يرواند آبراهاميان

کودتا

۲۸ مرداد٬ سازمان سيا و ريشه هاى روابط ايران و آمريکا در عصر مدرن

 

ترجمه محمد ابراهيم فاتح

 

باز نويس: پيام پرتوى

 

مصدق

محمد مصدق (مصدق السطنه) – قهرمان ملى شدن نفت- در سال هاى پر آشوب جنگ جهانى دوم موقعيتى مناسب براى مطرح شدن بعنوان نماد ناسيوناليسم ايرانى داشت· او که از يک خانوده اعيان قديمى و وابسته به خاندان قاجار (حکمرانان ايران در سالهاى ۱۷۹۶ تا ۱۹۲۵ ميلادى/۱۷۱۱ تا ۱۳۰۴ شمسى) برآمده بود٬ از اوايل سده بيستم چهره اى برجسته در عالم سياست بشمار ميرفت· مادرش نجم السطنه٬ نوه فتحعلى شاه و خواهر زن مظفرالدين شاه بود· خود مصدق هم با ضياء السطنه٬ نوه ناصر الدين شاه و دختر امام جمعه تهران ازدواج کرد· اين پيوند طى زندگى طولانى آنان همچنان برقرار ماند· پدرش ميرزا هدايت وزير ماليه و از خاندان سرشناس آشتيانى بود که در دوران صفوى و قاجار٬ سمت مستوفى گرى (کار حساب و کتاب و امور ادارى) را بر عهده داشتند· مستوفيان را از جهات مختلف ميتوان با ماندرينهاى۲ چىن مقايسه کرد·

2. Mandarins

 

بنابراين مصدق مستقيما يا به واسطه ازدواج٬ خويشاوند خانواده هاى اريستوکراتى بود که پيش از شکل گيرى سلسله پهلوى بر ايران حاکم بودند٬ خانواده هايى نظير امام جمعه٬ هدايت٬ دفترى٬ متين دفترى٬ بيات٬ ديبا٬ امينى٬ وٽوق٬ علم٬ ذولفقارى٬ سميعى٬ مستوفى و فرمانفرما·

مصدق گرچه از خانواده اى اعيان و اشرافى بود٬ اما ٽروتى افسانه اى نداشت· مطبوعات بريتانيا اغلب علاقمند بودند که او را يکى از ٽروتمندترين افراد ايرانى معرفى کنند٬ اما او عملا فقط مالک احمد آباد – دهکده اى در ۱۳۶ کيلومترى تهران – و ۲ منزل مسکونى در تهران بود· او با قناعت زندگى ميکرد· ميگفتند فقط دو دست کت و شلوار دارد و مازاد درآمد خود را صرف بيمارستان خيريه اى ميکرد که مادرش در تهران ساخته بود· او شخصا کشاورزى در احمد آباد را بعنوان مزرعه اى نمونه به پيش ميبرد و در خانه ساده و ۲ طبقه اى زندگى ميکرد· پس از جنگ دوم جهانى٬ براى تامين برق منزل خود يک دستگاه ژنراتور خريد که تنها عصرها و تا ساعت ۹ شب از آن استفاده ميکرد· روشنايى منزل او عمدتا با نور شمع تامين ميشد· مصدق در منزل درس خصوصى گرفت و در ۱۲۷۴/۱۸۹۵ پس از مرگ پدرش لقب مصدق الدوله را به ارٽ برد· در اين زمان تنها ۱۳ سال داشت· او ۴ سال بعنوان مستوفى دربار نزد برادرش به شاگردى سپرى کرد و سپس به سمت مستوفى ولايت خراسان منصوب شد· در خاطرات او ته نشانى هايى از دلتنگى براى سىيستم ديوانى قديمى ديده ميشود:

 

همواره موازنه اى معقول بين دخل و خرج ديده ميشد· خدمه عمومى کشور بصورت مشخص افراد مطلع و کاردانى نبودند و از همه اطلاعات تخصصى لازم براى اداره مدرن خوب بهره نميبردند· با اينحال٬ مملکت را به شيوه خود و بر اساس طبايع و عقل خاص خود و به واسطه ايمان به بقاى مملکت اداره ميکردند· آنان توانستند بدون نياز به قرض گرفتن از خارجيان٬ چرخ مملکت را بصورتى درست به حرکت درآوردند·۱  

مصدق بعنوان يک آريستو کرات جوان هوادار آرمان مشروطه و عضو مخفى جامعه آدميت۲ که عمدتا متشکل از افراد خانوده آشتيانى بود٬ در سن ۲۵ سالگى به وکالت "اعيان" اصفهان در مجلس اول انتخاب شد٬ يعنى در زمان نخستين نظامنامه انتخاباتى که مردم را به طبقات مختلف تقسيم ميکرد·

1. Homa Katouzian, ed, Masaddiq´s Memoris (London: Jebhe Publication, 1988), 114

2. Society of Humanity

 

او به دليل عدم انطباق سن اش با حداقل سن لازم براى نمايند گى (۳۰ سال) نتوانست کرسى وکالت را در اختيار گيرد· او دهه بعدى زندگى اش را به فعاليت در مستوفى گرى و تحصيل در اروپا- نخست تحصيلات ماليه در مدرسه علوم سياسى پاريس و سپس حقوق در دانشگاه نوشاتل سوٸيس – گذراند· تز دکتراى او در زمينه نقش وصيت در قوانين شيعه بود· او در آستانه جنگ جهانى به کشور بازگشت· مصدق در مدت اقامت در اروپا دچار بيمارى مزمن زخم معده و دل درد شد که تا پايان زندگى همراهش بود· هچمنين حالت اغماى او نيز که بخاطر آن معروف شد٬ ناشى از ناتوانى وى در خوردن غذاى کامل بود· او بسيار معاشرتى٬ خوش قريحه و دلنشين بود٬ اما احتمالا همان بيمارى اش باعٽ بى ميلى به معاشرت اجتماعى شده بود· در خاطرات پسرش آمده است که مصدق بندرت "اجتماعى" بود و دوستان اندکى "بين همسالان خود" داشت·۱

1. Habib Ladjevadi, ”Interview with Ghulam- Hyssein Mossedeq,” The Iranian Oral History Project (Cambridge: Harvard University Press, 1993).

 

مصدق طى جنگ جهانى بعنوان روشنفکرى اصلاح طلب شهرت يافت· او هنگام تدريس  حقوق در مدرسه علوم سياسى تهران٬ سه کتاب پايه نوشت که عبارتند از: کاپيتولاسيون و ايران (در دفاع از لغو اين امتيازات قرن نوزدهمى)٬ دستوردر محاکم حقوقى (در پشتيبانى از اصلاحات قضايى) و شرکتهاى سهامى در اروپا (درباره حقوق شرکتهاى خصوصى در غرب)· همچنين مقالاتى در مجله علمى – نشريه ادبى هوادار اصلاحات – و صداى ايران – نشريه ملى گراى مخالف اشغال گرى روس و انگليس – منتشر ميکرد·

هنگامى که نوشته اى را درباره پذيرش مفهوم غربى قاعده مرور زمان منتشر کرد٬ مورد انتقاد برخى روحانيون قرار گرفت· آن را مخالف شريعت قلمداد کرده بودند· مصدق در خاطرات خود نوشته است: "پريشان شدم از اينکه پس از ديدن آن آموزشها قادر به بيان عقايدم نبودم و در معرض انتقادات نابجا و غيرمنصفانه قرار داشتم· در شگفت بودم که چگونه و به چه نحوى ميتوانستم از دانش خود براى خدمت به مملکت استفاده نمايم·"۱    

مصدق طى سالهاى بعد٬ دو کتاب ديگر منتشر کرد: مختصرى از حقوق پارلمانى در ايران و اروپا و اصول قاعد و قوانين ماليه در ممالک خارجه و ايران قبل از مشروطيت و دوره مشروطه·

پس از جنگ اول جهانى و در شرايطى که متوسط عمر کابينه ها کمتر از ۴ ماه بود٬ مصدق مناصب بالاى کشورى را تجربه کرد: وزير عدليه (۱۲۹۸/۱۹۱۹)٬ والى فارس (۱۲۹۹/۱۹۲۰)٬ وزير ماليه (۱۳۰۰/۱۹۲۱)٬ والى آذربايجان (۱۳۰۲/۱۹۲۳) و وزير خارجه (۱۳۰۲/۱۹۲۳)· او همچنين در مجلس پنجم و ششم به نمايندگى تهران انتخاب شد (۱۳۰۳-۷/۱۹۲۴/۲۸)· او در اين مناصب٬ شهرت خود را بعنوان سياستمدارى صريح و فسادناپذير٬ افزايش داد· در وزارت ماليه٬ بودجه هاى تشريفاتى زاٸد و حتى بودجه دربار را کم کرد·۲ در سمت والى فارس٬ کودتاى ۱۲۹۹ از سوى سيد ضياء و کلنل رضا خان – رضاشاه آينده – را محکوم کرد· او حتى مجبور به پناه بردن به عشاير بختيارى شد· او موافقنامه ۱۹۱۹ ايران و انگليس را محکوم و صدر اعظم وٽوق الدوله را که اتفاقا يکى از بستگان خودش بود٬ به تلاش براى تبديل ايران به "تحت الحمايه بريتانيا"۳ متهم کرد· سفارت بريتانيا او را فردى "مردم فريب" و "وراج" ميدانست که "حرفهاى احمقانه زيادى ميزند·"۴

1. Katouzian, Mosaddiq´s Memoirs, 163.

2. British Legation, ”Leading Personalities in Persia (1927),” FO 371/Persia 1927/23-12300

3. Katouzian, Mosaddiq´s Memoirs, 254

4. British Legation, ”Leading Personalities in Persia (1927),” FO 371/Persia 1927/34-12300

 

مصدق ابتدا از نخست وزيرى و سردار سپهى رضاشاه حمايت کرد و انتظار داشت که او اصلاحات گسترده را آغاز کند٬ اما با شاه شدن او مخالفت کرد زيرا چنان تمرکز قدرتى٬ به معناى بيهوده بودن مشروطه و قانون اساسى ميبود· او يکى از معدود نماينده گانى بود که با اعطاى تاج سلطنتى به رضاخان مخالف بود·

مصدق در بيشتر سالهاى حکومت رضا شاه٬ در احمد آباد خانه نشين و تحت نظر بود· او اجازه سخنرانى٬ نوشتن و يا حتى سفر به خارج از احمد آباد را نداشت· او حتى در ۱۹۴۰/۱۳۲۰ زندانى و به شمال خراسان تبعيد شد که اين تبعيد داخلى تنها ۱۵ روز به درازا کشيد· ارنست پرون۱ دوست دوران کودکى وليعهد که از قضا پزشکش پسر مصدق بود٬ در اين ماجرا دخالت کرد و شاه را متقاعد ساخت که مصدق را به احمد آباد بازگرداند· چند ماه بعد هم تهاجم انگليس و روس به سلطنت رضاشاه پايان داد·

مصدق در انتخابات مجلس چهاردهم- نخستين انتخابات آزاد از ۱۳۰۴/۱۹۲۵ به اين سو – به ميدان سياست بازگشت· او در رقابت براى ۱۲ کرسى معتبر تهران٬ توانست در بين بيش از ۳۰ نامزد سرشناس که بسيارى از آنان عضو دربار٬ چهره هاى دينى و زمينداران ٽروتمند بودند٬ رتبه اول را کسب کند· کرسيهاى تهران٬ با توجه به برخوردارى پايتخت از راى دهنده گان و مطبوعات سرزنده٬ معتبرترين کرسيهاى کشور بشمار ميامدند· شاه جوان هم که از وجود مجلسى جسور نگران بود٬ مخفيانه به مصدق پيشنهاد داد تا به شرط "باطل کردن" انتخابات٬ مقام نخست وزيرى را در اختيار بگيرد· مصدق در پاسخ گفت به شرطى اين پيشنهاد را ميپذيرد که بتواند همه پرسى عمومى درباره قانون جديد انتخابات برگزار کند٬ قانونى که نفوذ بى مورد زمينداران و مقامات دولتى به ويژه فرمانده هان نظامى را محدود ميکرد· او بعدها از اين موضوع پرده برداشت که به نظرش پيشنهاد شاه عملا ترفندى براى محروم کردن او از کرسى نمايندگى بود زيرا وزرا همزمان نميتوانستند در سمت نمايندگى مجلس هم فعاليت کنند·

1. Ernest Perron

 

سر ريدر بونيز بولارد سفير بريتانيا نسبت به اين ماجرا برخوردى سرد داشت· به باور او٬ مصدق مردى بسيار "حساس" و "ناسيوناليست" بود· او هم ظن برده بود که هدف واقعى شاه٬ پر کردن مجلس جديد با افراد مورد نظر خودش بوده است : "ميترسم چيزى که مورد نظر شاه است٬ نه يک پارلمان بهتر بکه نمايندگانى سرسپرده تر باشد·"۱اين گونه فعاليت سياسى پشت پرده و کمتر شناخته شده عملا نويد دهنده روابط پيچيده آتى شاه٬ مصدق و بريتانيايى ها بود·

1. British Ambassador, January 20-22, 1944, FO 371/Persia 1944/34-4086

 

 

مصدق در مجلس طوفانى چهاردهم (۱۳۲۳-۲۵/۱۹۴۴-۴۶) سخنگوى اصلى حدود ۳۰ نماينده مستقلى بود که گروه نه چندان منسجمى بنام فراکسيون منفردين را تشکيل داده بودند· اين گروه٬ خود را از ديگر فراکسيونهاى ايجاد شده توسط درباريان٬ روساى ايلات و عشاير٬ رهبران حزب توده ٬ زمينداران هوادار بريتانياى منطقه جنوب و زمينداران هوادار روس منطقه جدا کرده بود· نطقهاى پى در پى مصدق که اغلب فصيح و در مواردى طولانى بودند٬ شهرت ملى اش را بيشتر کردند· او براى جلوگيرى از رسيدن کرسى يزد يا در واقع شهر تحت اشغال بريتانياييها به سيد ضياء تلاش کرد· مصدق اعلام کرد که سکوت طولانى خود درباره کودتاى ۱۲۹۹ را به دليل ضرورت جلب توجه عامه به خطر مستمر امپرياليسم انگليسى شکسته است· مصدق همانند بسيارى از ايرانيان و حتى ديپلماتهاى بريتانيايى٬ سيد ضياء را يکى از انگليس دوست ترين (انگلوفيل ترين) سياستمداران قديمى ايران ميدانست· سيد ضياء بدون اطلاع آنها به هنگام تبعيد در فلسطين در دوران جنگ٬ تماسهايى را بدون اطلاع آنها به هنگام تبعيد در فلسطين در دوران جنگ٬ با فاشيستهاى ايتاليا برقرار کرده بود٬ پولهايى گرفته بود و وعده يک امتياز  نفتى در شمال ايران را هم داده بود·۱ سيد ضياء بيشتر فرصت طلبى دست راستى بود تا اينکه "عامل" انگليس باشد·

مصدق شاه جوان را – البته همراه با هشدارهاى زيرکانه – تحسين هم کرد· او از شاه براى لغو تبعيد داخليش قدردانى کرد و يادآور شد که سوگندش در مجلس در برابر قانون اساسى بوده است· او همچنين به نماينده گان يادآورى کرد که عهد و سوگند آنان نه به شخص شاه بلکه به سلطنت مشروطه بوده است· او تاکيد ميکرد که قانون اساسى به وضوح نقش پادشاه را صرفا تشريفاتى دانسته است· او هشدار ميداد که: "اگر شاه وارد سياست شود٬ در آن صورت بايد مسٸول باشد و اگر مسٸول است٬ پس بايد بتواند پاسخگو باشد·" او اغلب اين گفته را که "پادشاه بايد سلطنت کند و نه حکومت" تکرار ميکرد· از بسيارى از جهات٬ او نسخه ايرانى ويگهاى۲ قرن نوزدهم انگلستان بود· مصدق بعنوان يک انگليس هراس عصبى شهرت داشت اما دقيقا به اين دليل که سلطنت مشروطه بريتانيا را بخش جدايى ناپذيرى از دمکراسى پارلمانى اش ميدانست٬ احترام زيادى براى بريتانيا قاٸل بود٬ او ميگفت "ملت انگليس فداکارترين٬ فهيم ترين و ميهن پرسترين مردم در ميان تمامى ملل است زيرا طى قرنها از آزادى برخوردار بوده است·"۳ سياستگذاران آمريکايى نيز مصدق را بخاطر ناتوانى در ايجاد تمايز بين مخالفت با امپرياليسم بريتانيا و تمجيد از حکومت مشروطه اين کشور٬ فردى دمدمى مزاج و ناسازگار ميديدند· آورل هريمن۴ – فرستاده ويژه ترومن به ايران –

1- Veronica Horwath, ”Dissimulating Friendship: Italian Relations in the1930s.” (Unpublished Paper, City University of New York Graduate, Spring 2009), 30-31.

۲· Whig٬ اعضاى اضلاح طلب در پارلمان بريتانيا که بعدها حزب ليبرال ناميده شدند-م·

۳· محمد مصدق٬ ۲۳ مى ۲/۱۹۵۰ خرداد ۱۳۲۹ ٬ مذاکرات مجلس شوراى ملى (تهران چاپخانه دولت٬ ۱۳۲۹) مجلس شانزدهم·

4. Averell Harriman

  

نميتوانست درک کند که چرا مصدق از يکسو بشدت شرکت نفت بريتانيايى را تقبيح ميکند٬ اما از سوى ديگر٬ نوه هاى خود را براى تحصيل به انگلستان ميفرستد·۱   

اين کار مصدق باعٽ شد ديدگاه هريمن مبنى بر شباهت مصدق به شخصيتهاى کتاب آليس در سرزمين عجايب تقويت شود· اين مشکل بيشتر مربوط به درک آمريکاييان بود تا اينکه ويژگى مصدق باشد·

مصدق همچنين از بسيارى از اصلاحات رضا شاه مٽل اراٸه حق راى به زنان به شرط حفظ گزينه پوشش٬ حمايت کرد· او همچنان خواهان قانون انتخاباتى جديدى بود که راى گيرى در آن يک روزه باشد و ناظران مستقل براى جلوگيرى از نفوذ زمينداران و مقامات دولتى حاضر باشند و توجه بيشترى به راى دهنده گان با سواد مبذول شود٬ به اين دليل که "بيسوادها خيلى آسان مورد استفاده و نفوذ زمينداران واقع ميشدند"· او همچنين خواهان افزايش شمار نماينده گان براى مراکز شهرى به ويژه تهران بود·"۲ مصدق پيشنهاد کرد که شمار وکلاى تهران به ۲۵ نماينده افزايش يابد· او خاطر نشان کرد که گر چه طى ۲۵ سال اخير هيچ قدرت اشغالگرى در کشور حضور نداشته٬ اما هيچ "انتخابات آزادى" هم در کشور برگزار نشده است· هنگامى که مجلس از بحٽ درباره اصلاح قانون انتخابات خوددارى کرد٬ مصدق از مجلس خارج شد و آنجا را "دزدگاهى" ناميد که اعضاى آن کرسى هايشان را خريده اند· روز بعد٬ گروهى از دانشجويان دانشگاه او را به مجلس بازگرداندند· در جنگ و دعواى بعدى٬ پليس تهران يک دانشجو را به قتل رساند· پيوند نزديک مصدق با دانشجويان در همين سالهاى نخست مجلس چهاردم شکل گرفت· با اين حال٬ سياست خارجى همچنان حوزه علاقه مندى عمده مصدق بود·۳

1. Vernon Walters, Silent Missions (New york: Doubleday, 1978), 253.

۲· محمد مصدق٬ "پيشنهادات جديد براى اصلاح قانون انتخابات"٬ آينده٬ ۳ ٬ شماره ۲ ٬ ۱۳۲۷)٬ ۶۱-۶۳

۳· حسين کى استوان٬ سياست موازنه منفى در مجلس چهاردهم٬ ۲ جلد (تهران: ۱۳۲۸)

 

به اعتقاد او٬ سياستمدارن قبلى از جمله شاهان قاجار به اشتباه فکر ميکردند که تنها از طريق اراٸه امتيازات برابر ميتوانند قدرتهاى "همسايه" را آرام سازند· او چنين استدلالى را برابر با استدلال کسى ميدانست که يک دستش قطع شده و فکر ميکند که ميتوان با دادن دست ديگرش٬ آنرا جبران کند· اين سياست از نظر او "موازنه مٽبت" بود· به نظر مصدق٬ ديگرانى هم در تلاش بودند تا با ترعيب قدرت ىسوم نظير فرانسه٬ آلمان يا ايالات متحده آمريکا به حضور در کشور٬ توازن لازم را ايجاد کنند· اما چنين سياستهايى صرفا موجب تحريک اشتهاى متجاوزان ميشد· حاصل منطقى اين ديدگاهها٬ تقسيم ايران به مناطق نفوذ در ۱۹۷۰/۱۲۸۶ بود· از آنجا که ارتشهاى خارجى واقعا کشور را به اشغال خود درآورده بودند٬ مجددا خطرى مشابه سر برآورده بود· مصدق براى جلوگيرى از تکرار تاريخ٬ از بيطرفى مطلق پشتيبانى ميکرد و باور داشت که قدرتهاى بزرگ تنها زمانى دست از سر کشور برخواهند داشت که مطمٸن شوند هيچگونه امتياز خاصى به آنها داده نخواهد شد· او اين سياست را "موازنه منفى" يا در واقع تعبير ايرانى از بيطرفى و عدم تعهد ناميد· او هنگام بحٽ در اين زمينه به قرارداد نفتى ۱۳۱۲/۱۹۳۳ اشاره کرد و آنرا به دليل افزايش مدت امتياز دارسى٬ اعطاى نفوذ بى حد و حصر در سياست داخلى به شرکتى خارجى و از همه خطرناکتر٬ ترغيب ديگران به تلاش براى کسب امتيازات مشابه تقبيح کرد·۲   

 

۲· محمد مصدق٬ ۱۹ اکتبر ۲۷/۱۹۴۴ مهر ۱۳۲۳· مذاکرات مجلس·

 

مصدق پيشتر در سپتامبر ۱۹۴۴/ نيمه هاى شهريور ۱۳۲۳ فرصت بيان آشکار اين سياست را ياقته بود٬ درست هنگاميکه در اتحاد جماهير شوروى علنا درخواست اعطاى امتياز نفتى در شمال ايران را مطرح کرد· اين درخواست – که بعضيها آنرا به مٽابه نقطه نظر آغازين جنگ سرد در ايران قلمداد کرده اند – به نوبه خود با شايعاتى در مجلس همراه شد که بر اساس آنها نماينده گانى از شرکتهاى غربى به تهران آمده بودند و فعالانه در پى انجام معاملات نفتى پنهانى بودند· طولى نکشيد که اين شايعات از سوى وزارت امور خارجه بريتانيا و آمريکا مورد تاييد قرار گرفت· در سپتامبر ۱۹۳۴/شهريور ۱۳۳۲ يعنى يکسال پيش از تقاضاى شوروى٬ شرکت استاندارد وکيوم۱ -  شرکت تحت مالکيت مشترک استاندارد اويل نيوجرسى و سوکونى وکيوم۲ – بى سر و صدا مذاکراتى را در زمينه کسب امتيازاتى در بلوچستان – استانى در جنوب شرقى ايران – آغاز کرده بود· اين مذاکرات برغم مخالفت سفير آمريکا در تهران صورت گرفته بود· او حس ميکرد چنين مذاکراتى تهديدى عليه روابط متفقين خواهد بود· اما به هر حال مذاکرات با حمايت واشنگتن صورت گرفت که بشدت نگران کاهش سريع منابع نفتى داخلى آمريکا بود·۳ هنوز جاى پاى استاندارد وکيوم خشک نشده بود که سر و کله سينکلر اويل۴ و رويال داچ شل۵ پيدا شد· وزارت امور خارجه بريتانيا و آمريکا به رويال داچ شل به مٽابه شرکتى بريتانيايى مينگريستند·۶

مذاکرات آنان خيلى زود از موضوع کسب امتياز در بلوچستان به ديگر مناطق ايران از جمله استانهاى هم مرز با شوروى گسترش يافت· بريتانياييها از تجاوز آمريکاييها به قلمروشان اظهار نگرانى کردند·  آنان همچنين به گرفتن امتياز براى "شرکت شل بسيار علاقمند بودند٬ زيرا تحقق اين امر٬ منبعى قابل توجه براى تقويت استرلينگ تلقى ميشد·" سفارت بريتانيا گزارش کرد که سفير آمريکا و هربرت هوور۸ فرزند رٸيس جمهور سابق٬ فعالانه از سوى شرکتهاى آمريکايى وارد عمل شده و آنها را تشويق ميکنند تا با اراٸه پيشنهاد معامله ۵۰/۵۰ به ايران٬ عملا روى دست شرکت شل بلند شوند·

1. Standard Oil

2. Socony-Vacuum

3. Daniel Yergin, Shattered Peace (Boston: Houghton: Mifflin, 1977, 180.

4. Sinclair Oil

5. Royal Dutch Shell

6. Foreign Office, “Comment in London (October 3, 1944),” Fo 371/Persia 1944/34-40241; US Embassy, May 16, 1944, Foreign Relations of the United State: 1944, vol. 4, 449.

۷· همان جا

8. Herbert Hoover

  يک کارشناس وزارت امور خارجه بريتانيا بعدها بشکل سربسته گفت که اگر "طرفين به توصيه انجام معامله مخفيانه با آمريکاييان" عمل ميکردند٬ امکان اجتناب از کل بحران وجود داشت·۱

 وزارت امور خارجه آمريکا نيز به نوبه خود هشدار داد که براى تامين منافع بريتانياييها "پافشارى زياد"ى صورت گرفته ولى از سوى شرکتهاى آمريکايى هم بايد کار بيشترى صورت ميگرفت·۲

بگزارش سفارت آمريکا٬ هم شاه و هم نخست وزير از شرکتهاى آمريکايى حمايت ميکردند و در نظر داشتند يک امتياز نفتى شمال را به استاندارد اويل بدهند٬ البته پس از پايان جنگ و خروج نيروهاى شوروى از ايران·۳

در جولاى ۱۹۴۴/تير ۱۳۲۳ ٬ کاردار آمريکا از وزارت امورخارجه کشور خود خواست تا در اين قضيه موضعى محکم اتخاذ کند· علتش تنها اهميت نفت ايران نبود٬ بلکه بحٽ توانمندى بازارهاى محلى براى جذب کالاهاى آمريکايى و نيز "حمايت دراز مدت از امتيازات نفتى در بخش عربى خليج فارس" نيز مطرح بود·۴

1. Foreign Office in London (January 8, 1945), Fo 371/Persia 1945/34-45443.

2. U.S. Embassy to the State Department, December 23, 1943, Foreign Relations of the United States: 1943, vol 4, 627.

3. U.S. Embassy to the State Department, April 3, 1944, Foreign Relations of the United States: 1944, vol 4, 446-47.

4. U.S. Embassy to the State Department, July 12, 1944, Foreign Relations of the United States: 1944, vol 4, 341.

 

درخواستهاى شوروى که ۳ ماه بعد مطرح شد٬ باعٽ بررسى و توجه بيشترى شد· کنسول بريتانيا در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت چيزى که "روسيه را از متحد گرم دوران جنگ به رقيب جنگ سرد" تبديل کرده بود٬ مداخله شديد روسها براى تسخير بازار ايران و به ويژه تلاشهاى سرکونى وکيوم براى کسب امتيازات نفتى در آينده بود·"۱

کارشناس ديگرى از وزارت امور خارجه بريتانيا بطور خصوصى از اين موضوع شکايت داشت که وزارت خارجه آمريکا "حداکٽر تلاش خود" را براى "ايجاد ترس نسبت به تهديد

شوروى" از طريق زنجيره اى از "گزارشهاى احساسى" انجام داده بود·۲

سفارت آمريکا گمان ميبرد که هدف احتمالى شوروى در واقع نه کسب امتياز نفتى بلکه "دور نگهداشتن ديگران از شمال ايران" بود·۳

جرج کنان کاردار آمريکا در مسکو و معمار سياست بازدارندگى در دوران جنگ سرد٬ گزارش زير را درباره اين جريانات براى وزير امورخارجه آمريکا فرستاد:

 

انگيزه اساسى اقدام شووى در شمال ايران احتمالا نه نياز به نفت بلکه نگرانى در مورد امکان نفوذ خارجى در اين منطقه همراه با نگرانى بابت از دست دادن پرستيژ است· اهميت نفت شمال ايران تنها براى تامين نياز روسيه نيست بلکه خطر بهره بردارى از آن از سوى کشورى ديگر است که اهميت دارد· اين منطقه در نزديکى مرکز حياتى نفت قفقاز قرار دارد که از خطر قريب الوقوع تسخير شدن در جنگ اخير نجات يافت· از نظر کرملين٬ خيلى مهم است که هيچ قدرت ديگرى حتى فرصت يافتن پايگاهى در آنجا را نيابد· براى حصول اطمينان از اين مسٸله نيز هيچ راهى جز کنترل اقتصادى و سياسى بيشتر نميشناسد·۴

1. Clarmont Skrine, World War in Iran (London: Constable, 1962), 227.

2. Foreign Office, April 20, 1949, FO 371/Persia 1949/34-75475.

3. U.S. Embassy, October 1944, Vol. 5, 45.

4. George Kennan to the Secretary of state, November 7, 1944, Foreign Relation of the United State: 1944, vol. 4, 470.

 

خلاصه اينکه آنچه زمينه ساز نخستين بحران جنگ سرد در ايران شد٬ نه تقاضاى نفتى شوروى در ۱۳۲۳/۱۹۴۴ بلکه پيشنهادات و تقاضاهاى محرمانه شرکتهاى آمريکايى و بريتانيايى در ۱۳۲۳/۱۹۴۳ براى کسب امتياز نفتى براى خودشان به ويژه در شمال ايران بود·

دولت ايران با اعلام اينکه تا پايان جنگ هيچ گونه امتياز نفتى واگذار نخواهد شد٬ سعى در آرام کردن بحران داشت· اما روسها –هر چند به درستى – اين را صرفا يک ترفند ميدانستند· روسيه بر تقاضاى نفتى خود پافشرد٬ در خارج کردن نيروهايش تعلل ورزيد٬ کردها و آذريها را به شورشهاى قومى ترغيب کرد٬ به آنان در برقرارى دولتهاى ايالتى  - و نه تجزيه گرا- يارى رساند و بر انتصاب نخست وزيرى در تهران که بتوان با او کار کرد٬ اصرار ورزيد· روسها حتى احمد قوام (قوام السطنه) را واجد چنين ويژگيهايى معرفى کردند· قوام بعنوان دولت مردى که از زمان انقلاب مشروطه در مصادر بالاى حکومتى بود – فرمان اعطاى مشروطه به ملت با دست خط استادانه او نوشته شده بود – حالتى داشت که او را بعنوان ماهرترين٬ عملگراترين و نقشه چين ترين فرد در ميان سياستمدارن کهنه کار معرفى ميکرد· قوام با بريتانيا٬ آمريکا و روسيه – چه تزارى و چه شوروى- زد و بند کرده بود· او از زمينه اجتماعى مشترکى با مصدق برخاسته بود- آنها فاميل دور بودند – اما قوام از جهات مختلفى دقيقا در نقطه مقابل مصدق قرار داشت· مصدق چهره اى صادق و صريح بنظر ميرسيد اما قوام به دغلکار و ماکياول بودن شهرت داشت· مصدق سخنورى بود که از صحنه عمومى و همگانى بهره ميبرد٬ اما قوام به فعاليت پشت صحنه و انجام معاملات محرمانه و غير شفاف علاقمند بود· مصدق به فسادناپذيرى شهره بود٬ اما قوام انگار قادر بود هر چيزى را به هر کسى پيشنهاد بدهد· مصدق زندگى بى پيراهه اى داشت و قوام به زندگى تجملى و ٽروت زميندارى اش به ويژه چاى گيلان ميباليد· مصدق بعنوان "مرد مردم" شناخته ميشد و قوام به غرور و نخوت اش معروف بود· در دفتر او هيچ صندلى براى نشستن مراجعه کننده گان وجود نداشت تا همگان – حتى اعضاى خاندان سلطنتى- مجبور باشند در حضور او بايستد· افزون بر اين٬ در حالى که مصدق هوادار خط مشى "موازنه منفى" بود٬ قوام از جهات مختلف تجلى سياست "موازنه مٽبت" بود· از قضا وٽوق الدوله صدر اعظمى که بانى انعقاد قرارداد ننگين ۱۹۱۹ انگليس و ايران شد٬ برادر بزرگ قوام بود·

مصدق در زمينه سياست خارجى کاملا متفاوت از قوام بود٬ اما بهنگام انتخاب قوام به نخست وزيرى در سال ۱۳۲۵/۱۹۴۶ ٬ به او راى داد زيرا قوام را تنها کسى ميدانست که قادر به مذاکره براى عقب نشينى شوروى بود· او براى محدود کردن قوام٬ بانى لايحه اى شد که تمامى مقامات دولتى را – اعم از نخست وزيران٬ وزراء و معاون آنان – از انجام مذاکره براى عقد قرار داد نفتى با خارج منع ميکرد· اين طرح به قانون مصدق تبديل شد· او به هنگام اراٸه اين لايحه اعلام کرد که کاملا طرفدار توسعه صنعت نفت و صادرات آن به تمامى کشورهاى خريدار از جمله آمريکا و شوروى است٬ اما اين توسعه بايد "بدست خود ما" انجام شود· سفارت بريتانيا فحواى اين سخنان را به خوبى درک کرد·

 قوام در آخرين روز مجلس چهاردهم٬ کابينه خود را معرفى کرد· او چند ساعت بعد هم براى مذاکره با استالين و مولوتوف عازم مسکو شد· او در اين مذاکرات به روسها اعلام کرد که به دليل تصويب قانون جديد نميتواند هيچ نوع موافقنتنامه اى را امضاء کند٬ اما ميتواند با تشکيل مجلس آينده٬ چنين پىشنهادى را آنجا مطرح کند· همچنين به اين موضوع اشاره کرد که يک قانون جديد ديگر هم برگزارى انتخابات مجلس آينده را به خروج تمام نيروهاى خارجى از کشور منوط کرده است· سفارت بريتانيا در مسکو – که ظاهرا به مفاد اين مذاکرات خصوصى دسترسى داشته است – گزارش داد که بريتانيا "شانس" آورده که اىن قوانين جديد٬ بويژه طرح پيشنهادى مصدق٬ "دستهاى قوام" را بسته بودند·۲     

2. British Embassy in Moscow, March 9, 1946, FO 371/Persia 1046/34-52663

 

قوام خيلى زود توافقنامه اى را به امضاء رساند· شوروى موافقت کرد که طى ۴۰ روز ايران را تخليه کند و به اين ترتيب٬ مسٸله شورشهاى قومى را کاملا به دولت وابگذارد· قوام نيز به نوبه خود موافقت کرد طى هفت ماه بعد از تشکيل مجلس٬ پيشنهادى مبنى بر تشکيل شرکت نفت مشترک شوروى – ايران را به آن اراٸه دهد· اين پيشنهاد که تمامى استانهاى شمالى ايران را در بر گرفت٬ نزديکى بسيارى به معامله ۵۰/۵۰ داشت· در ۲۵ سال نخست٬ شوروى ۵۱ درصد و ايران ۴۹ درصد از سهام اين شرکت مشترک را در اختيار گرفتند· در ۲۵ سال بعدى٬ اين نسبت برعکس ميشد· از سوى ديگر٬ روسها تمامى تکنيسينها و تجهيزات لازم را تامين ميکردند·

اين طرح باعٽ بهت و وحشت سفارتخانه هاى بريتانيا و آمريکا شد·  سفارت بريتانيا هشدار داد که اين معامله باعٽ افزايش نفوذ شوروى در تمام ايران ميشود٬ نفت مازاد را به بازار بين المللى سرازير ميکند٬ به آموزش تکنيسينهاى محلى منجر خواهد شد و البته اين شرکت – برخلاف شرکت نفت انگليس و ايران – شرکتى بازرگانى نيست که فشارهاى مالى محدودش کند و بنابراين چنين شرکتى با پايىن آوردن قيمتها و جذب نيروى کار از طريق اراٸه دستمزد٬ مسکن و شرايط کارى بهتر٬ باعٽ تضعيف شرکت نفت انگليس و ايران خواهد شد· آنها همچنين هشدار دادند که تاسيسات شرکت در نهايت به دست ايرانيان خواهد افتاد·۱ نگرانى آمريکاييها هم اين بود که معامله با شوروى "تمامى راههاى احتمالى مربوط به اخذ امتياز نفتى توسط آمريکاييها را از بين ببرد و از همه مهمتر٬ داراييهاى بسيار غنى  نفتى آمريکا در عربستان سعودى٬ بحرين و کويت را تهديد کند·"۲

1. British Embassy, ”Reasons for Opposing Russia Concession,” Fo 371/Persia 1945/34-45443, Foreign Office, April 9, 1946, FO 371/Persia 1946/34-52670

2. U.S. Embassy, September 25, 1945, Foreign Relation of the United State: 1945, 417.

 

 بولارد- سفير در حال کناره گيرى بريتانيا- هشدار داد که سياست "مماشات" در شمال ايران٬ در نهايت "منابع حياتى نفت ما در جنوب را در معرض تهديد قرار خواهد داد·"۱ سر جان روتگل۲ سفير جديد نيز گزارشى کرد که همتاى آمريکايى او "رهنمودهايى را از شرکت هاى نفتى آمريکايى و همچنين وزارت امور خارجه به منظور مخالفت شديد با معامله نفتى شوروى" دريافت کرده است·۳ افزود که زمين شناسان آمريکا معتقدند ذخاير نفتى عظيمى در شمال ايران وجود دارد· توصيه نهايى وزارت امور خارجه بريتانيا اين بود که "بريتانيا و آمريکا بايد دولت ايران را متقاعد سازند که موافقنامه را لغو کند و همزمان دولت را تشويق کنند که امتيازى نفتى را به شرکت شل در جنوب بدهد و از آمريکا نيز براى مشارکت در چنين امتيازاتى دعوت کند·"۴

در شرايطى که دو قدرت غربى در حال تشويق ايران به نپذيرفتن معامله نفتى با شوروى بودند٬ برخى ديگر آنقدر دورانديش بودند که بفهمند لغو پيشنهاد شوروى٬ سنتى خطرناک را پايه گذارى ميکند و تهديدى بالقوه عليه منافع نفتى است· قوام با "اطمينان کامل" به اطلاع سفير آمريکا رساند که تازه موافقنامه شوروى بايد زودتر عقد ميشد زيرا بريتانيا در گذشته زيادى امتياز گرفته بوده است·۵     

او به امريکا وعده امتياز نفتى بلوچستان را داد و پيشنهادات بريتانيا در اين خصوص را رد کرد و استدلالش هم اين بود که آنان تمام امتيازاتى را که در خورش بوده اند٬ دريافت کرده اند· سفير آمريکا گزارش داد که "اين موضوع مهر تايىدى است بر سابقه طولانى او در پشتيبانى از سرمايه گذارى آمريکاييان در ايران·"۶ و افزود که برخى ديپلماتهاى انگيسى شديدا نگران هستند که در صورت لغو امتياز نفتى شوروى٬ ايرانيان به فکر ملى کردن شرکت نفت انگيس بيفتند·۷

1. British Ambassador, ”Memorandum on Withdrawal of British Troops (25 May 1945),” in State Departmaent Unpublished Files, July 30, 1946, NND 760050.

2. Sir John Rougetel

3. British Ambassador, September 30, 1947, FO 371/Persia 1947/34-91972.

4. Foreign Office, “Memorandum on Persia Oil (September 1946),” FO 371/Persia1946/34-52729.

5. British Ambassador, December 27, 1944/FO 371/Persia 1944/34-40243.

6. U.S. Embassy, March 22, 1946, Foreign Relation of the United States: 1946. Vol. 7, 369-73.

7. U.S. Ambassador, January 11, 1947,  Foreign Relations of the United States: 1947, vol, 5, 891-93   

 

خود سفير بريتانيا نيز هشدار داد که: "به رغم وجود مشکلات زياد در امتياز نفتى روسها در شمال٬ احتمالا ابطال يکسره آن به تلاش روسها براى ابطال امتياز شرکت نفت انگليس و ايران خواهد انجاميد و ممکن است آنها موفق هم بشوند٬" به رغم اين هشدارها آمريکا موضع مخالفت کامل با اعطاى امتياز به روسها را حفظ کرد و استدلالش اين بود که چنىن معامله اى٬ کشور را مٽل سال ۱۹۰۷ به حوزه هاى نفوذ" تقسيم خواهد کرد و در نهايت به "فشار بيشتر و نه کمتر بر موقعيت نفتى بريتانيا و همچنين آمريکا در خليج فارس خواهد انجاميد·"۲

2. U.S. Ambassador, July 26, 1947, Foreign Relation of the United State: 1947, vol. 5, 923

 

قوام تا اکتبر ۱۹۴۷/آوريل آبان ۱۳۲۶– يعنى تقريبا يکسال پس از عقب نشينى شوروى – پيشنهاد امتياز نفتى را به مجلس نبرد· علت اين تاخير٬ رقابت شديد شاه و نخست وزير بر سر کنترل انتخابات مجلس پانزدهم بود· در حوزه هاى انتخاباتى تحت نظارت ارتش – از جمله مناطق تحت اشغال آذربايجان و کردستان – راى آوردن هوادارن دربار جاى تعجب نداشت· در حوزه هاى تحت کنترل وزارت داخله٬ افراد طرفدار قوام انتخاب شدند· بسيارى از "حوزه هاى انتخاباتى کم جمعيت" دوباره بدست اعيان و چهره هاى برجسته محلى معمول افتادند٬ کسانى که بسيارى شان در مناطق جنوب از زمينداران و روساى ايلات هوادار بريتانيا بودند· مصدق که در راس چهره هاى پيروز انتخاباب قبلى در تهران بود٬ همراه با بسيارى از هوادارن خود از راهيابى به مجلس جديد بازماند· قوام٬ پيشنهاد نفتى را بدون موافقت يا مخالفتى به مجلس فرستاد· نماينده گان پس از جلسات متعدد با اکٽريت قاطع با اين پيسنهاد مخالفت کردند· آنان قوام را در اين زمينه مسٸول ندانستند زيرا بر اساس مصوبه مجلس٬ او عملا موافقنامه اى را مضاء نکرده بود بلکه صرفا با اراٸه طرح پيشنهاد نفتى به مجلس آينده موافقت کرده بود·

سفارت بريتانيا از اينکه روسها مخالفتى "کاملا بجا" دريافت کرده اند٬ شگفت زده شد·۱ بنظر ميرسيد که آنان حالا بايد به درد خود بسازند٬ به حوزه خودشان عقب نشينى کنند و در چند سال آينده کمتر به اين کشور علاقمندى نشان دهند·۲ 

برغم اين وضعيت٬ قوام کنترل مجلس را از دست داد و ۲ ماه بعد وادار به استعفا شد· مجلس به هنگام رد پيشنهاد نفتى شوروى٬ دولت را از اعطاى امتياز نفت شمال به خارجيان منع کرده بود· همچنين از دولت خواسته بود که "مذاکرات و اقدامات لازمه را براى استيفاى حقوق ملت نسبت به منابع ٽروت٬ اعم از منابع زيرزمينى و غير آن بخصوص نفت جنوب" آغاز کند·۳ يک بار ديگر معناى اين تصميم مجلس در خاطر برخى از چهره هاى وزارت امور خارجه بريتانيا باقى ماند·۴ عقب نشيى شوروى بنا به ادعاى برخى از نه با تهديد به استفاده از بمب اتمى بلکه با تردستيهاى قديمى قوام عملى شده بود· کارشکنى در اجراى موافقتنامه شوروى نيز به دليل طرحهاى از پيش تعيين شده نبود بلکه ناشى از احساسات عمومى در کشور بود که بر بدست گرفتن کنترل منابع حياتى توسط حاکميت ملى تاکيد داشتند·

1. British Amabassador, ”Annual Report for Persia (1947),” India Office/L/P&S/12-3472B.

2- Foreign Office, “Annual for Oersia (December 32, 1952),” FO 41/Persia 1954/106.

۳· تصميم قانونى داير بر بى اٽر بودن موافقنامه مورخ ۱۵ فروردين درباره ايجاد شرکت مختلط نفت ايران و شوروى- مصوب ۳۰ مهر ماه ۱۳۲۶·

4- Foreign Office, ”Notes on the Soviet-Oersian Oil Agreement of 1946,” FO 371/Persia 19434-91530

 

حتى برخى سران حزب توده نيز که در ظاهر به دليل "همبستگى سوسياليستى" از شوروى حمايت ميکردند٬ از ابتداى کار بطور خصوصى در مورد اعطاى امتياز به قدرت خارجى ترديد داشتند·۱

عميقترين پيامد مخالفت با امتياز نفتى شوروى٬ آغاز مذاکرات براى بازبينى در موافقتنامه ۱۹۳۳/۱۳۱۲ با شرکت نفت انگليس و ايران بود· اما برخى در بريتانيا متوجه اهميت اين موضوع نبودند· سفير بريتانيا تصميم مجلس براى مذاکره بمنظور بازپس گيرى حقوق ملت را بعنوان "حرکتى براى عمومى تر شدن ماجرا" و "روش معمول ايرانيان براى ماست مالى مخالفت شان با پيشنهاد روسها" در نظر گرفت و اهميت چندانى به آن نداد· شرکت نفت حتى مطمٸن بود که "حسن نيت همه در کشور" را جلب کرده است٬ زيرا کمک سخاوتمندانه ۱۵۰ هزار پوندى به دانشگاه تهران اراٸه داده بود و خيلى به خودش مطمٸن بود·

مذاکرات جديد را خود قوام در نوامبر ۱۹۴۷/آبان ۱۳۲۶ يکماه پس از تصميم مجلس آغاز کرد· البته اىن مذاکرات در پشت درهاى بسته از سوى سه نخست وزير بعدى يعنى ابراهيم حکيمى (آذر ۱۳۲۶ – خرداد ۱۳۲۷)٬ عبدالحسين هژير (خرداد-آبان ۱۳۲۷)٬ محمد ساعد (آذر ۱۳۲۷-فروردين ۱۳۲۹) دنبال شد· نتيجه اين مذاکرات در نهايت مواففتنامه شديدا بحٽ انگيز الحاقى معروف به قرارداد گس- گلشاٸيان در تير ماه ۱۳۲۸ بود که از سوى نويل گس۲ يکى از مقامات شرکت نفت و عباسقلى گلشاٸيان وزير دارايى کابىنه ساعد امضاء شد· اين موافقتنامه براى اجرايى شدن به تصويب مجلس نياز داشت·

شرکت نفت پس از مذاکرات طولانى و کشدار ابتدا با معامله ۵۰/۵۰ مخالفت کرد و آنرا "نامعقول" خواند و مدعى شد از آنجا که سود شرکت از منابع مختلفى تامين ميشود محاسبه آن به اين شکل "امکان پذير" نيست· وزارت امور خارجه بريتانيا گزارش داد "شرکت معتقد است که فرمول ۵۰% عملى نيست زيرا در ان صورت٬ ۳۳ شلينگ در هر تن به ايران ميرسد و اين  رقم بسيار بيشتر از حتى بالاترين پيشنهادات در امتيازات نفتى خاورميانه است·"۳

1. British Amabassador, Oktober 25, 1945, FO 371/Persia 1944/34-40241

2. Neville Gass

3. Foreign Office, ”The Anglo-Iranian Oil Company,” FO 371/Persia 1950/34-1531.

 

در مقابل شرکت پيشنهاد اصلاح امتياز سال ۱۹۳۳/۱۳۱۲ را با افزايش پرداخت به ايران از ۴ شلينگ به ۶ شلينگ در هر تن صادرات و محاسبه ۲۰ درصد از سود سالانه ايران پيش از کسر ماليات به دولت بريتانيا – و نه مٽل قرارداد ۱۹۳۳ پس از کسر ماليات- مطرح کرد· شرکت همچنين وعده داد که حق امتياز سالانه کمتر از ۴ ميليون پوند نشود· البته شرکت در مقطعى تهديد کرد در صورت عدم تسريع نخست وزير در اراٸه موافقنامه به مجلس٬ از پرداخت حق امتياز خوددارى خواهد کرد·

ماکس تورنبرگ مشاور سابق استاندار اويل و وزارت خارجه آمريکا که از ۱۹۴۶/۱۳۲۵ بعنوان مشاور اقتصادى دولت ايران استخدام شده بود٬ از نخست وزير خواست تا قرارداد را امضاء نکند· به اعتقاد او "پيشنهادات آنقدر گنگ و نامفهوم نوشته شده بودند که هيچ کس نميتوانست بفهمد جايگاه دولت ايران در صورت امضاى آن کجا خواهد بود·"۲

2. Max Thornburg, ”General Summary of My Activities Concerning Persia Oil, “FO 248/Persia 1951/1530.

 

توصيه او٬ پافشارى بر "اصل ۵۰/۵۰" بود و خود نيز بلافاصله به لندن رفت تا براى اعضاى هٸيت مديره شرکت نفت انگليس و ايران روشن سازد "چيزى که در ايران رخ ميدهد٬ فقط لجبازى٬ سرسختى يا زيرکى چانه زنى شرقى نيست بلکه جريانى رو به رشد از خصومت انباشته در ملتى است که نه تنها نسبت به آن شرکت بلکه نسبت نه هر عامل مسٸول دولتى هم ديده ميشود·" البته او تصديق کرد که سفرش به لندن بى نتيجه بوده است·

حتى اعضاى دولت بريتانيا نيز – البته بطور محرمانه – از شرکت نفت ابراز دلزدگى ميکردند· يک وزير ارشد کابينه حزب کارگر٬ نگران اين مسٸله بود که چون تقسيم کنونى سود "بسيار ناعادلانه" و موضع شرکت  نفت نيز "بسيار سرسختانه" است٬ احتمالش هست که رفتار بريتانيا "بسيار امپرياليستى به نظر برسد·۱

او گفت گر چه شرکت نفت شرکتى خصوصى است٬ اما اهميت اين موضوع آنقدر زياد است که نميتوان همه چيز را به خود شرکت واگذاشت· رفتار وزارت امور خارجه آمريکا انتقادى تر بود و آنها باور داشتند که شرکت نفت بايد از الگوى ونزوٸلا و معامله ۵۰/۵۰ پيروى کند· جورج مگ گى۲ معاون وزير خارجه آمريکا حتى تا آنجا پيش رفت که قرارداد الحاقى را "معامله ناپخته" ناميد· او ادعاى شرکت مبنى بر امکان ناپذيرى محاسبه چنين روشى از تقسيم سود را "کاذب" خواند و همين طور تاکيد کرد که توليد نفت در ايران بسيار ارزانتر از ونزوٸلا بوده است· ديدگاه شرکت نفت طى مقاله اى بى نام در نشريه  اکونوميست خلاصه شده بود· نويسنده مقاله احتمالا اليزابت مونرو۳ استاد تاريخ دانشگاه لندن بود· استدلال مقاله اين بود که پيشنهاد شرکت يعنى تضمين اراٸه امتياز سالانه ۲۲ ميليون پوند٬ بسيار هم سخاوتمندانه بوده اما ايران آنرا نپذيرفته زيرا "شهروندان جاهل آنکشور٬ از سوى حاکمان طمعکار و فاسد گمراه شده بودند·"۴ اين گفته در سالهاى بحران٬ توسط بريتانيايى ها تکرار ميشد·

سالها بعد٬ سال فال يکى از کارشناسان ايران در وزارت امور خارجه بريتانيا پذيرفت که شکست اين مذاکرات اوليه تا حدى ناشى از نگرش "لجبازانه" "مديريت" اسکاتلندى" شرکت و تا حدودى نيز ناشى از نياز دولت بريتانيا به اخذ حداکٽر ماليات ممکن از صنعت نفت بوده است· چندى بعد٬ او نوشت که بريتانيا روى يک "آتشفشان" درون سوز نشسته بود·۵ نام خودمانى سام فال در بخش ديپلماتيک سام قرمزه بود زيرا به اعتقاد او٬ عصر امپراتورى بريتانيا سپرى شده  بود· جورج ميدلتون کاردار بريتانيا در ۱۳۳۱/۱۹۵۲ بعدها اذعان کرد که شرکت واقعا مبارزه ملى شدن نفت را جدى گرفته بود زيرا باور داشت که ايرانيان قادر به اداره تاسيسات نفتى نيستند٬ باورى که آينده نشان اشتباه بوده است·۵ 

دين جسون وزير امور خارجه آمريکا به هنگام توصيف اين تاکتيکهاى چانه زنى از سوى شرکت نفت انگليسى٬ جمله معروف خود را بيان کرد: "هرگز شکستى اين قدر نادر با اين درجه از حماقت طى زمانى به اين کوتاهى وجود نداشته است·"

1- Secretary of State, ”Notes (March 24, 1949),” FO 371/Persia 1949/34-75495.

2- George McGhee

3- Elizabeth Monroe

4- “The Crisis in Iran,” The Economist, March 10, 1951), 72.

5. Ladjevardi, “Interview with Sir George Middleton,” Iranian Oral History Priject.