت و گاز صادراتی،  و  از این زاویه، هم  چنان تحت سیطره تراست های بزرگ نفتی دست و پا می زنند. تراست هائی  که با در اختیار داشتن  بازار جهانی نفت، ترمینال های بزرگ نفتی، خطوط انتقال نفت و گاز  و  بیش ترین حجم نفت کش های جهان،  تعین قیمت و  نوسانات  بازارهای  نفتی را در انحصار  خود  دارند.

5ـــ پیروزی  انتخاباتی چاوز، در آمریکای لاتین، زلزله بر انداخت و در پی آن امواج ضد امپریالیستی، ضد سرمایه داری،  یک بار دیگر در آمریکای جنوبی و مرکزی اوج گرفت  و  در پرتو آن، زمینه انتخابات دموکراتیک در بیش تر کشورهای منطقه فراهم آمد و رژیم های راست گرای وابسته و یا نزدیک به امپریالیسم آمریکا، در شیلی، آرژانتین، برزیل، نیکاراگوئه، پرو،  بلیوی، اکوادور، نیکاراگوئه،  هندوراس و ...  یکی پس از دیگر میدان را به رقبای  سوسیال دموکرات  و در مواردی  مثل بلیوی، به  دموکرات های انقلابی با گرایش چپ سپردند.

انقلاب سال پنجاه و هفت ایران هم در منطقه ی خاورمیانه و آسیای میانه زلزله برانداخت.  اما زلزله ای در جهت منفی و  عاملی برای ترویج اسلام گرائی رادیکال! و در پرتو آن  روی کار آمدن  رژیم های طالبانی با سیاست های خش و سرکوب گر  طبقاتی و فرهنگی، در  ضدیت با ارزش های مدرن جامعه ی امروزی و  بازگشت به خرافات سنتی و مذهبی!

6ـــ مناسبات دوستانه ی چاوز با احمدی نژاد و جمهوری اسلامی را باید  یک خطای جدی و نقطه  ضعف بزرگ وی  و دیگر رهبران انقلابی و دموکرات های ضد امپریالیسم  آمریکای لاتین دانست،  که جهت مبارزه ی ضدامپریالیستی  جمهوری اسلامی و دیگر نظام های خشن اسلامی ـــ سرمایه داری  را درک نمی کنند و تقویت جبهه ی  ضد امپریالیستی  را هدف مقدم  خود می شمرند.

 رسانه های غربی برای دیکتاتور نشان دادن چاوز، پس از مرگ وی،  او را مرتب در کنار احمدی نژاد نشان می دادند  و یا حضور احمدی نژاد رئیس جمهور ایران و لچشنکو  رئیس جمهور روسیه ی سفید در مراسم بزرگ داشت  او را برجسته می ساختند،  که بیش از بیست سال است به شیوه ی استالینستی، اما  در خدمت نظام سرمایه داری جهانی بر  بلاروس(روسسیه سفید)  فرمان روائی دارد.

 مناسبات چاوز با جمهوری اسلامی به دوران خاتمی بر می گردد. چاوز پس از کسب رهبری کشورش یرای تقویت کشورهای نفتی و بالا بردن بهای نفت که در  آن برش تاریخی، در بازارهای جهانی در سطح نازلی بود، به ایران، روسیه و دیگر کشورهای نفت خیز جهان مسافرت می نماید  و  به باور خود، دوستی این کشورها و رهبران این کشورها را برای بالا بردن بهای نفت در بازار به جان می خرد. و  در هر حال دامنه ی هم کاری و دوستی  چاوز با احمدی نژاد و  کارگزاران جمهوری  اسلامی  و دیدار وی از تهران  و مشهد  و پذیرائی گرم  از احمدی نژاد  در کاراکاس،  با هر توجیهی که انجام گرفته باشد، متاسفانه  لکه ننگی است بر دامن چاوز و دیگر رهبران ونزوئلا که ادعای سوسیالیستی و دفاع از حقوق کارگران و زحمت کشان را دارند و  زیر پای کارگزاران نظام  کارگر کش جمهوری اسلامی و قاتلان و شکنجه گران  کمونیست ها و انقلابیون ایرانی فرش قرمز پهن می کنند. .

 اما این لکه ی ننگ تنها بر دوش چاوز نیست. نلسون ماندلا رئیس پیشین آفریقای جنوبی، فیدل کاسترو  رئیس دولت کوبا،  دانیل اورتگا رئیس جمهور نیکاراگوئه و شمار دیگری از مدعیان انقلاب و آزادی خواهی  از ایران بازدید  و با روسای جمهور وقت و خامنه ای دیدار داشته اند. هر چند که این دیدارها برای ما دردناک هستند اما در عرف دیپلماتیک این دیدارها  روی می دهد  و دیدارهای  دیپلماتیک نمی تواند به تنهائی معیار قضاوت در کارنامه ی سیاسی این و آن  باشد و جنبه های مثبت و کارکردهای انقلابی، یا  بشردوستانه ی این و آن  را نادیده بینگاریم. .

7ـــ  کارنامه ی سیاسی چاوز را باید در دو زمینه  و دو بستر بررسی نمود. در بستر نخست،  نقش وی در مبارزه با امپریالیسم آمریکا به عنوان دشمن شماره یک خلق های تحت ستم جهان و  مسبب اصلی جنایات تاریخی یک سده ی گذشته در  کشورهای آمریکای لاتین و جهان! به ویژه جنایات تاریخی و فراموش نشده،  در  کنگو، ویتنام،  اندونزی، شیلی، آرژانتین، افغانستان، عراق، فلسطین،  لیبی، سوریه و ...، و  دشمن شماره یک سوسیالیسم و جهت گیری های سوسیالیستی!  و  در بستر دوم تلاش برای پرکردن شکاف ژرف طبقاتی و  استقرار یک نظام دموکراتیک و انسانی متکی به کارگران، زخمت کشان و تهی دستان!       

چاوز در نخستین دوره ی شش ساله ریاست جمهوری خود،  با دو چالش بزرگ رو به رو است.، که ریشه در سیاست های براندازی آمریکا و مبارزات ضد امپریالیستی وی  دارد.

 چهار  سال پس از پیروزی انتخاباتی،  کودتای دست راستی نظامیان طرف دار  سرمایه داری و آمریکا  نخستین تلاش ناکام آمریکا است که با پشتیبانی افسران جوان و تظاهرات توده ای هواداران  خود، از سر می گذراند  و به امپریالیست ها نشان می دهد که تواناتر و ریشه دارتر از آن است که بشود وی را  مانند آلنده،  به آسانی  و با  یک کودتای نظامی  از سر راه برداشت.

 دومین چالش در این دوره،  اعتصاب طولانی سندیکای دست راستی نفت گران  است  که  اشرافیت کارگری  ونزوئلا را نماینده گی می کنند و با سیاست های تعدیل اجتماعی، افزایش شمار کارگران صنعت نفت، ملی ساختن صنایع  و سیاست های ضد امپریالیستی چاوز و دولت او سر  مخالفت دارند و  امیدوارند  با اعتصاب شکننده ی خود و قطع صدور نفت، هم دولت را با بحران مالی مواجه سازند و هم این در اثر کم بود نفت و مواد سوختی ایجاد شورش و ناآرامی کنند.

این  دومین تلاش هواداران سیاست آمریکا، با یاری سیلویا دو لولا، رئیس جمهور برزیل از حزب کارگران ناکام می ماند. زیرا وی با  ارسال نفت مورد نیاز  ونزوئلا، به  چاوز امکان می دهد از بروز  ناآرامی های داخلی،  ناشی از  کم بود نفت در داخل جلوگیری نموده، به بحران نفتی  پایان  دهد.

چاوز  با از سر گذراندن این دو بحران جدی، با توانائی بیش تری ، سیاست های ضد امپریالیستی خود  را  در درون و بیرون مرزهای کشور ادامه داده، با ادامه ی سیاست تعادل اجتماعی، ورای مبارزه با کارگزاران آمریکا و بورژوازی خودی، و سلب مجال از آن ها برای ادامه ی سیاست  بحران سازی و براندازی،  در برون از مرزهای کشور هم، چتر پشتیبانی خود از سازمان ها و احزاب انقلابی و چپ آمریکای لاتین  را گسترش می دهد. احزاب و سازمان هائی که طی چند دهه تنها متکی به کوبا هستند و کوبا خود در  دو دهه ی اخیر، و در پی از دست دادن کمک های خارجی از اتحاد شوروی پیشین  و معاملات پایاپای نفت و شکر با آن، خود در چنگال محاصره ی اقتصادی و  کم بود ارز  ناشی از ناتوانی در فروش شکر در اوج درمانده گی است.

یک مورد مشخص از فعالیت های ضد امپریالیستی برون مرزی چاوز پشتیبانی از مبارزه ی انقلابی در کلمبیاست. روی کار آمدن چاوز در ونزوئلا، هم زمان است با روی کارآمدن، «اوربه»  در کلمبیا که در پیوند تنگاتنگ بسیاسی، نظامی و اطلاعاتی با ایالات متحده ی  آمریکا، بر آن است که به چهار دهه مبارزه ی چریکی«فارک» نیروهای  انقلابی کلمبیا در کوهستان های آند در  این کشور پایان دهد. اما کمک های همه جانبه ونزوئلا به  این جریان انقلابی و جنگ جو، این سیاست را ناکام می سازد و به نیروهای انقلابی  امکان می دهد به پای داری نظامی خود ادامه داده، با پایان دوره ی ریاست جمهوری اوربه، با دولت جدید کلمبیا بر سر برقراری آتش بس به توافق برسند.     

اگر  چه  در ونزوئلا، شمار  چندی از  کمونیست های قدیمی  و چهره های سال مندی مثل «لوئیس میکولنا» که یک دوره پست وزارت کشور و مدتی رئیس مجمع برگزاری قانون  اساسی را بر عهده داشت در کابینه وی حضور داشتند، اما از آن جا که حزب سوسالیست جاافتاده و نیرومندی با کادرهای شناخته شده در عرصه ی سیاست کشور، حضور فعال ندارد و یا کادرهای قدیمی  با وی کنار نمی آیند و  گسترش پایه ی توده ای حزبی  نوبنیاد  و هدایت شده از بالا، برای استقرار سوسیالیسم در سده ی بیست و یکم که شعار چاوز است،  نیازمند بهره مندی از نیروهای جوان و  زمانی بس درازتر است؛ چاوز برای نگه داری مردم در صحنه ی سیاسی، از یک سوی جای قدیمی ها را به چهره های ناشناس و یا کم تر شناخته شده می سپارد و از سوئی دیگر  به  سیاست های پوپولیستی خود ادامه می دهد.

 برنامه ی منظم   پاسخ  مستقیم به پرسش های  تلفنی شهروندان که هم زمان  از کانال های رادیو و تلویزیون دولتی پخش می شود را باید از این دست تلاش های پو.پولیستی  دانست. ادامه ی  این سیاست و برجسته ساختن کیش شخصیت،  به  نوبه ی خود سد بزرگی است در راه پیش رفت امور سوسیالیستی در یک کشور،  زیرا سوسیالیسم نیاز همه گان است و نیازمند کار مشترک و هم آهنگ همه گان!  چنین امری  نمی تواند تنها متکی به یک فرد باشد و  از تکیه گاه فردی نمی توان انتظار  کام یابی زیادی داشت.

الگوی چاوز سیمون بلیوار قهرمان مبارز ضد استعمار است که تلاش می نمود تمام آمریکای لاتین را در یک کشور متحد کند. اما درخواستی  که در آن دوره پاسخ مثبتی نیافت، بی گمان امروزه هم پاسخ مثبتی نمی یابد و چاوز ناچار است که سوسیالیسم سده بیست و یکم  ادعائی خود را  تنها در ونزوئلا پیش ببرد اگر چه مرگ زودرس اش مجال نمی دهد..  

اما  چاوز  در کنار سیاست های پو.پولیستی، برای مقابله با سندیکاهای راست گرایان، دست فعالان کارگری  چپ و کمونیست را برای سازمان دادن اتحادیه های سراسری کارگری  و صنفی باز می گذارد و این  امتیاز ی است برای کارگران ونزوئلا، و گسترش مبارزه طبقاتی، که  جدای از  خنثاساختن  نفوذ احزاب راست گرا در جنبش کارگری، زمینه ی سازمان دهی صنفی ـــ سیاسی کارگران را فراهم  می آورد.

 جدای از این که قدرت فسادپذیر است و پرهیز از فساد،  نیازمند انتظام قانونی،  و کنترل  دموکراتیک توده ای از پائین،  نبود سازمان ها و احزاب جا افتاده ی انقلابی،  بهانه ای است تا چاوز از بدو روی کار آمدن در صدد  تغیر قانون اساسی برآید،  که اجازه ماندن بیش از یک دوره ی شش ساله را به  رئیس جمهور نمی دهد، و با بتواند با  تغییر موادی از قانون اساسی، امکان  انتخاب  دوباره،  و سه باره ی خود را فراهم سازد  و  هر چند، دومین همه پرسی مورد نظر وی برای رفع  محدودیت چند باره،  و ماندن به مدت سه دهه در راس هرم قدرت،  با  شکست رو به رو می شود و مورد تائید رای دهنده گان ونزوئلائی  قرار نمی گیرد،   اما چاوز امکان می یابد که با تغیر قانون اساسی برای سه دوره  متوالی  به نحوی دموکراتیک انتخاب شود، که اگر چه با مرگ وی،  دوره ی سوم آغاز نشده، ناکام می ماند اما همین مساله از یک سوی به چاوز قدرت فوق قانونی می بحشد و از سوئی دیگر میدان را برای دگر انقلابیون مسدود نگه می دارد. .  

8ـــ چالش بزرگ پیش روی چاوز شکاف غنی و فقیر است تا جائی که جیمی کارتر، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا، که  بر سه دوره انتخابات ونزوئلا نظارت دارد  و هر سه بار هم،  دموکراتیک بودن انتخابات را تائید  می نماید،  پس از مرگ چاوز  می گوید وی برای بهبود شرایط  زنده گی مردم فقیر کشورش تلاش زیادی به خرج داد. .

همان طور که اشاره شد، ونزوئلا هم مثل ایران کشوری است به  اعتبار  تقسیم ثروت،  دوپاره،  با یک کمینه ی غارت گر مافیائی، از لایه های  اولیگارشی و بورژوا بوروکراتیک، با ثروت های بادآورده،  و  یک بیشنه ی تهی دست، بدون چشم اندازی به آینده ، و تلاش چاوز در درجه ی نخست پر کردن این دره ی ژرف اختلاف طبقاتی و  بهبود سطح زنده گی مردم تهی دست است  که به ناچار می باید ثروت های بادآورده ی ثروت مندان و سرمایه های  سرمایه داران را  به نحوی مصادره و در اختیار نیازمندان و بی چیزان گذاشت. مساله ای که در شرایط تسلط لیبرالیسم جهانی،  کاری نه چندان ساده است. سرمایه ها و ثروت های بادآورده به آسانی از مرزهای کشور می گذرد و تنها می توان  واحدهای تولیدی و خدماتی  بخش خصوصی را دولتی نمود. اما واحدهای دولتی شده، با فرار مدیران و کارفرمایان و تحریم اقتصادی شرکت های بزرگ فراملیتی که از داد و ستد با ان ها پرهیز می نمایند، کارائی و سود دهی  خود را از دست می دهند و دولت باید هزینه ی نگه داری آن ها را بپردازد.

تکرار سیاست تجربه شده ی  اقتصاد دولتی،  و کنترل بوروکراتیک دولتی و حزبی،  که ناکامی خود را در کشورهای سوسیالیستی پیشین  به اثبات رسانده، نمی تواند کام یابی چندانی به دنبال داشته باشد.  اما در بدو امر  چاره ی دیگری هم  در پیش روی نیست و به ناچار،  باید از یک جائی آغاز  نمود  تا بتوان  در جریان عمل، راه حل های دیگری جست و جو نمود. .   

9ـــ بیش از پنج دهه است که کوبا و شخص کاسترو، الهام بخش انقلاب در کشورهای آمریکای لاتین به شمار می روند  و  احزاب، سازمان ها و شخصیت های پیش رو در همه ی  کشورهای آمریکای لاتین،  تلاش دارند در بدو امر،  پشتیبانی مادی و معنوی کوبا و شخص کاسترو را جلب کنند.  چاوز هم از این مقوله برکنار نیست.زیرا هم  نیازمند پشتیبانی معنوی کاسترو و کوبا  است تا خود را انقلابی قلمداد کند و هم این که با پشتیبانی کوبا بخشی از وعده های  انتخاباتی خود، دایر بر  آموزش و بهداشت رایگان و همه گانی را عملی سازد. از این روی  با کوبا و شخص کاسترو مناسبات نیکوئی بر پا می دارد. هم از یاری های کوبا، در اعزام پزشک،  و معلم  برخوردار است تا با یاری آنان مراکز بهداشتی و اموزشی را گسترش دهد   و هم این که با صدور نفت به یاری کوبا می شتابد که مرکز ثقل انقلاب و مبارزه ی ضد امپریالیستی در آمریکای لاتین تلقی می شود. یاری رساندن به کوبا  که در  پی زوال اتحاد شوروی پیشین، در این برهه از زمان، یعنی سال آغاز زمام داری چاوز،  یک دهه ی پر مشقتی را از سر گذرانده نقش شاخصی در اثبات رژیم  کوبا بازی می کند. .

10ـــ بی گمان چاوز نمی توانست، نظام سرمایه داری حاکم بر کشورش را  با آن شتابی که می خواست به سوی یک نظام سوسیالیستی هدایت کند. رسانه های غربی بدون اشاره به کارشکنی های امپریالیسم آمریکا  و تراست های نفتی و بدون توجه به محدودیت  امکانات فنی و صنعتی ونزوئلا، ادعا دارند که  طرح های وی برای گسترش صنایع بنیادی  و افزایش تولیدات صنعتی، به ویژه افزایش میزان نفت استخراجی و صنایع نفتی بر روی کاغذ ماند. اما در  مقام مقایسه با چهارده سال پیش، میزان بی کاری در  این کشور کاهش یافته و  کارگران بیش تری در واحدهای تولیدی و خدماتی به کار پرداخته اند  و این در شرایطی است که در دیگر کشورها، از میزان اشتغال کاسته می شود و مرتب  شمار  هر چه بیش تری از کارکنان و کارگران بخش دولتی و خصوصی به بی کاران می پیوندند.  و نکته ی دیگر این که کارگران و کارکنان این کشور امروزه  در مقام مقایسه با گذشته ی خود،   و  هم  در مقام مقایسه با دیگر کشورهای سرمایه داری،  از حقوق و مزایای طبقاتی به تری برخوردارند و نمی توان کارگران  و کارکنان  بخش دولتی و خصوصی را به آسانی از کار برکنار و خانه نشین ساخت.

رسانه های غربی از تداوم رشوه خواری و فساد دست گاه های اداری و دولتی تحت فرمان چاوز دم می زنند و از تداوم بوروکراسی حاکم بر کشور!

بی گمان اصلاح سیستم اداری یک کشور، بدون گسترش همه جانبه ی دموکراسی شورائی، و تداوم کنترل توده ای از پائین  و افزایش نقش شهروندان در سرنوشت خود، به جائی نمی رسد. باز هم تجربه ی کشورهای پیشین اردوگاه سوسیالیستی  گواهی است تاریخی بر این ادعا! که فساد اداری و نقش ویران گر دیوان سالاری را نمی توان با فرمان از بالا و با امر و نهی و یا نیت خوب  از میان برداشت.    

11ـــ حضور انبوهی از کارگران، زحمت کشان و توده های تهی دست ونزوئلا، در مراسم بزرگ داشت چاوز آن چنان چشم گیر بود، که رسانه های امپریالیستی از مرگ یک خدا نام می برند و این که شمار زیادی از مردم ونزوئلا و آمریکای لاتین، از چاوز  یک قدیس ساخته اند  هم تراز، «سیمون بلیوار» چهره ی اسطوره ای ضد استعمار ونزوئلا و آمریکای لاتین! و این خود نشان از جدی بودن جنبشی دارد که به رهبری چاوز آغاز شده، همان طور که جنبش تحت رهبری سیمون بلیوار، جنبشی  جدی بود  و باید دید که این جنبش چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد!

جنبشی که به رهبری چاوز در ونزوئلا، پا گرفته، از یک سوی متکی است بر توده های لگدمال شده، که پس از چهارده سال در پرتو سازمان یابی نسبی  کارگران و زحمت کشان در اتحادیه ها و سندیکاهای عمومی، پشتوانه طبقاتی دارد و از سوئی دیگر،  از  پشتیبانی شماری از  سیاست مداران جوان، از افسران انقلابی برخوردار است که از لایه های پائینی جامعه بالا آمده اند  و توانسته اند بر محور چاوز،  سیاست مداران هوادار آمریکا و نئولیبرال  را کنار یزنند.  

12ــــ  بی گمان نمی توان ونزوئلای پس از چاوز، یا ارثیه ی چاوز را از هم اکنون،  یک نظام سوسیالیستی و یا  حتا دموکراتیک دانست  و هم نمی توان پیش یبنی نمود  که سرانجام این نظام  پس از  مرگ چاوز به کجا می کشد؟  اما  از  آن جا که مسیر سوسیالیسم، و ساختمان سوسیالیسم  مسیر یگانه ای نیست و  روش یگانه ای را نمی توان برای گذار سوسیالیستی  دیکته نمود، چه بسا شیوه ی چاوزی و شیوه ی آمریکای  لاتین که متکی به رای توده ها و انتخابات دموکراتیک است بتواند در آینده بشر و در این کشور یا آن کشور  راه گشا باشد! 

 سوم فروردین یک هزار و سی صد و نود و دو، برابر با بیست و چهارم مارس دوهزار و سیزده

مجید دارابیگی