هم رنگ چشم هایم

چشم هایت

رنگ عسل

ونگاهت می نشیند

بر دل

تیر مژگانت

می شکافت

قلب هر عابری را

واسیر می کند

کمند گیسوانت

که سیاه تراز

شب است

و لبانت

که  سرخ تراست

از خورشید

وآوای سحر انگیزت

به خواب می برد

هر شنونده ای را

در سرزمینی که

سپید است سپید

هم چون برف

با تو چه کند

این قلب هزار پاره

در این دیار سرد

مهرم

فریاد می کند

تا انتهای زندگی

آنجا که

ماه فرو می رود

در دریائی

در شب مهتابی

وهم آغوش می شود

با زندگی

ومن می آموزم

رسم مهر ورزی را

از آنها.

اکبر یگانه.12.09 2013