نظری اجمالی

                 به جنایات نولیبرالیسم در جهان

                                                                                                       رحیم کریمیان 03.08.14   

 

 

 

 

فجایعی که امروز در سراسر جهان شاهد آن هستیم ، در آسیا ، در آفریقا ،در آمریکای لاتین ......و مسئله اکراین ،دیگر پوشیده نیست که تمام این  جنایات  در همه ابعادآن  از یک منبع مهندسی و طراحی می گردد؛ ونیز  ارتباط مستقیمی با سیاست نو لیبرالیسم هم دارند ، اما با توجه به شرا یط تاریخی – اجتماعی ،در هر منطقه ویژه گی  خاص خود را هم دارد. پیاده کردن این سیاست در فدراسیون روسیه و واکنش مردم در این سرزمین با افریقا ، فرق دارد. حتی ، در آسیا ،ایران ، ترکیه ، مصر ، شیخ نیشین های عربی یا سوریه و عراق و تونس و لیبی و بالاخره در فلسطین ، تفاوتهای اندک بارز است شاید بتوان با اندک احتیاط در کل  جنش های توده ای  و دشمنان مردم را هم  بدودسته اصلی تقسیم نمود. یکی  جنبش ملی از نوع ناصریسم و جبهه فتح  که هردو آن از تبار " افسران جوان " از نوع آتاتورکی هستند اما با برخی از تمایرها ، که از از آبشخور  اسلامی هم سرش بند می شود ، و دیگری که تازه در اکراین سر بر آورده است ،  از تجربیات و تآثیرات انقلاب اکتبر تآثیر می پذیر و یا شاید مجبور است که از آن تجربیات سود جوید؛

 در جبهه مقابل جنبش توده ها  ، جبهه آدم کشانی مشاهده می شوند که بظاهر متفاوت و یا حتی دشمن همدیگر.؛ مثل اسرائیل و ایران . این جبهه  در کشورهای اسلامی و یا آفریقائی ،  باز در امر کشتار مردم بگونه ای  متمایز هستند. یکی  بدون پوشش و بدون ترس از افکار عموی ، و بدون توسل یافتن به دلائل آسمانی به کشتار مردم عادی و حتی کودکان دست می زند ،دیگر همین کار را می کند اما با توسل به "آسمان" . یکی قبل از سر بریدن آب می دهد ، دیگری تشنه. یکی در ملاء عام به زنان و کودکان در عراق و عربستان و یا هر جای دیگر تجاوز می کند ، دیکری دختران باکره به جوخه اعدام نمی سپارد مگر ایکه با توسل به اسلام از او "کام" گیرد. اما در فدراسینون روسیه  اندکی متفاوت است.و مشکلات طرفین از نوع دیگری است. و مشکلات خود را به اشکال دیکری نشان می دهند. مشکلات بخش اروپائی و ارتدکسی  که به سرعت  یورو این حلقه داغ اسارت  سیستم با نک جهانی را تحمیل نموده و در نتیجه در هم پاشیدن کامل   ساختار اجتماعی  - اقتصادی بجا مانده از گذشته  ، کوشش برای تک محصولی نمودن سیاست اقتصادی، که شاخصه اقتصاد آدام اسمیتی، است و نیز بیکاری و گرانی و بیک کلام  پایمال کردن تمامی دستآورد های انقلاب  بلشویکی بخصوص در زمنیه بیمه های اجتماعی . این سیاست که همان نو لیبرالیسم است ، شرایطی را در این سر زمین رقم زده است که بوی  یک رستاخیز عمومی در این فدراسیون بمشام میرسد . این بوی نه از آسمان بطور مستقیم و نه از سوی صلیب و یا تصویر نیکلای روس اگر نه در  دفتر کار پوتین ولی مسلما در خانه اش حضور دارد  بلکه از رهنمود های تندیس لنین که هنرمندان متعهد ، به شکل جدید و قابل فهم برای توده ها در آوردند ، گرفته می شود. پوتین ایستها مشکل شان در این فدراسیون پهناور فقط  به جامعه ارتدکس زبان خلاصه نمی شود، از کشورهای اسلاو نشین  عضو سابق اتحاد جماهیر شوروی از جمله مجارستا ن ، لهستان ، رومانی ، بلغارستان ، گرجستان  که بگذریم ، مشکلات کشورهای آسیائی –اسلامی و غیر  اسلامی که برخی از آنها از جمله آذربایجان ، و چچن ، که علنا در

در مقابل ، روسیه آنهم در اتحاد با غرب ، قد علم کرده اند ، باید افزود. پوتین در شرایط بسیار سختی قرار گرفته است . از سوئی  دست بدامن اسقف روسی  بنام ..........می زند و با او رنج نامه و یا گفتار چه کنم ، چه کنم ، می نماید  و احتمالا  رهنمود می خواهد  و از سوی دیگر ، با دخالت در اکراین و کمک نظامی  به مبارزین که چه بسا در پی سازماندهی ستون پنجم در درون این جنبش هم باشد،و بخواهد  سناریوی درد ناک جنگ ویتنام را در این منطقه ،تکرار کند.، فکر می کند. این در شرایطی است که غرب از طریق سرمایه داران دانه درشت روسی در اروپا و یا سراسر جهان، او را تحت فشار قرار داده است. او که از تبار یلسین ها است ، در مخمصه بسیار خطرناکی گیر کرده است. جرآت و نیز امکان مانور و حقه بازیهای رویزیونیستی برای او وجود ندارد.  

 

شرایط بسیار هیجانی و تا اندازه زیاد پیچیده ای در سراسر  بوجود آمده است. بخصوص در منطقه خاورمیانه

 

 هیج کس و جریانی نمی تواند از آن متآثر نگردد. اما در خارج از حوزه این هیجانات ،عنصر آگاه ، وظیفه دیگری هم دارد. و نا چار است برای انجام وظیفه تاریخی خود حتی به طور موقت هم شده به احساسات خود لگام بزند و راه درست را بمردم نشان دهد.و بدین وسیله مرز عنصر آگاه و توده ها را به نمایش بگذارد. این عنصر آگاه همانند پزشکی که در جریان حوادث باید بتواند موقتا به احساسات

  انسانی خود لگام می زند تا به نجات مصدوم همت گمارد  . بدور از هیجانات و با استفاده بهینه از کلیه امکانا ت موجود و حتی با دور نگداشتن کسانی که از روی عواطف پسندیده در این برهه مشکل ساز میشوند .  تمرکزخود را در بکارگیری  تجربیات خود از دست ندهند.. در این رابطه  مبارزین انقلابی و بخصوص کمونیستها وظیفه خطیری بعهده دارند.و باید کاملا هشیار باشند تا آب به آسیاب دشمن نریزند ، بخصوص دقت در شعار ها دراین زمان، به امر خطیری مبدل گردیده است. هرگونه شعاری که در خصوص مسئله حق و حقوق اقامت در این سرزمین فلسطین  نباید  در تضاد با  حقوق طبیعی انسان در حق تعیین محل اقامت مندرج در حقوق بشر، باشد. کاری که متآسفانه رهبران جنبش فلسطین برخی آگاهانه و برخی به تقلید از شعار ناصر در جنک 1966 ، بدان دست میزنند. ناصر در آن سالها در گرماگرم روز های تدارک برای جنگ ، و برای تهییج مردم فریاد می زد: ما تمام یهودیان را بزودی به دریا خواهیم ریخت (نقل بمعنی). از این گونه شعار ها و برخی از حرکات ، بخصوص در این شرایط که امپریالیستها ، سرگرم براه انداختن جنگ مذهبی و فرقه ای و براه انداختن اختلافات قومی و قبیله ای و یا ملی هستند ، شدیدا اما آگاهانه می بایست امتناع کرد. فجایعی که امروز در سراسر جهان ناظر آنیم ، فجایع تازه ای نیست که فقط در این مقطع تاریخی بوقع پیوسته باشد .لازم نیست به کذشته دور نظر بیفکنیم اگر به فجایع زمان انقلاب که خود ، ادامه فجایع گذشته در این سرزمین بوده است ، نظر یباندازیم ، در خواهیم یافت که ریشه جنایات امروز در کجا نهفته است. حادثه آفرینی ها ی طبس ، سفارت آمریکا ، کودتای نوژه ، اعدامهای داعیشی و بدون محا کمه ،در پشت بام مقر امام ، جنگ ایران و عراق ، اعدامها در ترکمن صحرا ،که همه از نوع داعیشی اما با نام شعارهای آزادی و ملی ،در کنار تخریب ساختار  اقتصادی کشور و بسیج یک قشر متوسط دلال از لمپن ها و بازاریان درنقش رانت خواران ، که بسرعت جایگزین رانت خوارن زمان شاه ، اما در شکل دیگرشده و بالاخره سرنگونی هواپیمای مسافر بری برای خاتمه دادن به جنگ .،مسببین  حوادث درد ناک  امروزی را بما نشان خواهد داد.

 

هنوز کسی جنایات  جنگ ویتنام و آن صحنه دلخراشی که بروی صفحه تلویزیونیها جهان آمده بود را فراموش نکرده اند. تصویر آن دختر خرد سال برهنه که وحشت زده و گریان همراه روستائیانیکه که مزارع شان زیر آتش بمب افکن ها ،بمب ناپالم می ریخت ، هرگز از ذهن مردم پاک نمی گردد. من این نوشته را در جهت سوزناک تر کردن ، درد های بسیار غیر قابل تحمل خلق فلسطین و یا مردم آفریقا و یا سایر نقا ط جهان نمی نویسم ، بلکه بر عکس به جریان های سیاسی که فقط کارشان معطوف به افشا گری است ، اعتراض دارم . این جنایت ها  از پیش قابل پیش بینی بود و شوربختانه باید گفت که  شروع یک آغا ز بس شوم تری است  . که اگر نگویم سنگینی همه بارها ، اما سنگینی عمده این بارب دوش کمونیستها است که متآسفانه در این شرایط از بضاعت کافی برای انجام این مسئولیت برخوردار نیستند.

یکی از شاخصه این بی بضاعتی سردرگمی در درک مسئله ملی در بین جنبش انقلابی بخصو ص در بین جریانهای سیاسی که  ریشه قومی دارند ، می باشد.خطری که امروز متوجه جنبش انقلابی ایران است ، تشتت در نیروی انقلابی بر سر مسئله ملی در این منطقه می باشد. امپریالیسم از این قبیل تشتت ها بخصوص زمانی که جنبش انقلابی از یک رهبری کارآمد برخوردار نیست بیشترین سوء استفاده ها را بعمل می آورد . تاریخ کشور ما در مقاطع گوناگون از جمله دوران پهلویها ،و نیز در زمان انقلاب رذیلانه ترین بهره بردارها را نموده است. گویا دیگر احتیاج نباشد ،نمونه های آنرا در زمان اصلاحات ارضی که خودم شاهد آن بودم  و نیز زمان انقلاب و بعد از آن را نام ببریم زیرا همه ما در زمان همین دولت روحانی شاهد بودیم و دیدیم چه جریان های برای پناهنده شدن در زیر عبا این آدمکشان با همدیگر مسابقه می گذاشته بودند.

با این همه باز مشاهده می شود که برخی از جریانها ،شناخته شده ، امروز از بی بضاعتی جنبش   باز دارند مثل سابق استفاده می کنند تا از قافله دیگرانی که شیوه خیانت کاری های آنها نخ نما شده است عقب نیفتند.. که در بین آنها کسانی دیده می شوند که گرچه در سوابق مبارزاتی و صداقت آنها شبهه ای وجود ندارد ولی بعلت بی اطلاعی از مقوله ملی ، و فقدان کاردانی ، جهت گیری ارائه شده شان  از جنبش ملی  اگر به یک جریان اجتماعی  تبدیل گردد ، فاجعه بار خواهد بود.

ریشه ی این قبیل از انحرافات تئوریک در برخورد آنها با ماتریا لیست دیالکتیک به شیوه "اشراقی" یعنی گونه ای  از نقل قول کردن ها و یا مبداء قرار دادن یک مرجع الهی  و یا زمینی ، از آن جمله مارکس و یا لنین و در رابطه با مسئله ملی استالین می باشد.

 

آنها با استفاده کردن از گفته استالین  از مسئله ملی و تاکید او از نقش زبان ، استفاده کرده و این بار با

 سوزناک کردن" زبان"  درمورد مسائل   تحلیل خود را از این مقوله آغاز می کنند .نویسنده آن مقاله سعی می کند تا   ستمی که به "خلقی " خود وابسته به آن است بطور دردناکی ،  نشان دهد و در همان حال از فارسها هیولائی بسازد. کار بجائ میرسد که حتی چشم را به ر وی  برخی از حقایق دور اطراف خود ،اختلافات تاریخی با اقوام همسایه خود  را فراموش می سازد و از همه مهمتر نمی خواهد به تجربه انقلاب اکتبر که استالین یکی از شایسته ترین کمیسرها ی  این انقلاب  در امور حل مسئله بسیار پیچیده  خلق های اتحاد جماهیرشوروی بود و به شهادت تاریخ ،خلاقیت بی نظیری در این مورد  از خود نشان داده بود ، سود جوید. در  سرزمینی که انباشتی از ملت ها و حتی اقوام گوناگون با یک مذهب و زبان مشترک اما دشمن خونین همدیگر وجود داشت .و علاوه بر آن در کنار این دشمنی ها، دشمنی های مذاهب گوناگون و نژاد های گوناگون ، ارتدکس ، مسلمان، یهودی ، روس، آلمانی ، ترک زبانان ،(آذری، ترکمن ،قزاق،قرقیز،ازبک ، لزگی،.......)چینی و مغولی ، چچن ، چکی ، بدان تیافزوده می شد ، همه و همه وقتی بود که امپریالیستها  با امکاناتی  که در های همسایه همچون لهستان ،مجارستان ، چک ، فنلاند، سوئد ، ژاپن و دیکر امکانات با زنده کردن اختلافات دیرینه بین این مردمان از آن نوعی که دروطن ما  آدربایجان ، شاهد آن بودیم . ازکشتار صمد خان ، گرفته تا کشتار اکراد در رضائیه ، ارامنه در تبزیزو یا ترکمن ها درمنطقه خراسان و آن فاجعه شرم آور تاریخی فروش  دختران  خرد  سال  و حتی شیرخوار قوچانیرا تجربه کردیم. این اختلافات  و جنایت ها راچگونه باید توضیح داد. وقتی که تراکمه با یورشهای خود به روستای اطراف گرگان و بندر گز هجوم می آوردندند. مال و اموال دهقانان مازندرانی را به تاراج می بردند. دختران  آنها را می ربودند،و برخی از آنها را برای فروش به کافه ها و تئآتر های عشق آبادبفروش می رساندند آیا ساکنان  مازندرانی  و خراسانی ها ، این اقوام که امروز که سرز مین شان  یکی از افتخارات و زیبائی های کشور ما را تشکیل می دهد وزنده یاد شاملو آن سروده را در وصف آن سرزمین و آبائی آن می سراید، سرزنش می کنند. و یا درمقابل جنایات جکومت های پهلوی و اسلامی بی طرفی اختیار کردند.

خلاصه تجربه انقلاب اکتبر نشان داده است که زبان نمی تواند در همه حال ، مولفه استقرار یک دولت ملی باشد.تجربه اتحاد جماهیر شوروی نه تنها  عکس  این مدعا را نشان  داد بلکه  حتی این ملیت ها   داوطلبانه  و نه بااعمال زور، زبان  وادبیات روسی را که در پروسه ی انقلاب در راه پالایش خود از پلشتی های مذهبی و عرفانی قدم بر می داشت ، را پذیرفتند.

اگر استقرار یک دولت ملی ، به این مؤلفه های که استالین بدرستی به آن اشاره می کند ،در ایران امکان پذیر می شد ، آنوقت کرزن وزیر آمور خارجه انگلیس ، می توانست با انداختن علف علوفه هائی در نزد کسانی  نظیر آنچه در پیش وثوق الدوله ، صارم الدوله و یکی از فرزندان فرمانفرما انداخته بود ، ایران را ببلعد. ولی دیدیم که برای روی کار آوردن رضا خوان ، و ارائه یک دولت قلابی ملی ، با چه مشکلاتی مواجه شده بود. زحمت احداث راه آهن و جاده ، دانشگاه ،و تنظیم  سیستم مالیاتی ، و متراژ ،و تآیسس  دادگستری، ثبت احوال که نشانی از آزادی فردی ، آنهم در کشوری که 75% رعیت بود را بخود نمی داد. علاوه بر آن ساختار اداری و تقسیمات کشوری را دگرگون نمی کرد. ونیز زحمت  سازماندهی  ارتشی "نوین"  به سبک ناپلئونی، آما درحقیقت کاریکا توری از آن را تجمل نمی کرد. ،. مجبور نبود که برای جذب موافقت سران کشور و بخصوص سوسیالیست های طرفدار تروتسکی ، دستما ل بدست بگیرد.و شاید مجبور نمشد که ،بعد از 16 سال سقوط  سردار ایران نوین  را ، تجرب کند.

اینکه آیا دولت مصدق یکی از شقوق دولت ملی بوده  که درنظر داشت با برنامه های خود راه برای برای استقلا ل و عزت ملی بازکند واینکه ، آیا هنوز  هماطوریکه نهضت " اخوت اروپای جوان" در سالهای دهه 30 قرن نوزدهم می گفتند " ملیت مقدس " است و یا اینکه آیا باید از مشعل فروزان و ترازوی –عدالت – در دست مجسمه ی آزادی ،در آمریکا انتظار داشت که فروغ تمدن  و عدالت را به گستره جهان ، برساند ،  همه ی این گزینه ها در ایران فردا و یا جهان ،کاربردی پیدا می کند؟

موضوعی است که پاسخ روشن به آن ، در کادر این بیانیه نمی  گنجد . امید این است ، در مناسبت دیگر نه در شکل بیانیه ؛ بلکه تحلیلی ، بتوانم آنرا  ارا ئه بدهم .

 

 

 

 یکی دیگر از خطراتی که امروزه جنبش کمونیستی را تهدید می کند ، در ک نادرست از مسئله یهود است که با مسئله یهودیت که در طول تاریخ دست به جنایت زده است ، تداخل پیدا می کند . عدم درک تفاوت این دو مقوله می تواند به جنبش توده ای مردم ضربه جبران نا پذیری وارد سازد. مسئله درک تفاوت بین مومنین به دین یهود و اعمال دولت اسرائیل را می توان، تا اندازه ای با تفاوت بین جمهوری اسلامی و مردم ایران و حتی مومنین ایرانی دانست .جنبش کمونیسی با مذهب  دشمنی ندارد بلکه با کسانی که بوسیله مذهب ، به جرم و جنایتش  مرتکب  می شوند، سر ساز ش نخواهند داشت.

و از پیش محکومیت کسانی که به حقوق  طبیعی انسانها بخصوص شنیع ترین آنها یعنی قتل مرتکب شده اند ،مجرم شناخته می شوند. که صد البته پس از اثبات آن  درمراجع قا نونی منتخب  مردم  .اما عموما و نه اساسا ، قرار نیست هیج مرجعی ، شکل و یا میزان این جرم را از پیش  تعیین کند.

همان طوریکه در بالا اشاره کردم جمهوری اسلامی با یهودیت ، در اساس هیچ تفاوتی ندارد. هر دو حافظ منافع امپریالیسم هستند اما با تفاوت ها جزئی ، تفاوتهائی که در بالا به آن اشاره شده است. و اما تفاوت دین یهود و اسلام !  اتفاقا دین یهود بر خلاف آنچه که شایع است ، زمینه بیشتری برای تخقق آرمانها ی انسانی در خود ذخیره دارد. حتی بیشتر از دین مسیحی.این دین در تلاش است که آسمان را بخدمت زمین درآورد. افسانه موسی با چوپان و کشتی گرفتن موسی با خدا به ما این را نشان می دهد. در این دین انسان برده آسمان نیست او آسمان را بخدمت زمین در می آورد. بر همین اساس بود که یهودیان توانستند کلید انقلاب صنعتی را در انقلاب انگلیس با تفسیری از تورات ، بزنند

.

 تاریخ را بخوانیم و ماتریالیسم دیالتیک را به خدمت بگیریم، ازمفاهیمی که این مکتب در اختیار بشریت نهاده ، حقوق طبیعی و رابطه آن با حقوق مدنی را بفهمیم ، ازعدالت ، آزادی ،آزادگی، استقلال ، همبستگی، برابری ، برادری ، تسامح ، بردباری ، بیک کلام از بلشویسم بیآموزیم