جنبش های ملی، چالش ها و راهکارها

 

اساس و شالوده ی جنبش های ملی که مضمون آن با ستم ملی تعریف می شود، ریشه در نظام طبقاتی دارد. در ایران گرچه زمینه های عینی مسئله ی وابستگی و سرکوب جنبش ملی از دیر باز و بطور مشخص از دوره قاجاریه نطفه بسته بود، اما با روی کار آمدن دولت کودتا در اسفند ۱۲۹۹ مستعمره نوینی پیاده گردید. به بیانی دیگر شکل نوینی از استعمار و استثمار بنیان نهاده شد. این شرایط موجب درهم ریختگیِ مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سنتی گشت. روشن است چنین حکومتی وظیفه ای جز استقرار و تثبیت برنامه ی از پیش تعیین شده ی متناسب و مکمل با سرمایه ی جهانی نخواهد داشت.  صد البته پیش برد، چنین سیاستی مستلزم اعمال قدرت بر ضد مردم این سرزمین خواهد بود، به بیانی دیگر ساختار چنین جامعه ای یک سیستم متمرکز سیاسی - اقتصادی و نظامی و دیکتاتور معابانه است. سرکوب هر گونه جنبش های سیاسی و اجتماعی قابل درک است. و بدین طریق زمینه های غارت ثروت های طبیعی و اجتماعی فراهم می شود. چنین سیاست های اقتدارگرایانه، فرمان بری، از بیگانگان هدایت شده، ساختار متناسب و همگون خود را می آفریند. با توجه با ساختار مشخص جامعه ی ایران زبان ملی نه در یک روند طبیعیِ رشد جامعه، و بر اساس انتخاب ملیت های ساکن ایران، بلکه همچون مناسبات مسلط از بالا به این مردم حقنه شده است.

جنبش های ملی در آذربایجان، گیلان، و خراسان و خوزستان و جای جای ایران بر علیه نظام حاکمه شکل گرفت. که از بارزترین آنها می توان جنبش جنگل را نام برد. ولی بدلیل فقدان رهبریِ مقتدر و برخورد نکردن به ضعف های خود، بی توجهی به روابط و مناسبات جهان سرمایه داری، و نیز فقدان جنبش های وسیع توده ای، این جنبشها نتوانستند در برابر سرکوب متحدانه ی دستگاه حاکمه که متشکل از اتحاد امپریالیزم و دولت کودتا و خوانین محلی و منطقه ای بود، دوام بیاورند. از طرفی فقدان عنصر آگاهی موجب شده بود، بخشی از مردم نتوانند دیوار سرکوب و خفقان را بشکنند و به صف مبارزه بپیوندند. تا اینکه در سالهای جنگ جهانی دوم، تضادی که بین امپریالیزم جهانی بر سر غارت و تقسیم ثروت ملل جهان پیش آمده بود و رضا خان بتوسط ارباب تبعید شده بود، این سکون و خاموشیِ موقت، یکباره و اینباربه نحو قدرتمندی در آذربایجان و کردستان بین سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ تا تشکیل حکومت ملی پیش رفت و بمدت یکسال توانست زمام امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در دست بگیرد. تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که در آذربایجان برهبری فرقه دمکرات بوقوع پیوست، توانست زمینه های حضور مردم، بخصوص زنان را در عرصه های مختلف اجتماعی فراهم سازد. حق برابری زنان با مردان و حق رای به زنان از بارزترین دست آوردهای جنبش دمکراتیک آذربایجان در آن دوره است. اما همانطور که می دانیم سرکوب این دو جنبش اینبار نیز با هدایت و رهبری امپریالیسم امریکا و انگلیس و محمدرضا و سرسپردها ی داخلی، همینطور بنا به دلایلی که در بالا شاره شد، نتواند موقعیت خود را تحکیم بخشد. تا اینکه مجدد در دوران قیام بهمن ۱۳۵۷ بواسطه ی مبارزات نیروهای انقلابی که منجر به سرنگونی شاه شد، فضای رشد علنی برای جنبش های ملی بوجود آمد. در این مقطع با قدرت گیریِ ضد انقلاب برآمده از قیام ۵۷ ، تحت حمایت امپریالیزم جهانی، برای حفظ مناسبات نظام سرمایه داری، کردستان و ترکمن صحرا و انقلابیون و مبارزین را در سراسر ایران بوحشیانه ترین شکل بخون کشید. تا خطری که نظام سرمایه را تهدید می کرد، از میان بردارد. بمرور و در ضعف جریانات پیشرو و رهبری انقلابی، زمینه های گرایشات سازشکارانه، با رخنه ی جریانات راست میان این جنبش ها تا جایی که منطق مبارزه با رژیم سرمایه به منطق سازش و مذاکره با آن مبدل گردید، را می توان بطور روشن مشاهده کرد. البته دلیل این سیاست سازش چیزی نیست که توده های آگاه از فهم آن ناتوان باشند. بورژوازی در ارائه راه کار و ادامه ی مبارزه تا همانجا پیش می رود که منافع اش را به خطر نیاندازد، و پوپولسیم بدلیل درک ناقص از تئوری و راهنمای عمل، نمی تواند خود را از سطحی که بورژوازی در آن قرار گرفته است، بالا بکشد. از این منظر، معتقدم توجه به خواسته ها و مطالبات این جنبش از طریق جهت گیریِ انقلابی با ترسیم چشم انداز روشن برای توده های تحت ستم و استثمار بر این مبنا که، رفع هر گونه ستم و نابرابری در نظام طبقاتی تنها از طریق تغییرات بنیادین سیاسی - اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تحقق پذیر است. یعنی برچیدن این نظام متعفن و بنای ساختاری که خود مردم توان اداره ی امور را در دست گیرند، عملی خواهد بود. این تحول، منوط به آن راهنمای عمل انقلابیِ خواهد بود که قرار است هنجارهای مطابق با شرایط مختص آن جامعه را مستقر سازد.

باید به توده ها عشق ورزید، تا بتوان رنج ها و دردها و سختی های آنان را درک کرد و فهمید. و فارغ از هر گونه منافع و تمایلات شخصی و گروهی، که سر منشاء تمام تنگ نظری ها، جاه طلبی ها، قدرت طلبی و انحرافات است، در جهت رفع مشکلات مردم برآمد. همانطور که آگاه هستید، جنبش انقلابی ایران، خصوصأ جنبش فدائی در سالهای خفقان دهه چهل و پنچاه در ارتباط با ستم ملی، و رفع آن نه تنها مبارزه عملی بر علیه ستم ملی را در کنار مبارزات طبقاتی پیش برد، بلکه با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به جمع بندی شرایط سیاسی و اقتصادی اقدام نمود و با ارائه تزهای منطبق بر واقعیت در ارتباط با مسئله ملی، امپریالیزم، انقلاب، جنبش کارگری، مبارزه مسلحانه، زنان، مذهب، اصلاحات ارضی و غیره. تزهائی که همگی قابل دست رس است و بیانگر جدیت و اهتمام عملیِ بنیان گذاران و پیشگامان و اعضاء این جنبش به عنصر آگاهی و مبارزه عملی در آن مقطع سیاه تاریخ ایران است.

اما امروز در دفاع از جنبش های ملی، صرف بیان شعاریِ مسائلی چون استقلال، آزادی، دمکراسی و عدالت و صلح و برابری و غیره و حتی مطرح ساختن تز داهیانه ی لنین آموزگار کبیر انقلاب اکتبر یعنی "حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدائی" نمی تواند پاسخ جدی و مسئولانه به مسئله باشد. تمام این مفاهیم پایه مادی دارند و در ارتباط با نقش انسان در تولید اجتماعی و رهائی آن از نظام مزدوری قابل تعریف و تحقق هستند. چیزی که کمتر برای توده ها تشریح و توضیح داده می شوند. این همان ضعفی ست که بورژوازی این ملت ها را تقویت نموده است. باید دقت داشت، آزادی ضرورت آگاهی است، و این ضرورت، بعمل نمی آید مگر انسان در ارتباط با سرنوشت خود به تئوری انقلابی مسلح شود. حال انسانی که اسیر خرافات و مذهب و سنت های غلط فرهنگی - تاریخی است چگونه می خواهد بدون رها شدن از این منجلاب بر سرنوشت خود تصمیم بگیرد.؟ آیا با پندارگرائی و برخورد غیر علمی با مسائل می توان مشکلی را حل کرد و بهشت نوینی را برای توده ها ترسیم نمود.؟ مسلم است، وقتی از تئوری انقلابی صحبت می شود، هدف این نیست که این تئوریها را همانگونه که هست وارد مغز توده ها کرد، بلکه باید با زبان ساده اما با حفظ عصاره ی آن، هم آموخت هم آموزش داد، تا توده ها قادر باشند در عمل اجتماعی آنرا پیاده کنند. چیزی که از آن تعمیم و بست آگاهی در میان توده ها یاد می شود. وگرنه صرف نیازهای نظری قادر نخواهد بود به نیارهای عملی پاسخ دهد. اندیشه زمانی تحقق می یابد که واقعیت نیز، خود برای به اندیشه درآمدن تلاش نماید. توده های آگاه هنوز شکست انقلاب را فراموش نکرده اند، دیگر مردم را نمی توان با این حرف بی پایه که "انقلاب" توسط آخوند دزدیده شد، فریب داد. اگر همه نمی دانند، حداقل برای روشنفکران انقلابی مشخص است، که در آن دوران مردم و صد البته چپ سازشکار بر این تصور بودند که خواسته و مطالبات شان تحقق یافته و دیگر نیازی به پیشروی انقلاب در خود حس نمی کردند. روی همین اساس تمام رفتارهای جنایت آمیز ضد انقلاب را امری عادی و چه بسا انقلابی می پنداشتند. مسئله ای که خود به تحکیم ضد انقلاب منجر شد.

 

سخن پایانی:

امروز جمهوری اسلامی برای تحکیم کاخ بی بنیان خود و ادامه ی حیات ننگین اش از هر سو تلاش می کند جنبش انقلابی طبقه کارگر را که تنها خطر جدی در برابر آنست، با وارد آوردن ضرباتی از سر راه خود بردارد. در این میان ایجاد تفرقه میان ملیت های ساکن ایران وسیله ای است برای رسیدن به این هدف پلید. چرا که اولأ تحت چنین شرایطی امکان سرکوب را برای خود مهیا کرده و در ثانی طبقه کارگر ایران ترکیبی از همین ملیت ها هستند، بوجود آمدن هر گونه اختلاف میان ملیت ها دقیقأ بر علیه جنبش و به نفع رژیم خواهد بود. از طرفی امپریالیزم برای تامین منافع خود در منطقه، بدرون این جنبش ها نفوذ کرده و با تامین امکانات مالیِ جریانات راست این جنبش ها، سعی می کند سربازان بی مزد خود را همانند عراق تحت هر شرایطی آماده نگه دارد. و در صورت لزوم با تحریک آنان زمینه های دخالت خود را فراهم سازد. و عامل سوم، پان ایرانیزم تمامیت گراست، که با پیش بردن سیاست شووینیستی و انکار حقوق حقه ی ملیت های غیر فارس زبان، راه را برای سرکوب و ایجاد اختلافات بین ملیت ها هموار کرده است.

برای غلبه به سه عامل بالا، که همگی در راستای حفظ شرایط موجود گام برمیدارند، ملیت های تحت ستم و استثمار برای کسب حقوق پایمال شده، که در پرتو جنبش های ملی حرکت می کنند، راهی جز این ندارند مگر محتوای خود را بر اساس حرکت انقلابی تنظیم کنند. خصلت سازشکاری و ذهنیت مذاکره با جنایتکاران و ستمگران و صاحبان سرمایه و زور را از اذهان خود بروبند و اتحاد و همبستگی میان هم سرنوشت های خود و طبقه کارگر را تقویت کنند. جنبش خود را از چهارچوبهای معینی که نظام سرمایه داری و نمایندگان بومی آن ترسیم نموده و یا در حال تکوین آن هستند، درآورند و چکامه ی خود را نه از گذشته بلکه از متن آینده بگیرند. بی باکانه و انقلابی وار نه بر اصلاح، که در ساختار سرمایه ممکن نیست، بلکه برای تغییر گام بردارند. آینده ای که تصمیمات نه از بالا بلکه به اراده و خواست پایینی ها اتخاذ خواهد شد.

زنده باد مبارزات متحدانۀ ملل تحت ستم برای کسب حقوق برابر

سوم اردیبهشت ۱۳۹۳ برابر با بیست سوم آپریل ۲۰۱۴

روزبه کوراغلی