اطلاعیه هفتگی حامیان مادران عزادار ایران ۵ اکتبر ۲۰۱۳

لادن بازرگان

در پایان ماه رمضان، بمناسبت عید فطر، ۱۲ تن از زندانیان سیاسی آزاد شدند. این درحالی است که تقریبا همه این زندانیان، پس از گذراندن چندین سال در زندان، ماههای پایانی احکام خود را می گذراندند، و درهرصورت قرار بود ظرف چند ماه آینده آزاد شوند.

نکته دیگر اینکه سال گذشته بیش از ۸۰  نفر شامل این عفو شده بودند، در حالی که در دولت "تدبیر و امید" این عفو، سیر نزولی نود درصدی داشته، و شامل حال کسانی که سالهاست بدون مرخصی در زندان هستند، نشده است. زندان های ایران پر است از زندانیانی که همه حقوق انسانی آنها زیر پا گذاشته شده و در پشت میله های زندان بفراموشی سپرده شده اند. محمد نظری بیش از ۲۰ سال است که بدون یک روز مرخصی در زندان بسر می برد، ابراهیم حسن پور ۱۷ سال است که در زندان است، احمد تمویی زندانی سیاسی کرد، ۱۵ سال است که در زندان است، حاج کریم معروف عزیز، پیرمردی ۸۰ ساله بیش از ۱۶ سال است که زندانی است، عمر فقیه پور، سعید سنگر، حسین حمزه شجاع  و خالد فریدونی  زندانیان سیاسی کرد دیگری هستند، که بیش از ۱۳ سال است که پشت میله ها حبسند. امکو قادری، رمضان سعیدی، ناصح یوسفی، محمد امین عبداللهی، قادر محمد زاده هرکدام هشت سال، احسان تپز، محمود بداغ، ارجان قریل عمر چاپرهرکدام هفت سال، زینب جلالیان، قدریه هادری، و صفیه صادقی نیز سالهاست که با احکام سنگین در زندان بسر می برند. رضا اسماعیلی، زانیار مرادی، لقمان مرادی، بهروز ایلخانی، منصور اروند، سیروان نژادی، ابراهیم عیسی پور، حبیب افشاری و علی افشاری سالها است که زیر حکم اعدام در زندانند. کرمی خیر آبادی، ۱۶ سال زیر حکم اعدام قرار داشت و سرانجام. بدون اینکه حتی یکروز به مرخصی رفته باشد، بدلیل بیماری به بیمارستان اعزام شد و همانجا جان سپرد.

 

عثمان مصطفی پور از زندانیان کرد، ۲۲ ساله بود که بجرم ارتباط با حزب دمکرات کردستان بازداشت شده و اکنون ۲۳ سال است که در زندان است. او در بخشی از رنجمنامه تکان دهنده خود به گزارشگر ویژه حقوق بشر، آقای احمد شهید، می نویسد؛ " اینجانب عثمان مصطفی پور فرزند حسین اهل روستای کاسه گران منطقه پیرانشهر در سال ۱۳۷۰ به همراه ۳ تن دیگر از رفقایم در دره آسن گران ترگور ارومیه دستگیر شدیم. دو تن دیگر از رفقایم به نامهای حسین سیت وت و محمد صالح شاهینی در همان محل به ضرب گلوله نیروهای سپاه پاسداران شهید شدند... اینجانب از لحظه دستگیری به مدت ۶ ماه در سلولهای انفرادی سپاه پاسداران و اداره اطلاعات تحت شدید‌ترین شکنجه‌ها توهین و آزار و اذیت جسمی و روحی قرار داشتم... در طول این شش ماه غیر از بازجو و شکنجه گر هیچ انسانی را ندیدم و هیچ کس حتی خانوادهام از وضعیت و سرنوشتم اطلاع نداشتند. در سال ۱۳۷۰ مرا تحویل انفرادی زندان مرکزی ارومیه دادند... در پنجم بهمن ماه همان سال به اتفاق ملا جاسم و ایوب هر سه به اعدام محکوم شدیم. با وجود اینکه خانوادهام برایم وکیل گرفته بودند به وکیلم اجازه حضور در دادگاه داده نشد و برایم وکیل دولتی تعیین گردید. سه روز بعد از به اصطلاح دادگاهی مرا صدا زده و حکم اعدامم را ابلاغ کردند... دو سال تمام در سلول انفرادی زندان که به آن قرنطینه می گویند تحمل شکنجه و توهین نمودم. تابستان سال ۱۳۷۱ اعدام ملا جاسم اجرا شد و سال ۱۳۷۲ ایوب را اعدام کردند و پس از آن مرا صدا زده و گفتند که حکم اعدامت نقض شده و بلافاصله به زندان تبریز منتقل گشتم... یکبار بخاطر انفجار در حرم امام رضا سر همه ما را تراشیدند و برای سه ماه علاوه بر ممنوع الملاقات بودن از رفتن به هواخوری و حمام محروم شدیم چه زندگی وحشتناکی بود در طول این سه ماه تمام بچه‌ها به قارچ و بیماریهای دیگر پوستی مبتلا شدند از جوندگان و کک وشپش هم که دیگر نباید پرسید. سال ۱۳۷۴ دوباره مرا به زندان ارومیه آوردند بی‌خبر از همه چیز و همه جا در آنجا به دادگاه برده و بدون هیچ دلیلی برای من پروندهای دال بر قاتل بودن من تنظیم کرده بودند من هم که تا آن لحظه از این اتهام تازه بی‌خبر بودم در حضور قاضی اظهار بی‌اطلاعی کردم و تا سال ۱۳۷۹ در گیرودار این پرونده بودم و سال ۱۳۷۹ به من ابلاغ شد که بخاطر شرکت در قتل به ده سال زندان محکوم شده‌ام. داد و بیدادم به جایی نرسید. چند ماه بعد از ابلاغ این حکم دلخوش از اینکه یک سال دیگر آزاد می شوم، بازهم بی‌خبر از همه جا مرا به دادگاه انقلاب بردند و بخاطر عضویت در حزب دمکرات به ۱۵ سال زندان محکوم کردند. دادگاهی که هیچگاه وکیلی نداشتم و هیچگاه نتوانستم از خودم دفاع کنم. تمام مدارک آن ورقه کاغذهایی بود که در بازجویی ودر زیر مشت ولگد وسیم‌های کابل یکی از بازجوها انگشتم را می گرفت و برآنها مهر می زد. حتی نتیجه این دادگاهی‌ها و محکوم شدن‌ها هیچگاه ورقه‌ای از کاغذ که دال بر محکومیتم باشد دادنامهای و یا هر سند دیگری را ندیدم و دریافت نکردم هر آنچه را که برمن تحمیل کردند وبدان محکوم شدن شفاهی بود که ماموری از زندان یا اطلاعات می آمد و آنرا می گفت و می رفت. اکنون در حین نوشتن این نامه آذرماه ۱۳۹۰ بعد از تحمل ۲۰ سال و ۴ ماه زندان هیچگاه مرخصی نرفتم، در همین زندان مادرم یک برادر و یک خواهرم را از دست دادم. حتی برای مراسم ختم این عزیزانم هم برخلاف آیین نامه داخلی زندان که می بایست تحت الحفظ مرا برسر جنازه عزیزانم می برند این کار را هم نکردند و هنوز هم پایان حبس و تاریخ خاتمه حبسم را رسما و کتبا به من ابلاغ نکرده اند..."

ما حامیان مادران عزادار ایران در لوس آنجلس، ضمن ابراز خوشحالی از آزادی تعداد قلیلی از زندانیان سیاسی، خواهان اجرا شدن سه خواسته انسانی خود، آزادی همه زندانیان سیاسی، لغو حکم اعدام و مجازات آمرین و عاملین جنایت های ۳۴ سال گذشته هستیم. در هرکجای جهان که هستید، با اعتراض به رژیم جمهوری اسلامی، و استبداد دینی، ما را در این امر یاری کنید.

 

ما حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس، این شنبه نیز) ۵ ماه اکتبر، ۲۰۱۳ ) چون شنبههای گذشته، در محل گرد هم آئی همیشگی خود، اسکله ی شهر سانتامونیکا، تقاطع خیابان کلرادو و بلوار اوشن، از ساعت سه تا شش بعد از ظهر جمع می شویم تا با برپائی نمایشگاهی از جنایتهای جمهوری اسلامی، نمایش فیلم‌های تظاهرات و مقاومت مردم ایران و پخش اخبار مربوط به اعدامهای اخیر و احکام جابرانه و قرون وسطائی که بطور روزانه از طرف بیدادگاههای رژیم خونخوار جمهوری اسلامی علیه ی آزادیخواهان وطن ما صادر میشود، رهگذران را درجریان آخرین جنایات مافیای مذهبی حاکم بر ایران قرار دهیم.

به امید همراهی شما!

 

حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس

 

 * گروه حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس هیچ شعبه دیگری در این شهر ندارد.