افغانستان

اکبر يگانه

 

 

                                 آفغانستان   تقدیم به ملاله جویای عزیز   

بر سرزمین من 
چه می گذرد
آه ای کودکان همیشه تنها


در کشوری 
به وسعت افغانستان
در باغ ها 
اینک بجای سیب سرخ 
مین های نفربرو 
میدان تیر 
برافرشته اند
در مزرعه های 
گندم وجو
پادگان های وزندان 
بر افراشته اند
هر آسیاب 
که می چرخد از برای آرد
در پستوی آن 
افسوس که 
بجای آرد
هروئین کیسه می کنند
سدها 
همی بستند(1)
نه بر سر رود
بلکه در برابر
عشق ومقاومت نور
آنجا  
که می آموختن 
علم و دانش وهنر
جهل وخرافات را
در سر هر برزن آویختند
قلب من 
هر روزه چون
کودکانی 
در میدان مین 
تکه تکه می شود
چشم ها هم 
در تمام دنیا  
بر این 
جنایت ها 
بسته می شود
من چه گویم
با این قلب هزار پاره
از سیاست بازان خائن نوکر منش
یا از قاتلین وجنگ افروزان 
از مافیان ریزودرشت
از جانیان بچه کش
از ارتش های تا دندان مسلح
از مذاهب ضد بشر
از چه بگویم 
ای سرزمین 
هیشه در حال سوختن 
از تفرقه
از همسایگان دشمن
از مردمان خشک مذهب

ویا از زنان دلاور 
هم چون ملاله
از جوانان آزادی خواه
از آسمان روشن فردا
از پروازکبوتران سپید صلح 
برمنطقه
از برابری 
از تمام زیبائی های زندگی 
از عشق به انسان
ازکودکان شادو خندان
از چه بگویم من 
ای آفغانستان 
همیشه در بند
از چه بگویم
از چه بگویم من.

( 1) اقتباس از شعر شفیعی کدکنی
2011.3.15