نکاتی در مورد مراسم یادمان کشتار ٦٧ در تورنتو

سیامک ستوده

محکومیت کشتار 67 توسط دولت های سرمایه داری و دست راستی مثل کانادا امری مثبت است. چرا که جمهوری اسلامی را منزوی و سرنگونی آنرا تسریع میکند.

شرکت مقامات لیبرال و محافظه کار در مراسم کمپین یادمان کشتار 67 اشکالی ندارد. چرا که بر دامنه تاثیر آن می افزاید.
دولت کانادا مخالف مجازات اعدام است. از اینرو محکومیت کشتار 67 توسط نمایندگان آن امری طبیعی، قابل انتظار و قابل قبول است.
مگر ما بارها از دولت کانادا نخواسته ایم که سفارت ایران را تعطیل کند. حالا که کرده چرا پشتیبانی از آنرا گناه می دانیم؟
اینها بخشی از دلایلی است که مؤتلفین با مقامات لیبرال و محافظه کار رژیم سرمایه دار و امپریالیست کانادا بر سر برگزاری مراسم یادمان کشتار 67 در تورنتو، و در توجیه عمل خود، می آورند.
قبل از هر چیز اجازه دهید این نکته را روشن کنم که طرف خطاب من در این نوشته بهیچوجه گروه ها و دار و دسته های آشکار بورژوایی مثل سکولارهای سبز، حقوق بشر و دموکراسی برای ایران، و امثالهم نیست. ائتلاف این گروه ها با احزاب بورژوایی و دست راستی کانادائی در مبارزه با جمهوری اسلامی امری طبیعی بوده و هرگونه انتظاری جز این، از این دار و دسته ها امری نادرست و غیر منطقی است. اصولا جایگزینی یک دولت سرمایه دار هماهنگ با نظام امپریالیسم جهانی بجای دولت اسلامی در ایران، خواست مشترک این گروه ها و دولت های امپریالیستی غرب را تشکیل می دهد و تناقضی میان اهداف و مطالبات آنها در مورد ایران وجود ندارد. از همین رو، خواست همدستی با دولت ها و قدرت های امپریالیستی برای احزاب بورژوائی در اپوزیسیون در مبارزه با همتای اسلامی شان منطقی ترین و ممکن ترین راهِ از میدان بدر کردنِ جمهوری اسلامی، با در نظر گرفتن منافع آتی طبقاتی شان می باشد و جز این راهی برای آنها متصور نیست.
بنابراین، مسئله اینکه آیا می توان با احزاب و قدرتهای سرمایه دار و ضد انقلابی برای پیشبرد امر مبارزه با جمهوری اسلامی، به صرف اینکه این همکاری امر سرنگونی را تسریع می کند، اشتراک عمل داشت یا نه، تنها می تواند موضوع بحث و جدل با نیروهایی باشد که به مبارزه با سرمایه داری بعنوان امری هویتی و تلاش برای حفظ استقلال طبقاتی طبقه کارگر بعنوان یک وظیفه روتین اعتقاد داشته و پای بند می باشند.
اما قبل از هر چیز برای آنکه گرد و غبارهای مخدوش کننده در اطراف بحث به کناری رفته، هسته اصلی جدل و مباحثه برجسته شود، باید چند مسئله را مقدمتا در رابطه با استدلالات بالا روشن نمود.
اول اینکه همه ما عقیده داریم، همانطور که تشدید تضاد میان صفوف دشمن همیشه به نفع جبهه انقلاب بوده، آنرا تقویت می نماید، طبیعی است محکومیت جمهوری اسلامی توسط هر دولت سرمایه دارِ ارتجاعی و دست راستی نیز میتواند امری مثبت بوده، سرنگونی جمهوری اسلامی را تسریع نماید. بهمین ترتیب تلاش برای وادار ساختن این دولت ها به محکوم نمودن جمهوری اسلامی و بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی نه تنها امری مفید، بلکه یکی از وظایف نیروهای مترقی و انقلابی در خارج کشور می باشد. بالعکس، آنچه که برای امر انقلاب، و سلامت مبارزه انقلابی بی نهایت مضر و زیان بخش میباشد، انفعال و سکوت در مورد افشای انگیزه ی احزاب و دولت های سرمایه دار در اقداماتی است که هرچند بظاهر مردم پسندانه می نمایند، ولی در واقع برای لاپوشانی و پیشبرد منافع ضد مردمی خویش انجام می دهند.
بنابراین، مسئله از دید یک سوسیالیست انقلابی و مبارز ضد سرمایه داری تنها این نیست که آیا مصوبه پارلمان کانادا در محکوم کردن کشتار 67 بعنوان جنایت بر علیه بشریت، یا بسته شدن سفارت به تضعیف جمهوری اسلامی و تسریع سقوطش انجامیده و لذا باید از آن استقبال شود، بلکه در اینست که سوسیالیست ما اگر بخواهد به وظیفه خود در مبارزه وقفه ناپذیر بر علیه سرمایه داری وفا دار مانده و برای یک لحظه هم که شده انرا به طاق نسیان نسپارد، و از اینرو نه یک سوسیالیست در حرف، بلکه در عمل، باقی بماند، آیا باید در امر افشای نیت واقعی دولت و پارلمان کانادا سکوت نموده، همنشینی غیر افشاگرانه و سازشکارانه در مراسم یادمان و هر مراسم مشابه دیگر را به افشای علنی و بی پروای همه جناح های سرمایه از محافظه کار و لیبرال گرفته تا سوسیالیست های نیو دمکرات تر جیح دهد؟ یا ضمن استقبال و شادمانی از هر حمله ای که این یا آن جناح ارتجاعی سرمایه داری به جناح دیگر می کند، بلادرنگ وظیفه خود بداند که توده مردم را نسبت به نیات واقعی آنها بیاگاهاند؟
ما آنقدر درخود نیستیم که اساسا مشکلی با شرکت یک سوسیالیست در این یا آن برنامه، حتی اگر توسط نیروهای ارتجاعی راه اندازی شده باشد، داشته باشیم . اما و تنها بشرط آنکه سوسیالیست ما به بهانه های مختلف مثل بُرد و تاثیر بیشتر برنامه یا جلب جمعیت بیشتر، یا هر دلیل خود فریبانه دیگری، وظیفه افشاگری بیرحمانه نمایندگان سرمایه داری را یک لحظه هم به فراموشی نسپارد، و بهانه های مزبور را وسیله پرده پوشی سازش خود با نیروهای ارتجاعی قرار ندهد. اگر جز این بود شرکت در پارلمان های بورژوایی که نهادهای ارتجاعی بشمار می روند، به صرف تنها و تنها انجام وظیفه افشاگری، مجاز شمرده نمی شد.
سوسیالیست هائی که بخاطر شرکت در مراسم یادمان از همه طرف مورد انتقاد قرار گرفته اند، می توانستند و می بایست، بجای آنکه با سکوت سازشکارانه خود ، مراسم مزبور را دربست تسلیم تبلیغات دغلبازانه نمایندگان سرمایه داری و نمایشات فریبنده آنان کرده، به آلت دست آنها تبدیل گردند، با افشای ماهیت ضد مردمی و جنایتکارانه یک یک آنان، مراسم مزبور را به دادگاه پرشور محاکمه این دغلبازان مبدل می ساختند. دغلبازانی که از یکسو با ژست های فریبنده ی قطع روابط با دولت های تروریست و بستن سفارتخانه های آنها میکوشند خود را، که کمتر از دیگران تروریست نیستند، بعنوان قهرمانان مبارزه با تروریسم اسلامی جلوه دهند، و در همان حال با شرکت در صف اول نماز جماعت و مراسم گشایش مساجد تروریست ها، با خود آنها دست بیعت دهند.
حقیقت اینست که برای بعضی سوسیالیست ها آویختن به دامان بورژوازی و شرکت در ائتلافات با نمایندگان آن به بهانه اتحاد عمل، راه جبرانی برای درمان تنهائی و در حاشیه بودن شناخته شده است. اینروزها کم بگوش نمیرسد که کسانی در پاسخ به این سؤال که چرا در برپائی فلان برنامه ی یادبود با لیبرالها ائتلاف کرده و تریبون سخنرانی را بدست آنها داده اید، این دلیل را می آورند که لیبرال ها آدم می آورند. در حالیکه عناصر و نیروهای اینچنینی چپ بجای توسل به نیروهای ائتلافی بورژوایی باید راه درمان را در مقابله با علل واقعی قرار گرفتن خود در حاشیه جستجو نمایند. مجاز بودن پیوستن هر نیروئی در هر اتحاد عمل، اگر با افشاگری و نقد وقفه ناپذیر گرایش های ارتجاعی درون آن اتحاد عمل همراه نباشد، به چیزی جز دست بالا پیدا کردن گرایشات ارتجاعی و آلت دست مقاصد آنها شدن، همچون نمونه یادمان کشتار 67، نمی انجامد.
هدف از اتحاد عمل، گرد آوری بیشترین نیرو حول خواست های انقلابی و نه هر خواستی است. موفقیت در هر مبارزه را نه صرفا طول و عرض آن مبارزه، بلکه مهمتر از آن، اصالت اهدافی تعیین میکند که آن مبارزه حول آن شکل گرفته و سازمان یافته است.
برای جنبش موسوم به "رژیم چینج" که جنبشی بورژوایی و صد در صد ارتجاعی است، تنها طول و عرض مبارزه و جمعیت شرکت کننده در آن اهمیت دارد. چرا که جز تغییر رژیم که تنها به نیرو احتیاج دارد، در پی هیچ خواست اجتماعی نیست. برای همین، براحتی می تواند با اتخاذ شعار "همه با هم" با هر نیروی ارتجاعی دیگری که تنها خواستار جایگزینی خود بجای رژیم موجود باشد، همراه و متحد شود. ولی برای نیروهای مترقی و انقلابی، بخصوص نیروهای سوسیالیست واقعی- که تغییر رژیم تنها ابزار تحقق اهداف اجتماعی و انقلابی فراتری بشمار می رود، تغییر رژیم بخودی خود و بدون آنکه وسیله تحقق این اهداف اجتماعی و پیشروی بیشتر جنبش انقلابی شود، واجد هیچگونه ارزشی، جز یک جابجائی صوری در قدرت، نیست، و از اینرو تنها می تواند از طریق اشتراک عمل با نیروهایی که با این اهداف و خواست های اجتماعی و سیاسی همآهنگ هستند، به نحو مطلوب عملی گردد.
www.siamacsotudeh.com