مبارزه کاذب درسوریه

 

 

مبارزه ای که ما در سوریه شاهد آنیم ،مبازه ایست کاذب ، فاقد آن اوپوزیسیون رادیکال رهائی بخشی که در مصر بروشنی می شد آنرا دید.

اسلواج زیزک -۶ سپتامبر ۲۰۱۳ گاردین

 

 همه آنچه را که  می توان یک ایده و عمل کاذب و دروغین مداخله بشر دوستانه نامید ، بشکل روشنی خود را مورد سوریه نشان میدهدد.بسیارخوب ! یک دیکتاتور بدی وجود دارد که بنا به ادعا علیه مردم کشور خود گاز سمی بکار برده است.لیکن مخالفین همان رژيم چه کسانی هستند؟ بنظر می رسد آنچه که  از مقاومت دموکراتیک و سکولار باقی مانده بود ، اکنون کمابیش بطرف بلبشوئی از گروه های اسلامی بنیاد گرا کشاند ه میشوند که در آن  ، القاعده  حضور قدرتمند ی درسایه دارد و از طرف ترکیه و عربستان سعودی مورد حمایت قرار گرفته اند.

در باره بشار اسد می توان گفت که سوریه وی ، دستکم متظاهر بیک دولت سکولار بود ، وتعجب آور نیست که اقلیت های مسیحی دیگر اکنون در برابر شورشیان سنی ، بطرف او متمایل میشوند.بطور خلاصه ما اکنون با درگیری درهم آشفته و گنگی روبرو هستیم که بطرز مبهمی به طغیان لیبی علیه سرهنگ قذافی شباهت دارد.

هیچ هدف سیاسی روشنی درآن وجود ندارد ، هیچ نشانی از یک ائتلاف وسیع دموکراتیک رهائی بخشی را در آن نمی توان دید ، و تنها شبکه ای پیچیده از اتحاد های مذهبی و قومی وجود دارند که  تحت نفوذ و تسلط  ابر قدرت ها( آمریکا و اروپای غربی در یکسو ، و روسیه و چین در سوی دیگر آن) قرار دارند.  در چنین وضعیتی ، هرگونه مداخله نظامی مستقیم چیزی جز یک جنون با پی آمد های غیر قابل محاسبه نخواهد بود. بعبارتی دیگر ، اگر بعد از سقوط اسد ، رادیکال های اسلامی قدرت را بدست گیرند ، چه پیش خواهد آمد؟ آیا آمریکا خطای خود در افغانستان را با مسلح کردن کادرها و القاعده های و طالبان های  آتی تکرار خواهد کرد؟

در چنین وضعیت مبهمی ، مداخله نظامی را فقط با اوپورتونیسم خودویرانگر و کوتاه مدت می توان توجیه کرد.از انگیزه اخلاقی بعنوان یک منطق وبهانه ای در اجباربرای مداخله استفاده می کنند. گفتن اینکه ما نباید اجازه دهیم که علیه مردم غیرنظامی گاز سمی بکار برده شود،  فقط یک ادعای کاذبی است. ادعای اخلاقی عجیب و غریبی که ایستادن در کنار یک گروه جنایتکار بنیادگرا  در برابر یک گروه جنایتکار دیگر را توجیه می کند! آدم راهی جز همدردی با عکس العمل «رون پل» در برابر جان مک کین  که طرفدار شدید مداخله  نظامی است ندارد  که گفته است که با وجود چنین سیاستمدارانی ( یعنی امثال مک کین) چه کسی احتیاج به تروریست ها دارد؟

وضعیت سوریه را باید با مصر مورد مقایسه قرار داد.اکنون که ارتش مصر آخرین موانع در برابر خود را برداشته است و  وفضای عمومی را از معترضین اسلامی پاکسازی کرده است و نتیجه آن احتمالا صد ها و شاید ها هزاران کشته بوده است ، باید اندکی از حادثه فاصله گرفت و بر فقدان طرف سومی در در این گیری جاری  تامل داشت: سازمان دهندگان اعتراضات میدان تحریر در دوسال پیش چه شده اند؟آیا نقش آنها اکنون شبیه اخوان المسمین نگردیده است؟ آیا آنها بصورت تماشگران غافگیر شده و تهی تبدیل نشده اند؟ با کودتای نظامی در مصر بنظر می رسد فصلی به پایان رسیده است : معترضینی که مبارک را سرنگون کردند و خواهان دموکراسی بودند ،  اکنون بطرز منفعلی از کودتا حمایت میکنند ، کودتائی که دموکراسی را ملغی کرده است .. راستی چه می گذرد؟

متعارف ترین قرائت از این حادثه از طرف فرانسیس فوکامایا بعمل آمده است :جنبش اعتراضی ایکه مبارک را سرنگون کرد، بطور مسلطی طغیان طبقه متوسط تحصیل کرده بود و کارگران و کشاورزان فقیر فقط نقش تماشاگران را داشتند که با جنبش همدردی نشان می دادند.ولی بمحض اینکه دروازه دموکراسی گشوده شد ، اخوان المسلمین که اکثریت فقرا پایگاه اجتماعی آنان را تشکیل میدهند ، انتخابات دموکراتیک بردند و حکومتی را تشکیل دادند که بنیادگرایان اسلامی بر آن مسلط شدند. بنابراین قابل فهم است که هسته اصلی معترضین سکولار علیه آنان عصیان کردند و آماده حمایت از کودتای نظامی برای متوقف کردن بنیادگرایان اسلامی شدند.

لیکن چنین تصویر ساده ای ، جنبه کلیدی جنبش اعتراضی را نادیده می گیرد: انفجار نا متجانس سازمان ها ( دانشجویان، کارگران و زنان) که  بواسطه آنها جامعه مدنی توانست منافع و خواسته های خود را خارج از دایره دولت و نهاد های مذهبی عنوان سازد. این شبکه جدیداز واحد های اجتماعی ، بیشتر از سرنگونی مبارک ، بهار عربی را منعکس می سازند: فرآیندی جاری و مستقل از تغییرات سیاسی بزرگی نظیر کودتا ، که بسی عمیقتر از شکاف های مذهبی ولیبرال میرود.

حتی در مورد جنبش هائی که آشکارا بنیادگرا هستند ، باید دقت داشت که ترکیب اجتماعی آنان ازنظر پنهان نماند.غالبا از طالبان بعنوان یک گروه اسلامی بنیادگرا نام برده میشود ، که میخواهد با ترور  حکومت خود را اعمال کند .ولی هنگامی که در بهار سال ۲۰۰۹ آنها دره سوات در پاکستان را فتح کردند ،نیویرک تایمز گزارش دادکه آنها مهندسی یک« شورش طبقاتی »را سازمان دادند که از شکاف عمیق بین گروه کوچک و ثروتمندی از مالکین و کشاورزان بی زمین همان مالکین ، بهره برداری کرده است. بنابراین ، اگر چنین باشد ، در آنصورت باید گفت که طالبان با بهره برداری از شوربختی کشاورزان ، در واقع ، آژیر خطر برای پاکستان را بصدا در آورده است که همچنان بصورت یک کشور فئودالی باقی مانده است ».   پس چه چیزی  دموکرات های لیبرال در پاکستان و آمریکا را از« از بهره جوئی» از این شوربختی و  تلاش برای کمک به کشاورزان بی زمین بازداشته است»؟ ولی نکته غم انگیزی که نادیده گرفته  میشود اینست که نیرو های فئودال در پاکستان ، «متحد طبیعی» لیبرال دموکراسی هستند... تنها راه برای معترضین مدنی دموکراتیک اینست که برای احتراز از رانده شدن به کناری توسط بنیادگرایان مذهبی  ، یک برنامه  رهائی بخش بسیاررادیکال تر  اجتماعی و اقتصادی  را اتخاذ کنند.

این موضوع دوباره مارا به مساله سوریه بازمیگرداند: مبارزه جاری در آنجا نهایتا مبارزه ایست کاذب.تنها چیزی که می توان گفت اینست که مبارزه در آنجا باین دلیل جهت کاذبی یافته است که طرف سومی ، یعنی اوپوزیسیون رهائی بخش نیرومندی در آن غایب است ، اوپوزیسیونی که عناصر آنرا  بروشنی میشد در مصر مشاهده کرد ولی در سوریه دیده نمی شود. همانگونه که همیشه  نیز تکرار کرده ام ، لازم نیست که هواشناس بود تا فهمید در سوریه باذ به کدام سو می وزد : صاف و ساده  بطرف افغانستان!حتی اگر بشار اسد بنحوی پیروز شده و ثباتی در اوضاع  بوجود آورد ، پیروزی وی احتمالا انفجاری مشابه انقلاب طالبان را پرورش خواهد داد  که در ظرف چند سال تمامی سوریه را در کام خود خواهد بلعید. تنها چیزی که می تواند مارا از چنین چشم اندازی نجات دهد ، رادیکالیزه کردن مبارزه برای آزادی و دموکراسی است و بردن آن بسوی  یک عدالت اجتماعی و اقتصادی است.

بنابراین ، در سوریه چه میگذرد؟ می توان گفت که چیز خاصی رخ نمی دهد ، جزاینکه چین یک گام دیگر به ابر قدرت جدید جهان تبدیل شدن بر میدارد و رقبای آن در حال تضعیف همدیگر هستند!

 

 

 

 

 

سوریه : بازگشت به قرون وسطی

BOB RIGG 1 September 2013

Open Democracy

 

فشار آمریکا بر شورای امنیت سازمان ملل برای پشتیبانی از مداخله درعراق ، مشخص کننده مبارزه برای حفظ مشروعیت سازمان ملل در برابر تصمیم آمریکا برای اقدام به تنهائی بود.آمریکا سعی کرد که برای مشروعیت بخشیدن به مداخله پیشنهادی خود، به شیوه های آزمون شده پیچاندن مچ و ترغیب متوسل شود.این اقدام ، دستکم در ابتدا  با توجه به پیوستن فرانسه به روسیه وچین در مخالفت با جنگ  ببهانه سلاح های کشتارجمعی که بازرسی ها نشان دهنده آن بود که چنین سلاح ها‌ئی هرگز وجود نداشته ،با شکست مواجه گردید.

بعد ازآنکه ائتلاف زورچپانی که برهبری آمریکا ، جا پاهای خود را در عراق مستحکم تر کرد، شورای امنیت سازمان ملل عاجز و ناتوان گردید و مهر تایید خود را بر اشغال نظامی وحشیانه آمریکا زد که بخش اعظم زیر ساخت غیر نظامی عراق را ازبین برد ، بمقدار زیادی میانگین سطح زندگی مردم را پائین آورد و اقتصاد آنرا خرد و خراب کرد ، و در عین حال زندگی روز مره در آنرا به جنگل وحش و فساد تبدیل کرد.

عدم اعتقاد به اطلاعات.

اعتماد بزرگ به نیرنگ و حوادثی که  بدنبال خود داشت ، بحث بین المللی بالائی را در مورد  ادعای استفاده دولت سوریه از گاز های شیمیائی علیه شهروندان در حومه دمشق و غوطا را بر انگیخته است.تقریبا  در باره تمامی فاکت ها و از جمله تعداد افراد کشته شده ، بحث داغی وجود دارد.

لازم است که یاد آوری شود که بعد از حادثه مورد ادعای استفاده از سلاح های شیمیائی در حوالی  حلب در ۱۹ مارس ۲۰۱۳ ، حکومت سوریه با دبیر کل سازمان ملل تماس گرفت و بطور رسمی از وی خواست که سازمان ملل برای تحقیق در این باره ، یک گروه مستقلی را تعیین بکند. حکومت سوریه عمیقا معتقد بود که  خود نیروهای  مخالف از این سلاح ها استفاده کرده اند.باوجود اینکه دولت آمریکا اطلاعات کاملی در مورد این حادثه نداشت ، ولی از همان ابتدا مصرانه اظهار داشت که ائتلاف شورشیان مسئول این حادثه نمی تواند باشد، بخشا به این دلیل که آنها نمی توانند به سلاح های شیمیائی  دسترسی داشته باشند.

دولت آمریکا در مقابل ، حکومت سوریه را متهم کرد ادعای گنده ای کرده که گفته است که مخالفین مرتکب چنین نقض فاحش حقوق بشر شده اند. در واقع آمریکادر این مورد خود را همسو با مخالفین قرار داده بود .این امر قبل از آنی بود که جهان ، با بهت وحیرت شاهد وحشیگری و بی رحمی برخی از گرو های مخالفین گردد.شعار « جگرتان را خواهیم خورد»  شعار یکی از رهبران شورشی بود.

 

آمریکا در برابر در خواست سوریه از سازمان ملل برای تحقیق سنگ اندازی می کند.

 

اگر بررسی های سازمان ملل به این نتیجه می رسید که شورشیان از سلاح های شیمیائی استفاده کرده اند ، این امر بشکل ترمیم ناپذیری موقعیت شورشیان را بخطر می انداخت و ادعای حکومت موقت در انتظار برای سوریه را در معرض مخاطره قرار میداد . همچنین در عمل گلیم را از زیر پای استراتژی آمریکا دربهانه قرار دادن ادعای استفاده از سلاح شیمیائی برای سرنگونی اسد را بیرون می کشید.آمریکا با هوشیاری از در خواست دولت سوریه برای بررسی مستقل در باره حادثه حلب حمایت نکرد.آمریکا همچنین در تمام دوره جنگ با حرارت تمام اظهار داشته است که هیچ گروه شورشی دارای سلاح شیمیائی نیست، با وجود اینکه پنج تن از اعضای القاعده دستگیر شده بودند که در حال ساختن گاز خردل و سارین بودند. با توجه به اینکه یک حکومتی که به منابع وسیع اطلاعاتی دسترسی داشت و خود را همسو با شورشیان نشان میداد ، احتمال تحویل پنهانی سلاح های شیمیائی به آنها را نمی توان از نظر دور داشت. گفته می شود که تیم سازمان ملل بعدا برای ادامه تحقیقات خود به سوریه بازخواهد گشت.ولی تا زمان اعلام نتایج تحقیقات و گزارش سازمان ملل در بار غوطا و تکمیل آن، ممکن است که امریکا دست به حمله بزند.

 

آیا آمریکا بر روی دبیر کل سازمان ملل در باره تحقیق اعمال نفوذ می کند؟

 

گزارش گروه تحقیق سازمان ملل ممکن است که بر روی این مساله روشنائی بیندازد.لیکن  اصرار دبیر کل سازمان ملل مبنی بر اینکه اگر تیم سازمان ملل در تحقیقات خود باین نتیجه نرسند که کدام طرف از سلاح های شیمیائی استفاده کرده است ، در آنصورت اطلاعات  و یا تحلیل  آنها ، مشخص کردن  طرف مسئولی را در این حادثه  القاء کند ، باید از متن گزارش حذف شود  ، خود سوال بر انگیز است.حتی اگر تیم بازرسان سازمان ملل ، انگشت  خود را به یکی از طرفین  بعنوان مسئول حادثه اشاره کند ، دستور بنکی مون اینست که نباید آنرا علنی کنند.اگرچه اکنون همه از این دستور محدود کننده بنکی مون درمورد اختیارات گروه بازرسی ، با ناخشنودی یاد می کنند ، ولی کسی سوال نمی کند که دلیل چنین دستوری از کجا آب میخورد؟

بنکی مون باید با پنج عضو شورای امنیت سازمان ملل در باره بازرسی خان العصال که موجب اعزام کنونی گروه بازرسی گردید ، مشورت می کرد.با وجود اینکه  روس ها عقیده داشتند که شورشیان النصره مسئول استفاده از سلاح های شمیائی بوده اند ، ولی اصرار نداشتند که از افشای نام طرف مجرم خود داری شود.ازاینرو چنین بنظر می رسد که  امریکا  نمیخواهد که نام متحدین شورشی آن بدنام شود و بنابراین اصرار بر حدف انتساب نام طرف مسئول در گزارش بازرسان در استفاده از سلاح های شمیائی راداشته است.

اندکی بعد از حادثه غوطا  بود ، که  سیا CIAتایید کرد که در جنگ ایران و عراق ، آمریکا اطلاعات ماهواره ای در اختیار عراق گذاشته بودتا بر هدف هائی در ایران با سلاح های شیمیائی حمله کند.

 

منشاء سیاسی «خط سرخ » اوباما .

 

اگرچه درباره «خط سرخ» اوباما در رابطه با سلاح های شیمیائی  در سوریه ، زیاد نوشته شده است ،لیکن کسی درمورد  آن سئوالی نکرده است.اکنون روشن است که وقتی که اوباما برای اولین بار از خط سرخ صحبت کرد ، تعمقی در باره آن بعمل نیاورده بود.چرا او استفاده از سلاح های شیمیائی را  بعنوان مرگبارترین نقض حقوق بشر در نقطه صفر حرکت خود  تبدیل کرد و نه کشتار وسیع غیر نظامیان  با سلاح های سنتی ویا غیر سنتی؟

در تمامی طول بحران سوریه ،  اسرائیلی ها ، وجود زرادخانه سلاح های شیمیائی سوریه را بدرستی جدی ترین خطر برای امنیت ملی خود عنوان کرده اند. ایده خط سرخ اوباما ، با توجه به زرادخانه عظیم سلاح های شیمیائی سوریه که مجهز به وسایل پرتاب بسیار پیشرفته ساخت روسیه است ، و میتواند تمامی مراکز پرجمعیت اسرائیل را هدف قرار دهد،  در رابطه با اسرائيل ابداع شده است.زرادخانه سلاح های شیمیائی سوریه ، پاسخ کوچکی بوده در برابر توانائی ضربه زدن اتمی اسرائیل.اسرائیل شدیدا برروی آمریکا در رابطه با این خطر واقعی  فشار آورده است و خواسته است که آمریکا ، استفاده از سلاح های شیمیائی را بعنوان جواز شروع  مداخله نظامی خود قرار دهد.این امر همچنین انگیزه قوی برای شورشیان سوریه و حامیان سیاسی آن  بوجود آورده است که با نعل وارونه زدن ، به مداخله نظامی آمریکا درسوریه  شتاب دهند.

خطر واقعی  وجود سلاح های شیمیائی ، نه علیه مردم سوریه بلکه علیه مراکز پرجمعیت اسرائیل بوده است ،بهمین دلیل هم اسرائیل به بزرگترین بازار خرید ماسک های ضد گاز تبدیل شده است.اوباما دربرابر تعیین استفاده از سلاحهای شیمیائی بعنوان «خط سرخ» تسلیم شد ، ولی دربرابر فشار نتان یاهو که علنا خط سرخ دیگری را نیز در رابطه با برنامه اتمی ایران اعلام کند ، مقاومت ورزید.به نتان یاهو فهماندند ، بمحض اینکه رئیس جمهور آمریکا ، خط سرخی را بکشد ، گروگان سیاسی این خط سرخ خود خواهد بود.

جو بایدن ، معاون ریاست جمهوری و جان کری وزیر امورخارجه در دشمن و اهریمن نامیدن حکومت سوریه و سوگند خوردن درباره جنایات شریرانه آن و خواستار واکنش نظامی آمریکا شدن ، گامی فراتر نهاده اند.وزارت خارجه جان کری همراه با اعضای سابق سرویس های اطلاعاتی آمریکا بعنوان سخنگوی جنگ طلب جدید آن ، معمولا رهبری این حملات را برعهده داشته اند.اوباما در برابر همه این هیاهو بطرز عجیبی سکوت اختیار کرده است ،و حتی با زبانی که بیشتر شبیه زبان یک پروفسور حقوق است ، گفته است :

«اگر آمریکا بدون تایید سازمان ملل و بدون شواهد روشن و قابل عرضه به کشوری حمله کند ، در آنصورت در اینکه قوانین بین المللی ، چنین حمله ای را مجاز می شمارد یا نه ، سئوال بوجود خواهد آورد ...به این ایده که آمریکا می تواند مسائل پیچیده فرقه ای در سوریه را حل و فصل کند ، گاهی پر بها داده می شود».

ائتلاف زورچپان

 

آنچه که بایدن ، کری و اوباما نمیخواهند بپذیرند ، اینست که بعد از رئیس جمهور و فرمانده کل قوا شدن اوباما ،نظامیان و سرویس های اطلاعاتی آن، عده زیادی از شهروندان بی گناه در عراق ، افغانستان ، پاکستان ویمن ، و با امضای لیست هدف های مورد حمله هواپیماهای بدون سرنشین  توسط خود اوباما، کشته و شکنجه شده اند.بسیاری از این کشورها ، مانند کره و ویتنام قبل از آنها ، به سرزمین های فقر زده با  زیر ساخت از بین رفته، مدارس ، بیمارستان ها و وسایل آسایش عمومی ویران شده تبدیل گشته اند .

آمریکا تا زمان حادثه دمشق ، از  تحقیق مستقل توسط بازرسان سازمان ملل پشتیبانی کرد.لیکن وقتی بازرسان سازمان ملل برای تحقیق رفتند ، جو بایدن معاون رئیس جمهوری و جان کری وزیر خارجه ، علنا اظهار داشتندکه در صورتی که بین نتایج تحقیقاتی بازرسان سازمان ملل و سرویس های اطلاعاتی آمریکا ، اسرائیل ، انگلیس و فرانسه ، تناقضی وجود داشته باشد آمریکا بدون کوچکترین تردیدی ، باید یافته های خود را مبنای عمل خود قرار دهد.

ژنرال مارتین دمپسی ، رئیس ستاد ارتش اوباما ، اخیرا گفته است :

« استفاده از نیروی نظامی آمریکا می تواند توازن نظامی را دگرگون سازد ، ولی نمی تواند اساس مسائل قومی تاریخی ، مذهبی و قبیله ای که موجب این درگیری هاست را حل کند». رهبران نظامی آمریکا ، علاقه چندانی به وارد شدن به  در گیری ایکه مانند بسیاری از درگیری ها فاقد هدف های تعریف شده روشن است  و ممکن است که ارتش آمریکا را در افول روحی دیگری در خاور میانه فرو ببرد را ندارند.

اگرچه دولت آمریکا نا امیدانه در جستجوی مشروعیت بخشیدن به حمله نظامی تنبیهی در سوریه است ، ولی از نظر دیپلوماتیک با توجه باینکه انگلیس  نیز به آلمان و ایتالیا پیوسته است و ناتو حاضر نیست که بدون تایید شورای امنیت  سازمان ملل از اقدام نظامی آمریکا پشتیبانی کند ، کاملا منزوی شده است.آندرس راس فوخ راسموسن ، دبیر کل  دانمارکی ناتو که متمایل به  آمریکا است ، اخیرا تایید کرده است که ناتو متعهد به یک راه حل دیپلوماتیک است.۲۸عضو ناتو فاقد اتفاق نظر هستند که پیش شرط درگیری ناتو در خارج است.دبیر کل سازمان ملل نیز گفته است که شورای امنیت سازمان ملل ، اقدام نظامی را مورد تایید قرار نخواهد داد و بنابراین  به تلاش های خود برای برقراری صلح ، مسلما ادامه خواهد داد.

 مدتی است که حرکت هائی برای بسیج بین المللی یک ائتلافی  که مایل به پشتیبانی از مداخله نظامی    در سوریه هستند،  در جریان است. در اوایل این هفته ، وزیر خارجه ترکیه اعلام کرد که ۳۶ تا ۳۷ دولت ابراز آمادگی برای حمایت سیاسی  از چنین مداخله ای را کرده اند.این دولت ها با توجه باینکه از نارضائی مردم خود در حمایت از این اقدام نگرانند ، تاکید داشته اند که اسمشان علنی نشود ، احتمالا بخاطر این  بوده که باید پاسخگوبوده و شفافیت سیاسی را  مراعات بکنند.

یک هفته پیش بنظر می امد که دولت آمریکا  آماده حمله هرچه زود تر به سوریه است.لیکن میل به  این حمله فاقد یک عنصر حیاتی در معادله جنگ بود .پرزیدنت اوباما همچنان اصرار داشت که تصمیم به جنگ نگرفته است، در حالی که چهار سگ جنگ پرست ،یعنی جو بایدن ، جان کری ، دیوید کامرون و ویلیام هیگ ، همچنان رو به ماه وق وق می کردند. در حال حاضر ، دیوید کامرون و ویلیام هیگ ، قربانی دموکراسی پارلمانی انگلیس شده و به کناری پرتاب شده اند. اوباما هنوز از حمایت فرانسوا هولاند بر خوردار است که که مانند اوباما ، بر پایه پلاتفورم ضد جنگ انتخاب شدند ، و بنظر می رسد که آماده پشت کردن به پایگاه رأی خود هستند.

اوباما فاقد حمایت جدی برای مداخله نظامی است.افکار عمومی مردم آمریکا بشدت مخالف دخالت نظامی دیگری در خاورمیانه است.اوپوزیسیون حزب جمهوریخواه ، نگران اینست که حتی مداخله نظامی محدود، نتایج معکوسی ببار آورده و باعث انزوای بین المللی و دردسر برای آمریکا گردد.در تمامی اروپا و ازجمله در فرانسه ، ونیز در خاورمیانه ، افکار عمومی مردم ، مداخله آمریکا را توامٔ با خطرات زیادی ارزیابی می کنند.اتحادیه عرب بعد از منازعات درونی زیاد ، موضع مداخله گرانه ای را اتخاذ کرده است.بویژه مصر و دولت های کوچک همسایه سوریه ، نظیر اردن و لبنان ، میخواهند از سرایت آتش به کل منطقه اجتناب شود.جنگ طلبی شدید ، اخیرا جای خود را به ارزیابی فکر شده و تقلیل آن به ضربه «سمبولیک» آمریکا داده است.

 

پاکس آمریکانای اوباما .

بحران سوریه ، بنحوغیر منتظره ای اهمیت مرکزی شورای امنیت سازمان ملل برای تصمیم گیری در مورد مسائل جنگ و صلح را نشان داده است.در عصر نارضائی و بی ثباتی شدید سیاسی و مالی ، حکومت هائی که  در مسائل مربوط به جنگ وصلح، افکار عمومی را نا دیده بگیرند ، ممکن است که سرشان به سنگ بخورد.مدت ها دیوید کامرون چنان حرف می زد که انگار نماینده صددر صد افکار عمومی مردم است.او ناگزیر بود که دریابد که فاقد پایگاه قدرت مردمی است و فقط خود و افکار راست سفت وسخت را نمایندگی می کند.

بدلیل اینکه دبیرکل سازمان ملل بشکل مبهمی تاکید کرده است که گزارش سازمان ملل که بی صبرانه منتظر آنند ، فقط باید به مساله استفاده از سلاح های شیمیائی محدود باشد ، و نباید به این امر بپردازد که چه کسی آنرا بکار برده است ، گزارش ، بهانه جنگی  روشنی به آمریکا و دار ودسته برادران شکست خورده وی فراهم نخواهد ساخت.آشفتگی ، بی اطمینانی ، گمانه زنی های بی پایان و مشاجره ، نتیجه آن خواهد بود.

بهترین سناریو برای کنگره آمریکا این خواهد بود که از الگوی پارلمان انگلیس الهام گرفته و درخواست اوباما برای مداخله سمبولیک ، با احتمال بی ثباتی هرچه بیشتر در سوریه و منطقه،را رد کند.

حال آیا یک مغازه  بسته خراب و فاسد و از کار افتاده می تواند خود را به عامل دموکراسی تبدیل کند؟

 

 

دو موضوع در حمله به سوریه

Rami.G.Khouri

31Aug.2013

Global Agent

بیروت- بسیار شگفت انگیز است که آدم  در ظرف یک دهه ، باز شاهد  بحث و گفتگو هایی در دنیا   باشد که ایا کشورهای غربی از برتری نظامی خود برای حمله  به کشورهای  عربی استفاده کنند یا نه  ! منظور  کشورهای عربی ایی است که از نظر آنان    با "نورم های بین المللی " سازگاری ندارند ! بعد از تجربیات عراق ، لیبی ، افغانستان ، مالی  و استفاده  جهانی از هواپیماهای بدون سرنشین و افراد مشکوک به پیکار جویان القاعده ، ما اکنون ما شاهد مباحثات پرحرارت در دنیا در مورد عقلانیت ، کار آیی و مشروعیت حمله به هدف هایی تحت رهبری آمریکا هستیم.

مشاهده بهترین جنبه دموکراسی غربی در عمل که خود را در رد در خواست نخست وزیر انگلیس برای پیوستن به حمله آمریکا به سوریه  ، و نیز در تردید بسیاری از اعضای کنگره آمریکا و زیر سوال بردن اعتبار اقدام دولت آمریکا از طرف زنان  ،خود  را  نشان داد ، دلگرم کننده است . تعجب آور نیست که  دولت باراک اوباما صحبت از این می کند که برای حمله احتیاجی به  تایید کنکره وجود ندارد  ، و  بنظر می رسد که مصمم است که  حمله به سوریه  را چه با تایید و چه بدون تایید کنگره و چه با همراهی و چه بدون همراهی شرکای غربی خود پیش ببرد.

بنابراین ممکن است که در روزهای آینده به بینیم که دهها موشک آمریکایی بر هدف هایی در در سوریه  فرو می افتنند و بدنبال آن بحث های پر حرارتی درطرفداری یا مخالفت با  این اقدام نظامی آمریکا  در می گیرد! در دهه گذشته ما چندین بار شاهد این چنین سناریو هایی بوده ایم و چه بسا در سال های آینده باز شاهد چنین گفتکو هایی ( احتمالا  در باره ایران ، سودان ، افغانستان و پاکستان ) باشیم. شاید مناسب باشد که قدمی پای خود را از این  فضای مه آلود درگیری بیرون کشیده و لحظه ای بر موضوعات اساسی مربوط به همه طرفین آن متمرکز شویم.

من موضوعات  اساسی مربوط هر دو طرف را  بصورت دو سوی یک سکه  می بینم: ما استفاده جنایتکارانه اسلحه از طرف یک حکومت جنایتکار علیه مردم خود ، بویژه در نقض آشکار اصول و معاهدات بین المللی    راچگونه ارزیابی می کنیم؟ ما همچنین استفاده جنایتکارانه از طرف یک حکومت علیه کشورهای دیگر را ، حتی حکومت هایی که مردم خود را می کشند ، در نبود مشروعیت یک حمایت بین المللی چگونه می بینیم؟ اکثر رسانه های مهم جهانی که چیزی جز رسانه های جامعه سرگرمی  نیستند، علاقه ای به بحث متوازن در باره دو کفه ترازو گذاشتن  اعمال جنایتکارانه رییس جمهور سوریه و اعمال جنایتکارانه رییس جمهور آمریکا  را ندارند.  ولی ما باید چنین بکنیم ، اگر ما واقعا می خواهیم که وقوع حملاتی از جانب کشورهای غربی به کشورهای عربی و هر رژیم دیگری که در جنوب ، مردم کشور خود را با مصونیت تمام بقتل می رساند.

باراک اوبامای محتاط اکنون بطرف روش سیاسی همیشگی روسای جمهور آمریکا لیز خورده است که با ضرورت رو برو شدن و پاسخ گفتن به مساله سیاسی  در باره منطقه ای بسیار پیجیده  مواجه بودند ، که فرسنگ ها با کشور آنها فاصله داشت و نسبت به آن نیز بیگانه بودند. این همان سیاستی است که در زبان سیاسی به " لگد زدن به کون خر " معروف است.آمریکا از برتری نیروی نظامی  وتکنولوژیک خود برای ریختن موشک های پرقدرت علیه کشورهای عملا بی دفاعی نظیر عراق و افغانستان و سوریه و پاکستان و سودان و یمن استفاده می کند.هدف آمریکا اینست که به مردم این کشورها درس هایی بدهد که هرگز یادشان نرود و آنان را به همراهی با نورم های بین المللی رفتار متمدنانه وادارد ، و لی چه بسا که واشنگتن نه نه نتایج آعمال خود را می فهمد و نه آنهارا کاملا  محاسبه وسبک و سنگین کرده است.

ابلهانه ترین استدلالی  که آمریکایی ها برای توجیه این اقدامات خود بعمل می آورند ، چنین است:

الف.) آمریکا بعنوان بزرگترین و اخلاقی ترین قدرت لیبرال ، باید وظیفه اجرای اصول و قوانین بین المللی را در صورتی که امکان  اقذام جمعی با سدی رو برو شده باشد ، برعهده گیرد.

ب.) وقتی که آمریکا به کشوری او لتیماتوم می دهد، نباید به آن بی اعتنا بود و  به اولتیماتوم  آمریکا باید احترام گذاشت . باراک اوباما وفتی که می گفت که بکارگیری سلاح های شیمیایی خط سرخی است که اسد نباید از آن عبور کند ، همین تیت را در سر داشت. " اعتبار" آمریکا در وسط خواهد بود  و  واشتگتن باید به اسد حمله کند تا به دیگران نیز بفهماند که به آمریکا باید احترام بگذارند و از فرامین آن در وضعیت های مشابه در آینده اطاعت کنند.

من امیدوارم که  کاخ سفید عده ای روانشناس سیاسی استخدام کند تا به آمریکایی ها کمک کنند که بفهمند چرا بعد از بکار گیری این ضرب و زور و حملات موشکی علیه یک دیکتاتور بی اعتنا در جنوب ، دیکتاتور بعدی به همان شاخ و شانه کشیدن های قبلی علیه آمریکا را ادامه می دهد و کاملا  توانایی نظامی آمریکا وتعهد وی حفظ اعتبار خود را نادیده می گیرد.  در آن صورت آیا ممکن خواهد شد که آمریکایی ها بفهمند که سیاست لگد زدن به به کون خر ، بیشتر ازروی یک  ترس روحی است و آمریکایی ها نفس راحتی خواهند کشید، بی آنکه خیلی دنبال وادارکردن این   دیکتاتور ها  با همسازی با اصول مهم نورم های بین الملی و ارتقاء آنها بگردند؟

من شک دارم که مخالفت بسیار بالا با حمله به سوریه( بیشتر از 70 در صد مخالف حمله هستند)  و رد حمله به سوریه از طرف پارلمان انگلیس ، درس هایی باشند که  آنها در طی سال های طولانی از لگد زدن خود به کون خر  در جنوب یاد گرفته باشند و بار ها و بار ها همان روش پیشین خود را تکرار کرده اند ، هرچند که بار ها شکست مزمن خود را در عمل تجربه کرده اند. با اینهمه باز مهم است که ما بطور جمعی مساله قانونی و اخلاقی  بودن  حملات یک جانبه آمریکا و دیگر قدرت ها را به کشورهایی در جنوب ، بدون تایید شورای امنیت ، مورد بررسی مجدد قرار دهیم.

این گفتمان نه فقط به کشتار سوری ها  توسط سوری ها ، بلکه به حملات دلبخواهی  آمریکا به هر کشوری در جهان نیز صادق است.

 

 

 

 

    

کشتار غیرنظامیان کرد توسط" جبهه النصره" در سوریه  

 

Rozh Ahmad 28 Agust 2013

Open Democracy

جبهه النصره که بخشی از شبکه وابسته به القاعده در سوریه  بشمار می رود ، متهم به آغاز یک جنگ فرقه ای علیه شهروندان غیر نظامی در منطقه کرد نشین در شمال سوریه است و جنگ در منطقه بسرعت در حال شتاب گیری است که بر اثر آن صد ها زن و کودک کرد بقتل رسیده  و سر عده ای ازآنان توسط افرادجبهالنصره  از تن جد شده است  که ازطرف مقامات اوپوزیسیون سوری ، شاهدان عینی و قربانیان حمله مورد تایید قرار گرفته است.

فعالین حقوق بشر در منطقه کردستا ن سوریه  تایید کرده اند که 45  غیرنظامی که غالبا زن و کودک بودند ، در خانه های خود توسط  جهاادی های  جبهه النصره  در تل ابیاد ، تل حصیل و تل آرعا ن در فاصله 28 ژوئیه  تا دوم اوت 2013    بصورت جمعی بقتل رسیده اند .

حمزه الیامه که یک  فعال حقوق بشر  سوری -آرمنی است  وبرای هلال سرخ کردستان  سوریه کار می کند ، و در حال حاضر در مرزکردستان سوریه با عراق مستقر است ، می گوید:

"   ما به چند زن کرد را که توسط جهادی های جبهه النصره مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بودند ، کمک کردیم که   از مرز کردستان سوریه به عراق عبور کنند و پاره ای از آنان گفتند که قبل از اینکه آنان مورد تجاوز جنسی دسته جمعی توسط جهادی های تفنگ بدست   قرار گیرند، سر شوهران آنان را از تن جدا کردند" .

یکی از قربانیان می گوید "جهادی ها با شلیک گلوله  به خانه حمله کردند و سپس بطرف من آمدند و تفنگ را بطرف من نشانه رفتند و مرا مجبور به امضای کاغذی کردند که ظاهرا یک سند مذهبی بود دال بر اینکه " من به " ازدواج این جهادی "  در می آیم . و همه  این تفنگ بدستان قبل تجاوز این برنامه را یکی بعد از دیگری  تکرار می کردند تا اینکه من بیهوش افتادم " .

اوحاضر نشد که نا مش در گزارش ذ کر شود  ، و اظهار داشت که " من نه فقط از جهدی ها وحشت دارم ، بلکه همیشه با انگی بر پیشانی خود در جامعه زندگی خواهم کرد و مردم خواهند فهمید که من موردتجاوز قرار گرفته ام و هیچ چیزی دیگر برای من عادی نخواهد بود ، دیگر همه چیز برای من غیر عادی خواهد بود و وضع من واقعا بد شده است".

فعالین حقوق بشر کرد اورا در بین پناهندگان در مرز کردستان سوریه در روستای طاوس یافتند که در شمال سوریه واقع شدهاست. او جزو 25000   کرد سوری است که از ناچاری به منطقه خود مختار کردستان عراق سرازیر شده اند.

تراژدی کردستان سوریه ، سرانجام بعد ازاینکه وسایل ارتباط جمعی دولت ایران این گزارش ها  در مورد قتل عام غیر نظامیان را مورد تایید قرار دادند و تصاویری از این کشتار ها را منتشر کردند ، توانست به رسانه های بین المللی راه یابد. فیلم های تصویری نشان می داد که چگونه این جهادی ها ، خانه های کرد  ها را در ناحیه تل ابیاد منفجر می کردند.

سرگی لاوروف ، وزیر خارجه روسیه ، شورای امنیت سازمان ملل را مورد انتقاد قرار داده است که  از محکوم کردن حمله به کرده در سوریه توسط " تروریست ها اکراه از خود نشان داده است ".

خالد عیسی ّ، نماینده  " حزب اتحاد دمئکراتیک " کردستان سوریه "  و نماینده اوتلاف  وسیعتر سوریه بنام " شورای هم آهنگی  نیروهای تغییر دموکراتیک  رد سوریه" (NCC (  می گوید :در شش ماه گذشته ، جنگجویان النصره ، خانه های کرد ها را به آتش کشیده اند ، غیر نظامیان را بی تمایز به قتل رسانده اند و آنان بطور روزمره به ربودن کرد ها در سر تاسر سوریه  با کمک عناصر نظامی ترکیه و کمک های پزشکی در محل ادامه می دهند".

او می گوید که پیکار جویان النصره ، همه را از زن و بچه می کشند و گزارش تجاوز به زنان کرد در طی حمله به مناطق کرد رامورد  تایید قرار می دهد، همانگونه که همین کار را  آنان در دیگر مناطق سوریه مرتکب میشوند.آنان معتقدند که تجاوز به زنان در هر منطقه ای و در رابطه با هر گروه قومی که از دید آنان " کافر" شمرده می شوند ،  از نظر دینی کاملا مجاز است. آنان اکنون غیر نظامیان  کرد را مورد هدف قرار داده اند ، زیرا عده ای از ملا ها ئ مفتی های افراطی ، اخیرا کرد ها را در ردیف بی دین ها و کفار قلمداد کرده اند.

جمیل خیرو، یکی از ساکنین شهرک تل ابیاد در منطقه کرد سوریه ، که یکی از کشتار های کرد در آن منطقه رخ داده است، در یک گفتگوی تلفنی  می گوید که : "  بعنوان نمونه وقتی که پیکار جویان النصره ،  به مناطق کردی نظیر تل ابیاد حمله می کنند، امام های عرب توسط بلند گو ها ی مساجد اعلام می کنند که هر کمکی که می توانید ، برای حمله جهادی ها علیه کرد ها انجام دهید".

خیرو ادامه می دهد که آنوقت خیلی از سکنه عرب نیز آنچه را که امام ها گفته اند عمل می کنند و فکر می کنند که این فریضه دینی آنهاست. آنها  ما کرد ها را در تل ابیاد مورد حمله قرار دادند ، زیرا امام ها فتوا صادر کرده بودند که کشتن کرد ها و مصدره اموال و به اسارت گرفتن زنان و کودکان آنان از نظر دینی حلال و مجاز است.  شنیدن این قبیل فتوا ها در بیخ گوش خانه خود در شهرک کوچکی مثل تل ابیاد واقعا و حشت انگیز است.

مقامات کردی سوریه ، بخاطر آنچیزی که در سوریه اتفاق افتاده است ، ترکیه را ملامت می کنند و میگویند که ترکیه فقط نگران این است که پیشروی کردهای سوریه روی کرد های سرکوب شده ترکیه اثر بگذارد.

هم " حزب اتحاد دموکراتیک" و هم NCC باین نظر هستند که شواهد زیادی دال بر کمک نظامی ترکیه در کمک به کروه های افراطی مرتبط با القاعده وجود دارد. او اضافه می کند که بر اساس ارقامی که آنها در اختیار دارند ، فقط در دو هفته گذشته ، بیش از 1200 غیر نظا می کرد   در روژاوا ( کردستان سوریه) ربوده شده است و ممکن است تعداد این آدم ربایی ها از این نیز بیشتر بوده باشد ، چرا که آدم ربایی و کشتن کرد ها بیک امر روزمره ای تبدیل گردیده است و این عناصر افراطی از طریق ترکیه وارد سوریه می شوند.

حمله به شهروندان غیر نظامی کرد ، در پی درگیری های خشن طولانی یین گرو های مرتبط با القاعده و میلیشای کرد ( واحد های دفاع مردمی) یا YPG شدت یافته است.

میلیشای YPG   که غالبا از زنان تشکیل کردیده است ، اکنون  تنها نیروی نظامی توانا برای رو یا رویی با کروه های مرتبط با اتقاعده ، چه در ارتش سوریه و چه در متطقه کردستان هستند.

تعدادرزمندگان YPG  حدود 50000 نفر تخمین زده می شود. رهبری مشترک زن ومرد  این واحد ها مدعی هستند که  سیستم رهبری آنها بشکل دموکراتیکی ازبین کرد های سوریه ، و از جمله آسوری ها ، ارمنی ها و عرب ها انتخاب می شوند تا از خود دربرابر فاجعه جنگ داخلی سوریه دفاع کنند.

آنها همچنین مدعی هستند که آنان همزمان درگیر چنگ با نیروهای القاعده ِ النصره و ارتش بشار الاسد در حلب و شیخ مقصود و الاشرفیه هستند.

آخرین اقدام آنها ایجاد "گردان خواهران و برادران عرب " بوده است که صد ها تن از اعراب سوری ساکن مناطق کرد نشین  و جلب را بخود جلب کرده است.

کرد ها اکنون به هدف  اول حمله گروههای جهادی  در سوریه تبدیل شده اند.حتی مقامات کردی که هفته گذشته برای مبادله زندانیان النصره  با شهروندان غیر نظامی کرد رفته بودند، بنا به خبر های واصله ، سر بریده شده اند. یک بمب انفجاری کاشته شده در یک ماشین، اوایل همین ماه گذشته ، عیسی هوسو ، از مقامات شناخته شده PYD  در قمیشلو  را  که عضو رهبری شورای عالی کرد  در سوریه نیز بود ،بقتل رساند. در مرز شرقی شهرک درک، 7 رزمنده PYG در نقطه کنترل توسط یک عمل انتحاری کشته شدند. همچنین در شنبه گذشته ، بین جبهه النصره و رزمندگان YPG بوقوع پیوسته است ، که  باتلفات سنگینی همراه بود.

تاکی نیرو های طرفدار کرد  PYG  وYPD توان مقابله با گرو های جهادی مرتبط با القاعده  در سوریه را خواهند داشت ، سوالی است که پاسخ روشنی برآن نمیتوان  داشت. دلیل آن این است که تحولات در مرز شمال شرقی با چنان سرعتی در حال گسترش است که عواقب آنرا نمی توان پیش بینی کرد.

تردیدی نیست که نبرد در منطقه کرد سوریه نشان خواهد داد که آیا نیروهای میلیشای سازمان یافته جوانان و زنان طرفدار کرد PYG در برابر نیروهای مرتبط با القاعددر سوریه   و هرجای دیگری در خاورمیانه را خواهند داشت یانه؟

 

 

 

 

 

بررسیِ دلایلِ جنگ افروزیِ ایالاتِ متحده‌ی آمریکا علیه سوریه

نویسنده‌گان : دیوید نورت و الکس لنتیر

برگردان: ملیحه

ادعای استفاده از سلاح‌های شیمیایی توسطِ دولتِ سوریه علیه مردم در هفته‌ی گذشته باعث شد تا آمریکا و متحدان اروپایاش هر چه سریع‌تر در موردِ حمله به سوریه اقدام کنند. در همین راستا رسانههایی که بایستی چنین جنگِ منفوری را برای عموم پوشش دهند سخت مشغول کارند.

دلایلِ رسمیِ اعلام شده برای این حمله  در واقع مجموعه‌ای از دروغهای اثبات نشده و  بهانههای مختلف‌ هستند که هدف‌ِشان توجیه کردنِ سیاستی است که مدت‌هاست طرح‌اش ریخته شده.

دلایلِ واقعیِ این جنگ فقط در صورتی قابلِ درک هستند که از دیدگاهِ جغرافیای سیاسی اقتصاد و بحران‌های اجتماعیِ آمریکا و دیگر شرکای سرمایه دار‌ی‌اش و تمامی دنیای امپریالیست به عنوانِ یک سیستمِ واحد به آن نگریسته شود.

اولین دلیل: از دیدگاهِ جفرافیای سیاسی طرحِ  طولانی مدتِ حمله به سوریه یکی دیگر از قدم‌هایی‌ست که از زمانِ فروپاشیِ اتحادِ جماهیرِ شوروی در سال 1991واشنگتن به آن فکر می‌کرده است .طرحی برای کوبیدنِ میخِ قدرت از طریقِ جنگ. از آن‌جایی که ایالات متحده‌ی آمریکا با  خطرِ از دست دادن قدرت مطلقه‌اش در دنیای اقتصاد  مواجه بوده بهترین راهِ حل برای تحکیمِ دوباره‌ی قدرت‌اش را راهِ حلِ نظامی دانسته. از همان سال 1992 بخشِ مشاوره‌ی طرح‌های امنیتیِ پنتاگون خاطر نشان کرده بود که سیاستِ ایالاتِ متحده‌ی آمریکا بر مبنای جلوگیری از هر قدرتی است که بتواند رقیبی برای آمریکا محسوب شود. از سال 2002 استراتژی امنیتِ ملیِ آمریکا نیز بر پایه‌ی پیشدستی در جنگ برای حصول به این هدف بوده است.

چهره‌ی تماما نظامیِ آمریکا در جهان برخاسته از سیاستِ واشنگتن در حفظِ  قدرتِ استیلای خود نه تنها بر خاورِ میانه که بر کلِ سرزمینهای اوراسیا  است.

 

در سال‌های اخیر نوشتههای اواخرِ قرنِ نوزدهم و اوایلِ قرنِ بیستم سر هالفورد مکیندر استراتژیست امپریالیست دوباره یکی از متونِ اصلی برای خطِ مشی‌سازانِ وزارتِ کشور پنتاگون و سیا شده است

کتب و مقالاتِ بسیاری در مجلاتِ علمی و دانش‌گاهی در این سال‌ها به چاپ رسیده که به بررسیِ آن‌چه مکیندر" جهان جزیره"  نامیده پرداخته اند. منطقه ای که از مرزهای شرقیِ آلمان تا مرزهای غربیِ چین امتدا دارد. منطقه‌ای که به نظر می‌رسد از اهمیتِ خاصی برای آمریکا و متحدانِ اروپایاش بر خوردار است.

 

آن‌چه از مطالعاتِ اخیر به‌دست آمده نشان می دهد که: " این منطقه‌ی وسیعِ اوراسیا بایستی درمرکزِ توجهِ برنامههای استراتژیکِ غرب قرار گیرد. بدین دلیل که برای معکوس  و متوقف کردنِ روندِ نوظهورِ اضمحلالِ غرب شناختِ بهتر از روابط ژئوپولتیکِ (جغرافیای سیاسی) اوراسیا و نزاع‌ها  و تلاش‌های هماهنگ در آن‌جا بسیار ضروری ست. "

بنابراین استراتژیِ امپریالیستیِ  قدرت برتر بودن زمانی محقق می‌شود که بتواند با  قدرت‌هایی که مانع این استراتژی هستند بجنگد.

به همین منظور برای تسلط بر اوراسیا کش‌مکش‌های دامنه‌دار با روسیه و چین اجتناب‌ناپذیر است.

از دهه‌ی 1990 جنگ‌های تجاوز طلبانه در بالکان خاورمیانه و آسیای مرکزی که به‌وسیله‌ی ایالاتِ متحده‌ی آمریکا هدایت شده بودند همه‌گی بخشی ازرویای تسلطِ  بی‌چون و چرای ایالات متحده بر تمامی جهان را رقم زده اند.

واقعیت این است که سلطه‌ی جهانی جز با جنگ محقق نخواهد شد. جنگی که بهایاش جانِ میلیون‌ها نفر و محتملا نابودیِ کره‌ی زمین است. البته چنین بهایی واشنگتن را از درگیر شدن در جنگ نمی‌هراساند.

استراتژی سلطه‌ی امپریالیسم شاید جنون‌آمیز باشد ولی تاریخ شاهدِ ادولف هیتلر هم بوده که البته در مقامِ مقایسه اهدافِ ژئوپولوتیکِ او بسیار محدودتر از جاه طلبی‌های امپریالیستِ آمریکا بوده است.

نزدیک به 80 سالِ پیش تروتسکی در تحلیلِ سیرِ تکاملیِ امپریالیسمِ آمریکا نوشت: " برای آلمان فقط سازمان دادنِ اروپا مطرح بود ولی ایالاتِ متحده‌ی آمریکا باید تمامِ دنیا را سازمانده‌هی کند ".

همان‌گونه که در حالِ حاضر نیز قدر‌ت‌های اروپایی برای سیراب کردنِ جاه طلبی‌های امپریالیستیِ خود بهترین راه را گره خوردن آینده‌شان با برنامههای پنتاگون می‌دانند. آن‌ها امیدوارند که از طریقِ شراکت در تجاوزاتِ آمریکا بر چپاولهای خود نیز مهرِ قانونی بزنند وشاهدِ این امر نیز  جنگ‌های فرانسه در افریقا است.

دلیلِ دوم: اقتصادی

دنیای سرمایه‌داری در پنجمین سال از عمیق‌ترین  بحران‌های‌اش پس از آن رکودِ عظیمِ جهانی به سر می برد. دنیای سرمایه‌داری باعثِ رکودِ اقتصادی نرخ بالای بی‌کاری و سقوطِ  بی‌رحمانه‌ی استانداردهای زندگی شده است. هرچه  موقعیتِ  اقتصادی (همراه با قروضِ سر به فلک کشیده سقوطِ ارزشِ پول و تشدیدِ رقابت‌های جهانی ) وخیم‌تر شود به همان میزان سیاست‌های خارجیِ بی‌پرواتر و خشن‌تری را مطالبه می‌کند.

رکودِ عظیمِ جهانی مربوط به دهه‌ی 1930 منجر به جنگِ جهانی دوم شد. چرا که قدرت‌های امپریالیستی از طریقِ جنگ بهدنبالِ راهِ حلی برای امراضِ سرمایه‌داری می‌گشتند. به همین منوال بحرانِ عظیمی که از سال 2008 شروع شده ما را به جنگِ جهانیِ سوم سوق می‌دهد. اشکالِ مختلفِ اقتصادِ انگلی که با پروسههای مالیِ (مالیات) جهانی همراه شده و در آن ثروتِ بخشِ کوچکی از اجتماع از بریدنِ گوشِ بخشِ عظیمِ جامعه حاصل می‌آید مکمل‌های طبیعیِ خود را در سیاستِ خارجی می‌یابد. سیاستهایی که او را از طریقِ جنایاتِ بیرحمانه به مقصدش نایل می‌کند.

ایالاتِ متحده عملا سازمانِ ملل را به کناری رانده و بدون اجازه‌ی شورای امنیت و در حالی‌که روسیه و چین از حقِ وتوی خود استفاده کرده‌اند اقدام به جنگ می‌کند. و این اقدام حتا بیش‌تر از  تهاجمِ دیکتاتورِ ایتالیا به  حبشه در سال 1935به اعتبارِ این سازمان خدشه می‌زند.

 

دلیلِ سوم: تمامیِ کشورهای امپریالیستی با بحران‌های شدیدِ اجتماعی روبه‌رو هستند که حاصلِ نابرابریهای اجتماعی و تقابلِ طبقاتی است. در ایالاتِ متحده جایی که ده درصد از ثروت‌مندترین افراد نزدیک به سه چهارمِ ثروتِ جهان را در دست دارند و یک درصدِ صدرنشین نیمی از این ثروت را در انحصارِ خود دارند شهروندان مجبور به تحملِ بارِ سنگینِ شرایطِ  بیرحمانه هستند.

در اروپا اتحادیه‌ی اروپا در میان تنش‌های فزاینده ما بینِ قدرت‌های اروپایی و مشکلاتِ شغلی و استانداردهای زنده‌گی خرد می‌شود و نمونهاش در فروپاشیِ اجتماعیِ یونان قابلِ مشاهده است. در اروپا هم همان منوال ادامه دارد هر چه دامنه‌ی کش‌مکش‌ها بین دولِ اروپایی بیش‌تر شود قدرت‌های اصلیِ اروپایی بیش‌تر به سیاستهای برون مرزی برای بیرون رفتن از این مخمصه تمایل پیدا می‌کنند.

قدرت‌های امپریالیستی هر چه بیش‌تر و بیش‌تر به جنگ به مثابه‌ی وسیله‌ای برای پریشان کردنِ اذهانِ عمومی استفاده می‌برند. تا شاید از این ره‌گذر از افشای جرایمِ‌شان علیه مردم جلوگیری کنند.

زما‌ن‌بندیِ این جنگِ اخیر اشکارا با بحران‌های سیاسی ناشی از افشاگریِ ادوارد اسنودن در ارتباط است. افشاگری‌ای که پرده از جاسوسیِ غیر قانونی و گسترده‌ی ایالاتِ متحده و قدرت‌های اروپایی علیه شهروندا‌ن‌ِشان پرده برداشت.

جنگ افروزانِ امپریالیست از روشنفکران نیز به عنوانِ ابزار بهره می‌برن .آنٰ‌‌ها ابزاری می‌شوند برای  افشا و  تنش‌های اجتماعی در میان کانالهای بی‌مصرف و مخرب ِ جنگ.

 

اما قرنِ بیستم می‌آموزد که طبقه‌ی حاکم  راهِ برون‌رفتِ خویش را از بحران‌های سرمایه‌داری در سرِ میزهای جنگ جست وجو نکند. رفته رفته آن‌ها در می‌یابند که شرط بندی‌های تاریخی علیه آن‌ها بوده و به قمارِ بدی دست زده‌اند.

جنگِ سوریه هم‌چون جنگِ عراق و افغانستان فقط و فقط  مرگ و رنج در ابعادِ گسترده‌تری را رقم خواهد زد. به بحران‌های اقتصادی و سیاسیِ بیش‌تری دامن خواهد زد و جامعه‌ی بشری را به وقایعِ مصیبت‌بار نزدیک‌تر خواهد کرد .

در عینِ حال راهاندازیِ جنگ علیه یک کشورِ کوچک نه تنها بر سبعیت  بر بلکه

ورشکسته‌گیِ سرمایه‌داریِ آمریکا و اروپا و کلِ سیستمِ جهانِ مبتنی بر استثمار و غارت شهادت می‌دهد.

 

 

تنها راهِ رهایی از خو‌ن‌ریزیهای بیش‌تر پایان دادن به قدرتِ سرمایه‌داری و امپریالیسم از طریقِ مبارزه‌ی متحدانه‌ی  طبقه‌ی کارگر برای پیروزیِ انقلاب سوسیالیستیِ جهانی است.