جنبش
کارگری و
ضرورت
تجدید آرایش
آن
(متن کامل)
حشمت محسنی
به نقل
از آرش 109
نگاهی
به موقعیت
جنبش کارگری
کشورمان نشان
میدهد این
جنبش کماکان
در شرایط
تدافعی به سر
میبرد.
تدافعی بودن
این موقعیت
چیز رازآلودی
نیست که نتوان
آن را مورد
شناسایی قرار
داد و یا نتوان
راه حلی برای
برون رفت از
این موقعیت
ارائه کرد.
راه حلی که
خود مرهون
تعامل فکری و
عملی فعالان
چپ و کارگری
است و از دل آن
میتواند سر
برآورد.
دفاعی
بودن جنبش
کارگری از یک
سو ریشه در یک
رشته از عوامل
عینی و مختصات
ساختاری
دارد؛ و از
سوی دیگر از
خصوصیات و
موقعیت
بازیگران و
کنشگران- یعنی
جنبش کارگری،
دولت و
کارفرمایان-
سرچشمه میگیرد.
از
جمله عوامل
ساختاری میتوان
به
گسیختگی بخشهای
مختلف
اقتصاد، ضعف
بخش تولید در میان
بخشهای مختلف
اقتصاد، اتخاذ
سیاست واردات
کالاهای
مشابه
تولیدات
داخلی (تعطیلی
غالب واحدهای
صنایع نساجی
یکی از نتایج این
رویکرد به
شمار میرود)
از قِبل
امکاناتی که
درآمد نفتی آن
را فراهم میکند،
و وزن سنگین
واحدهای
اقتصادی کوچک
در کل ساختار
اقتصادی
کشور...
اشاره کرد. این مختصات
از جمله
عواملی اند که
تحول در آنها
دستکم در
کوتاه مدت
ناممکن است و
به تغییراتی
در کل ساختار
اقتصاد کشور،
نیاز دارد.
سرکوب
لجام گسیخته
جنبش کارگری
از سوی دو نظام
سطنتی و رژیم
اسلامی، گسست
در انتقال
تجربه سازماندهی،
خصلت
بیمارگونه
فرقه گرایی در
بین فعالان چپ
و کارگری... نیز
از عواملی اند
که سهم
بازیگران و
کنشگران را در
تکوین این
موقعیت رقم میزنند.
خطای
فاحشی ست هر
آینه
اگر در تکوین
این موقعیت
یکی از این
عوامل را
نادیده
بگیریم یا به
آن کم بها
دهیم. بی
توجهی به
عوامل ساختاری
این خطر را در
بر دارد که
گویا با اراده
و نقش آفرینی
کنشگران میتوان
تحت هر شرایطی
تشکل توده ای
کارگران را بر
پا کرد. و عدم
توجه به نقش و
اهمیت کنشگران
این ضعف و
کاستی را در
بر دارد که
گویا تشکل
تودهای میتواند
به خودی خود ی
شکل بگیرد. و
فعالان و عاملان
اجتماعی در
این باره نقشی
ایفا نمیکنند
و در بهترین
حالت یک
میانجی بیش
نیستند.(1)
به
عنوان نمونه
کافیست در این
باره به دو
شرایط متفاوت
نظر بیافکنیم:
نخست،
شرایطی که ما
در دوره پیریزی
شتابان
واحدهای
اقتصادی قرار
داریم که در
عین حال
با کمبود
کارگر ماهر مشخص میشود؛ و دوم با
موقعیتی
مواجه ایم که
واحدهای
اقتصادی به
کارگر ساده
نیاز دارد -در
حالی ارتش
ذخیره
بیکاران به
وفور یافت میشود.
روشن است که قدرت
چانه زنی
کارگران در
این دو موقعیت
یکسان نیست و
در دومی بنا
به دلایل
معینی آنها
در شرایط
تدافعیتری به
سر میبرند.
وانگهی در
اولی به مراتب
امکان سازمانیابی
از شرایط
مساعدتری
نسبت به دومی
برخوردار است.
پرسش
اساسی در این
بحث اما این
است که نسبت و
رابطهی عوامل
ساختاری با
کنشگران کدام
است. در
شرایطی که
عوامل
ساختاری نمیتوانند
بلادرنگ تحول
یابند،
پیشروی جنبش
کارگری چگونه
میتواند محقق
شود.
بورلی
سیلور نکته
نغزی دارد
هنگامی که میگوید"در
آن جا که قدرت
استراتژیک
کارگران
ناتوان است،
کسب پیروزی به
قدرت سازمانی
آنان بستگی
دارد".(2)
اگر
در این بحث ما
جایگاه
کارگران-نحوهی
استقرار طبقه
در بخشها و
شاخههای
اقتصادی- را
از کنش طبقاتیشان-
سطح مطالبات، نحوهی
کاربرد اشکال
مبارزه، و سطح
سازمانیابی-
تفکیک کنیم، منطق
پیشروی
کارگران در
دومی نهفته
است، تا در
اولی. به سخن
دیگر، در افق و چشم
انداز مشهود،
جابه جایی در
ساختار
طبقاتی بسیار
دشوار به نظر
میرسد در
حالی که تجدید
آرایش طبقاتی
در دل همین
شرایط امکانپذیر
است.
تردیدی
نیست که صرفا
از طریق تجدید
آرایش و فعال
شدن این عامل
نمیتوان موجب
تغییرات بزرگ
ساختاری شد،
بخشی از این
تحول به منافع
سرمایه، به
مختصات نبرد
طبقاتی
وابسته است.
اما تا آن جا
که به تحول در
درون همین
ساختار موجود
بر میگردد،
یک رابطهی
ذاتی بین این
ساختار و
پراکندگی و
استیصال جنبش
کارگری وجود
ندارد؛ و قابل
تصور است که
در درون همین
ساختار اجتماعی،
آرایش سیاسی
متعددی وجود
داشته باشد.
به عنوان
نمونه کافیست
قدرت چانهزنی
کارگران را در
مقطع انقلاب
به یاد آوریم. که
چگونه با وجود
ثابت بودن
نسبی شرایط و
مختصات
ساختاری از آن
زمان تاکنون،
آرایش سیاسی
کارگران خصلت
تهاجمیتری
داشته است.
هرﺳﺎﺧﺘﺎرى
از ﻋﻨﺎﺻﺮ و
ﻣﻬﻢﺗﺮ از ﺁن
از راﺑﻄﻪ
وﻳﮋﻩاى در
ﻣﻴﺎن ﻋﻨﺎﺻﺮ
آن ﺗﺸﻜﻴﻞ
ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﻳﻚ
ﺳﺎﺧﺘﺎر، ﻳﻚ
ﭘﺪﻳﺪﻩ ﺛﺎﺑﺖ
و ﭘﺎﻳﺪار
ﻧﻴﺴﺖ، بلکه
ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در
رواﺑﻂ ﻋﻨﺎﺻﺮ درون
ﻳﻚ ﺳﺎﺧﺘﺎر،
زﻣﻴﻨﻪهای
ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺁن
ﻓﺮاهم ﻣﻰﺷﻮد،
و دﻗﻴﻘﺎ ﺑﺎ
ﻳﺎرﮔﻴﺮى و
ﺗﻐﻴﻴﺮ در
ﺻﻒﺁراﻳﻰ اﺳﺖ
که ﻣﻰﺗﻮان
ﺗﻐﻴﻴﺮاﺗﻰ را
در ﺳﺎﺧﺘﺎر
ﻣﻮﺟﻮد ﻓﺮاهم
ﺁورد. هر
ﺟﺎﻣﻌﻪ از
ﺳﺎﺧﺘﺎر،
ﻋﺎﻣﻼن و کنش
ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن
ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺷﺪﻩ
اﺳﺖ. ﺑﻴﻦ
ﺳﺎﺧﺘﺎر،
ﻋﺎﻣﻼن و کنش
راﺑﻄﻪ ﻣﻌﻴﻨﻰ
وﺟﻮد دارد. هر
کنشی
ﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﺪ
ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻐﻴﻴﺮ
ﺳﺎﺧﺘﺎر ﮔﺮدد
به ﻋﺒﺎرت
دﻳﮕﺮ در
اﻳﻦﺑﺤﺚ مشخص
ﻣﺎ،
رادﻳﻜﺎلﺗﺮﻳﻦ
اﻗﺪام و کنش
ﺑﺨﺸﻰ از
کارﮔﺮان
ﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﺪ
ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ
راﺑﻄﻪ ﺑﻴﻦ
ﻋﺎﻣﻼن و ﻳﺎ
ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻣﻮﺟﻮد
را ﺗﻐﻴﻴﺮ
دهد. ﻳﻚ
اﻗﺪام و کنش ﺑﺨﺸﻰ
از کنشﮔﺮان
زﻣﺎﻧﻰ
ﻣﻰﺗﻮاﻧﺪ
زﻣﻴﻨﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮات
در ﺳﺎﺧﺘﺎر
معینی را
ﻓﺮاهم ﺁورد
که ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ
اﺳﺎﺳﻰ در مناسبات
ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن و
اﺟﺰاى
ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺗﻮام
ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻴﻦ همین
ﻣﺴﺎﺋﻞ در مناسبات
ﺑﻴﻦ ﻋﺎﻣﻼن
ﻧﻴﺰ ﺻﺎدق اﺳﺖ.
هر ﺗﺠﺪﻳﺪ
ﺁراﻳﺸﻰ در مناسبات
میان ﻋﺎﻣﻼن
ﺑﻪ ﺧﻮدى ﺧﻮد
ﻣﻮﺟﺐ ﺑﻬﻢ
ﺧﻮردن ﺳﺎﺧﺘﺎر
ﻧﻤﻰﮔﺮدد،
بلکه ﺗﻨﻬﺎ
ﺗﺤﺖ ﺷﺮاﻳﻂ
ﻣﻌﻴﻨﻰ اﺳﺖ که
ﺗﻐﻴﻴﺮ در
رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ
ﻋﺎﻣﻼن و اﺟﺰا
ﺑﻪ ﺑﺮهم
ﺧﻮردن ﺗﻌﺎدل
ﺳﺎﺧﺘﺎر
ﻣﻨﺠﺮ
ﻣﻰﮔﺮدد.
ﻧﻜﺘﻪاى که
ﻣﻰﺗﻮان
ﺑﺮروى ﺁن
اﻧﮕﺸﺖ ﮔﺬاﺷﺖ
اﻳﻦ اﺳﺖ که
رادﻳﻜﺎلﺗﺮﻳﻦ
ﺷﻴﻮﻩ ﻣﺒﺎرزﻩ
ﺗﻮﺳﻂ اﻳﻦ ﻳﺎ
ﺁن ﺑﺨﺶ از
کارﮔﺮان ﺗﺤﺖ
ﺷﺮاﻳﻂ
ﻣﻌﻴﻨﻰ ﺷﺎﻳﺪ
ﺑﻪ ﻧﺘﺎﻳﺞ
ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻰ
ﻧﻴﺎﻧﺠﺎﻣﺪ
ﺣﺘﻰ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ
ﻣﻰﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ
ﻓﺮﺳﻮدﻩ ﺷﺪن کارﮔﺮان
و ﺑﻪ ﺗﻀﻌﻴﻒ
ﻗﻮاى ﺁنها
ﻣﻨﺠﺮ ﮔﺮدد.
ﺑﺮاى ﺑﺮون
رﻓﺖ از ﺷﺮاﻳﻂ
ﺗﺪاﻓﻌﻰ،
کارﮔﺮان ﺑﻪ
رادﻳﻜﺎل
کردن هر ﭼﻪ
ﺑﻴﺸﺘﺮ
اﺷﻜﺎل
ﻣﺒﺎرزﻩ،
اﻗﺪام و کنش
اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻧﻴﺎز
ﻧﺪارﻧﺪ،
ﺑﻞکه ﺑﻪ
ﻳﺎرﮔﻴﺮى،
اﺋﺘﻼف، همکاری
و اﺗﺤﺎد
ﺑﺨﺶهاى
ﻣﺨﺘﻠﻒ اردوى
ﺧﻮد اﺣﺘﻴﺎج دارﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻋﻼوﻩ اﻳﻦ
اﺗﺤﺎد ﺑﺎﻳﺪ
ﺑﺘﻮاﻧﺪ اردوى
رﻗﻴﺐ و ﺣﺮﻳﻒ
را ﭘﺮاکندﻩ و
ﻣﻨﺰوى ﺳﺎزد،
در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ
ﺻﻮرت ﺗﺤﻮﻟﻰ
در ﺳﺎﺧﺘﺎر
ﻣﻮﺟﻮد اﻳﺠﺎد
ﻧﺨﻮاهد ﺷﺪ، و
ﺟﻨﮓ و ﻧﺒﺮد
کارﮔﺮان و
زﺣﻤﺖکشان در
ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﺮﻳﻔﺎن
ﺧﻮد ﺧﺼﻠﺖ
ﻓﺮﺳﺎﻳﺸﻰ
ﭘﻴﺪا ﺧﻮاهد
کرد. ﺷﺮاﻳﻂ
ﻓﻼکتبار هم
اکنون موجود
ﺟﻨﺒﺶ کارﮔﺮى
ﻳﻚ اﻣﺮ ﺿﺮورى
و ﻣﻘﺪور
ﻧﻴﺴﺖ. هیچ
ﺣﻜﻢ و ﺁﻳﻪ از
ﻗﺒﻞ
ﺗﻌﻴﻴﻦﺷﺪﻩاى
وﺟﻮد ﻧﺪارد که
ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﺁن
کارﮔﺮان همواره
ﺑﺎﻳﺪ در
وﺿﻌﻴﺖ تدافعی
ﻗﺮار ﮔﻴﺮﻧﺪ. ﻟﺤﻈﺎت
ﻣﺨﺘﻠﻒ
ﺳﻴﺎﺳﻰ ﻧﻈﻴﺮ
ﺗﺪاﻓﻊ، ﺗﻌﺎدل،
و ﺗﻌﺮض ﻣﺤﺼﻮل
ﺗﻮازن ﻗﻮاى
ﺑﻴﻦ ﺣﺮﻳﻔﺎن
در ﺣﺎل ﻧﺒﺮد
اﺳﺖ و ﺻﺪ
اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ
ﻟﺤﻈﻪهای ﺳﻴﺎﺳﻰ
ﻧﺎﭘﺎﻳﺪار،
اﻧﺘﻘﺎﻟﻰ و
ﮔﺬرا هستند،
و هیچ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ
ﻳﻚ اﻣﺮ
داﺋﻤﻰ،
ﺛﺎﺑﺖ، و
ﭘﺎﻳﺪار
ﺗﺒﺪﻳﻞ
ﻧﻤﻰﺷﻮﻧﺪ. اﮔﺮ
ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻳﻦ
اﺳﺖ که هست
اﻳﻦ ﺗﻮازن
ﻗﻮاى ﻣﻮﺟﻮد ﻣﺤﺼﻮل
ﺁراﻳﺶ ﻣﻌﻴﻨﻰ
از ﺻﻒﺑﻨﺪیهای
ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ اﺳﺖ.
ﻣﺨﺘﺼﺎت هر
ﺁراﻳﺶ
ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ
اﺋﺘﻼفها و
ﻳﺎرﮔﻴﺮىهای
ﻣﻌﻴﻨﻰ اﺳﺖ.
ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در
اﺋﺘﻼفها و
اﺗﺤﺎدها
ﻣﻰﺗﻮان
ﺁراﻳﺶ
ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ
ﺗﻌﻴﻴﺮ ﻳﺎﺑﺪ.
ﺑﻪ همین دﻟﻴﻞ
ﻣﻰﺗﻮان در
ﺗﻮازن ﻗﻮا ﺗﻐﻴﻴﺮاﺗﻰ
اﻳﺠﺎد کرد ﻳﺎ
ﺣﺘﻰ ﺧﻮد
ﺗﻮازن ﻗﻮا را ﺑﻬﻢ
زد. روﺷﻦ اﺳﺖ
که ﺗﻐﻴﻴﺮ در
ﺗﻮازن ﻗﻮا ﺑﺎ
ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺗﻮازن
ﻗﻮا دو ﻣساﻟﻪ
ﻣﺘﻔﺎوت
هستند و دوﻣﻰ
ﺑﺮ ﺑﺴﺘﺮ
اوﻟﻰ ﻣﺘﺤﻘﻖ
ﻣﻰﺷﻮد. در
ﻟﺤﻈﻪ کنونی
در اردوى کار
و زﺣﻤﺖ ﻣﺎ ﺑﺎ
هزﻳﻤﺖ،
ﭘﺮاکندﮔﻰ،
ﻋﺪم ﺗﺸﻜﻞ در
مقیاس سراسری
ﻣﻮاﺟﻪاﻳﻢ،
در اردوى
ﺣﺮﻳﻒ از
اﻧﺴﺠﺎم ﻧﺴﺒﻰ
و ﺣﻤﺎﻳﺖ
ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ
ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ
ﻗﺪرت دوﻟﺘﻰ
روﺑﻪرو
هستیم. ﺑﻪ
ﻋﻼوﻩ ﺑﺎ
اﻧﺘﻘﺎل ﺳﺮﻣﺎﻳﻪها
از ﺑﺨﺶهای
ﺗﻮﻟﻴﺪى ﺑﻪ
ﺑﺨﺶهای
ﺳﻮداﮔﺮاﻧﻪ و
ﺗﺠﺎرت، که ﺑﺎ
ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻜﺎن
درﮔﻴﺮى و ﺑﺎ
اﻧﺘﻘﺎل
ﻗﻠﻤﺮو ﻧﺒﺮد
ﻣﺘﺮادف ﺑﻮدﻩ
اﺳﺖ، ﺑﺨﺶهای
از ﺟﻨﺒﺶ
کارﮔﺮى از
اهرم ﻓﺸﺎر
اﻗﺘﺼﺎدى ﺗﺎ
ﺣﺪود زﻳﺎدى
ﻣﺤﺮوم ﺷﺪﻩاند.
ﻗﺪرت
ﭼﺎﻧﻪزﻧﻰ
ﺑﺨﺶ ﻗﺎﺑﻞ
ﺗﻮﺟﻬﻰ از
کارﮔﺮان که
در ﻧﻘﻄﻪ
ﺗﻮﻟﻴﺪ
ﻣﺘﻤﺮکز اﻧﺪ
ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺷﺪﻩ
اﺳﺖ. در ﭼﻨﻴﻦ
ﺷﺮاﻳﻄﻰ
ﺟﻨﺒﺶ کارﮔﺮى
ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻮزﻩ
درﮔﻴﺮى و
ﻣﻜﺎن ﺑﺎزى را
ﻋﻮض کند و از
اﻣﻜﺎﻧﺎت
ﺟﺪﻳﺪى ﺑﺮاى
ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎر ﻗﺮار
دادن ﺣﺮﻳﻒ
ﺳﻮد ﺟﻮﻳﺪ.
ﻧﮕﺎهی ﺑﻪ
اﻋﺘﺮاﺿﺎت،
ﻣﺒﺎرزات، و
اﻋﺘﺼﺎﺑﺎت
کارﮔﺮان
ﻧﺸﺎن ﻣﻰدهد
که ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻦ
اﻗﺪاﻣﺎت ﻧﻪ
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﺟﺐ
ﻋﻘﺐﻧﺸﻴﻨﻰ
ﺣﺮف ﻧﺸﺪﻩ،
ﺑﻞکه ﻧﻴﺮوى
کارﮔﺮان را
ﻓﺮﺳﻮدﻩ و در
ﻣﻮاردى ﺁﻧﺎن
را ﻧﺎاﻣﻴﺪ
کردﻩ اﺳﺖ.
ﺗﻬﺪﻳﺪ یا
اقدام ﺑﻪ
ﺧﻮدﺳﻮزى، یک
ﻧﻤﻮﻧﻪ از
اﻗﺪاﻣﺎت
کارﮔﺮان اﺳﺖ
که در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل
که ﻋﺼﻴﺎن
کارﮔﺮان را
ﻧﺸﺎن ﻣﻰدهد
در همان ﺣﺎل
اﺳﺘﻴﺼﺎلﺷﺎن
را ﻧﻴﺰ
ﻣﻨﻌﻜﺲ ﻣﻰکند.
در چنین شرایطی
از این پرسش
مقدر نمیتوان
فرار کرد،
براستی چه
باید کرد؟
بورلی
سیلور در
بررسی
تحسین
برانگیز خود
از شرایط کارگران
بافنده
یک نمونه از
تجدید آرایش
کارگران در
شرایط دشوار
را نشان میدهد
که چگونه در
یک دوره زمانی
طولانی، با
وجود کاهش
قدرت چانهزنی
در محل کار،
آنها
توانستند از
طریق روی آوری
به تغییر
آرایش سیاسی، توان
خود را افزایش
دهند. او میگوید:
"کارگران
بافنده که ...در
کارگاه های
کوچک پرشمار و
در شرایط
اشتغال
ناپایدار کار
میکردند،
ناچار بودند
تا بر پایه
تشکیل سازمانهای
سیاسی شهر یا
منطقهی خویش
و همچنین
اتحادیههای
صنفی، قدرت
رویارویی با
کارفرمایان
خود را بنا
نهند".
او
ابدا این
رویکرد را
صرفا به
کارگران
بافنده منحصر
نمیکند، بلکه
معتقد است که
این رهیافت را
میتوان در
کارگران بخش
خدمات نیز
سراغ گرفت. او ادامه
میدهد:
"در
دوران کنونی،
کارگران
خدماتی با
دستمزد
ارزان، در
صنایعی به کار
اشتغال دارند
که دستکم، به
ظاهر، به طور
عمودی از هم
پراکنده و
جداسازی شدهاند.
و بیشتر از
گونهای الگوی
سازمانیابی
پایهمند بر
گروهبندی
اجتماعی
پیروی میکنند
تا آن به
الگویی بر
پایهی موقعیت
کارگران در
محل تولید
وابسته باشد.
"کارزار
دستمزدی در حد
گذران زندگی"
و "کارزار
دادگری برای
سرایهداران"
در ایالات
متحده امریکا
در آن تلاش
بودند تا آن
چنان سازمان
کارگریای در
جامعه برپا
کنند که در هر
شرکتها،
وابستگیاش در
خدمت اشتغال
پایدار باشد و
بس".
او
از بررسی این
تجربه تاریخی
از جنبش
کارگری نظیر
بافندگان این
جمعبندی را
به دست میدهد
کارگران
خدمات،
"همانند با
کارگران
بافنده به
گونهای
تاریخی،
پیروزی نمیتوانست
تنها در
وابستگی به
قدرت چانهزنی
خودمختار
تشکلاتی
کارگران به
دست آید، بلکه
بیشتر به
گونهای
گسترده به
ائتلاف با
گروهها و افراد
جامعه
وابستگی
داشت".
افزایش
توان کارگران
از طریق
یارگیری بخشهای
دیگر طبقه،
شرایط نبرد را
مساعدتر میکند،
اما پیروزی در
آن را تضمین
نمیکند.
فراتر از آن،
اگر بخشهایی
از طبقه از
حیث شیوه و
اشکال نبرد
نیز به طور
رزمندهتری
دست به مبارزه
زنند،
نتایج آن از
لحاظ دستیابی
به هدف،
ضرورتا
دستاورد مثبتی
در بر نخواهد
داشت. توجه به
این نکته از این
لحاظ حایز
اهمیت است که
برخی از
مدافعان جنبش
کارگری در
ارزیابی از
توازن قوا بر
چگونگی اشکال
مبارزه- نظیر
اعتصاب،
راهبندان...- به
طور یک جانبه
تاکید دارند و
از درنگ بر
عوامل دیگر
نظیر نوع
درخواستها،
سطح
سازمانیابی،
متن عمومی که
پیکار کارگران
در آن جاری
است امتناع میورزند.
ملاحظهی
این نکته از
این رو شایسته
دقت است که در
هر مبارزه
کارگری میبایست
تصور روشنی
داشته باشیم
از کادر و
چارچوبی که
مبارزه در آن
صورت میگیرد.
من تا
این جا به طور
فشرده تلاش
کردم تعامل
ساختار با
عاملان را با
استفاده از
نمونه
کارگران
بافنده نشان
دهم که
چگونه میتوان
در شرایط
تدافعی با
عنایت به
تجدید آرایش
نیروها در
برابر تعرض
حریف مقاومت
کرد و شرایط
مساعدی را به
نفع اردوی خود
ایجاد کرد.
اکنون بگذارید
این خط راهنما
را در جنبش
کارگری کشورمان
تعقیب کنیم.
نگاهی
به مبارزات
بخشهای مختلف
طبقه کارگر در
ایران نشان میدهد
اگرچه برای
دستیابی به
مطالباتشان
از هیچ
فداکاریی
دریغ نمیکنند
و هزینه
فراوانی برای
آن میپردازند،
معهذا آنها به
طور چشمگیری به
خواستهای خود
دست نمییابند.
بدتر از آن،
تغییری
محسوسی در
توازن قوا ایجاد
نمیکنند.
پرسش کلیدی
این است که چه
باید بکنند تا
از یک سو
مبارزاتشان
موثرتر واقع
شود و از سوی
دیگر بهبودی
در اوضاع
عمومی جنبش
کارگری رخ
دهد. به سخن
دیگر چگونه میتوان
توان مبارزه
هر یک از
بخشهای جنبش
کارگری را
تقویت کرد و
به الزامات
سهمگین
رویارویی با
کارفرمایان و
دولت حامی آن
پاسخ در خور
داد؟
به
عنوان نمونه-
البته نه تنها
نمونه- چگونه
میتوان از
ظرفیت کارگاههای
کوچک در پیکار
کارگران به
نفع کل جنبش
کارگری بهره جست.
به تجربه میدانیم
که اعتراضات
این بخش به
خودی خود نمیتواند
منشاء اثری
باشد پس چه
باید کرد تا تغییری
در همین وضع
موجود ایجاد
کنیم. این
پرسش برای
کارگران
صنایع
اتوموبیل
سازی، یا نفت
یا نساجی و
غیره نیز صادق
است. برای
دستیابی به
این هدف ما
نیاز داریم
نخست تصور
روشنی از کمیت
آنها در دست
داشته باشیم،
دوم از
استقرار آنها
در شاخهها و
بخشهای مختلف
اقتصادی درک
معینی داشته
باشیم، سوم از
توزیع
جغرافیایی آن
آگاه باشیم،
چهارم از
امکانات فنی
رشتهی مزبور
و پیوند آنها
با کارگاههای
متوسط اطلاع
داشته باشیم،
و بالاخره از
نحوهی اتصال آنها
با کارگاه
بزرگ و کلیدی
دریافت مشخصی
داشته باشیم.
اگر بتوانیم
برای حل این
معضلات پاسخ
منطبق بر
شرایط فراهم
کنیم و در
میدان عمل بر
این حفرهها
فایق آییم،
آنگاه میتوان
از موثر بودن
مبارزات
کارگاههای
کوچک سخن گفت.
در
هیچ کجای دنیا
آگاهی از دادههای
عینی و طرح
مشکلات به
خودی خود به
سازمانیابی
در مقیاس بزرگ
مبدل نشده
است. برای
دستیابی به
هدف سازمانیابی
در مقیاس بزرگ،
ما به طرحها و
استراتژیهای
منطبق با
واقعیت عینیمان
نیاز داریم.
برای تامین
این هدف ضروری
است از چند
مساله کلیدی
تصور روشنی
داشته باشیم. این
نوشته گامی
است مقدماتی
برای پاسخ به
این نیازها.
1- توجه به تنوع
سازماندهی
نظر
به تنوع بخشها
و لایههای
مختلف طبقه
کارگر،
سازماندهی
نمیتواند در
همه گروهبندیهای
کارگری با یک
آهنگ پیش
برود. به
علاوه چنانکه
در بالا
مشاهده کردیم
در میان بخشی
از لایههای
کارگری، این
محل کار است
که از اهمیت
تعیین کننده
برخورداراست
و در بخشهایی
دیگر محل
زندگی. وانگهی
فعالان چپ و
کارگری نیز هر
یک بنا به جهتگیری
و استراتژی
خود نوع خاصی
از تشکل را
تبلیغ میکنند
(شورا، کمیته
کارخانه ،
اتحادیه...) و بر
نوع
سازماندهی در
حد خود
تاثیرات
معینی بر جای
مینهند. پرسش
مرکزی در این
محور بحث این
است که چگونه
میتوان بدون
نادیده
گرفتن
تنوع طرحها
و جهتگیریها،
همگرایی بین
این نیروها را
در جهت تقویت
و سازمانیابی
طبقه به کار
گرفت.
در
جنبش ما در
پیوند با این
محور، دو
استراتژی
وجود دارد که
از اهمیت قابل
ملاحظهای
برخوردار است.
یک استراتژی
بر رشد موزون
و تکاملی
سازمانیابی
از محل کار
شروع میکند که
در یک روند
تکاملی و در
نهایت به تشکل
سراسری منجر
میشود.
استراتژی
دیگر بر
ابتکار
فعالان و
پیشروان کارگری
و از طریق
پیوند فعالان
واحدهای مختلف
در سازمانیابی
تاکید دارد.
بعد از گذشت
زمان قابل
ملاحظهای از
طرح این
راهبردها،
اکنون میتوان
در باره درستی
هریک از این
استراتژیها
به داوری
نشست. واقعیت
این است که
هریک از این
دو طرح تا
اندازهای
درستی خود را
نشان داده است،
و تا حدی نیز
محدودیت خود
را. شکلگیری
سندیکا شرکت
واحد و هفته
تپه درستی
دیدگاه اول را
تایید میکند
و نقشآفرینی
کمیته
هماهنگی و
پیگیری، اتحادیه
آزاد بیکاران
موید نظر دومی
است.
ما
بدون این که
این دو طرح را
در تقابل با
هم قرار دهیم
باید تلاش
کنیم از نقطه
قوت هر یک از این
طرحها برای
تقویت کل جنبش
کارگری بهره
بگیریم، و ضعف
یک دیگر را
جبران نماییم.
جنبش کارگری کشور
ما ضعیفتر و
پراکندهتر از
آن است که هر
تلاشی که برای
سازمانیابی کارگری
صورت میگیرد
از منظر سخیف
فرقهگرایی آن
را انکار و
طرد نماییم.
كاماچو
تجربه و درسهای
جنبش كارگري
اسپانيا را كه
در شرايط
فاشيستی
مشابه ما رخ
داده است چنين
جمعبندی ميكند
"در هر لحظه
تاريخی معين،
اشكال سازماندهی
بايد در خدمت
اصول قرار
گيرد و تابع
آنها باشد.
اين اشكال
بايد باز،
غيركليشهای،
غيرشماتيك و
فاقد قواعد
تنگ و
محدودكننده
باشد. از
ضرورت جنبش
درخواستی
تودهای،
اجبارا چنين
بر ميآيد كه
اشكال
سازماندهی
تمامي طبقه
كارگر بايد
ابتدايی و بينهايت
منعطف باشد.
ما بايد خانهای
بسازيم كه
مردم بتوانند
به آن وارد
شوند و در آن
جا امكانات
زيادی برای
همزيستي وجود
داشته و با
حداكثر آزادي
و دموكراسي
اداره گردد".(3)
2- رابطه
خواستهای
سیاسی با
اقتصادی
تلاش برای
شکلگیری
تشکل کارگری
در شرایطی
صورت میگیرد
که بحرانهای
چندجانبهای
جامعه ما را
در بر گرفته
است. سازمانیابی
جنبش کارگری
نمیتواند
نسبت به این
شرایط بی
تفاوت باشد و
مختصات آن را
نادیده بگیرد.
یکی از
معضلاتی که هم
اکنون
پیشاروی جنبش
کارگری قرار
دارد شرکت در
مبارزه
اقتصادی و
مداخله در
پیکار سیاسی
برای آزادی،
دموکراسی و
حقوق اجتماعی
است. در
شرایطی که
دیگر بخشهای
مردم در عرصه
سیاسی مطالبات
سیاسی را پیش
میکشند، جنبش
کارگری نمیتواند
مبارزه خود را
به عرصه
اقتصادی
محدود کند. با توجه
به این
اصل کلی، اما ما در
شرایطی برای
پیریزی تشکل
کارگری تلاش
میکنیم که سازمانیابی
کارگران در
گامهای اولیهی
خود
قرار دارد.
در این جا
تشدید شتابان
فعالیت
سیاسی، میتواند
این حرکت را
در نطفه با
شکست مواجه
سازد. به نظر
میرسد ما با
اصل نبرد کم
شتاب بهتر
بتوانیم
شرایط موفقیت
حرکت را فراهم
آوریم. تشدید
مصنوعی
فعالیت سیاسی میتواند
ضربهپذیری
حرکت را
افزایش دهد و
آنرا در
برابر رژیم
هار جمهوری
اسلامی آسیبپذیر
سازد. البته
سياستگريزي
نيز آفت ديگري
است كه فعالان
جنبش كارگري
بايد از آن
پرهيز كنند.
در این رابطه
تجربه
سولیدارينوش
لهستان تجربه
ارزندهای
است که میتواند
به عنوان یک
تجربه - نه بیشتر-
مورد استفاده
قرار گیرد.
اتحاديه
همبستگی در
لهستان در
ابتدا در
مبارزه سیاسی
شرکت فعال
نداشت،
اما متناسب با
تقویت پایههای
خود، متناسب
با توازن قوا،
توانست در
عرصه سیاسی به
یکی از بازیگران
اصلی صحنه
سياست کشور
لهستان تبدیل
شود. در شرايط
كنوني براي
شركت در
مبارزه سياسي
عجلهاي
نبايد به خرج
داد. كار پيريزي
تشكلهاي
كارگري امري
طولاني، صعب و
دشوار است.
نبرد در همه
حوزهها
بايد متناسب
با گردآوري
نيرو و توازن
قواي عيني
حريفان در حال
نبرد همراه با
ابتکارهای
خلاق و منطبق
با شرایط صورت گيرد.
در شرايط
كنوني بهترين
آرايش تشکیلاتی بايد از منطق "جنگ
جبههاي"
تبعيت كند اما
نبرد بايد از
منطق "جنگ
موضعي" پيروي
نمايد؛
يعني بر سر
موضوعات
محدود بايد
همه نيروهاي جنبش
كارگري صفآرايي
كنند. اين
آرايش و صفبندي
و مبارزه بر
سر خواستهاي
مشخص پيروزي
حركت كارگران
را تضمين ميكند
و نبرد را در
واحدهاي
توليدي،
موسسات خدماتي
و غيره از
حالت دفاعي
خارج ميسازد.
تعرض رژيم در
هر حوزه بايد
با به ميدان آمدن
همه بخشهاي
مختلف مزد و
حقوق بگيران
مواجه شود در
اين شرايط
پيروزي رژيم اگر
ناممكن نشود
دستكم با
شرايط بسيار
دشواري مواجه
ميشود.(4)
3-
امکانات
سازماندهی در
شرایط کنونی
کدام اند؟
عطف
توجه به تنوع
سازماندهی و
پذیرش منطق
مبارزه
اقتصادی و
سیاسی هنوز
روشن نمیکند
که در شرایط
کنونی فعالیت
خود را برای
سازماندهی از
کجا میتوانیم
آغاز کنیم.
برای مقابله
با تهاجم جمهوری
اسلامی جنبش
کارگری باید
از راههای
متعددی وارد
صحنه نبرد
شود. یکی از
مسیرهای
شناخته شده
سازماندهی در
رشتههای معین
اقتصادی است
که سنت جا
افتاده دارد.
به عنوان
نمونه نفتگران
یا کارگران
بخش ترابری به
آسانی میتوانند
در رشته
اقتصادی خود
متشکل شوند،
اگر پیرامون
خواستهای بی
واسطه خود در
یک شرایط
مساعد
بتوانند نیرو
بسیج کنند.
روش دیگر
عزیمت از
خواستها و
مطالبات مشخص
و داغ در جنبش
کارگری است. هم
اکنون برخی از
مطالبات در
جنبش کارگری
وجود دارند که
به سهم خود میتوانند
شرایط مساعدی
را برای پا
گیری سازمانیابی
فراهم کنند،
مهمترین آنها
عبارتند از:
الف-
جنبش مبارزه
برای پرداخت
به موقع
دستمزد: با
نگاهی به
ترازنامه
جنبش کارگری
در سالهای
اخیر، با
قاطعیت میتوان
گفت خواست
پرداخت به
موقع دستمزد
شایعترین و
عمدهترین
مطالبه جنبش
کارگری به
شمار میرود
که شاخههای
مختلف طبقه را
در بر میگیرد.
از این رو
برپایی یک
جنبش حول این
مطالبه به
اندازه خواست
بی واسط یک
رشته صنعتی میتواند
کارگران بخشهای
متفاوت از
رشتههای
اقتصادی
مختلف جنبش
کارگری را به
حرکت وادارد.
ب-
جنبش مبارزه
علیه اخراجها:
اخراج و
بیکارسازی
تودهای یکی
از حادترین
مساله
کارگران یا
بخش قابل توجهی
از کارگران
کشور ما محسوب
میشود. برای
مقابله با
بیکارسازی میتوان
یک جنبش
مبارزه علیه
اخراجها را
از طریق کسانی
سازمان داد که به
تازگی بیکار
شدهاند و از
انگیزه قوی
برخوردارند.
ج-
جنبش بیکاران:
این جنبش با
جنبش مبارزه
با اخراجها
فرق دارد.
اولی مبارزه
کارگرانی است
که یا در خطر
اخراج قرار
دارند یا به
تازگی اخراج
شده اند.
بیکاران اما
کسانی هستند
که در جستجوی کار
اند. پاتوقها،
اماکن
کار...مکانهایی
هستند که میتوانند
شرایط آشنایی
فعالان بیکار
را فراهم آورند،
و با ایجاد
شبکهای از
بیکاران
زمینه تکوین
یک جنبش بزرگ
از بیکاران را
در کشورمان
فراهم آورد.
4- ضرورت
توجه به محیط
زیست کارگران
در
ایران اگر
نگوییم محل
زیست کارگران از
محل کار
کارگران
اهمیت کمتری
ندارد دستکم
باید بگوییم
به اندازهی
آن از اهمیت
برخوردار است.
محل زیست
کارگران محل
تلاقی آنها
با بیکاران،
زنان بیکار و
خانهدار است
و هر آینه اگر
این نیروی
عظیم در تشکلهای
منعطف سازماندهی
شوند، قدرت
چانهزنی آنها
را به مراتب
افزایش میدهد.
محیط زیست
مکانی است که
کارگران از
روند تولید
وارد محیط
زندگی میگردند.
محیطی که
تلاقی گاه
استراحت،
فراغت، تفریح،
خانواده و
بازتولید
نیروی انسانی
به شمار میرود.
کارکرد همین
عوامل است که
سرنوشت
کارگران را با
بخشهای دیگر
طبقه پیوند میدهد
و زمینهی
اتصال آنها
را فراهم میآورد.
یک نمونه
درخشان از هم
سرنوشتی
خانوادههای
کارگری،
اهالی محل و
کارگران هفت
تپه را میتوان
در حرکت
سندیکای هفت
تپه سراغ
گرفت. نمونهای
که نشان میدهد
امروزه
سازماندهی
اتحادیه نمیتواند
بر محل کار
منحصر بماند و
سایر بخشهای
طبقه را در بر
نگیرد.
5- تلفیق
کار علنی و
غیرعلنی
برای
این که
سازمانیابی
سراسری به
پیروزی دست
یابد، میبایست
تصور روشنی از
رابطه مبارزهی
قانونی، علنی
و مخفی داشته
باشیم. تردیدی
نیست که
سازمانیابی
سراسری نمیتواند
به طور مخفی
صورت گیرد،
مبارزه تودهاي
بنا به ذات
خود یک مبارزه
علنی است.
مبارزه تودهای
به صورت مخفی
یک تناقض خندهآور
است. اما
سازمانیابی
سراسری و
مبارزه تودهای
مساوی با
مبارزه
قانونی نیست.
اين مبارزه نمیتواند
خود را در
چارچوب تنگ آن
محدود سازد.
این حرف به
این معنا
نباید فهميده
شود که نبايد
از منفذهای
قانونی
استفاده کرد.
اما آویزان
شدن به اهرمهای
قانونی تحت
هیچ شرایطی
نباید در خود
و فی نفسه هدف
تلقی شود.
اولاً به این
دلیل که مجاری
قانونی به
خاطر این
تعبیه شدهاند
که حرکات
کارگران را
مهار کنند و
ثانیاً در
پارهای
شرایط، مبارزات
روزمره
کارگران از
چارچوب قوانین
فراتر میرود.
بهترین نمونه
در این رابطه
به رسمیت
نشناختن حق
اعتصاب توسط
قانون کار
رژیم و به
کارگیری آن
توسط کارگران
را میتوان
مثال زد. موثر
بودن هر شکل
از مبارزه تنها
و تنها با
تودهای شدن
آن باید
سنجیده شود.
گاهی اوقات
این مبارزه
قانونی است که
دامنه حرکت را
گسترده میسازد
و گاهی بر عکس
میتواند
دامنه آنرا
محدود نماید.
در این رابطه
هیچ شکل از
مبارزه نباید
نفی شود و هر شكل
از مبارزه تا
آنجا که دامنه
مبارزه را
گسترده میسازد
باید به نحو
خلاقانه به
کار گرفته
شود. در این جا
باید به نکتهای
توجه داشته
باشیم که بی
اعتنایی به آن
میتواند
عواقب زیانباری
داشته باشد،
اگر منطق
مبارزه تودهای
را نادیده
بگیریم و با
حرکات نسجیده
و نادرست به
طور مصنوعی
جنبه مخفی و
سری به آن
بخشیم، با هر
انگیزه و هدفی
ضربات جبران
ناپذیری به
الزامات
مبارزه تودهای
وارد ساختهایم.
عكس این رابطه
نیز صادق است،
گاهی اوقات عدم
هشیاری در
پیوند با علنی
کردن همه سطوح
سازماندهی
نیز میتواند
ادامه کاری
سازمانیابی
کارگری را با
اختلال جدی
مواجه سازد.
در این جا
باید سطوحی از
سازمانیابی
علنی نباشند
یا به عبارت
دیگر همه تخم
مرغها نباید
در یک سبد
چیده شود. این
امر مخصوصاً با
کادرکشی که از
سوی رژیم
اسلامی صورت
گرفته، بیش از
هر زمان دیگر
باید مورد
ملاحظه قرار گیرد.
از اين رو بخشهایی
از فعالان
کارگری باید
برای کار
قانونی در نظر
گرفته شوند،
بخشدیگری از
آنها باید
کار علنی را
پیگیری نماید
و بخش دیگر به
عنوان ذخیره
برای تداوم
فعالیت نباید
علنی شوند. به
تجربه ميدانيم
که در شرایط
تسلط رژیمهای
سرکوبگر
بدون وجود یک
بازوی
غیرعلنی،
بدون هدایتگران
مورد اعتماد
کارگران حرفی
از مبارزه کارگران
و تداوم آن
نميتواند در
ميان باشد.
خلاصه
کنیم کار علنی
و غیر علنی نه
بحثی است ناظر
بر مطالبات
کارگری، و نه
اشکال
مبارزه، بلکه
بحثی است
مربوط به
سازماندهی
توده کارگران
که شکل آن
تابعی است از
مختصات عمومی
سیاسی جامعه، که
از پیش نمیتوان
در پیوند با
هر شرایطی یک
حکم عام صادر
کرد. کسانی که
از تحلیل دقیق
شرایط مشخص
ایران طفره میروند
و یک شکل از
فعالیت را آرمانی
میکنند دقیقا
همچون یک
مانع برای
سازمانیابی
عمل میکنند.
6-ضرورت
سازماندهی
جبهه واحد
کارگری
ایده
جبهه
واحد کارگری
ایدهای است
مطلوب و
تدبیری است
علیه فرقه
گرایی در درون
جنبش کارگری.
این طرح میتواند
به سهم خود در
خدمت
سازمانیابی
طبقه قرار
گیرد و در حل
یکی از ضعفهای
بزرگ پیکار
طبقاتی در
ایران كمك
كند. این طرح
معادل تشکل
تودهای طبقه
نیست، اما میتواند
در خدمت آن
قرار گیرد.
ایده
جبهه واحد
کارگری تنها
ایدهای
مطلوب نیست،
بلکه علاوه بر
آن ایدهای
است که در
محدوده
امکانات جنبش
کارگری ممکن است
و میتوان با
تمهیداتی آن
را از عرصه
طرح به قلمرو عمل
در آورد.
امکانات جنبش
کارگری
کدامند که میتوانند
این طرح را از
قوه به فعل در
آورند؟ نگاهی
به شرایط عینی
جنبش کارگری
نشان میدهد
که ما با
نهادهایی
مواجهایم که
میتوان آنها
را تشکلهای
"سازمانده"
یا نهادهایی
که از حق تشکل
دفاع میکنند
نامگذاری
کرد. این
نهادها از
بهترین ابزار
و مصالح
برخوردارند و
ميتوانند در
شكلدهي جبهه
واحد کارگری
نقش ايفا
كنند. اتحاد و همکاری
این نهادها
فقط به نفع کل
جنبش کارگری نیست،
بلکه علاوه بر
آن به طور
ویژه میتواند
در خدمت هر یک
از اين نهادها
به طور جداگانه
هم قرار
دارد.
جبهه
واحد کارگری
در شرایط
کنونی جنبش
کارگری میتواند
از طریق همگرایی،
همکاری و
اتحاد عمل
سازمانگران،
فعالان و
مدافعان تشکل
مستقل کارگری
شکل بگیرد.
این اتحاد بین
کارگران آگاه
و کسانی که دل
در گرو به
میدان آمدن
جنبش کارگری
دارند میتواند
حلقه مقدم
سازمانیابی
سراسری
کارگران در
ایران محسوب
شود. این
اتحاد بین
عاملان مشخص
که در جنبش
کارگری ایران
دارای سیما و
گرایش معینی
هستند میتواند
در خدمت هدف
فوق قرار
گیرد.
7- نقش و
اهمیت حرکات
حمایتی در
جنبش کارگری
حرکتهای
حمایتی در
جنبش کارگری
از اهمیت قابل
ملاحظههای
برخوردار
اند، و به یک
معنا هویت
طبقاتی کارگران
را متجلی میسازد.
حرکات حمایتی
قبل از هر چیز
همبستگی بیان
کارگران را
جلوهگر میسازد.
در حرکات
حمایتی است که
هر کارگر، هر
بخش و لایه
کارگران
احساس میکند
که در میدان
مبارزه تنها
نیست، بلکه در
پیوند با دیگر
کارگران قرار
دارد. اما
اهمیت حرکات
حمایتی را نمیتوان
صرفا به مساله
همبستگی
محدود کرد.
بلکه نقش آن
از این امر
فراتر میرود.
حرکات حمایتی
از یک سو قوای
طبقه کارگر را
متحد میکند،
و از سوی دیگر
توان مقابله
رژیم را تجزیه.
چرا که در
برابر هر حرکت
حمایتی رژیم
ناگزیر است
نیروهای خود
را در چند
جبهه تقسیم
کند. بنابراین
اگر حرکات
حمایتی در
جنبش کارگری
گسترش یابند،
امکان پیروزی
در هر جبهه
نبرد، برای هر
بخش طبقه
کارگر افزایش
مییابد. در
نتیجه حرکات
حمایتی با
توان سرکوب
رژیم نسبت
معکوس دارد:
یعنی افزایش
آن، سبب کاهش قوای
دشمن میشود.
وانگهی هر
حرکت حمایتی
موقعیت نیروی
حمایتکننده
را نیز تقویت
میکند.
بنابراین
حرکات حمایتی
را نباید صرفا
پشتیبانی یک
طرفه یک بخش
از کارگران از
بخش دیگر
قلمداد کرد.
این حمایت
منجر به تقویت
بخش حمایتکننده
و در نتیجه کل طبقه
میشود.
-8"ضرورت
دیالوگ و
پیوند بین
فعالان چپ و
فعالان
کارگری".
هم
اکنون در کشور
ما هم نیروهای
چپ وجود دارند
و هم تعداد
قابل توجهی از
فعالان کارگری
مستقر در محیط
کار. این دو
نیرو هر کدام
در حد توان و
ظرفیت خود به
فعالیت مشغول
اند و کارهای
با ارزشی
انجام میدهند.
بیلان فعالیت
این دو نیرو
با توجه به ظرفیتهای
موجود البته
هنوز بیلان
مطلوبی محسوب
نمیشود، و
اگر تغییری در
آرایش رابطهی
این دو نیرو
رخ دهد توان
آنها میتواند
به مراتب از این
وضع موجود
فراتر رود.
فعالان چپ به
طور معمول و
بنا به تعریف
از افقهای
بزرگ و قدرت
تعمیم
برخوردارند و میتوانند
مسایل را از سطح
جزیی، خاص و
خُرد به مسایل
کلی، عام و
کلان پیوند
دهند، فعالان
کارگری نیز به
طور عام دستی
بر آتش دارند
و سویه عملی
مسایل را بهتر
در مییابند و
به خوبی قادر
اند هر طرح
انتزاعی را، زمینی
و عملیاتی
سازند. این
سخن نباید به
این معنا
فهمیده شود که
در بین فعالان
کارگری کسی قدرت
تعمیم ندارد
یا هر فعال
چپی خودبهخودی
و غریزی از
افقهای بزرگ
برخوردار است.
در عالم
واقعیت همیشه ما
با آمیزهای
از این دو در
هر دو سوی این
طیف روبهرو
هستیم. آن چه
که در این جا
مدنظر است بیش
از این که بر
تفکیک دو رده
از فعالان
تاکید داشته باشد
بر دو نوع
کارکرد
پافشاری دارد.
هر چند تمایز
این دو سطح از
فعالان را به
سادگی نمیتوان
انکار کرد.
این پیوند
تنها میتواند
بر یک منطق
گفتگویی،
برابر، بده و
بستان یا به
قول زنده یاد
محمد مختاری
بر "گفت
و شنید" استوار باشد.
این منطق در
ذات خود با
هرگونه بازتولید
روابط سلطه
تناقض دارد و
از طریق سازماندهی
نقاط قوت هر
یک از طرفین
به این پیوندیاری
میرساند. از
این رو این
رابطه با سنت
تا کنونی چپ
مرزبندی
معینی دارد و
فرهنگ نوینی
را میطلبد که
نسل جدیدی از
فعالان چپ
باید در میدان
عمل آن را به
منصه ظهور
برسانند.
پیوند
فعالان چپ و
کارگری میتواند
به شکلهای
مختلف و منعطف
در محیطهای
کار و خارج از
آن تحقق یابد.
همین اواخر یک
ابتکار
درخشان تحت
عنوان "همبستگی
با جنبش جهانی
ضد سرمایهداری،
ریشههای
بحران و چشم
انداز آینده"
به دعوت کانون
مدافعان حقوق
کارگر برگزار شد
با شرکت
تعدادی از
اعضای تشکلها
و فعالان حوزههای
کارگری، زنان
و دانشجویان
در روز جمعه 13 آبان 1390 در
کرج؛ که
ضرورت پیوند و
برقراری یک
دیالوگ بین
فعالان چپ و
فعالان جنبشهای
اجتماعی"را
نشان داده است
و این پیوند
را از حوزه
ایده به
قلمروی
واقعیت در
آورده است. این
گامی است
مقدماتی
هرچند مبارک
که تا برقراری
پیوند چنبش چپ
با فعالان
کارگری در
مقیاس بزرگ میبایست
راهی دراز
پیموده شود.
9- ضرورت
توجه به
اتحادیه جنبش
اجتماعی
اتحادیه
کارگری نظیر
سایر تشکلهای
کارگری نه به
یک نوع خاص
منحصر میشود
و نه صرفا در
قالب اين يا
آن شكل يا
ساختار تشکیلاتی
معين مىگنجد.
برخی از
اتحادیههاى
موجود کاملا
در سیستم
ادغام شدهاند،
برخی به احزاب
سیاسی معینی
وابسته اند، و
برخی نيز از
استقلال
معینی نسبت به
احزاب سیاسی
برخوردارند.
کسانی که همهى
انواع و شكلهاى
اتحادیههاى
كارگرى را به
يك چوب مىرانند،
در عمل بر
ضرورت حياتى
پيكار
اقتصادى كارگران
و الزامهاى
سازمانيابى
آن چشم فرو مىبندند.
تشریح منطق
فعاليت
اتحادیه
کارگری امری
است ضروری و
تردیدناپذیر؛
معهذا بدون
عطف توجه به
بحثها و
استراتژیهایی
که در چند دههی
اخیر پیرامون
نوسازی و
تجدید آرایش
اتحادیههاى
كارگرى در بین
فعالان و
مدافعان جنبش
کارگری صورت
گرفته است،
منطق سازمانيابى
اتحادیهاى
خود را از
غنای لازم محروم
مىسازد. یکی
از این
استراتژیها
اتحادیهی
جنبش اجتماعی
است که این
نوشته در مقام
دفاع از آن
قرار دارد.
بحث
اتحادیهی
جنبش
اجتماعی،
بحثی است که
از دهه هفتاد
قرن گذشته
برای برون رفت
از بحران
اتحادیهها
مطرح شد. در
این بحث سه
موضوع محوری
برجسته بود:
الف – چالش با
بوروکراسی
حاكم بر
اتحادیهها؛
ب- تغییر لایهبندی
طبقه و عطف
توجه به آن
(زنان،
کارگران مهاجر،
بیکاران،
کارگران پاره
وقت...)؛ ج- رابطه
با جنبشهای
جدید (نظیر
زنان، محیط
زیست، صلح،
سبک زندگی...). در پاسخ
به این مسایل
ایدهی
اتحادیهى
جنبش اجتماعی
بر بستر تجربهی
عملی جنبش
كارگرى در
برخی از
کشورها تكوين
يافت.
مهمترين
وجوه مشخصهى
اتحادیههای
جنبش اجتماعی
عبارتاند از:
اول، اتحادیههای
جنبش اجتماعی
ابزار مبارزه
طبقاتی كارگران
عليه سرمايهاند
و تمایز منافع
کار از سرمایه
را بیان میکنند.
به اين
اعتبار، آنها
در مقابل
فرآيند ادغام
اتحاديهها در
نظام مسلط
قرار دارند.
دوم، آن چه
اتحادیههای
جنبش اجتماعی
را از
سندیکاها جدا
میکند، قبل
از هر چیز
ساختار و
تركيب نیروی
آنها است. اگر
سندیکاهای
متعارف،
کارگران را در
محل تولید و
يا کار سازمان
میدهند،
اتحادیههای جنبش
اجتماعی از
نقطهی تولید
و محل کار
فراتر میروند
و محیط زیست
کارگران را همچون
سكويى برای
سازمانیابی
آنها در بر میگیرند.
سوم، ساختار
اتحادیههای
جنبش اجتماعی
خصلت جنبشی
دارد. روابط
درون آن بر
"اساسنامه
نانوشته"
استوار است و
بافت آن بیش
از آن که بر اعضا
و پرداخت حق
عضویت متکی
باشد بر
فعالان کارگری
تکیه میکند؛
روابط درونی
آن غیر
بوروکراتیک،
منعطف،
دموکراتیک،
خودیارانه، تنظیم
میشود؛
ساختار
تشکیلاتی این
نوع اتحادیه،
بیش از آن که
سازمانی
نهادی شده و با
دفتر دستک و
انضباط سختگیرانه
همراه باشد،
شبکهای است
که به طور مشارکتی
با هم هماهنگ
میشود.
مدل
اتحادیه جنبش
اجتماعی
متاسفانه در
جنبش چپ و
کارگری ایران
مورد
توجه لازم
قرار نگرفته
است و اهمیت
آن برای برون
رفت از بخشی
از مشکلات
جنبش کارگری
فهمیده نشده
است. تردیدی
نیست که این
مدل عصای موسی
نیست که همه
مشکلات جنبش
ما را حل کند و
یا بدتر از آن
در برابر طرحهای
سازماندهی
دیگر قرار
گیرد اما بی
توجهی به این
طرح تنها لختی
و انجماد فکری
را نشان میدهد.
(5)
برای
تجدید آرایش
جنبش کارگری
میتوان
ملاحظاتی
دیگری را به
این محورها
افزود، معهذا
بدون توجه به
این محورها هدف
تجدید آرایش
جنبش کارگری
محقق نمیشود
و شرایط موجود
به نوعی دیگر
بازتولید میشود.
یادداشتها:
1- یکی
نمونه از این
دریافت
نادرست را میتوان
نزد حزب توده
سراغ گرفت که
تحت پوشش مرزبندی
با "ذهنیگرایی
و ارادهگرایی" روند
سازمانیابی
را یک امر
خطی، "مرحلهبهمرحله" و از
قبل "قانونهای
عینی" میداند
و به اهمیت
کنشگری
فعالان
کارگری، طرحها
و ابتکارات
آنها یا به
سخن دیگر بر
نقش آفرینی "عصر
ذهنی" بی
توجه میماند.
به عنوان
نمونه:
"باید
درنظرداشت
که، حرکت به
سمتِ سازماندهیِ
اعتراضهای
پراکنده و
سازمانیابی
جنبش کارگری،
مسیری پرپیچوخم،
پرافتوخیز،
و مرحلهبهمرحله
خواهد بود.
تقویت صفهای
جنبش
سندیکایی
موجودِ
زحمتکشان
درهرمرحله
ویژگیها،
وظیفهها، و
چالشهای
معین خود را
داراست. تاکید
چندباره
براین واقعیت
که، جنبش
سندیکایی در
خلاء و بنا به
میل و اراده
این یا آن شخص
و نهاد و دولت
به وجود
نیامده و نمیآید،
و اصولاً جنبش
سندیکایی
زحمتکشان
قانونهای
عینی رشد خود
را دارد، خالی
از فایده نیست.
دراین زمینه،
جنبش کارگری و
سندیکایی
میهن ما سنتهای
غنی و انقلابیای
دارد که میتوان
بر آنها تکیه
کرد. روح و
چکیده این سنتها
و تجربهها،
واقعبینی،
هوشیاری،
تعهد طبقاتی،
و دوریجستن
از ذهنیگرایی
و ارادهگرایی
است".
آماجهای
جنبش
سندیکایی
کارگران در
مرحله کنونی نامه
مردم شماره 909.
2-
نیروهای کار
جنبشهای
کارگری و
گلوبالیزاسیون
از 1870، نوشته
بورلی سیلور،
که به همت
عباس منصوران
به فارسی
برگرانده شده
است.
3-
يادداشتهاي
زندان، جنبش
سنديكايي
اسپانيا و
كميسيونهاي
كارگري،
كاماچو،
مترجم هدايت
مهربان، نشر
بيدار.
4- بررسی
مبارزات
کارگران هفته
تپه یک نمونه
موفق از به
میدان آوردن
نیروهای هم
خانوداده کارگران
را نشان میدهد
و نمونه
مبارزات پتروشیمی
ماهشهر ضرورت
آن را بازگو
میکند همان
گونه که محمد
مالجو به
درستی بر آن
تاکید میکند
آن جا که
میگوید:
"پس از
شکست چهاردهم
آبان 1391،
کارگران
موقتی پتروشیمی
ماهشهر در
نزاع میان کار
و سرمایه مثل
همیشه عملا
دست تنها
هستند. در
فقدان زمینههایی
برای برطرفسازی
سه نقیصه
لجستیکیِ
پشتیبانی قوی
سیاسی و پوشش
وسیع رسانهای
و منابع غنی
اقتصادی به
نظر میرسد
عجالتا فقط
باید روی
نیروی خودشان
تکیه کنند. با
این حال، هنوز
نشانههایی از
تقویت
همبستگی درون
خود کارگران
دیده نمیشود.
نه در اصلیترین
مطالبات
کارگری به
طرزی بازنگری
شده که امکان
یارگیری از
نیروی کار رسمی
مجمتعهای
پتروشیمی
ماهشهر پدید
آید، نه شکافهای
غیرطبقاتی
میان خود
کارگران موقت
تضعیف شده، نه
بر خانوادههای
کارگری در سطح
محلات کارگری
تکیه شده و نه
بر ظرفیتهای
نقشآفرینی
احتمالی
اقلیتهای
قومی و ملی در
منطقه، نه
پیوندی مشابه
با همتایان در
کلیت صنعت نفت
در سایر مناطق
به عمل آمده و
نه پیوندی مشابع
با همتایان
کارگری در
سایر
بخشهای
اقتصاد ایران
که معضلی
مشابه دارند.
مادامی که در
هیچ یک از این
مولفهها
تغییری رخ
ندهد شکست
چهاردهم آبان
استمرار
خواهد داشت". محمد مالجو، "تحلیل
طبقاتی
اعتصابهای
کارگران
پتروشیمی"، سایت نقد
اقتصاد سیاسی.
5- برخی با طرح
ایرادات بنی
اسرائیلی
نظیر این که
این مدل برای
کشورهای
اروپایی
کاربرد دارد توجه
ندارند که
زادگاه اصلی
این مدل
افریقای
جنوبی و از
تجربه کوساتو
پرداخته شده
است. برای آشنایی
با این مدل به
کتاب "بحران
اتحادیه ها و
راه برون رفت
از آن" به
انتشارات
بیدار مراجعه
کنید.