سوتيتر ها

1-  هنرمند به کسي اتلاق مي شود که در امر آفرينش اثر هنري با صرف خلاقيت فعاليت کند يا با استفاده توامان از نيروي ذهن و نيروي بازو به توليد محصول هنري اهتمام ورزد .

2-  هنرمند را مي توان کارگري متخصص معرفي کرد که بايد در ازاي مبلغي بسيار اندک مبادرت به فروش نيروي کار و محصول خود کند.

3-  وابستگان دولتي که در جهت تحکيم حکومت کار کرده و دستمزد دريافت مي کنند را نمي توان کارگر ناميد.

4-  شبه هنرمندان دولتي در راس امور سياستگذاري ها و آموزش کشورند و تنها چيزي که برايشان اهميت ندارد هنر و فرهنگ است.

5-  گرافيک و طراحي صنعتی به عنوان سوء استفاده از هنر براي فروش بيشتر محصولات مصرفي در جامعه مطرح مي شوند.

 

محسن ثقفي

لزوم سنديکا براي هنرمندان به مثابه کارگران

آيا مي توانيد به 3 پرسش زير پاسخ دهيد؟

1-  سنديکا چيست؟

2-  هنرمند کيست؟

3-  کارگر به چه کسي مي گويند؟

از 3 پرسش فوق، شايد پرسش اول به گوش عده اي نا آشنا باشد و جواب آنرا ندانند.

«سنديکا چيست؟»

براي پاسخ به سوال اول مي توان از 2 روش استفاده نمود:

1-  تاريخچه سنديکا و تحول آنرا بررسي کرد.

2-  به مفاهيم موجود در تعاريف حال حاضر پرداخت.

هدف اين نگاشته روش دوم است زيرا اين بحث که سنديکا از کجا آغازيد و چه روندي را طي کرد ، نه درهدف اين نوشته ميگنجد و نه جاي آن در اين نشريه است.

 اما بگذاريد سوال را تکرار کنيم: «سنديکا چيست؟»

در ذيل کلمه syndicate (سنديکا) در فرهنگ حقوقي چنين آماده : اتحاديه تشکيل دادن(از چند شرکت )

و در ذيل کلمه syndicalism (سنديکاليسم )اينطور آمده: سيستم اتحاديه اي براي تشکيلات کارگري، اصل کلمه فرانسه و معادل عبارت ( trade- union ) است.

اما اين عبارت (  trade-union)  چه معنايي دارد؟

Trade: داد و ستد کردن ـ بازرگاني ـ تجارت ـ حرفه ـ پيشه ـ صنعت.

Union: اتحاديه ـ اتحاد ـ موافقت

معني اين عبارت چنين است : اتحاديه صنفي : تشکيل سازمان يا نهادي که براي دفاع از منافع اقتصادي و سياسي مشترک تشکيل مي شود.

 

«هنرمند کيست؟»

طبق تعريف فرهنگهاي لغت ، هنرمند به کسي اتلاق مي شود که شاعري ، نوازندگي، پيکرتراشي ، خوانندگي، بازيگري يا نويسندگي را پيشه خود سازد و يا به عبارت ساده تر کسي که آثار هنري بيافريند.

اما طبق تعاريف جديد جامعه شناسان ، هنرمند به کسي اتلاق مي شود که در امر آفرينش اثر هنري با صرف خلاقيت فعاليت کند يا با استفاده توامان از نيروي ذهن و نيروي بازو به توليد محصول هنري اهتمام ورزد .

 

و حال سوال سوم;

«کارگر کيست؟»

در مراجعه به فرهنگ لغات با اين مفهوم بدين گونه آشنا مي شويم:

کسي که رنج مي برد و زحمت مي کشد. کسي که کاري انجام مي دهد. کسي که در کارگاه ، کارخانه و يا معدن کار انجام دهد. پيشه ور.

اما امروزه در ابتداي هزاره سوم تعريف نيروي کار و کارگر وسيع تر از آن است که در قرن نوزدهم بوده است. در ابتداي  سرمايه داري، نيروي کار عمدتاً به کارگرداني اطلاق مي شد که در کارخانه ها مشغول کار بوده و از فروش نيروي کارشان و دريافت دستمزد ارتزاق مي کردند. در آن زمان خيل عظيم کارگران بخش توليد ، بخش فني، مهندسان، تکنسين ها، مدرسين و معلمين، طراحان و نقشه کشان ، برنامه ريزان و مديران، کارمندان بانکها، امور مالي ، حسابداري و کامپيوتر به وسعت امروزي وجود نداشت.

امروزه با توجه به کليه مسائل اجتماعي و با توجه به آنکه قشر عظيمي از جامعه در ازاي مصرف نيروي کارشان دستمزد مي گيرند، بايد تعريف جديدي از کارگر ارائه شود. بعضي از جامعه شناسان کارگر ار به دريافت کنند دستمزد و يا مزد بگيرد تعريف کرده اند.

اما طبعاً تمام مزدبگيران را نمي توان کارگر ناميد زيرا که در جامعه امروز بسياري از افراد در قبال دريافت دستمزد کار مفيد انجام نمي دهند. مثلا کساني که کارهاي نامشروع انجام داده و يا به خدمت باجگيران در آمده و يا دستجات مزدور و تبهکار را تشکيل مي دهند، کارگراني مزدبگير نيستند. همچنين وابستگان دولتي که در جهت تحکيم حکومت کار کرده و دستمزد دريافت مي کنند را نمي توان کارگر ناميد.

در نتيجه امروز مي توان کارگر را اينچنين تعريف کرد: «کسي که درازاي دستمزدي کمتر از ارزش واقعي براي انجام کار مفيد و مشروع ، نيروي کارش را مي فروشد و از رانت حکومتي استفاده نمي کند.»

با اين تعاريف هنرمند را مي توان کارگري متخصص معرفي کرد که بايد در ازاي مبلغي بسيار اندک مبادرت به فروش نيروي کار و محصول خود کند بنابراين هنرمند کارگري است که علاوه بر نيروي بازو از نيروي ذهن و قدرت خلاقه خويش نيز استفاده مي کند. اما تفاوت شاخص کارگر و هنرمند در مسئله ديگري نهفته است. کارگر در ازاي دستمزدي اندک با نيروي کار خود محصولي خلق مي کند که مواد اوليه آنرا سرمايه دار يا کارفرما در اختيار او قرار مي دهد و کارگر تعهدي در قبال فروش محصول ندارد. ولي هنرمند بايد با تهيه مواد اوليه و با صرف نيروي خلاقه خود محصول هنري را توليد کرده و مبادرت به فروش آن کند.  

اما کافرماي اصليِ هنرمند شرکت يا فرد ديگري است که در ازاي پرداخت مبلغ توافق شده اي اقدام به خريد اثر هنري مي کند. با اين تفاوت که محصول توليد شده توسط هنرمند زماني عنوان محصول کسب مي کند که فرد خريدار از آن محصول خوشش بيايد و اقدام به تکثير يا نمايش و پخش آن محصول کند. حال بحث قيمت و ارزش محصول هنري پيش مي آيد که هنرمند مجبور به قبول مبلغ مشخص از طرف خريدار محصول هنري مي باشد. زيرا اگر تن به خواست خريدار ندهد به اصطلاح سرش بي کلاه مانده و بايد گشنگي بکشد.

 

 اما محصول هنري چيست؟

اثر نوشته شده توسط آهنگساز ، تابلوي کشيده شده توسط نقاش، نمايشنامه نوشته شده توسط نويسنده قطعه اجرا شده توسط نوازنده يا رهبر ارکستر، پيکرة تراشيده شده توسط مجسمه ساز و يا نمايشنامه تمرين شده توسط بازيگران و کارگردان.

در اين بين مسئله ديگري نيز مطرح است:

چون بزرگترين خريدار آثار هنري دولت است پس هنرمند براي امرار معاش يا بايد مطابق سلايق دولت حاکمه اقدام به آفرينش اثر هنري کند يا براي انبار و کشوي ميز خود اثرهنري توليد کند. آفرينش اثر هنري براي دولت حاکمه شرايط خاصي دارد. در کشورها و نظامهاي سياسي که دولت هاي ايدئولوژيک (داراي تفکر خاص عقيدتي و سياسي) بر آنها حاکمند هنر نه به مثابه مفهوم اصلي آن که به عنوان بخش تبليغيِ ايدئولوژي حاکم مطرح مي شود و دولتها اقدام به خريد و حمايت مالي از کساني  مي کنند که آثار شبه هنري تبليغي توليد مي کنند و اين خطر را ايجاد مي کنند که هنر و هنرمند از بعد خلاقيت هنر دور شده و به سوء استفاده از هنر روي مي آورد.

در کشور ها و نظامهاي سرمايه داري که در آنها بخش خصوصي و سرمايه هاي شخصي اهرم اقتصادي را در اختيار دارند نيز آفرينش اثر هنري نه بخاطر خود هنر که به خاطر سود فروش اثر هنري مورد توجه است. در اين نظامها شرکتهاي خصوصي توليد و پخش آثار هنري اقدام به خريد، سفارش و پخش آثاري مي کنند که در کوتاهترين زمان ، بيشترين سود را نصيب سرمايه گذار کند. در اين سيستم اجرا و نمايش اثر هنري نه به دليل محتواي اثر ،که به خاطر فروش بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. در اين شيوه سبک هنري نه توسط هنرمند که توسط سرمايه دار آنهم به دليل در اختيار گرفتن بازار فروش توليد و ابداع مي شود و هنرمند نه به عنوان خالق اثر که به عنوان انجام دهنده سفارش مطرح مي گردد. موسيقي، تآتر، نقاشي، مجسمه سازي ، عکاسي، معماري و... سفارشي شده و فاقد محتوا مي شود. سطح انتظار و رشد آگاهي اجتماعي به کمترين ميزان خود رسيده و توليد انبوه اثر هنري به شعور مخاطب آسيب مي رساند و مخاطب هنر و اثر هنري را که جامعه است در يک رکود نخوت ناک و مرداب گونه توام با ايجاد فرهنگ مصرف سوق مي دهد. خلاقيت از بين رفته و مصرف گرايي رواج پيدا مي کند. سرمايه جهاني حتي از ايجاد شاخه و رشته هاي جديد هنري سود کلان مي برد و به فکر استفاده ابزاري از هنر براي فروش بيشتر و کسب سود افزونتر سود مي جويد. از اين رشته هاي نوساز مي توان به صنعت «گرافيک» و «طراحي صنعتي» اشاره نمود.

گرافيک و طراحي صنعتي نه به عنوان هنر ،که به عنوان سوء استفاده از هنر براي فروش بيشتر محصولات مصرفي، تبليغ و فروش افزونتر کالاهاي مورد نياز و کالاهاي غير لازم و نيز به روزمره گي کشاندن هنر در جامعه مطرح مي شوند. ايجاد بازار فروش براي محصول  غير لازم در زندگي از وظايف گرافيک و طراحي صنعتي مي باشد که با سوء استفاده از حس زيبايي شناسي انسان در جهت فروش بيشتر يک محصول تلاش مي نمايد. از آن جمله مي توان طراحي يک خودکار بسيار شيک ودر عين حال بسيار گران را مثال آورد. طراحي صنعتي و گرافيک با توليد و تبليغ يک خودکار بسيار شيک از حس زيبايي شناسي انسان سوء استفاده کرده و عملکرد خودکار را به عنوان يک وسيله مصرفي در راستاي توليد فکر و انديشه تغيير داده و به يک محصول صرفاً تجملي تبديل مي کند. حال آنکه خودکار بايد براي نوشتن به کار مي رود نه براي نصب در جيب بغل پيراهن و به عنوان وسيله اي براي بيان ميزان تمکن مالي و بيانگر طبقه اجتماعي.  يا به طور مثال تبليغ قاشق مخصوص خوردن دسر توت فرنگي نيز از جمله ايجاد بازار فروش براي محصولي صرفاً مصرفي است.

بازار سرمايه و سرمايه جهاني حتي از ساير هنرها هم نگذشته و با استفاده از برد تبليغي و رواني که در موسيقي، تاتر و هنرهاي تجسمي وجود دارد براي تبليغ فرهنگ مصرف  استفاده مي کند.

تيزرهاي تبليغاتي لوازم آرايشي از جمله اين موارد است که با استفاده از عوامل بصري خيره کننده و جذاب و نيز استفاه از موسيقي هاي مورد طبع مخاطبان که حالا آماده براي خريد محصولات توليد شده اند و تمايل ذاتي انسان براي زيباتر جلوه کردن در انظار عمومي ، زمينه هاي لازم براي يک شرکت توليد کننده لوازم آرايشي و بهداشتي را فراهم مي کند تا با سوء استفاده از هنرهاي تجسمي، سينما و موسيقي که زماني براي رشد آگاهي انسان از ستم روا شده بر انسان و طغيان عليه ظلم استفاده مي شد، اقدام به تبليغ و فروش محصولات خود کند و به اين وسيله (ايجاد نياز براي مصرف کننده) هم جيب خود را پرتر از ديروز کند و هم جيب مصرف کننده که حاضر است از شکم خود بزند و دچار سوء تغذيه بشود ولي زيباتر جلوه کند را خالي تر از روز قبل.

دراين آشفته بازار سوء استفاده ها است که لزوم وجود «سنديکا» و «اتحايه هاي صنفي» براي مشاغل هنري که حالا هنرمند را نه به عنوان کارگري خلاق و با ذهن پيچيده که به عنوان توليد کننده انبوه آثار تبليغي تبديل کرده ، احساس مي شود.

البته سنديکا نه براي عوامل سرمايه داري هاي دولتي و خصوصي، بلکه براي دفاع از حقوقِ اندک هنرمندان متعهدي که دراين جهان هنرکوب و هنرمند کُش با اندک توان فريادي که از گلوي زخمي شان بيرون مي آيد تا از اضمحلال هنر راستين جلوگيري کنند.

عملکرد سنديکا براي هنرمندان دقيقاً مشابه عملکرد سنديکا براي کارگران است. سنديکا براي کارگران به معناي اعتراض به حقوق پايمال شده ، عقب افتاده و جلوگيري از اخراج کارگران به بهانه تعديل نيروي کار است. سنديکا وظيفه سازماندهي اعتصابات سراسري و گسترده را بر عهده دارد. و نيز وظيفه پرداخت حقوق به کارگران در حال اعتصاب را.

کارگران خود مسئولين سنديکا را با استفاده از ابزار دموکراتيک انتخاب کرده و با پرداخت حق عضويت حمايت مي کنند تا سنديکا از حقوق آنان در موقع لزوم دفاع کند.

حال همين وظايف را براي سنديکاي هنرمندان فرض کنيد.

سنديکاي هنرمندان با شيوه ها و ابزاري که توسط هنرمندان در اختيار دارد مي تواند از دزديدن اثر هنري جلوگيري کند .خواستار وضع قوانين حمايتي و بيمه هاي اجتماعي (بيکاري از کار افتادگي و بيمه هاي  درماني) باشد. از حقوق هنرمند به هر شکلي حمايت کند و حتي در کشوري مثل ايران وضع کننده سياست هاي هنري و فرهنگي باشد.

شايد با خود بگوئيد در ايران چنين سنديکا هايي وجود دارد مثل: خانه موسيقي، خانه تاتر، خانه سينما، خانه هنرمندان ، انجمن صنفي عکاسان و روزنامه نگاران، انجمن صنفي نقاشان و...

اما بگذاريد با ضرس قاطع بگويم که اين تشکلها نه تنها از هنر و هنرمند دفاع نميکنند بلکه فرمايشي و دولتي بوده و در جهت حمايت از هنرمندان هيچ اقدام مثبت و چشمگيري انجام نمي دهند. نمونه بارز اين گفته همان که اين همه دزدي هنري در جامعه هنري اتفاق مي افتد و هيچ کس را پشه اي هم نمي گزد.

بيمه هايي که با سر و صداي زياد و با تبليغات آنچناني داده مي شوند ، با بيمه هاي خويش فرما هيچ تفاوتي نداشته و هزينه حق بيمه ها سرسام آور است. وضعيت هنر به اسفناک ترين شکل موجود در آمده و ناهنرمنداني تک تازِ عرصه هنر شده اند. هنرمندانِ متعهد به رسالت هنري خود، خانه نشين شده و منتظر مرگند. آثار هنري ارزشمند يا در انبار موزه ها يا انبار و کشوي خانه ها مشغول خاک خوردن اند. هنرمندان جوان با استعداد و تحصيل کرده به دنبال کار و بي توشه مالي ، ولي "شبه هنرمند نمايان" تازه از گرد راه رسيده به همت آشنايان عريض و طويل و با نفوذ خود در اوج تمکن مالي و آسايش زندگي. وضعيت آموزش و باز توليد نيروی کار هنري هم که وضعيتش مشخص است . گندابي با بوي مشمئز کننده. شبهه هنرمندان دولتي در راس امور سياستگذاري ها و آموزش کشورند و تنها چيزي که برايشان اهميت ندارد هنر و فرهنگ است. شايد هم حق دارند زماني «واهنرا» سر دادند و سرشان بي کلاه ماند. حالا به فکر جيب خود افتاده اند.

لزوم سنديکا در کشورهاي در حال توسعه بشدت احساس مي گردد. باشد که هنرمندان مستقل با تشکيل سنديکاها اقدام به اصلاح امور کنند .

دانشجويان هنر (رشته هاي: موسيقي، تآتر، سينما، نقاشي ،مجسمه سازي، عکاسي و معماري) هم بايد با طرد کردن رشته هايي مثل گرافيک و طراحي صنعتي و با اعتراض گسترده و سراسري نسبت به وضعيت نابسامان مدرسين و امکانات آموزشي در راستاي بهبود شرايط موجود نقش موثر خود را ايفا نمايند.

به اميد روزي که هنر براي اجتماع سربلندي و آزادگي به ارمغان بياورد و هنرمند بي

دغدغه زندگي به خلق اثر هنري و رشد آگاهي اجتماع اهتمام ورزد.

_______________________________________________

منابع :

1-فرهنگ لغات دهخدا

2-فرهگ لغات معيني

3-مقاله: کارگر کالا نيست، ويژه نامه ايران ص 38 نوشته : عليرضا ثقفي خراساني .