کودتا- انقلاب و
انتخابات
آزاد!
محمد
قراگوزلو
July 16, 2013
محمد
قراگوزلو :
تحولات جاری
مصر یک بار
دیگر سه مقوله
ی انقلاب-
کودتا و
انتخابات را
به عرصه ی
مباحث سیاسی
کشید. تحلیل
های فراوانی
در اثبات این
یا آن جنبه ی
مورد نظر پیش
آمد و نمونه
را خانم نوال سعداوی
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
کودتا-انقلاب
و انتخابات
آزاد!
به بهانه
ی تحولات مصر
محمد
قراگوزلو
هر سپیده
دم
گل سرخ
مرا بیدار می
کند
با سپیده
ی ویژه ی خویش
اما
امروز صبح
گل سرخ به
سراغ من نیامد
چرا که تو
او را کشته
بودی
ژنرال
مرگ!
آلن
بوسکه
خطاب به:
آگوستین
پینوشه
در
آمد(ارتش ملی
نوال سعداوی؟)
تحولات
جاری مصر یک
بار دیگر سه
مقوله ی انقلاب-
کودتا و
انتخابات را
به عرصه ی
مباحث سیاسی کشید.
تحلیل های
فراوانی در
اثبات این یا
آن جنبه ی
مورد نظر پیش
آمد و نمونه
را خانم نوال
سعداوی به آن
بخش از
تفاسیری که
حوادث کنونی
مصر(عزل محمد
مرسی) را
کودتا می
خواند تاختند
و از وقوع یک
انقلاب مردمی
در کشور خود
دفاع کردند.
به نظر نوال
سعداوی که در
میان چپ ایران
نیز از قرار
محبوبیتی
دارند-"انقلابیون
به ارتش ملی
رو کردند و
ارتش واکنش
نشان داد...پلیس
نیز به جای
رژیم به مردم
خدمت کرد."
http://processgroup.org/2013/07/11/enghelabe-mesr/
چنین
برداشت
وارونه یی از
نقش ارتش در
جریان کنترل
اوضاع
انقلابی مصر
سخن نمی گوید
و از دخالت
مستقیم
نظامیان به
سود سرمایه و
حفظ ساختارهای
نظام سیاسی
حاکم پرده بر
نمی دارد و یک
سازمان
ضدانقلابی را
که علاوه بر
مشارکت مستقیم
در سرکوب
انقلاب همیشه
پاسدار ایمنی
روند انباشت
سرمایه بوده
است تطهیر می
کند. لابد
نوال سعداوی
نیز مانند ما
می داند که
ارتش مصر بیش
از 40 درصد
اقتصاد این
کشور را در
دست خود دارد
و از بیخ و بن
ارتشی ضد
مردمی است.
اصولا نه ارتش
مصر بل که هر
ارتش حرفه یی
دیگری نمی
تواند در خدمت
آرمان های
انقلاب و زحمت
کشان باشد و
خواه نا خواه
در اختیار
دفاع از حاکمیتی
قرار می گیرد
که مزدش را می
پردازد. مضاف
به این که به
نظر ما با
وجود و حضور
ارتش مصر اصولا
سخن گفتن از
انتخابات دموکراتیک
امری واهی
است.ما، در
جریان تحولات
بعد از
برکناری حسنی
مبارک طی
مقاله یی(ایران
و مصر ولی
افتاد مشکل ها)
به این مهم
وارد شدیم و
چنین نوشتیم:
"انتخابات
آزاد در مصر و
هر جای مشابه
دیگری تنها
زمانی می
تواند برگزار
شود که:
الف. کل
نیروهای
نظامی، پلیسی
و امنیتی منحل
شوند. در مورد
مصر ازین بابت
جای هیچ
نگرانی نیست.
اسرائیل بدون
فرمان تصمیم سازان
لابی ایپک و
بدون
هم آهنگی
با ایالات متحده
قلمرو مصر را
تهدید نخواهد
کرد. اصولاً همه
ی دولت های
امپریالیستی
این نکته را
خوب می-فهمند
که نباید به
هیچ انقلابی
با نیروی
نظامی مستقیم
حمله کرد. به
هر شکل با
وجود حاکمیت
شورای
نظامیان طرح
مقوله ی
انتخابات آزاد
مهمل است.
ب. در کنار
انحلال ارتش و
پلیس،
برگزاری
انتخابات
آزاد مستلزم
این است که کل
امکانات
تبلیغاتی و
رسانه یی از
جمله رادیو و
تله ویزیون دولتی
مصر در
اختیار نیروهای
انقلاب قرار
گیرد. واضح
است که در
شرایط کنونی
جریانات
لیبرال، ملی و
بنیادگرا
می-توانند حتا
بی نیاز از
رسانه های
واقعاً موجود
دولتی به
حامیان
فرامرزی خود
تکیه بزنند و
سوار بر امواج
رسانه یی
امپریالیستی
و دولت های منطقه
بر افکار
عمومی تاثیر
بگذارند.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=35724
سه شنبه 26
بهمن 1389 مصادف
با 15 فوریه 2011"
دولت های
امپریالیستی
غرب- که از
ساختار به غایت
ارتجاعی ارتش
مصر دفاع می
کنند و سالانه
کلی پول و
اسلحه به جیب
ژنرال ها می
ریزند- در
قالب یک پز
"دموکراتیک"
به ترکیب دولت
جدید مصر انتقاد
کردند که یک
دولت
دموکراتیک
(اخوان المسلمین)
را که در متن
انتخابات
آزاد به قدرت
رسیده است به
زیر کشیده اند
و عملکردشان
عین کودتا
است.این دولت
ها البته به
ما نگفتند که
عمل کرد ارتش
به فرماندهی
ژنرال طنطاوی
در جریان
برکناری حسنی
مبارک و زمینه
سازی عروج
اخوان و محمد
مرسی چه بوده
است؟
قصد،حوصله
و فرصت ورود
به این بحث
پردامنه را نداشتم
و اینک نیز
وارد آن نشده
ام. تنها زمانی
که گروهی از
دانشجویان
قدیمی ام
مساله ی مصر را
به چالش
کشیدندو با
نگارنده به
اشتراک گذاشتند
بر آن شدم
نکاتی را به
میان نهم. من
بر این گمانم(
و در جریان
گفت و گو با
رضا گوهرزاد
در تی وی
اندیشه و
برنامه ی "گام
به گام با
خبرها" نیز
یادآور شدم)
که تحولات
اخیر مصر بر
متن یک کودتای
کلاسیک شکل
بسته است. لینک:
http://www.youtube.com/watch?v=BFIw3U1WbwY
باری آن
چه در پی می
خوانید بخش
فشرده یی است
از یک کتاب
قدیمی. کتاب "فکر
دموکراسی سیاسی"(موسسه
ی انتشاراتی
نگاه،تهران:1385)
ابتدا برای
دانشجویان
علوم سیاسی
طراحی و تدوین
شد. طرح اولیه
ی کتاب مشتمل
بر دو مجلد
بود. کتاب اول
دموکراسی
سیاسی و
پارلمانی و
کتاب دوم
دموکراسی
کارگری و
سوسیالیستی.
قرار بود که
هر دو مولفه
از منظری
تئوریک و
مبتنی بر
آخرین یافته
های مطالعاتی
و تحقیقاتی
استادان علوم
سیاسی مدون و
منتشر شود. در
نتیجه نگارنده
ضمن مشورت با
همکاران خود و
بهره مندی از
نظرات و پژوهش
های موجود دست
نوشته های
مبسوطی را رقم
زد که در
برآورد اولیه
از اقتصاد
کلام عبور
کرد. مجلد اول
از هفت خوان
وزارت ارشاد
با کلی رفت و
برگشت گذشت و
منتشر شد و مجلد
دوم(دموکراسی
سوسیالیستی)
هرگز مجال چاپ
و نشر به شکل
کتاب نیافت.
خلاصه یی از
بحث دموکراسی
سوسیالیستی
در چند مقاله
ی بسیار مفصل
در فضای مجازی
منتشر شد. تحت
عناوین "دموکراسی
کارگری" و "دموکراسی
سوسیالیستی".
و این آخری در
مجله ی مهرگان(شماره
ی 10) چاپ شد. http://mehreganmag.com/contents/mehregan10/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%82%D8%B1%D8%A7%DA%AF%D9%88%D8%B2%D9%84%D9%88/
کوتاه
کنم. آن چه در
پی می آید سه
چهار صفحه از
بخش پنجم کتاب
اول است. شک
ندارم که از
کاستی فراوان
بهره برده است
ودر بهترین
تخمین نیز مبحثی
بسیار کلی و
ابتر
است.بسیاری از
مباحث آن کتاب
و این نوشته ی
کپی شده اینک
مورد قبول من
نیست اما در
شرایط کنونی
که تب انتخابات
و کودتا و
انقلاب جهان
ما را انباشته
است می تواند
یک تلنگر خفیف
باشد. اگر
فرصتی پیش آید
در مورد
دموکراسی و
ارتباط آن با
نان بسیار و
پرشمار
خواهیم نوشت.
كودتا،[1]
پادگفتمان
انتخابات و
انقلاب
دولتهاي
كودتايي در
همه جاي دنيا
با توپ و تانك
و تشر قدرت
سياسي را كسب
ميكنند.
گسترش دامنهي
بحرانهاي
اقتصادي بر
زمينهي حجم
فزايندهي
نارضايتي
توام با تشتت
مردم و فقدان
تشکل های
کارگری و تحزب
نیافته گی
جامعه همواره
بسترساز وقوع
كودتاهاي
نظامي و شبه
نظامي بوده
است. اگر
انتخابات شكل
مسالمت آميز
كسب قدرت
سياسي
است،درمقابل
كودتاصورت
نظامی و قهر
آمیز و از
بالای همان
فراينداست.از
اين منظر
كودتا
پادگفتمان انتخابات
تلقي تواند
شد. تاريخ
سياسي
اجتماعي ايران
معاصر دو
كودتا را ثبت
كرده است.
كودتاي سوم
اسفند 1299 اگر چه
بساط يكي از
ارتجاعيترين
حكومتهاي
عشيرهيي را
بر چيد و
دولتي شبه
مدرن به روي
كار آورد كه
متكي به نظام
سنتي و عشيرتي
نبود، اما به
سبب وابستهگي
طرح و برنامه
و شخصيت اصلي
كودتا به قدرتهاي
امپریالیستی
و به طور مشخص
انگلستان -
كشور را وارد
دوران جديدي
از
استعمارزدهگي
كرد. اين روند
كه در جريان
دولتي شدن
صنعت نفت، و
تحقق حاكميت
ملي مختل شده
بود، با كودتاي
28 مرداد 1332 به
شيوهاي
تازه احيا شد
و سمت و سوي
وابستهگي و
استعمار زدهگي
كشور را از
مسير
انگلستان به
سوي ايالات متحدهي
آمريكا عوض
كرد. فقدان
جامعهي
سياسي و غيبت
احزاب توانمند
و فراگير در
ميدان تحولات
سياسي،
افزايش دامنهي
تضاد و تعارض
ميان جبههي
توسعهگرا،
ملي و اصلاح
طلب، آشفتهگي
اجتماعي و چند
قطبي شدن قدرت
ملي در نتيجهي
كشمكشهاي
جاه طلبانه
ميان حزب
توده، نهضت
آزادي و روحانيان
از فوريترين
دلايل موفقيت
كودتايي به
حساب ميآيد
كه در نتيجهي
آن فراگرد
تحولات
دموکراتیک
كشور به مدت 25 سال
دچار وقفه و
ركود شد و به
محاق استبداد
پهلوی رفت....
به تحقيق
همهي كساني
كه دربارهي
كودتا نظريه
ساخته و
پرداختهاند،
بر عنصر زور و
حضور
نظاميان در
متن اين فراگرد
تاكيد كردهاند.چنان
که دانسته است
تشكيلات
انساني انتخابات
از سه ركن
برگزار كنندهگان،
انتخاب شوندهگان
و انتخاب
كنندهگان
نضج گرفته
است. در قياس
با سازمان
انتخابات
دموكراتيك
تشكيلات انساني
كودتا فقط از
يك ركن برگزار
كننده شكل
بسته است. در
اين جا برگزار
كنندهگان
كه در واقع
همان
كودتاچيان
هستند، به تنهايي
وارد ميدان ميشوند
و ضمن حذف دو
ركن انتخاب
شوندهگان و
انتخاب كنندهگان
به شكل قايم
به خود عمل ميكنند.
چنين عملكردي
كه در غالب
موارد يك پاي
ثابت آن را
نظاميان ميسازند
و تيپهاي
عملياتياش
را لومپن ها و
اوباش تشكيل
ميدهند،
همواره از
حمايت مادي و
رسانهاي يك
قدرت برتر
خارجي سود ميبرد.
گذشته از
مباحث مرتبط
با ريخت شناخت
كودتا، ماهيت
اكثر كودتاهاي
بعد از جنگ
جهاني دوم
مويد دخالت
مستقيم ايالات
متحدهي
آمريكا به
شيوهي
پشتيباني
تسليحاتي و
تبليغاتي از
كودتاچياني
است كه براي
اعادهي نظمِ
نظام واژگون
شدهي سرمايهداري
و ايجاد ثبات
در رژيمهاي
به تعليق
درآمدهي
وابسته به
سرمايهداران
بزرگ زمام
قدرت را به
دست گرفتهاند.
داريوش آشوري
بدون طرح اين
مباحث ضروري،
تعريفي شتاب
زده و كوتاه
از كودتا
ارايه داده
است:
«تغيير
ناگهاني دولت
به زور به دست
مقامات دولتي
و ارتشي. فرق
آن با انقلاب
اين است كه
كودتا از بالا
و به دست
افرادي از
دستگاه دولت
يا طبقهي
حاكم انجام مي
شود، در حالي
كه انقلاب
طغيان مردم و
طبقات پايين
بر ضد دولت
است. كودتا
غالباً با تصرف
ايستگاههاي
راديو و مراكز
مهم ارتباطي
(ايستگاه راه
آهن، فرودگاه)
و بناهاي مهم
دولتي آغاز ميشود.»
(داريوش
آشوري، 1364 صص،
141-140)
غير علمي
بودن تعريف آشوري
اظهرمنالشمس
است. نخست اينكه
مقايسه كودتا
و انقلاب
قياسي
ناوارداست كه
تنها وجه
مشترك آن
استفاده از
حربهي زور
(اسلحه) به
منظور تغيير
دولت است. اگر
چه انقلاب فقط
هدف تغيير قهر
آميز دولت را
تعقيب نميكند
و به کل
ساختارهای
حاکمیت
سرمایه یورش
می برد و نظام
اجتماعی تولید
سرمایه داری
را به سود
بستر سازی
اقتصاد سوسیالیستی
از طریق کسب
قدرت سیاسی
واژگون می سازد.
دوم، تصويري
كه از انقلاب -
در اين تعريف - ترسيم
شده نيز مخدوش
است. طغيان
مردم و طبقات پايين
بر ضد دولت
يعني چه؟("بر
ضد"که در زبان
آشوری زبان
شناس آمده غلط
است!) طبقات
پايين چه
صيغهاي است و
آشوري آنها
را از كجا
پيدا كرده
است؟ مگر در
يك جامعهي
طبقاتي در عصر
امپرياليسم
به جز دو طبقهي
كارگر
(پرولتاريا) و
سرمايهدار
(بورژوازي) و
قشر مياني و
گستردهي
خردهبورژوازي؛
طبقهي ديگري
نيز وجود
دارد؟ وقتي كه
نويسندهاي
به قصد نقد و
بررسي
مناسبات
سياسي و اجتماعي،
از تحليل
طبقاتي بهره
ميبرد - در
اين جا منظور
ما داريوش آشوري
است - الزاماً
ميبايد به
مباحث
آكادميك و
كلاسيك مكتبي
كه بر اين
اساس (مناسبات
توليدي و
سياسي طبقات)
مسايل جامعه
را تجزيه و
تحليل علمي
كرده است، پايبند
و وفادار
باشد. گذشته
از درك غلط و
پوپوليستي آشوري
از پديدهي
انقلاب، قدر
مسلم اين است
كه بر مبناي
تحليل طبقاتي
از انقلاب در
عصر
امپرياليسم
ميتوان قيام
آنتاگونيستي
طبقهي كارگر
عليه طبقهي
سرمايهدار و
دولت حافظ
منافع
سرمايه را
انقلاب تلقي
كرد. فرآيندي
كه طي آن
مالكيت بر
وسايل توليد
از سلطهي
بورژوازي و
سيطرهي
كارتلها و
تراستها
خارج ميشود و
ارزش اضافهي
ناشي از كار و
توليد به
استخدام رفاه
اكثريت جامعه
(كارگران،
دهقانان،
زحمتكشان،
تهي دستان، و
به قول آشوري
طبقات پايين!!)
در ميآيد.[2]
بديهي است كه
چنين تحولي در
بنساختهاي
جامعه ميبايد
از سوي سازندهگان
جامعه (اكثريت
مردم) محقق
شود. در واقع
انقلاب بر
خلاف كودتا سه
ركن اساسي
انتخابات را در
هم نميشكند،
اما از آن جا
كه انقلاب
توسط
انقلابيون (همان
انتخاب كنندهگان)
عليه نظم حاكم
يا پيشين
(برگزاركنندهگان،
دولت) صورت ميگيرد
و طبقهاي
بالنده را جايگزين
طبقهي
ميرنده، كهنه
و ارتجاعي ميكند،
بدين اعتبار
نمايندهگان
سياسي طبقهي
انقلابي همان
نقش انتخاب
شوندهگان را
ايفا ميكنند.
از يك منظر ميتوان
گفت كه نتيجهي
انتخابات
دموكراتيك با
دستآورد
انقلاب، در
قالب حاكميت
مردم، يك سان
است. با اين
تفاوت كه
حاكميت ملي
منتج از
انقلاب به
مراتب سالمتر
و سره تر از
مشابه آن
درجريان رويكرد
انتخابات است.
چه را كه فرض
بر اين است در
هر
انتخاباتي،
با هر ميزان
از دانايي و
آگاهيِ انتخابكنندهگان؛
باز هم عناصر
و عواملي از
طبقهي
بورژوازي به
اعتبار قدرت و
ثروت خود، ميتوانند
لايههاي
موثري از قدرت
سياسي را به
چنگ آورند.
ماجرايي كه
امكان وقوعاش
در انقلاب به
مراتب كمتر
از انتخابات
است.
اما حكايت
كودتا به طور
اساسي و اصولي
و از بن ساخت
با انقلاب و
انتخابات
متفاوت و حتا
متخالف است.
در جريان
كودتا نه فقط
تغييري در
ماهيت قدرت
سياسي پيش نميآيد
و پديدهي
چرخش قدرت شكل
نميبندد بلكه
قدرت سياسي
حافظ نظام
سرمايهداري
به صورتي ديگر
و احتمالاً
پليسي نظامي بازتوليد
ميشود و تمام
اركان حاكميت
ملي زير چرخ
تانكها و به
ضرب گلولهي
توپها و
مسلسلها در
هم ميشكند.
اگر چه هم در
انقلاب و هم
در جريان
كودتا گروهي
از مردم كشته
ميشوند اما
اهداف متفاوت
كودتا و
انقلاب، ماهيت
و شكل كشتار
را نيز متباين
جلوه ميدهد.
در اين جا
منظور از هدف
فقط موضوع كسب
قدرت سياسي
نيست.
هدف از
كودتا،
ستانيدن قدرت
از هيات حاكمه
و بر كناري
آنان توسط
گروه گزيدهاي
از نظاميان و
سياستمداران
يك كشور است.
]چنين امري[ به
معناي ظهور يك
دولت جديد با
نيروي انتظامي
و دستگاههاي
حرفهاي و
آمادهي خدمت
به رژيم جديد
است. قدرت
چنين دولتي در
درجهي اول تا
حد زيادي به
اين نهاد،
يعني سازمان
نظامي بستهگي
دارد كه با در
اختيار داشتن
پرسنل و
افسران
كارآزموده و
همچنين اسناد
فراوان خود
قادر به تعقيب
و در صورت
لزوم كنترل
فعاليت
سازمانها و
فعالان سياسي
است... طرح
كودتا به رغم
ظاهر آن عملي
است بسيار
ظريف و دقيق كه
كمترين خلل
در هر مرحله،
به افشا و
شكست كامل آن خواهد
انجاميد.
علاوه بر
مهارت طراحان
و مجريان وقوع
و توفيق
كودتا، اين
شيوهي تسخير
قدرت نيازمند
وجود شرايط
ويژهاي است.
از جمله
كشورهايي كه
صحنهي كودتا
واقع ميشوند
به طور معمول
نبايد بيش از
يك مركز قدرت سياسي
داشته باشند،
تا اشغال آن
مركز به مثابهي
به دست گرفتن
بالاترين
اركان قدرت
كشور باشد. هر
چند در صورت
تكثر قدرت در
قالب پادگانهاي
نظامي، يگانهاي
انتظامي
مراكز پليسي
امنيتي،
تشكيلات رسانهاي
(راديو
تلويزيون
دولتي) باز هم
بدين سبب كه اين
مراكز از يك
ستاد مشخص و
واحد هدايت و
رهبري ميشوند،
كودتا توجه
خود را معطوف
به تسخير آن
مركز (ستاد
فرماندهي) ميكند.
از اين گذشته
وجود شرايط
مناسب سياسي،
اقتصادي،
اجتماعي و
رواني نيز پيش
نياز وقوع و موفقيت
كودتا است.
عواملي همچون
فشارهاي اقتصادي
بر اقشار تهيدست،
فقدان آزاديهاي
اجتماعي و
سياسي، عدم
امنيت، هرج و
مرج و خاصه بيعلاقهگي
و بيتفاوتي
سياسي مردم
نسبت به مسايل
حاد حكومتي و
مشاركت
گريزي، زمينههاي
مناسبي به
منظور توفيق
نقشههاي
كودتاگران
فراهم ميآورند.
كودتا در
آغاز هيچ رنگ
و موضع گيري
سياسي، ايدئولوژيك
بخصوصي ندارد.
بلكه بر اساس
اصولي كلي
استوار است.
شعارهايي مانند:
نجات وطن،
رهايي ملت،
تبلور ارادهي
تودهها و ... به
طور معمول
محتواي اصلي
نخستين بيانيههاي
پس از وقوع
كودتا را
تشكيل ميدهد.
تنها پس از
استقرار و
تثبيت قدرت
رژيم جديد است
كه ماهيت برتر
كودتا از نظر
فكر و
ايدئولوژي
طراحان و
مجريان آن
آشكار ميشود.
گرچه هر
كودتايي
مستلزم اجراي
مانوورها و عمليات
نظامي چندي
است، ولي به
طور كلي
عمليات كودتا
با عمليات
جنگي تفاوت
اساسي دارد.
كودتا مجموعهاي
از مانوورها و
حركات بسيار
ظريفي است كه
از نظر تكنيكي
و تاكتيكي از
رويكرد
نظامي
برخوردار است.
بر خلاف جنگ
كه به صورت
عمليات
گستردهي
نظامي و كشتار
دشمن صورت ميپذيرد،
در كودتا سعي
ميشود ميزان
كشتار كم
باشد. ولي اين
نكته بدان
معني نيست كه
كودتاگران
براي كشتن
مخالفان دست و
دلشان بلرزد.
فراواني
ميزان تلفات
در كودتاهايي
كه مردم به
مقاومت دست
يازيدهاند،
دال بر اين
مدعاست.
در فرهنگ
سياسي جهان
معاصر كودتا
واژهاي است
خونين و مرقوم
به ميليونها
رگ و پي. كودتا
اين حاصل
تسخير
دژخيمانهي
قدرت؛ اين رهآورد
كفتار خويي
ژنرالهاي
مرگ، در خود
بوي تنهاي
سوخته، رنگ
قلبهاي درهم
دريده و شومي
مغزهاي
پريشان انسانها
را داراست.
پس از
سقوط دولت
دموکراتیک سالوادر
آلنده ـ در
جريان يك
كودتاي نظامي
آمريكايي ـ آلن
بوسكه، در
متن شعرْ شبنامهاي
خطاب به ژنرال
آگوستين
پينوشه
سروده بود:
.... هر
سپيده دم،
گل سرخ
مرا بيدار ميكند
با سپيدهي
ويژهي خويش
اما
امروز
صبح، گل سرخ
به سراغ من
نيامد
چه را كه
تو او را كشته
بودي، ژنرال
مرگ.
به نقل از:
(ادوارد
لوتواك، 1359، ص7)
ملت ايران
مانند مردم
الجزاير،
آنگولا، بوروندي،
كامرون، چاد،
كنگو،
داهومي، مصر،
اتيوپي،
گابن،
گامبيا، غنا،
گينه، ساحلِ
عاج، كنيا،
ليبريا،
ماداگاسكار،
مالي، موريتاني،
مراكش،
موزامبيك،
نيجر،
نيجريه، رواندا،
سنگال،
سيرالئون،
آفريقاي
جنوبي، سودان،
توگو، تونس،
اوگاندا،
زامبيا،
افغانستان،
بروني، برمه،
كامبوج،
سيلان،
هندوستان، اندونزي،
لائوس،
مالزي، نپال،
پاكستان، فيليپين،
سنگاپور،
تايلند،
ويتنام،
آرژانتين،
بوليوي،
برزيل، شيلي،
كلمبيا،
كاستاريكا،
دومينكن،
اكوادور،
السالوادر،
گواتمالا،
گويان،
هائيتي،
هندوراس،
جامائيكا،
نيكاراگويه،
پاناما، پرو،
اوروگويه،
ونزويلا،
عراق، اردن،
لبنان،
سوريه، يمن،
يونان، تركيه
و چك و
اسلواكي در
جريان شكل
گيري تاريخ
معاصر خود دست
كم شاهد دو
كودتاي خونين
و چندين شورش
و قيام نظامي
بوده است....
بعد از
تحریر
آن چه که
در مصر می
گذرد، آن چه
که در ورژن
های کم و بیش
مانسته در
آمریکا و
انگلستان و
یونان و
پرتغال و
اسپانیا و
ایتالیا و
بلغارستان تا ایران
و ترکیه و مصر
می گذرد و با
علامت مشهور "ریاضت
اقتصادی" شناخته
و نام گذاری
شده، بخشی از
یک بحران ساختاری
کاپیتالیستی
است که راه
کار برون رفت
از آن کودتا و
انتخابات و
تغییر دولت ها
و اعتدال و
امید و اتاق
بازرگانی و
البرادعی و
نهاوندیان و
مشابه نیست.
این پرچم
داران خصوصی
سازی و مقررات
زدایی و تعدیل
ساختاری و
بازار آزادی
و.... خود از
عوامل ایجاد
بحران های
اخیر هستند.
کسی که دو
کلاس اقتصاد
خوانده باشد
می داند که
تورم هفتاد
هشتاد درصدی و
دستمزدهای سه
چهار برابر
زیر خط فقری و
نرخ دو رقمی و
البته نا معلوم
بی کاری و
تشکل ستیزی و
غیره با سیاست
های انقباضی
تشدید خواهد
شد و عرصه ی
زنده گی را بر
طبقه ی کارگر
تنگ تر خواهد
کرد. این نکته
ی بدیهی مساله
ی پیچیده یی
نیست که از
چشم
اقتصاددانان
نئولیبرال
تیم حسن روحانی
ناپیدا باشد.هرگز.اینان
چنان که خود
نیز بارها
گفته اند برای
نجات صاحبان کارخانه
ها از گرداب
ورشکسته گی و
سودآورسازی
سرمایه وارد
میدان شده
اند. اعتدال
اسم رمز سیاستی
مانیتاریستی
است که می
خواهد از طریق
جمع آوری
نقدینه گی به
شیوه های
مختلف از جمله
انجماد
دستمزدها و
افزایش بهای
حامل های انرژی
و هدایت پول و
سرمایه به سمت
سودآوری فزون
تر ، بحران
اقتصادی را
کنترل کند.
این سیاست از
پیش محکوم به
شکست است.درست
مانند سیاست
های هشت سال
گذشته.
ما بارها
گفته ایم و در
این جا یک بار
دیگر تاکید می
کنیم که اگر
چه بحران
اقتصادی
ایران راه کار
اقتصادی
ندارد با این
حال برای
ترسیم بن بست
و شکست راه
کارهای تیم
رفسنجانی-
خاتمی- روحانی
حاضریم با
آقایان
نهاوندیان و
نیلی و نوبخت
در یک فضای
برابر و آزاد
مناظره کنیم و
سیاست های
مانیتاریستی
و ضدکارگری
ایشان را به
معرض قضاوت
افکار عمومی
بگذاریم و
آلترناتیو
برون شد از
بحران را نشان
دهیم. تنها در
این صورت و امکان
تبلیغ و ترویج
آزاد برای
برنامه ها و
سیاست های
سوسیالیستی
است که می
توان از انتخابات
آزاد سخن گفت
و به آرای
آقای روحانی
محک زد.
[1].
كودتا واژهيي
مركب از: coup
(برافكندن) و etat
(دولت) در زبان
فرانسه: etatcoupd.
[2].
به طور قطع آشوري
مفهوم دقيق
طبقه و قشر و
طيف و ... را در
آميخته است.
طبقات پايين
به زعم آشوري،
لابد يعني
طبقهي
دهقانان،
طبقهي
كارگران،
طبقهي
كارمندان،
طبقهي
روستاييان
خردهپا و ...
شگفت انگيز
است. و از
محققي همچون آشوري
بعيد.