شناخت آپارتايد اسرائيلي

نویسنده: اندرو چيزمن/ مترجم: احسان پورخيري

 

جدال ميان فلسطين و اسرائيل را گاهي جدال دينيِ باستاني و لاينحلي توصيف مي‌کنند که با چرخه دائمي خشونت و انتقام به آن دامن زده مي‌شود. گاهي اوقات نيز به‌عنوان نبرد ميان داوود و جالوت توصيف مي‌شود که در آن اسرائيلِ «ضعيف» مي‌کوشد تا از ميان دريايي از عرب‌هاي تروريست جان سالم به‌در ببرد.

با اين‌همه سرچشمه‌هاي جدال اسرائيل-فلسطين به گذشته‌ي از ياد رفته‌اي بازنمي‌گردد. اين جدال با استعمار صهيونيست‌ها در سده‌ي گذشته و بيرون راندن انبوه فلسطينيان آغاز شد. همان زماني‌که دولت اسرائيل در سال 1948 شکل گرفت. اين يک جدال بر سر دين نيست، بلکه جدالي است بر سر زمين.

اسرائيل ضعيف نيست. به سهم خودش يک قدرت امپرياليستي است: نيروي هوايي اين کشور يک‌چهارم نيروي هوايي ايالات متحده است؛ در مجموع نيروهاي نظامي غيرهسته‌اي اسرائيل مطابق با آمار مؤسسه تحقيقاتي Global Firepower يازدهمين نيروي نظامي کل جهان تخمين زده مي‌شود.

علاوه بر اين نيروي نظامي غيرهسته‌ايِ به‌شدت قوي، اسرائيل يکي از نُه کشوري است که به سلاح‌هاي هسته‌اي مسلح است. تخمين زده مي‌شود که انبارهاي [سلاح‌هاي هسته‌اي اسرائيل] بيش از 100 بمب دارد.

 

رابطه ايالات متحده و اسرائيل

رابطه اسرائيل با بزرگترين نيروي امپرياليستي را روزنامه‌ي اسرائيلي هاآرتص در سال 1951 بدين‌ترتيب شرح داد:

«تقويت اسرائيل به نيروهاي غربي کمک مي‌کند تا توازن و ثبات را در خاورميانه حفظ کنند. اسرائيل به پاسدار [منطقه] تبديل‌شده است. باکي نيست اسرائيل سياستي تهاجمي را در قبال دولت‌هاي عربي در پيش بگيرد، آن‌هم هنگامي‌که اين کار صريحاً با خواسته‌هاي ايالات متحده و بريتانيا در تضاد باشد. اما اگر به هر دليلي قدرت‌هاي غربي بايد گاهي اوقات ترجيح دهند که چشمان‌شان را ببندند، اسرائيل مي‌تواند متکي باشد به تنبيه‌کردن يک يا چند دولت همسايه که بي‌ادبي‌شان نسبت به غرب بيش از حد مجاز شده است.»

اسرائيل در قبال ايفاي نقش بازيگر خشنِ غرب در منطقه، کمک‌هاي نظامي اساسي‌اي دريافت کرده است به‌طور معمول سالانه 3 ميليارد دلار از دولت ايالات متحده و به تکنولوژي نظامي و پشتيباني سياسي و ديپلماتيک دست پيدا کرده است. اسرائيل جالوت است نه داوود. تنها دو دولت ديگر در منطقه نيروي نظامي مشابه اسرائيل دارند: ترکيه و مصر، که البته هيچ‌کدام سلاح اتمي ندارند.

 

 

 

تاريخ فلسطين

براي بيش از هزار سال پيش از شکل‌گيري دولت اسرائيلي، فلسطين محل سکونت اکثريت مسلمان و اقليت يهودي بود که در کنار هم با صلح و آرامش مي‌زيستند. هنگامي‌که جنگ‌هاي صليبي در سال 1099 مسيحيان مهاجم را به اورشليم کشاند، يهوديان و مسلمانان در دفاع از شهر در کنار هم جنگيدند و در کنار هم کشته شدند.

به‌علت محبوبيت صهيونيسم (ايدئولوژي سياسي‌اي که مدعي‌ست يهوديان و غيريهوديان نمي‌توانند در کنار يکديگر در صلح زندگي کنند، و به همين خاطر يهوديان نياز دارند کشور خودشان را بنيان گذارند)، سده‌ي بيستم شاهد افزايش مهاجرت يهوديان به فلسطين بود. لرد آرتور بالفور، سياست‌مدار يهودستيز و بدنام بريتانيايي، قضيه‌ي صهيونيست‌ها را فرصتي مي‌ديد تا يهوديان را مجبور به ترک انگليس کرده و آنان را به‌عنوان استعمارگران امپراطوري بريتانيا [در منطقه] به‌کار گيرد. در سال 1917 اعلاميه‌ي بالفور منتشر شد که در آن به پروژه صهيونيستي درجه‌اي از پشتيباني بريتانيايي اعطا شده بود.

نقشه‌ي تجزيه‌ي سازمان ملل (که مربوط است به سال 1947) در خلع‌يد فلسطينيان نقطه‌ي عطفي بود. فلسطينِ تاريخي به دو دولت تقسيم شد دولتي فلسطيني که 43 درصد زمين را در تصاحب داشت، و دولتي اسرائيلي با 56 درصد مالکيت و اورشليم به‌عنوان سرمايه مشترک. پيش از تجزيه، صاحبان يهودي زمين در فلسطين چيزي در حدود 6 درصد بودند، و جمعيت يهود حدود 30 درصد تخمين زده مي‌شد.

سرقت زمين در مقياس وسيع توسط صهيونيست‌ها به شورش و جنگ منتهي شد. شبه‌نظاميان صهيونيست با هدف ترساندن فلسطينيان و فراري‌دادن آنان کشتارهايي دسته‌جمعي را مرتکب شدند.

در 9 آوريل 1948 اعضاي Irgun، نيروي شبه‌نظامي و تروريستيِ صهيونيست، روستاي دير ياسين را به خاک‌و‌خون کشيدند. در پايان اين حمله ژاک دراينر ناظر صليب سرخ بين‌الملل اظهار داشت:

«اتاق اول تاريک بود، همه چيز به‌هم ريخته بود، اما کسي آن‌جا نبود. در اتاق دوم، در ميان اثاثيه‌اي درب‌و‌داغان‌شده و همه‌جور آت‌و‌آشغال چند تنِ سرد يافتم. پاک‌سازي اين قسمت با تيربار و سپس نارنجک‌هاي دستي صورت گرفته بود و با چاقو نيز پايان پذيرفته بود. هر کسي مي‌توانست اين را ببيند [و بفهمد]. در اتاق بعدي نيز وضع به همين منوال بود، اما هنگام خارج‌شدن از آن‌جا صدايي شبيه به آه‌وناله شنيدم. همه‌جا را گشتم، تمام جنازه‌ها را اين سو و آن سو کردم، و سرانجام يک پاي کوچک يافتم که هنوز گرم بود. دختر کوچکِ حدوداً ده ساله‌اي بود که نارنجک دستي تکه‌تکه‌اش کرده بود، اما هنوز زنده مانده بود؛ همه‌جا همان منظره‌ي وحشتناک بود... 400 نفر در اين روستا بودند، حدود پنجاه نفر گريخته بودند. آن‌چنان که من مشاهده مي‌کردم، باقيماندگان در عين بي‌رحمي قتل‌عام شده بودند، چرا که اين گروه به‌نحو تحسين‌برانگيزي با نظم‌و‌ترتيب بود و مطابق با فرمان‌هاي داده‌شده عمل کرده بود».

اين موج ترور و پاک‌سازي قومي فلسطينيان را النکبه فاجعه [يا مصيبت] مي‌خوانند. در اسرائيل اما به‌عنوان روز استقلال جشن گرفته مي‌شود. براي بيش از 60 سال، فلسطيني‌ها به‌لحاظ قومي پاک‌سازي شدند و فرزندان‌شان قادر به بازگشت نبودند.

اسرائيل، از زمان بنيان‌گذاري‌اش، توسعه‌طلبي خشن بوده است. در سال 1967، در مدت شش روز، اسرائيل با اشغال نوار غزه و کرانه‌ي باختري و نيز بخش‌هايي از سوريه و مصر آنچه را که از فلسطين باقي مانده بود تصرف کرد. اين جنگ شش روزه به ايالات متحده اثبات کرد که اسرائيل مي‌تواند به هم‌پيماني قوي تبديل شود. با از دست رفتن ايران به‌عنوان هم‌پيمان [منطقه‌اي] پس از انقلاب 1979 دولت صهيونيستي جاي خودش را به‌عنوان هم‌پيمان کليدي آمريکا در منطقه مستحکم کرد.

 

راه‌حل واقعي چه شکلي خواهد بود؟

بسياري در دفاع از بازگشت به مرزهاي پيش از 1967 و شکل‌گيري يک دولت فلسطيني در کنار دولت اسرائيليِ موجود استدلال کرده‌اند. اين راه‌حل براي تبعيدشدگان دوران النکبه هيچ‌چيزي در بر ندارد. وقايع امروز نشان‌گر آن است که چنين دولت فلسطيني‌اي با وجود همسايه‌اي نيرومند، تا دندان مسلح‌شده و توسعه‌طلب همواره ناامن باقي خواهد ماند. تنها راه‌حل عادلانه در فلسطين داشتن دولتي دموکراتيک است که حقوقي برابر به عرب‌ها و يهوديان، و هم‌چنين حق بازگشت فلسطينيان آواره به سرزمين‌شان را اعطا کند. دستيابي به اين «راه‌حل يک دولتي» نيازمند خلع سلاح دولت آپارتايد اسرائيل است و متوقف‌ساختن نيروي امپرياليسم ايالات متحده در منطقه. اين کار کوچکي نيست. اما تنها طريقي‌ست که به‌واسطه آن عدالت مي‌تواند پا بگيرد.

 

منبع: http://redflag.org.au/article/understanding-israeli-apartheid