روز جهاني كارگر، ترفند‌هاي سرمايهداري و تجاربي كه بايد مرور كرد

ياور

کانون مدافعان حقوق کارگر - اول ماه مه، روايت‌گر دو واقعيت هم‌زاد و دو تضاد آشتی‌ناپذیر است. نبردي كه از نظر زماني فراتر از ده‌ها سال و بيش از قرني پيش رفته است. نبردي كه از يك سو بيانگر مبارزه به‌حق طبقه كارگر، براي به‌دست آوردن حقوق اقتصادي– سياسی و انسانياش است، حقوقي كه در كشورهاي پيشرفته صنعتي غربي به صورت ظاهري وجود دارد ولي فاقد درون‌مایه و سرشت برابري‌خواهي است. در حقيقت پوستيني است از ميش بر تن گرگ. لعابي است شيرين بر زهري تلخ و مرگ‌بار كه به تدريج جان و هستي كارگر را از او مي‌گيرد. درحالی‌که براي كارگران كشورهاي خرافهزده عقب‌رانده شده از نظر علمي و صنعتي، همان فرم بي‌‌درون‌مايه، به يك آرمان و آرزو تبديل شده است. در اين ميدان، مبارزهاي خونين تداوم دارد. نبردي كه رد خون آن از همه كشورهاي سرمايهداري بزرگ چون فرانسه با انقلاب‌هاي متعدد و سركوب ددمنشانه از سوی جبهه سرمايه، قتل‌عام‌هاي خياباني كارگران تا كمون پاريس و پيروزي 70 روزه طبقه كارگر انجاميد؛ يا چون آلمان بين دو جنگ جهاني اول و دوم كه طبقه كارگر با جهان‌بيني علمياش توانست در انتخابات پارلماني، يعني به‌وسیله همان ابزاري كه آن را يكي از مهم‌ترین ارزش‌هاي ليبرالیسيتي مي‌دانند، به پيروزي قاطع در همه ايالات آلمان برسند. ولي جبهه سرمايه در عمل نشان داد حتي با معيار و ارزش‌هاي خودساخته‌اش هم نمي‌تواند پيروزي جبهه كار را بپذيرد. ازاین‌رو تهاجم وحشيانه نهادهاي سركوب‌گرش (ارتش) آغاز شد. رهبران بزرگ چپ آلمان چون روزا لوكزامبورگ پس از دستگيري بدون محاكمه ترور شدند. كشتار، زندان و خفقان، فضاي اجتماعي را براي ظهور نازيسم هيتلري آماده نمود. طبقه كارگر آلمان بسيار دير متوجه شد كه بدون اتحاد همه‌ي گروه‌هاي كارگري (فاجعهاي كه از دهه 50 تا به امروز دامان چپ ايران را رها نكرده است)، قادر به شكستن ماشين استبداد پنهان سرمايه‌داري جهاني نخواهد بود. آنها به آن شناخت از سرشت سرمايه‌داري نرسيده بودند كه بنيادش بر نگرش ماكياوليستي قرار دارد و تاوان اين عدم شناخت را با مرگ و نابودي خود دادند. رد خون كارگران از اسپانيا قبل از آغاز جنگ جهاني دوم نيز گذشت. پيروزي قاطع چپ و نمایندگان طبقه كارگر در اسپانيا و به‌دست گرفتن دولت به‌وسیله سوسياليست‌ها باعث تهاجم ارتش به فرماندهي فرانكو، (با کمک همه‌ی ارتش‌هاي سرمایه‌داری ازجمله ارتش هيتلر)، به نيروهاي مردمي شد كه با انتخابات آزاد، آن هم با اكثريت قاطع به حاكميت رسيده بودند.

در اين ميان ليبرال‌ها براي بي‌گناه نشان دادن ساختار سرمايه، گناه اين كشتارهاي وسيع مردمي را به گردن افراد مي‌اندازند. فرانكو، بيسمارك و هيتلر و... را مقصر نشان مي‌دهند. درحالی‌که فرد خود، معلول يك علت كلي است، كه سيستم سرمايه‌داري است. رد خون كارگران تا آن سوي اقيانوس‌ها كشيده شده تا امريكا. نظامي كه مناسبات اجتماعياش را با نسل‌كشي سرخ‌پوستان، سياهان و آسيایي‌ها (ويتنامي‌ها و كرهاي‌ها و...) پيش برده و ده‌ها تجاوز به اقصا نقاط جهان را در كارنامه‌اش دارد. آري همه مردم دنيا طعم بمب‌هاي آتشزا و گلوله‌هاي غنی‌شده از اورانيوم آمریکایی را چشيدهاند، چه مستقيم چه غيرمستقيم. به‌وسیله ‍ژاندارم‌هاي آشكارش مثل شاه ايران، عربستان و قطر و اسرائيل يا نيروهاي به ظاهر مخالفش، ولي دست‌ساختهاش، چون طالبان، القاعده، سلفي‌هاي متعصب مذهبي يا ژنرال‌هاي چكمه‌پوشش چون پينوشه و نيز حمايت پنهان و آشكارش از رهبران مذهبي خرافهپرستي چون دالائي لاماها. اين نبرد خونين تا مبارزه عليه وال‌استريت تداوم يافت و از اين به بعد شاهد اشكال جديدي از اين نبرد بی‌پایان خواهيم بود.

سوي ديگر اين نبرد تاريخي ساختار سرمايه‌داري است كه آزادي و دمكراسي و نگرش مردم را تا مرحله‌اي تحمل مي‌كند كه مردم در دام ترفندهاي ماكياوليستي اين سيستم اسير باقي بمانند و مانند سوسیال‌دمکرات‌های بعد از انترناسيونال دوم در آرزوي تدريجي تبديل سرمايه‌داري به سوسياليسم از خود و واقعيت‌هاي تاريخي – اقتصادي بيگانه باشند.

تاريخ سرمايه‌داري سراسر تجاوز وحشيانه و ددمنشانه به حقوق كارگران خود و ديگر خلق‌هاي جهان بوده و هست؛ که هر بار در يك فرم و صورت‌بندي جديدي اين جنايات را سامان داده‌اند. يك بار به نام استعمار، به نامِ بردن تمدن و مدنيت به سرزمين‌هاي ديگر، به نسل‌كشي و غارت ثروت‌هاي آنها پرداخته‌اند. و زماني ديگر با استعمار نو، با وابسته كردن اقتصادي به خود، و امروزه به نام حقوق بشر و مبارزه با تروريسم و تحميل راه اقتصادي نئوليبراليسم به همه‌ي كشورها. چه كسي مسئولیت دخالت در امور كشورهاي ديگر را براي سرمايه‌داري جهاني تعيين نموده است؟ آيا اين ساختار امپرياليستي است كه اين نوع عملكرد ضد بشري را غيرقابل اجتناب مي‌كند؟ آيا حلقه سلطنت ابدي بر جهان را دستان نامرئي قدرت‌هاي ماوراءالطبیعه به‌دست او كرده‌اند؟ تا مانند پدران تاج‌دار و بي‌تاج تحميلي و به نام خدا به نسل‌كشي و ويراني و غارت ملت‌ها بپردازند و آزادي و استقلال ملت‌ها را به خاطر رضایت‌بخش خصوصي (دلال‌ها و واسطه‌هاي رانت‌خوار) به كشتارگاه زمانه، راهي كنند؟ شايد همين روزها شاهد ظهور پسر خدا در كالبد يك رئیس‌جمهور آمریکائی باشيم! (بازگشت مسيح براي گسترش داد) سرمايه‌داري كه با زمين‌گير كردن مذهب به قدرت رسيد، اينك براي حفظ بازارهاي جهاني كالاهايش و تداوم سود ناشي از آن، به مدافع سرسخت مذاهب خرافي در جهان عقب‌رانده شده، تبديل شده است. (متحد آدمکش‌های صهيونيست و خرافه‌پرستان عربستان و قطر و...)

در عصر سلطه‌ی فئوداليسم بر ايران كه بافرهنگ قرون‌وسطایی و نگرش‌هاي ايلاتي بر جامعه‌ي ما حكم می‌راند، شاهد يك استثناء تاريخي بوده‌ايم. ايران اگر چه يك كشور پيشرفته صنعتي توليد كالايي نبوده و نيست و همچنان گرفتار عقب‌مانده‌ترین شیوه‌ی توليد سرمايه‌داري، یعنی توليد مواد خام و فعاليت در عرصه‌ی بازرگاني و دلالي است، پديده‌اي استثنائي از مبارزات طبقه كارگر را در تاريخ خود به ثبت رسانده است. پديده‌اي كه با شرايط عيني جامعه در انطباق نبوده ازاین‌رو به پيروزي كامل و قاطعي نرسيد، ولي توانست جامعه‌اي به خواب‌رفته را با گام‌هاي بلند به جلو براند. قبل از انقلاب مشروطيت به دليل شرايط اجتماعي ازهم‌گسیخته، فقر و قحطي و فساد و بيماري، كشاورزان و زحمت‌کشان شهري و صنعت گران و پیشه‌وران خرد، مجبور به مهاجرت‌هاي بزرگي به‌سوی بازار كار روسيه و ديگر كشورها شدند. (مانند شرايط امروز ايران كه جوانان، اين سرمايه‌هاي با ارزش كشور گروه‌گروه به خارج از كشور مهاجرت مي‌كنند) در صنايع نفت و معدن روسيه اين مهاجران به كارگر صنعتي تبديل شدند. با شناخت از توسعه و پيشرفت صنعت در جهان و با آشنایی از آموزه‌هاي نسبي از جهان‌بيني طبقه كارگر، به ايران بازگشتند و همه‌ی توان خود را براي آزادی و عدالت اجتماعي به‌کار گرفتند. پس از شكست مشروطه اول كه با آغازي مسالمت‌آميز و پاياني خونين به پيروزي رسيده بود، قتل‌عام انقلابيون آغاز شد. پيروزي استبداد مديون روحانيون مشروعه خواه و نيروي نظامي استعمار روسيه تزاري بود. ولي سوسیال‌دمکرات‌ها شكست را نپذيرفتند و با مبارزه‌ای خونين مشروطه دوم را به پيروزي رساندند. ايران ِغیر صنعتی به‌دست ايرانياني كه كارگر صنعتي صنايع كشورهاي بيگانه بودند، با اراده و جان‌برکف دست نهادن، آزادي و مشروطه را در كشوري فئودالي با جهان‌بيني واپس‌گرا و خرافي‌اش به پيروزي رساندند؛ و اين در دنيا يك پدیده‌ای استثنائي است كه تاريخ‌نويسان به اصطلاح غيرجانب‌دار (بخوانيد: شرمنده از بيان وابستگي‌هايشان به ساختار سرمايه)، با وارونه كردن همه‌ي وقايعي كه به جنبش كارگري ايران و دستاوردهاي آن مربوط مي‌شود، نيروي جوان جامعه را از شناخت تجربه تاريخي مادران و پدرانشان محروم می‌کنند. چون منافع طبقاتي اربابانشان به خطر می‌افتد. پرداختن به جنبش كارگري ايران نيازمند يك كار تحقيقي و آكادميك است، بدین‌جهت به تحولات ايران پس از جنگ هشت‌ساله مي‌پردازيم.

عملكرد دولت‌هاي پس از جنگ و پذيرش اقتصاد آمریکایی نئوليبراليسم با نام وطني ِتعديل ساختاري و خصوصي‌سازي، ايران را به يك حاشيه‌ی حقير اقتصاد آمریکایی تبديل مي‌كند. فرآيند اين شيوه پيشنهادي صندوق بین‌المللی پول، بحران‌هاي اقتصادي، بيكاري گسترده و فاصله طبقاتي را ابعادي فزاينده داده است. پي‌ آمد اين مناسبات ما را به سوي يك بحران اجتماعي عميق مي‌كشاند. ازاین‌رو نهادهاي سرمايه‌داري جهاني براي آينده و در اختيار گرفتن اين بحران‌ها برنامه‌ريزي خاصي را پي گرفته‌اند.از جمله رسانه‌هاي آمریکایی چون راديو فردا برنامه‌هاي كارگري هفتگی را تدارك ديده است. صداي اعتراض كارگران ايران، چون در خود ايران تريبوني ندارد، از بلندگوهاي آمریکایی پخش مي‌شود.

از سوي ديگر اصلاح‌طلب‌ها كه در حاكميت 8 ساله خود بي‌اعتنا به حقوق قانوني كارگران كه قانون اساسي آن را تأیید نموده است، راه سرکوب و پايمال كردن حقوق كارگران را (سركوب و قتل چند كارگر معدن در كرمان و...) در برنامه‌هاي خود گنجانده و بدان عمل كردند. ولي اينك به يك باره تغيير موضع دادند و سايتي بنام آواي كار تدارك دیده‌اند و خود را مدافع حقوق كارگران ايران معرفي مي‌كنند. آن‌هايي كه خود پيشتاز اقتصاد نئوليبراليستي هستند، به مناسباتي اعتقاد دارند كه حداقل حقوق را نفي مي‌كنند، قوانين كار را غیرضروری مي‌دانند و دور مي‌ريزند، دست سرمايه‌داران را براي برده كردن كارگران باز گذاشته‌اند (روندي كه عوارض آن جامعه را به اين ورطه امروزين انداخته است) خود را مدافع طبقه كارگران نشان مي‌دهند. آيا اين گروه تصور مي‌كنند مردم فراموش كرده‌اند كه «كارگاه‌هاي زير ده نفر توسط دولت آقاي خاتمي، رهبر اصلاح‌طلب‌ها و با تصويب مجلس ششم كه اكثريت قاطع آن اصلاح‌طلب بودند، از شمول قانون كار و تامين اجتماعي معاف شدند؟» بدين طريق «بزرگ‌ترين گروه كار در كشور» از حداقل حقوق دور شدند كه خود فاصله بعيدي با حداقل زندگي براي يك خانواده كارگري دارد، به گونه‌ای كه قدرت خريد آن‌ها نسبت به حداقل حقوق 60 درصد سقوط كرده است. بدین‌جهت يك خانم فوق‌لیسانس با دانستن كامل يك زبان خارجي در يك آژانس در شهرهاي بزرگ حقوقي معادل 150 هزار تومان دريافت مي‌كند و كارگران نيز بايد با چنين دستمزد‌هايي زندگي كنند.

اكنون با بورس‌بازی روي ارز و دلار و سقوط ارزش ريال، آن قدرت خريد حقيرانه هم نيست و نابود مي‌شود. سردمداران و كارشناسان اقتصادي اصلاح‌طلب، حاكميت را محكوم مي‌كنند كه خصوصي‌سازي را به خوبي مديريت نكرده‌اند و به اين دليل دچار بحران شده‌ايم و مدعي شده‌اند كه آنها مي‌توانند شيوه‌ي درستي را پياده كنند. اين نگاه بيان‌گر اين واقعيت است كه اين عالی‌جنابان درك نمي‌كنند كه اين مناسبات چه پيامدهاي گريزناپذيري دارد. علت بحران‌ها در سرشت اين ساختار است نه در چگونگي اجراي آن، به گونه‌ای كه امريكا و اروپا هم نتوانسته‌اند خود را از عوارض بحران‌هايش دور نمايند.

دولت‌هاي پس از جنگ با گزينش مناسبات نئوليبراليستي، يا به قول اقتصاددان انگليسي كينز «اقتصاد قمار خانه اي» به‌جای آن نوع از مناسبات اقتصادي كه بخشي از مطالبات مردم در انقلاب بهمن 57 بود، بزرگ‌ترین صدمات را به جامعه كارگري ايران وارد نمودند، صدماتي كه پيامد‌هاي آن همه جامعه را فرا خواهد گرفت.

اصلاح‌طلب‌ها براي اعاده‌ي حيثيت ابتدا بايد اين مناسبات اقتصادي ضد كارگري و ضد توسعه صنعتي–علمي را نفي كنند و آن چنان راه رشد اقتصادي را پيشنهاد بدهند كه بهره‌كشي انسان از انسان در آن جايي نداشته باشد؛ پس از آن شايد بتوانند گوش ِشنوايي در طبقه كارگر ايران بيابند. آخر اين چگونه دركي از طبقه‌ی کارگر و نيروهاي اجتماعي است كه ميليون‌ها خانوار كارگري را از حداقل خدمات درماني– و مزايايي چون بازنشستگي، تأمین ‌اجتماعي و خدمات ناچيز پزشكي و حداقل حقوق زير خط فقر محروم كرده‌اند، اما به يك باره تريبون و مدافع طبقه كارگر ايران بشوند و انتظار داشته باشند از طرف جامعه‌ی كارگري هم پذيرفته شوند. آيا اين هم يك ترفند ماكياوليستي براي بهره‌برداري‌هاي سياسي نيست؟

سخن كوتاه مي‌كنيم. امروز اول ماه مه روز جهاني ماست. روزي است كه طبقه كارگر امريكا شاهد تهاجمي وحشيانه به حقوق و مطالبات انساني خود شد، حقوقي كه طبق قوانين ليبرالي آمريكا به رسميت شناخته شده است، حق اعتصاب و تظاهرات مسالمت‌آمیز، يكي از حقوق قانوني آن‌هاست. ولي سود پرستان سرمایه‌داری جهاني، كارگران را به گلوله بستند تا به دنيا بفهمانند اعتراضِ حتي قانوني به سرمايه‌داري چه عواقبي را در پي دارد. در اين روز درون‌مایه و سرشت اين ساختار از پشت ماسك آزادی‌خواهی، دمكراسي و حقوق بشري‌اش هويدا شد و آن سوي چهره جبهه‌ي سرمايه با همه كراهتش نمايان گرديد. كشتاري كه داغ ننگي است بر پيشاني امپرياليسم امريكا، ساختاري كه براي صدور بحران‌هاي دوره‌اي اقتصادي‌اش به ديگر كشورها، به بهانه‌ی حقوق بشري كه خود آن را رعايت نمی‌کند و حتي امروز با گلوله‌هاي غنی‌شده از اورانيوم (در جنگ عراق و يوگسلاوي) و بمباران‌هاي شيميائي (در جنگ ويتنام) هستي يك ملت و محیط‌زیست را به‌کلی نابود مي‌كند.

برخي ساده انديشان در ايران اميدوارند و تصور مي‌كنند چنين ساختاري دمكراسي را براي ايران به ارمغان خواهد آورد! نگرش نادرستي كه بی‌توجه به تجربه‌هاي تاريخي مردم ما و ديگر مردم جهان است و...

به اميد شناخت علمي همه‌ی نيرويهاي كار (ذهني و يدي)‌مولد از تجارب و واقعيتهاي اقتصادي – تاريخي قرن حاضر.