استفان بکمان

فلسطين و امپرياليسم آمريکا

مترجم: پيام پرتوى

http://www.marxistarkiv.se/skribenter/s-beckman/s_beckman-palestina_och_usa-imperialismen.p

بخش يکم: امپرياليسم آمريکا در در آسياى غربى

(آمريکا قدرت امپريالىستى غالب در آسياى غربى است· انگليس٬ فرانسه و شمار بسيارى از ديگر کشورهاى اروپايى (از جمله آلمان غربى و ايتاليا) نيز در منطقه داراى منافع اقتصادى هستند اما سياست آنها از بسيارى جهات وابسته به آمريکا ميباشد· منافع اتحاد جماهير شوروى در تضاد با به اصطلاح قدرتهاى غربى  قرار دارد٬ اما سياست روسى خود را گاهى با سياست غرب هماهنگ مينمايد·

 

توسط استفاده از ترم معرفى شده از جانب حزب کمونيست چين "سوسيال امپرياليسم"٬ (سوسياليستى در حرف٬ امپرياليستى در عمل) تفاوتها ميان سياست تحت کنترل آمريکا و شوروى نشان داده ميشوند· 

سياست روسيه در آسياى غربى از جمله خود را با حمايت از رژيمها٬ گروهها و طبقاتى مشخص ميسازد که در اکٽر موارد داراى سرشتى کاملا متفاوت از رژيمها٬ گروهها و طبقاتى هستند که با آمريکا و متحدانش همکارى مينمايند· مهمترين مٽال در مورد همکارى ميان امپرياليسم و سوسيال امپرياليسم حملات مشترک آنها بر عليه جنبش آزاديبخش فلسطين و تلاش براى سرکوب آنست·

نيروى محرک در پشت عمليات امپرياليسم آمريکا در آسياى غربى منافع اقتصادى و نظامى است· بدليل اهميت اين دو مورد٬ ممکن است تناقضاتى در سياست آمريکا ظاهر گردد٬ اما بطور کلى هر دو مسٸله بدليل ارتباط نزديک ميان آنها توسط همان سياست مورد مساعدت قرار ميگيرند: نفت اهميت نظامى دارد٬ و يکى از اهداف مهم نظامى حفاظت از نفت است·

منافع ايدٸولوژيکى و سياسى توسط منافع اقتصادى و نظامى دنبال ميشوند – همزمان که منافع ٽانويه ممکن است بر روى منافع اوليه تاٽير بگذارند: بعنوان مٽال سياست نفتى تحت تاٽير منافع ايدٸولوژيکى قرار ميگيرد چرا که سيستم سرمايه دارى شرط لازم است براى اينکه منافع امپرياليستى مورد بهره بردارى قرار گيرد·)

منافع نفتى

بر اساس اطلاعات منتشر شده شرکتهاى نفتى٬ آسياى غربى ۱ در سال ۱۹۶۵ بيش از ۶۰ درصد از ذخاٸر نفتى جهان را دارا بود (به اصطلاح ذخاٸر ٽابت شده)· در اين ميان نه ميزان نفتى موجود در آنجا و نه ميزان نفت کشف شده توسط شرکتهاى نفتى٬ هيچيک شناخته شده نيستند·

 

۱· از مصر تا ايران٬ از يمن جنوبى تا ترکيه·

 

اما ۶۰ درصد از ذخاٸر جهان بسيار زياد است· متخصص نفتى انگليسى اس· اچ لونگريگ در «نفت در خاور ميانه» مينويسد: «بنابراين به نظر ميايد که بصورتى اجتناب ناپذير اين ميدانهاى نفتى خاورميانه خواهند بود که طى قرن بعدى وظيفه تامين انرژى٬ به عبارت ديگر· سوخت٬ جهان را بر عهده بگيرند· اين وظيفه ايست که آنها٬ بشرط اينکه بحرانى رخ ندهد٬ قابليت انجام کامل آنرا دارد·

 

توليد نفت در آسياى غربى – با احتساب ايران و توليد نسبتا ناچيز مصر٬ ترکيه و اسراييل – در سال ۱۹۶۵ تقريبا کمتر از يک سوم توليد جهانى بود٬ ۳٬۰۷۶ ميليون بشکه از ۱۰٬۹۷۸ ميليون·

 

ميادين نفت ايران و کشورهاى عربى در آسياى غربى به شرکتهاى نفتى «غربى» سالانه سه ميليارد دلار سود اراٸه ميدهند - – ميان ۶۰ تا ۱۱۵ درصد از مجموع سرمايه گذاريها٬ در مقايسه با ۲۰ درصد در ونزوٸلا و ۷٬۲ درصد در اروپاى باخترى· آسياى غربى منبع اصلى (۶۰-۶۵ درصد) براى نفت اروپاى باخترى است (چشم انداز جديد٬ تل آويو٬ سپتامبر ۱۹۶۸

 

به اين ترتيب چه در کوتاه مدت و چه دراز مدت امپرياليسم در آسياى غربى داراى منافعيست· بنا بر اطلاعات اراٸه شده توسط «بررسى معاملات کنونى» در اکتبر ۱۹۶۸ توليد و فروش نفت آسياى غربى به آمريکا بيش از ۲۲ درصد از سودهايى را اراٸه ميدهد که توسط صنعت آمريکايى از خارج به آمريکا سرازير ميشود· در سال ۱۹۵۶ ميزان ذخاٸر نفتى آمريکا تنها يک ششم ذخاٸر نفتى آسياى غربى بود·

 

برخى مقايسات ارقامى براى توليد نفت ۱۹۶۵ ٬ در واحد ميليونى

۱۰٬۹۷۸

توليد جهانى

۳٬۰۷۶

آسياى غربى

۰٬۶۹۶

ايران

۲٬۳۶۸

کشورهاى عربى در آسياى غربى

۰٬۷۹۱

کويت

۰٬۷۳۹

عربستان سعودى

۰٬۴۷۹

عراق

۰٬۱۰۲

ابوظبى

۰٬۰۸۴

قطر

۰٬۰۴۴

مصر

۰٬۰۲۰

بحرين

۰٬۶۴۸

آفريقاى شمالى

۰٬۴۴۵

ليبى

 

«بررسى اقتصادى خاورميانه» در ۲ مى ۱۹۶۹ اعلام کرد که توليد ۱۹۶۹ در عربستان سعودى بالاتر از کويت بود: ۱٬۰۲۴ ميليون بشکه در برابر ۰٬۹۱۲ ميليون· افزايش توليد درصدى سالانه در آسياى غربى در خلال دهه ۶۰ تقريبا برابر با ۹٬۵ درصد بوده است – در آمريکا تقريبا ۲٬۵ درصد٬ در مناطق اطراف درياى کاراٸيب ۴ و در اتحاد جماهير شوروى ۱۰٬۵ درصد بود (لونگ ريگا «نفت در خاورميانه»)· (ارقام تازه توليد در ضميمه سوم)·

 

۱۹۵۴ افزايش ميزان بهره ورى توسط  توليد نفت در آسياى غربى۲۰۳ ميليون بشکه٬ ۱۹۵۲-۷۶۲ ٬ ۱۹۶۱-۲٬۱۴۶ و ۱۹۶۵ – ۳٬۰۷۶ ميليون بشکه بود· ميدانهاى نفتى عربستان سعودى در سال ۱۹۶۵ پس از آغاز توليد در سال ۱۹۳۹در مجموع ۷ ميليارد بشکه توليد نموده بود – از ۷ ميليارد ۳ ميليارد ميان ۱۹۶۰ و ۱۹۶۵ توليد شده بود·

 

سهميه مختلف کشورها و مناطق از توليد با کشف ميادين جديد بتدريج تغيير ميکند· ميزان ذخاٸر عربستان سعودى در سال ۱۹۵۶ ۶۰٬ ميليارد بشکه و ۱۹۶۷ ٬ ۸۳٬۷ ميليارد گزارش شد· ۱۹۵۶ کويت ۶۲٬۵ و ۱۹۶۷ ٬ ۷۶٬۷ ميليارد بشکه بود – عربستان سعودى در طول سال کويت را بعنوان کشورى با بزرگترين مخازن نفت از موقعيت خود محروم نموده بود· (تابستان ۱۹۶۹ اعلام شد که ميادين نفتى کشف شده در زير يخهاى آلاسکا ميتوانست به بزرگى آسياى غربى باشد)·

 

۲ مى ۱۹۶۹ «بررسى اقتصادى خاور ميانه» و «واحد اطلاعات اقتصادى» ميزان درآمد نفتى ۱۹۶۷ را براى کشورهاى زير در آسياى غربى و آفريقاى شمالى (در واحد ميليون دلار) به قرار زير اعلام نمود:

۹۰۰٬۱

عربستان سعودى

۷۱۰

کويت

۳۳۹٬۶

عراق

۲۵

بحرين

۱۰۲

قطر

۱۱۶

ابوظبى

۱۶

مسقط و عمان

۶۲۵

ليبى

 

شرکتهاى نفتى انگليس در اواخر جنگ جهانى دوم تقريبا سه چهارم توليد نفت آسياى غربى و آمريکاييها تقريبا يک پنجم آنرا در اختيار خود داشتند· آمريکا که پيش از پايان قرن بخش بزرگى از نفت خود را صادر کرده بود در سال ۱۹۴۸ به «وارد کننده خالص» نفت مبدل شد٬ به عبارت ديگر٬ واردات بيش از صادرات بود (لطفى٬ «نفت اوپک»)·

 

در سال ۱۹۵۲ شرکتهاى بزرگ آمريکايى در آسياى غربى دو برابر انگليسيها نفت توليد مينمودند٬ ميزان توليد انگليس و آمريکا در مجموع ۹۰ درصد از کل توليد آسياى غربى را تشکيل ميداد· ۱۹۵۹ شرکتها با عقد قراردادى ۶۴ درصد از به اصطلاح ذخاٸر ٽابت شده در آسياى غربى٬ انگليسيها و هلنديها ۳۱ درصد را در اختيار خود داشتند·

 

در سال ۱۹۵۶ حدود ۶۰ درصد از نفت آسياى غربى توسط شرکتهاى آمريکايى و ۲۵ درصد توسط انگليسيها توليد ميشد· سهم فرانسه حدود ۶ درصد و هلند تقريبا ۴ درصد بود·

 

۱۹۵۶ از ۳٬۰۷۶ ميليون بشکه توليد شده در آسياى غربى٬ ۱٬۵۳۹ بشکه توسط شرکتهاى آمريکايى (گلف٬ موبايل٬ استاندارد اويل کاليفرنيا٬ استاندارد اويل نيوجرسى و تگزاس)٬ ۹۳۴ ميليون توسط انگليسيها (بجز بريتيش پتروليوم٬ ب پ٬ من ۴۰ درصد از توليد را به حساب شل گذاشته ام – ۴۰ درصد از منافع شل به انگليس و ۶۰ درصد به هلند تعلق دارد)٬ و ۱۸۰ ميليون بشکه توسط مستقلها٬ که اغلب آنها آمريکايى هستند٬ (از جمله فيليپس پتروليوم٬ سيگنال اويل٬ گتى اويل و کنتينتال اويل)٬ توليد شد· در ليبى شرکتهاى بزرگ آمريکايى بيش از نيمى از نفت را توليد ميکنند٬ باقيمانده عمدتا ميان «مستقلها»٬ شل و ب پ٬ در همکارى با هم٬ تقسيم ميشود·

 

موسسه اقتصادى آمريکا در اکتبر ۱۹۶۸ جدولى را بر اساس منافع آمريکا در آسياى غربى و آفريقاى شمالى ترسيم نمود· من نقل قول ميکنم:

 

«معاملات و سرمايه گذاريها ايالات متحده آمريکا در خاور ميانه و آفريقاى شمالى رقمى بالغ بر ۱٬۶۶ ميليارد دلار را به آمريکا اراٸه داد· اين رقم دقيق نيست چرا که در کشورهاى مختلف برخى از اطلاعات قابل وصول نيستند٬ و به همين دليل برخى از داده ها بر روى هزينه ها و درآمده ها خلاصه نشده اند· اما موارد بزرگ بهر حال قابل شناسايى و نظم آنها بر اساس اندازه نسبتا دقيق هستند· اقلام بزرگتر در اين مازاد بشرح زيرند (بر حسب ميليون دلار)

درآمدها

863

درآمدهاى سرمايه گذارى خصوصى٬ خاور ميانه

 

266

درآمدهاى سرمايه گذارى خصوصى آفريقاى شمالى (فقط ليبى)

881

مازاد تجارت٬ خاور ميانه

159

مازاد تجارت٬ آفريقاى شمالى

42

انتقال سرمايه٬ ليبى

مبلغ ۲٬۱۱

X

هزينه ها

۱۲۱

 

هزينه هاى سرمايه گذارى٬ خاور ميانه (خالص)

هزينه هاى سرمايه گذارى٬ آفريقاى شمالى (خالص)

۳۲۱

کمک٬ خاورميانه

۱۰۷

 

کمک آفريقاى شمالى

مجموع ۵۴۹

جريان خالص ۱٬۶۶۲

  

بخش اصلى اين درآمد به نحوى از توليد نفت٬ حمل و نقل٬ فروش و پالايش٬ حاصل ميشود·

از سود مذکور در بالا ۱٬۳ ميليارد دلار از آسياى غربى حاصل شده است· گزارش نقل قول شده همچنين اعلام ميدارد که شرکتهاى آمريکايى از پايان جنگ جهانى اول تا ۱۹۶۶ مبلغى بالغ بر ۲٬۸۵ ميليارد دلار در آسياى غربى سرمايه گذارى نموده اند – بنابراين در مدتى کمتر از دو سال مبلغى حاصل ميشود که طى پنجاه سال صرف کرده است·

 

نشريه «بررسى کنونى معاملات»٬ نقل قول شده در گذشته٬ اعلام ميکند که نفت در آسياى غربى به آمريکا بيش از ۲۲ درصد از سودى را اراٸه ميدهد که از خارج توسط صنعت آمريکايى به کشور سرازير ميشود٬ اين رقم را با سرمايه گذاريهاى شرکتهاى نفتى در آسياى غربى مقايسه کنيد٬ زير ۳ درصد از سرمايه گذاريهاى خارجى آمريکاست·

 

"به دليل اينکه اين٬ هنگاميکه توسط يک سرمايه گذارى موفقيت آميزه ۵۰۰۰۰ دلارى نفت کشف ميشود و سپس بر اساس آن امتيازى ۵۰۰۰۰۰ دلارى در عربستان بدست ميايد٬ و پس از پرداخت هزينه اى ۲۷ ميليون دلارى متوجه ميشود که ملکى به ارزش «ميلياردها» در اختيار دارد٬ يک گمانه زنى شگفت انگيز بود (رابرت انگلر «سياست نفت»·)

 

در آسياى غربى و ليبى شرکتهاى زير به استخراج نفت اشتغال دارند:

عربستان سعودى: کمپانى نفت آمريکايى عربستانى  (آرامکو)٬ که در مالکيت شرکتهاى آمريکايى استاندارد اويل نيوجرسى٬  استاندارد اويل کاليفرنيا٬ تگزاکو و موبايل قرار دارد·

 

در آسياى غربى و ليبى نفت توسط شرکتهاى زير استخراج ميشود:

 

عربستان سعودى: کمپانى نفت آمريکايى عربستانى (آرامکو)٬ که در مالکيت شرکتهاى آمريکايى استاندارد اويل نيوجرسى٬ استاندارد اويل کاليفرنيا٬ تگزاکو و موبايل قرار دارد·

 

کويت: شرکت نفت کويت٬ که ۵۰ درصد از سهام آن در اختيار شرکتهاى گلف و ب پ انگليس قرار دارند·

 

منطقه بيطرف (منطقه اى ميان کويت و عربستان سعودى که درآمد حاصله را ميان خود تقسيم ميکنند): کمپانى نفت ژاپن- عربستان٬ کمپانى نفت گتى و کمپانى مستقل نفت آمريکا (امين اويل) که ۸ شرکت «مستقل» آمريکايى در آن شريکند·

 

عراق: کمپانى نفت عراق (IPC۲۳٬۷۵ درصد در اختيار ب پ انگليس٬ شرکت هلندى-انگليسى شل٬ کمپانى فرانسوى Compagnie Francaise des Pétroles و شرکت آمريکايى توسعه شرق نزديک (در آن موبايل و استاندارد نيوجرسى صاحب ۵۰ درصد آن هستند· پنج درصد سهام باقيمانده IPC عمدتا تحت کنترل انگليسيها قرار دارد·

 

ايران: توليد تحت تسلط کنسرسيومى قرار دارد که ب پ ۴۰ درصد آنرا صاحب است٬ ۵ شرکت بزرگ آمريکايى (گلف٬ موبايل٬ استاندارد نيوجرسى٬ استاندارد کاليفرنيا و تگزاکو) جمعا ۴۰ درصد٬ شل ۱۴ و شرکت فرانسوى franska Compagnie Francaise ۶ درصد از سهام را در اختيار دارند (جى ف ر· بهمن نيرومند٬ «شاه ايران»·)

 

بحرين­ تکزاکو و استاندارد کاليفرنيا امتياز را ميان خود تقسيم مينمايند·

 

قطر: گروه کمپانيهاى نفت عراق امتياز زمين و شل خارج از ساحل را در اختيار دارد·

 

ابوظبى: گروه – IPC امتياز زمين و ب پ خارج از ساحل را دارد·

 

عمان: ۸۵ درصد از سهام شرکت توسعه نفت (عمان) در اختيار شل است

 

ليبى: تقريبا ۵۲ درصد از توليد توسط موبايل٬ استاندارد کاليفرنيا٬ استاندارد نيوجرسى و تگزاکو انجام ميشود· بخش عمده باقيمانده با همکارى ب پ و شل توسط شرکتهاى «مستقل» آمريکا توليد ميشود·

 

دولتها در الجزايرو مصر (۱۹۶۹ ميادين جديد نفت کشف شده اند که بعنوان بزرگ تشريح شده اند) در تلاشند که از طريق مشارکت و حضور فعال کنترل خود را بر روى توليد اعمال نمايند·

 

هدف من با اين اطلاعات در مورد توليد٬ سودها و مالکيتها اينست که مبنايى براى ارزيابى فعاليت امپرياليسم آمريکا در آسياى غربى اراٸه دهم· فهرست زير از بيست شرکت بزرگ در آمريکا ۱۹۶۸ (از نشريه «فورچون») ميزان بزرگى شرکتهاى نفتى را نشان ميدهد – و در نتيجه آن٬ چه قدرتى دارند· قدرت آنها با همکارى نزديکشان با يکديگر فزاينده تر ميشود· ارقام شرکتهاى زير فروش سالانه آنها را به ميليون - دلار نشان ميدهد·

  

۱- جنرال متورز ۲۲٬۷۷۵

۲- استاندارد اويل نيوجرسى (اسسو) ۱۴٬۰۹۱

۳- فورد موتور ۱۴٬۰۷۵

۴- جنرال الکتريک ۸٬۳۸۱

۵- کرايسلر ۷٬۴۴۵

۶- تجارت بين المللى ماشينهاى۶٬ ۸۸۸

۷- موبايل اويل ۶٬۲۲۰

۸- تگزاکو ۵٬۴۵۹

۹- گلف اويل ۴٬۵۵۸

۱۰- استيل آمريکا ۴٬۵۳۶

۱۱- تلفن· & تلفن بين المللى· ۴٬۰۶۶

۱۲- وسترن الکتريک ۴٬۰۳۱

۱۳- استاندارد اويل کاليفرنيا ۳٬۶۳۴

۱۴- مکدانل داگلاس ۳٬۶۰۹

۱۵- دو پونت (ايى· آى) de Nemours ۳٬۴۸۱

۱۶- شل اويل (شرکت انگليسى- هلندى) ۳٬۳۱۷

۱۷- وستينگهاوس الکتريک ۳٬۲۹۶

۱۸- بوٸينگ ۳٬۲۷۳

۱۹- استاندارد اويل هندوستان ۳٬۲۹۶

۲۰- شرکت راديو آمريکا ۳٬۱۰۶

 

بنابراين هفت شرکت نفتى بزرگ آمريکايى در ميان شرکتهاى صنعتى آمريکايى قرار دارند – فروش سالانه آنها در سال ۱۹۶۸ ٬ همگى با هم٬ ۴۰ ميليارد دلار از ۱۲۹ ميليارد دلار مجموع فروش سالانه ۲۰ شرکت بود· (آنرا با با برنامه ۳۰ ميليارد دلارى فرود آمريکا بر روى کره ماه٬ که در سال ۱۹۶۹ اولين فضانورد آمريکايى در آنجا پياده شد مقايسه کنيد)·

 

در ميان ۵۰ شرکت فهرست شده و بزرگ آمريکايى چهار شرکت نفتى ديگر نيز وجود دارند٬ کنتينتال اويل٬ فيليپس پتروليوم٬ سان اويل و اويل اوکسيدنت· فروش سالانه اين چهار شرکت در سال ۱۹۶۸ ۸٬ ميليارد دلار بود·

 

يک پنجم از شرکتهاى نفتى معاملات بانکى خود را با بانک راکفلر چيس منهتن انجام ميدهند٬ ميان آنها استاندارد اويل٬ استاندارد هندوستان٬ موبايل٬ سان و کنتيننتال· (اوکانر «امپراطورى نفت» ص· ۳۸·)

 

همان ۷ شرکت که بر روى توليد نفت آسياى غربى تسلط دارند٬ بر روى بازار بين المللى نيز تسلط دارند – آنها بيش از دو سوم از کليه ذخاٸر نفتى جهان را کنترل مينمايند٬ و بر بخش بزرگى از کليه توليدات٬ پالايش و فروش نظارت دارند·

 

علاوه بر پنج شرکت آمريکايى – نيوجرسى٬ موبايل٬ گلف٬ تگزاکو و کاليفرنيا – شل و ب پ نيز در اين مجموعه قرار ميگيرند· غول نفتى انگليسى٬ شل٬  بزرگترين شرکت صنعتى و خصوصى غير آمريکايى است· از سال ۱۹۱۳ بخش عمده شرکت بسيار بزرگ برتيش پتروليوم در مالکيت نيروى دريايى انگليس قرار دارد·

 

اقتصاد ۷ شرکت و به دنبال آن قدرت سياسى آنها از طريق همکاريشان دو برابر ميشود· آنها در مجموع مالک هزاران شرکت تابعه هستند٬ و مالکيت را در صدها هزار بخش تقسيم مينمايند·

 

رابرت انگلر در «سياست نفت» مينويسد:

«امتياز انحصارى حاکمان فٸودال به اشتراک گذاشته ميشود و عمليات فردى به معاملات جمعى مبدل گشته است···· چنين قرار دادى بمنظور پرهيز از اينکه شرکتى در مورد ذخاٸر از مزاياى بيشترى برخوردار شود و براى اينکه آنها از داشتن يک جبهه انحصارى٬ بدون رقابت٬ منافع بيشترى عايدشان ميشود ترجيح داده ميشود٬ در رابطه با هر دو٬ دولتها و «بيگانگان» منافع نفت در الويت قرار دارد· يک مالکيت مشترک جامع توسط شرکتهاى تابعه برنامه هايى را امکانپذير ميسازد که بر اساس آنها ميتوان در مورد اقدامات مشترک نيز به بحٽ و گفتگو نشست·»

  

روشى که اين ۷ شرکت بزرگ بر اساس آن براى استخراج نفت آسياى غربى با يکديگر همکارى مينمايند جبهه مشترک آنان را نشان ميدهد: چهار شرکت آرامکو را در عربستان سعودى مالکند٬ دو عدد از آنها کمپانى نفت کويت·٬ چهار شرکت  در IPC در عراق شريکند٬ هر هفت شرکت در کنسرسيوم ايران هستند·

 

نمونه هايى از عبارات ديگر براى همکارى اينست که: در مورد نفت کويت شل بزرگترين مشترى گلف است٬ و کمپانى توسعه شرق نزديک٬ ساخته شده توسط موبايل و جرسى٬ نه تنها در IPC شريک است بلکه تاسيسات گسترده اى نيز در اروپا٬ آفريقا و بخشهاى ديگر آسيا دارد·

 

در شماره جديد چشم انداز ۶ ٬ ۱۹۶۶ در مورد کشورهاى عربى توليد کننده نفت از جمله آمده است:

«دولتهاى عربى به کرسيهاى شرکتهاى نفتى تنزل يافته و خود را ميبينند که هر چه بيشتر بسوى سيستم تجارت خارجى که در ارتباط با کشورهاى منشاء شرکتها قرار دارد کشيده و به پسوندهاى بازارهاى آنان مبدل ميشوند·»

 

                              استفان بکمان

فلسطين و امپرياليسم آمريکا

مترجم: پيام پرتوى

http://www.marxistarkiv.se/skribenter/s-beckman/s_beckman-palestina_och_usa-imperialismen.pdf

فتح نفت

در پايان جنگ جهانى اول صنعت نفت آمريکا با دريافت حمايت از دولت در واشنگتن علاقه خود را براى جستجوى نفت در خارج از مرزهاى آمريکا ابراز نمود· جنگ اهميت بزرگ نظامى نفت را روشن نموده و نتيجه گرفته شده بود که ذخاٸر نفت آمريکا قادر به تامين نيازهاى در حال رشد مساٸل نظامى و غير نظامى نبود· پس از آن شرکتهاى آمريکايى با بيش از نيمى از ذخاٸر نفتى که در خارج از آمريکا کشف شد برخورد نموده اند·

 

اما شرکتهاى آمريکايى امتيازات خود را تنها از طريق حفارى بدست نياورده است· اولين ورود آنها در غرب آسيا در سال ۱۹۲۲ رخ داد٬ هنگاميکه دولت در لندن (که درآنزمان به دليل وام آمريکايى و سرمايه گذاريها در خلال جنگ جهانى دوم شديدا به آمريکا مقروض بود) پس از سالها فشار ديپلماتيک از جانب واشنگتن ۲۳٬۷۵ درصد از سهام عراق را به گروههاى آمريکايى واگذار نمود·

 

۱۹۳۰ استاندار اويل کاليفرنيا در بحرين امتياز دريافت کرد و ۱۹۳۳ گلف تحت فشارهاى ديپلماتيک مشابه و اتهامات آمريکا بر عليه انگليسيها بخاطر «انحصار ملى» نيمى از سهام کويت را دريافت نمود· انگليس در آنزمان قدرت غالب در غرب آسيا بود و با کليه پادشاهان  و شيوخ٬ بجز پادشاه عربستان سعودى ابن سعود٬ قراردادهايى مختلفى را منعقد نموده بود· در ضمن زمين شناسان انگليسى تشريح نموده بودند که در خليج فارس و شبه جزيره عربستان نميتوانست نفتى وجود داشته باشد (نفت در بحرين در سال ۱۹۳۲ و در کويت ۱۹۳۶ کشف شد)·

 

بدليل ناباورى زمين شناسان انگليسى٬ و سوءظنهاى ابن سعود به انگليسييها که از رقباى او در خانواده سلطنتى هاشميان در اردون و عراق حمايت مينمودند٬ در سال ۱۹۳۳ امتياز نفت در عربستان سعودى به استاندارد اويل کاليفرنيا واگذار شد – ۱۹۳۳ اولين چاه نفتى در آنجا پيدا شد· و بدين ترتيب اساس تسلط آمريکا در منطقه بنيان نهاده شد·

 

در جريان انتخابات آمريکا ۱۹۴۲ و ۱۹۴۴ از دمکراتها تحت رهبرى روزولت٬ با علاقه شديد به نفت٬ حمايت شد· ۱۹۴۳ روزولت تحت فشار شرکتهاى نفتى توضيح داد: «من بدينوسيله اعلام ميکنم که دفاع از عربستان سعودى براى آمريکا از اهميت حياتى برخوردار است»٬ پس از آن ابن سعود سالها از صندوق دولتى آمريکا پول دريافت کرد· (انگلر «سياست نفت»·)

 

شرکتها پيش از آن روزولت را به انتصاب کمسيونى از متخصصان٬ که خاطرات منتشر شده آنها آغاز شد٬ تحريک نموده بودند: «آينده نفت در قاره آمريکا نيست· مرکز توليد نفت از خليج مکزيک و درياى کاراٸيب به حول و حوش خليج فارس منتقل شده است···» روردام٬ «قدرت سرمايه و سياست بزرگ»·)

 

۱۹۴۵ روزولت در راه بازگشت به خانه از کنفرانس يالتا در يک کشتى آمريکايى در درياى سرخ با ابن سعود قراردادى از جمله در مورد يک لوله نفتى بزرگ از خليج فارس به درياى مديترانه و پايگاه هوايى ظهران که ساخت و ساز آن بسرعت پس از انجام ملاقات آغاز شد قراردادى منعقد نمود· (چرچيل ابن سعود را يک روز پس از روزولت٬ که درآنزمان همه چيز را وعده داده بود٬ ملاقات کرد·)

  

استاندارد اويل نيوجرسى و سوکونى موبايل (همراه با کاليفرنيا و تگزاکو) بعنوان مالک بخشى از نفت عربستان سعودى وارد شد «دقيقا مانند "دکترين ترومن" که اراٸه شد و ترکيه و يونان بعنوان مناطق مورد علاقه آمريکا تشريح نمود» (انگلر»· و اين در مارس ۱۹۴۷ رخ داد· (من به ترومن٬ شرکتهاى نفتى و تقسيم فلسطين  باز خواهم گشت – ص ۶۳·) 

 

در انتخابات رياست جمهورى آمريکا ۱۹۵۲ و ۱۹۵۶ هنگاميکه آيزنهاور در هر دو انتخابات به پيروزى رسيد شرکتهاى نفتى آمريکايى ميليونها دلار را براى کارزار انتخاباتى جمهورى خواهان سرمايه گذارى نموده بودند· شرکتهاى نفتى٬ از ارقام شناخته شده٬ ۱۹۵۲ ٬  ۹۷ درصد و ۱۹۵۶ ۹۶٬ درصد از کمکهاى خود را صرف جمهورى خواهان نمودند· در سال ۱۹۵۲به نظر ميامد که آينده سياسى ريچارد نيکسون٬ هنگاميکه بعنوان نامزد معاون رياست جمهور٬ پولهاى شرکتهاى نفتى را از طريق صندوقى مخفى دريافت نموده بود٬ در خطر باشد (انگلر)·

  

برنامه حزبى جمهورى خواهان در انتخابات ۱۹۵۶ از جمله حاوى متن زير بود:

«خاور ميانه توسط همکارى دفاعى ميان چهار جبهه کشور شمالى – ترکيه٬ عراق٬ ايران و پاکستان – تقويت شده است٬ جبهه هايى که راه را براى استخراج منابع عظيم نفتى که صنايع و قدرت نظامى جهان آزاد به آن وابسته است هموار مينمايند· اين امر توسط آزاد نمودن ايران از چنگ حزب کمونيست توده امکانپذير شد· ايران يکبار ديگر ذخاٸر نفتى خود را بر اساس توافقنامه اى عادلانه با ايالات متحده آمريکا در اختيار جهان قرار ميدهد·» 

۱۹۵۱ شرکت نفت انگليس در ايران توسط پارلمان ايران تحت رهبرى رهبر ناسيوناليسته بشدت غيرکمونيست٬ مصدق٬ ملى و ۱۹۵۳ سيا مصدق را سرنگون نموده بود· (جواستن « Öl regiert die Welt» و انگلر «سياست نفت»·) دولت آمريکا در آنزمان اقداماتى را اتخاذ نموده بود که کنسرسيوم جايگزين انحصار سابق انگليس بشود٬ که در آن پنج شرکت بزرگ آمريکايى ۴۰ درصد از سهام را در اختيار داشتند· ايران٬ پس از عربستان سعودى و کويت٬ ۱۲ درصد از ذخاٸر نفت جهان را در اختيار دارد·

 

پس از انتخاب دوباره آيزنهاور پادشاه سعود (پسر ابن سعود ) در ژانويه ۱۹۵۷ براى دريافت وام٬ کمک نظامى و ۲۰۰ ميليون دلار پول نقد به واشنگتن آمد· جان فوستر دالاس که ارتباطات نزديکى با استاندارد اويل نيوجرسى داشت در دولت آمريکا عضو و وزير دارايى٬ غول نفتى رابرت ب· آندرسون بود· 

 

در پاييز ۱۹۵۷ پادشاه سعود توسط حمايت از شورش در آنجا براى الحاق سلطان نشين مسقط و عمان به عربستان سعودى تلاشى بخرج داد – آرامکو به هر دو طرف٬ سعود و شورشيان پول و سلاح تحويل ميداد· (روردام «قدرت مالى و سياست بزرگ»٬)

 

درآنزمان سلطنت در عراق توسط ورود ناوگان ششم آمريکا به لبنان سرنگون شد٬ و اسراييل به هواپيماهاى انگليسى اجازه داد که با استفاده از فضاى هوايى کشور به اردون پرواز کنند· نيويورک تايمز در ۱۸ ژوٸيه ۱۹۵۸ اعلام کرد:

 

«واشنگتن و لندن با همکارى يکديگر تصميم گرفته اند که تا اطلاع ٽانوى و تا هنگاميکه دولت انقلابى به منافع نفتى قدرتهاى غربى احترام ميگذارد گسترش دخالت خود را در لبنان و اردون تا عراق به حالت تعليق درآورند·» در آغاز دهه ۶۰ پس از اراٸه درخواستهاى شديد براى الحاق کويت توسط کاظم٬ پرزيدنت عراق٬ سيا در ۸ فوريه ۱۹۳۶براى تدارک کودتايى دولتى در بغداد اقدام نمود· کودتا با ترور هزاران کمونيست و «عناصر مترقى» دنبال شد· (Jeune Afrique ۱۸ مارس ۱۹۶۳

 

من در «تاريخچه اى» که در صفحات اخير وقت خود صرف آن نموده ام تلاش کرده ام که خود را بر روى نقش نفت متمرکز نمايم و بهمين دليل آندسته از حوادٽى را انتخاب نموده ام که در آنها نفت نقش  تعيين کننده اى را در ايجاد حوادٽ ايفا نموده است· اما به همان ميزان روشن است که نفت در چهار چوب نمايش داده شده در اساس براى هر چيزى که در آسياى غربى – تقسيم فلسطين٬ پيمان بغداد٬ حمله سوٸز٬ دکترين آيزنهاور٬ حملات بزرگ اسراييل بر عليه همسايگانش٬ جنگ يمن و جنگ ۱۹۶۷ - رخ ميدهد از اهميت سياسى عظيمى برخوردار است· مٽال:

 

کودتاى دولتى يمن ۱۹۶۲ ٬ که در آن براى اولين بار نيروهاى «مترقى» قدرت را در شبه جزيره عربستان بدست گرفته بودند٬ منافع شرکتهاى آمريکايى و ديگر منافع نقتى «کشورهاى غربى» را مورد تهديد قرار داده بود· اين در دراز مدت به معناى تهديدى بود بر عليه رژيمهاى حاکم در عربستان سعودى٬ کويت٬ بحرين و ديگران· - و بهمين مناسبت آمريکا در جنگ داخلى يمن از امامان ارتجاعى حمايت نمود·

 

جنبشهاى «مترقى» در اردون نه تنها پادشاه حسين و اسراييل بلکه رژيمهاى ارتجاعى حاکم در شبه جزيره عربستان را نيز تهديد مينمايند – آمريکا به همين دليل علاقه دارد که از طريق حملات اسراييل در مناطق اردونى به پادشاه حسين و ارتش وابسته اش بهانه اى براى حمله به اين جنبشها اراٸه دهد·

 

سوريه که پيش از جنگ ۱۹۶۷ براى ماهها از عبور نفت عراق از ميان لوله هاى نفتى منتهى به درياى مديترانه ممانعت بعمل آورده بود در جهت ناگزير نمودن عراق براى ملى نمودن نفت خود تلاش و از جنبش آزاديبخش عربستان سعودى حمايت نمود· و اينها عواملى بودند که آمريکا را به حمايت از حملات اسراييل ناگزير کرد· 

 

فقط براى پرواز يک هواپيماى بمب افکن ب- ۷۴۷ هفت بشکه يا کمتر از يک تن سوخت مورد نياز است· بخاطر عدم وجود اطلاعات مشابه در مورد جنگ ويتنام ميتوان متذکر شد که بيش از ۶۰ درصد از حمل و نقل آمريکا به کره در خلال جنگ کره از نفت و توليدات نفتى تشکيل ميشد· (انگلر «سياست و نفت»)·

 

نفت آسياى غربى تا کنون تنها چند درصد از مصرف آمريکا را تشکيل داده است – که در سال ۱۹۵۶ چهار ميليارد بشکه يا ۳۶ درصد از توليد جهان بود· بخش اعظم مصرف آمريکا از آمريکاى شمالى و جنوبى ميايد – اما در آنجا ذخاٸر شناخته شده چنان کوچک هستند که قادر به تغذيه آمريکا تا بيش از ۲۰ سال نيستند٬ با احتساب مصرف فعلى (که البته واقع بينانه نيست چرا که ميان سالهاى ۱۹۵۵-۶۵ ميزان مصرف از ۳ تا ۴ ميليارد افزايش يافت)·  

 

در اروپاى غربى با دولتهايى از نظر نظامى متحد با آمريکا وابستگى به نفت آسياى غربى کاملا مطلق است· اروپاى غربى در سال ۱۹۵۶ ٬ ۲٬۸ ميليارد بشکه مصرف کرد٬ ۲۵ درصد از توليد جهان٬ و ۶۰۶۵ درصد از اين نفت از آسياى غربى وارد شد· 

    

جمعبندى:

۱· آسياى غربى تقريبا يک سوم از نفت جهان را توليد ميکند و دو سوم از ذخاٸر جهان را در اختيار دارد·

۲· نفت آسياى غربى توسط صنايع نفتى آمريکايى و شرکاى انگليسى- هلندى که همراه با هم يکى از بزرگترين امپراطوريهاى مالى جهان را تشکيل ميدهند کنترل ميشود·  

۳· نياز ماشين جنگى٬ صنعت آمريکا و اروپاى غربى به نفت که از طريقى بجز منابع نفتى آسياى غربى قابل ارضاء نيست بصورتى پيوسته رو به افزايش است·

 

به همين مناسبت هدف اصلى سياست آمريکا اينست که کنترل خود را بر روى منابع نفتى حفظ کند· به همين دليل هر گونه امکانى مورد بهره بردارى قرار ميگيرد – تحويل سلاح و حمايت از اسراييل٬ تحويل سلاح و تاسيس پايگاهها در عربستان سعودى٬ تحريک جنبشهاى ارتجاعى مسلمان· آمريکا٬ اگر با حمايت از  پان اسلاميسم ارتجاعى تقويت احساسات ضد يهودى در آفريقا آسيا امکانپذير باشد٬ آماده است که بهاى آنرا نيز بپردازد· از سويى ديگر جنبش آزاديبخش فلسطين٬ ديگر جنبشهاى ضد امپرياليستى و ضد امپرياليستها در اسراييل٬ سازمان سوسيالىستى Matzpen٬ بر عليه منافع اين بلوک

 

استفان بکمان

فلسطين و امپرياليسم آمريکا

مترجم: پيام پرتوى

http://www.marxistarkiv.se/skribenter/s-beckman/s_beckman-palestina_och_usa-imperialismen.pdf

سياست شرکتهاى نفتى در کشورهاى توليد کننده

رويکرد امپرياليسم براى حفظ اقتدار خود بر روى نفت در آسياى غربى در ويژگيهاى اصلى خود ساده و روشن است·

 

با ابزار سياسى و نظامى از رژيمهاى ارتجاعى موجود حمايت مينمايد٬ در جهت متلاشى نمودن جهان عرب در چهارچوبى که قدرتهاى استعمارى کشورها را بوجود آوردند تلاش ميکند٬ براى ممانعت از رشد جنبشهاى ضد امپرياليستى و ضد سرمايه دارى کوشش نموده و بر سر راه نفوذ سوسيال امپرياليسم مانع ايجاد مينمايد· در اين اينجا آمريکا٬ انگليس٬ فرانسه٬ شرکتهاى نفتى٬ اسراييل و رژيمهاى عربى ارتجاعى داراى منافع مشترکى هستند· 

 

اين بنياد قدرتى پس از قرار گرفتن در برابر تهديدى فورى معمولا از اشکال مختلف خشونت استفاده ميکند – براى مٽال در جنگ ژوٸن ۱۹۶۷ – يا دستکاريهاى سياسى با منافع گروهى متفاوت – مانند عملکرد سيا در کودتاها در ايران ۱۹۵۳ و عراق ۱۹۶۳·

 

اما براى حفظ يک موقعيت سودمند٬ به همان ترتيبى که هست٬ اشکال مختلفى از عمليات مداوم  نيز وجود دارد· يکى از کمکهاى عمده شرکتهاى نفتى به اين رويکرد محافظه کارانه سياستهاى اقتصادى آنهاست·

 

به دليل عدم توازن کامل قدرت ميان شرکتهاى بزرگ نفتى (با حمايت شديد سياسى خود از داخل) و کشورهاى نفتى توسعه نيافته٬ تحت استعمار و تقسيم شده عربى با اغلب سيستم اجتماعى فٸودالى و مذهبى٬ شرکتها قادر به فراهم آورن قدرتى براى خود بوده اند که تنها به اعمال کنترل بر روى نفت پايان نميابد·

 

آنها براى تقريبا مبلغى ناچيز «امتيازى» دست و پا کرده اند٬ به عبارت ديگر٬ حق انحصار بر روى توليد نفت در کشورهاى مربوطه٬ و اين قرارداد اغلب تا دهه ها پس از سال ۲۰۰۰– ب پ در کويت و گلف تا سال ۲۰۲۲ ٬ اعتبار دارد («لطفى نفت اوپک»)· 

 

آنها مراقب بوده اند که قراردادها با امتيازاتى نظير معافيت مالياتى٬ تخفيف گمرکى غيرو و غيرو همراه باشد· تنها ويژگى اين رژيمها در رابطه با منابع طبيعى خود دريافت بخشى از سود است که معمولا ۵۰ يا بيش از ۵۰ درصد از سود خالص را شامل ميشود·

 

شرکتهاى نفتى آزادانه توليد٬ تسويه و فروش را طراحى مينمايند· همه اينها در واقع به معناى ايجاد محدوديت در حق حاکميت کشورهاى مختلف است٬ آنها بخش بزرگى از قدرت را که در کشورها ديگر توسط دولتها و پارلمانها اعمال ميشود غصب نموده اند· شرکتها تنها در شرايط اضطرارى مايل به هماهنگ نمودن طرحهاى خود با کشورهاى توليد کننده هستند٬ و در نتيجه بخش بزرگى از طرحهاى اقتصادى در کشورهايشان توسط آمريکا و انگليس اداره ميشوند· 

 

شرکتهاى نفتى البته به بيشترين ميزان سود ممکن٬ براى طولانيترين زمان ممکن٬ علاقمند هستند· مصرف محلى بيش از حد در کشورهاى عربى قادر به کاستن سود خواهد بود· به همين دليل صنعت نفت با توسعه فن آورى و صنعتى در کشورهاى توليد کننده نيز مخالف است – آسياى غربى داراى کمترين ميزان مصرف ممکن و ۸۵ درصد از توليد براى صادرات است· توسعه صنعت نفت داخلى – با تسويه خانه ها٬ صنعت پتروشيمى – ميتوانست به معناى اراٸه فرصتهاى کارى بيشتر٬ توسعه آموزش و پرورش٬ و شرايط بهتر زندگى در کشورهاى عربى– و براى صنعت نفت به معناى کاهش سود توسط تسويه و غيرو – باشد·

 

از جمله به همين دليل شرکتهاى نفتى تسوىه خانه هاى خود را به خارج از منطقه منتقل مينمايند· ظرفيت پالايش نفت در آسياى غربى ۵۳٬۴ درصد از توليد ۱۹۵۰ بود· در حاليکه شرکتهاى آمريکايى سهم خود را از توليد افزايش داده اند درصد پالايش کاهش يافته است: ۱۹۶۵ ٬ ۲۲٬۷ درصد بود و ۱۹۶۶ ٬ ۱۸ درصد (لطفى «نفت اوپک» و چشم انداز شماره ۶ ٬ ۱۹۶۶

 

 صندوقهاى سرمايه گذارى که توسط صادرات نفت خام از آسياى غربى ايجاد ميشوند در مناطق ديگر بسته ميشوند٬ و پس از آن تسويه خانه هايشان ميتواند بمنظور پردازش نفت خام از مناطق ديگر به هزينه آسياى غربى مورد بهره بردارى قرار گيرند· 

 

اين سيستم براى شرکتهاى نفتى نيز داراى منافعى سياسى است٬ که آنها بنا بر تمايلشان در مورد افزايش ميزان توليد از مناطق ديگر٬ اگر کسى و يا کشورى در آسياى غربى موضعى تهديد آميز ظاهر اتخاذ نمايد٬ تصميم گيرى کنند· ۱۹۶۴ شرکتهاى آمريکايى در آسياى غربى ۲۱۹٬۸ ميليون دلار سرمايه گذارى نمودند همزمان در اروپاى غربى ۱۳۱۸٬۸ ميليون دلار صرف سرمايه گذاريها کردند (لطفى «اوپک و نفت»)·

 

آمريکا و اروپاى غربى در سال ۱۹۶۸ هر يک تقريبا ۲۷ درصد از ظرفيت پالايشى جهان را در اختيار داشتند (اخبار روز ۵ اوت ۱۹۶۹)· همزمان سياستهاى شرکتهاى نفتى٬ براى توسعه اقتصاد ملى کشورهاى توليد کننده نفت بر اساس منابع طبيعى شان٬ بر سر راه دولتها موانع سياسى ايجاد مينمايند

 

در ضمن اغلب پالايشگاههاى موجود در آسياى غربى با زندگى اقتصادى منطقه همساز نيستند٬ اينها پالايشگاههايى هستند که در مالکيت شرکتهاى نفتى قرار دارند و وظيفه اصلى آنها اينست که در خدمت رفع نيازهاى استراتژيک کشورهاى مربوطه قرار گيرند٬ در جهت خشنود نگاهداشتن پايگاههاى خارجى موجود در آسياى غربى عمل نمايند و به کشتيهاى خارجى سوخت اراٸه دهند·

 

پالايشگاههاى Ras Tanoura در عربستان سعودى از اين تابع پيروى ميکنند – از جمله توليد سوخت جت براى هواپيماهاى حمل و نقل آمريکايى که به ويتنام پرواز ميکنند– پالايشگاه مينا – عبدالله در کويت و تاسيسات سيترا در بحرين· توسط شرکتهاى متعلق به دولت تعدادى پالايشگاه براى مصرف محلى ساخته شده اند٬ در عراق٬ سوريه٬ مصر· يکى در عربستان سعودى و دو مرکز در ايران·

 

پيامد سياست شرکتهاى نفتى اينست که توليد عظيم کشورهاى عربى آسياى غربى٬ که در حال حاضر به شرکتهاى نفتى و رژيمهاى عربى مربوطه ۶ ميليارد دلار سود خالص اراٸه ميدهد٬ شرايط را براى بيکارى بيش از ۴۰ تا ۵۰ هزار عرب فراهم ميسازد ·

 

در عوض براى مٽال در سوٸد پالايشگاههايى وجود دارند-  که به شرکتهاى بزرگ نفتى يا شرکتهاى تابعه آنها متعلقند- به آنجا نفت خام آسياى غربى سرازير ميشود٬ در آنجا سرمايه داران سوٸدى و آمريکايى سودههايى را ايجاد مينمايند که کشورهاى توليد کننده سهمى از آن عايدشان نميشود٬ در آنجا کارگران سوٸدى به هزينه کارگران عرب صاحب مشغله اى ميشوند و شرايط براى صنايع اروپا يا آمريکا و غيرو آماده ميگردد·

 

 کشورهاى توليد کننده سود خالص نفت را دريافت ميکنند٬ اما از سود بدست آمده از آماده سازى نفت بهره اى نميبرند· شرکتهاى نفتى از رژيمهاى مستبد حمايت و بر سر راه توسعه مانع ايجاد مينمايند٬ و سپس به طريق زير استدلال ميکنند (بر اساس اظهارات لونگ ريگ در «نفت در خاور ميانه»):

 

«بجز دلايل عمومى اقتصادى که پالايشگاهها را در کشورهاى توليد کننده با صرفه تر ميسازند٬ اگر نه بخاطر نگرش بطور کامل مسلط - ه خاور ميانه به تاسيسات بيگانه براى آينده اى از مديريت نفت بدون دردسر٬ بسيارى از شرکتها مايل بودند که بجاى افزايش سرمايه که عملياتشان آنان را ناگزير به انجام سرمايه گذارى در کشورهاى آنان٬ با ناسيوناليسمى بى تاب و عاطفى٬ مينمايد آنرا کاهش ميدادند·»

 

براى مٽال ملى گرايى توسط همکارى ميان رژيم عربستان سعودى و شرکتهاى نفتى براى سرکوب مردم کشور بى تاب و عاطفى ميشود· کارکنان آرامکو نه حق سازماندهى خود را دارند و نه حق خواندن ادبيات سياسى و انجام مباحٽ سياسى· بهمين دليل اعتصاب ۱۳۰۰۰ از ۱۵۰۰۰ کارگر عرب شرکت (بجز مديران و مقامات بالاتر) در سال ۱۹۵۳ ٬ تنها چند سال بعد پس آغاز عمليات اکتشاف نفت٬ براى شاه و آرامکو شوکى شد· آن با توسل به زور سرکوب٬ حکومت نظامى اعلام و صدها کارگر به بند کشيده شدند· اعتصاب به خاطر حق سازماندهى و افزايش دستمزد آغاز شده بود· 

 

پس از آن مسٸله اى ديگر اينست که شرکتهاى نفتى تمام توان خود را بمنظور جلب رضايت حاکم مستبد بکار ميگيرند – يک پل اينجا٬ يک جاده آنجا٬ يک پايگاه موشکى اينجا و غيره· بخش بزرگى از سود نفت به دليل ماهيت رژيمهاى کشورهاى توليد کننده نفت يا به جيب زده ميشود و يا بر روى هزينه هاى غيرمولد سرمايه گذارى ميشوند·

 

براى مٽال شيخ کويت در بانک انگليس مالک ٽروتى بيش از ۳۰۰ ميليون پوند (=۷۱۵ ميليون دلار)٬ است٬ او بزرگترين مشترى خصوصى بانک محسوب ميشود٬ و اين ۳۰۰ ميليون پوند با اينحال يک سوم از ٽروت خانواده شيخ است· (چشم انداز ۶۱۹۶۶·) به همين دليل تاٽير اصلى رشد درآمدهاى خصوصى و عمومى افزايش واردات است (که متناسب است با صنعت صادرات کشورهاى امپرياليستى – jfr · نقل قول ص ۳۰

 

ميتوان گفت که اين اشتباه شيخ است٬ و بخشى از آن نيز قابل درک است· اما در اين ميان اين شرکتهاى بزرگ نفتى و دولتهاى حامى آنها هستند که بايد مورد ملامت قرار گيرند٬ چرا که اين آنها هستند که از حاکمان مستبد حمايت مينمايند٬ به دليل اينکه آنها در مناطق از شبه ناسيوناليستهايى حمايت ميکنند که پيش از کشيدن خطى از شن توسط امپرياليستها بدورشان کشورى محسوب نميشدند·

 

اغلب کشورهاى نفتى آسياى غربى٬ بعنوان کشور٬ بجز اراٸه حمايت قانونى به شرکتهاى نفتى داراى هيچ حق حيات ديگرى نيستند· ٽروتهاى نفتى در نتيجه به عاملى براى نفاق٬ و نه اتحاد ميان جهان عرب٬ مبدل ميگردد و بجاى تحريک توسعه عمومى اقتصادى انگلى را ايجاد مينمايد· در شيخ نشينها ٽروتهاى اقتصادى وجود دارند اما شمار جمعيت بسيار اندک است٬ در بخش بزرگى از جهان عرب جمعيت بسيارى وجود دارد اما از پول خبرى نيست·

 

فن آوران نفت عرب از سالها پيش٬ براى ملى کردن صنعت نفت٬ در مورد طرحهاى مختلفى بحٽ و گفتگو کرده اند· من در بغداد و رياض از جمله با نماينده گان شرکتهاى ملى نفت در مورد نگرششان به ملى کردن مصاحبه کرده ام· يکى از استدلالت اساسى در اين بحٽ اينست که همه کشورهاى صاحب نفت در آسياى غربى بايد بيکباره ملى شوند و در حال حاضر شرايط براى انجام آن آماده نيست·

 

بر عليه ملى کردنهاى گاه به گاه٬ شرکتهاى بين المللى نفتى به دليل کنترل خود بر روى حمل و نقل و توليد و توزيع منابع قادر به اعمال تحريمهاى موٽرى هستند که تنها ميتواند منجر به ايجاد ضررهاى بزرگى براى کشور ملى شده بشود در حاليکه شرکتهاى نفتى توليد خود را در کشور ديگرى افزايش ميدهند – اين همان موردى بود که در آغاز دهه پنجاه رخ داد- هنگاميکه توليد نفت کويت بصورتى جدى آغاز شد در حاليکه ايران قادر بفروش بيشتر از چند درصد از حجم توليد قبلى خود نبود (به نيرومند نگاه کنيد «شاه ايران»)· 

 

در واقع با وجود رژيمها کنونى در کشورهاى توليد کننده نفت در آسياى غربى امکان ايجاد نوعى از همکارى براى ملى کردن غير قابل تصور است· حاکمان خود بخوبى ميدانند که چنين همکارى جايگاه آنان را بصورتى جدى مورد تهديد قرار خواهد داد· آنها ميدانند که قدرتشان٬ درآمدهاى شخصيشان٬ آموزش ارتش خصوصيشان٬ مرزهاى مناطقشان بر اساس قدرت و تمايل شرکتهاى نفتى که از آنها حمايت مينمايد بنا نهاده شده است·

شيخها و عموها٬ پسران٬ پسر عموها و دختر عموهاى آنها بدون دريافت حمايت عظيم از جانب شرکتها٬ در مقابل مردم خود بدون پشتيبان باقى ميمانند – و بهمين دليل ترجيح ميدهند که با سود خالص زندگى کنند (که آنها همواره در حال افزايش آن هستند) و به بيگانگان اجازه بدهند که منابع طبيعى  را هر گونه که مايلند مورد بهره بردارى قرار دهند (شيوخ البته مايلند که بهره بردارى با سرعت انجام شود و بدين ترتيب سود خالص آنان نيز افزايش يابد)·

   

مطالبات اراٸه شده از جانب پادشاه فيصل و ديگر حاکمان مستبد براى مشارکت شرايط را٬ اگر تحقق ميپذيرفتند٬ بسختى تغيير ميدادند· اما فقط شرکتهاى نفتى و شيوخ نيستند که به مردم اجازه بهره بردارى از سود منابع طبيعى خودشان را نميدهند٬ بلکه اين ساختار پيچيده و در هم بافته قدرت امپرياليستى است که آنرا انجام ميدهد·

 

من به اظهارات David Hacohen٬ رٸيس دفاع و روابط خارجى مجلس اسراييل که در کتاب «فلسطين و اسراييل» نقل قول کرده ام بازميگردم: «شايد متناقص بنظر بيايد٬ اما با اينحال درست است که ارتش اسراييل از رژيمهاى اردون٬ لبنان و شايد عربستان سعودى حمايت ميکند·» اينرا او در ۱۸ مى ۱۹۶۶ در پارلمان گفت· 

 

هاروى اوکانر در «امپراطورى نفت» مينويسد: «اگر موجوديت آرامکو٬ اندازه گيرى شده با معيارهاى تاريخى٬ در خاورميانه کوتاه باشد پس براى برداشت تا حد امکان دلايل بيشترى وجود دارد٬» - آنها به همان روش پادشاهان و شيوخ عرب استدلال ميکنند·

   

استفان لونگريد در «نفت در خاورميانه» در مورد دوران ميان ۱۹۶۰-۶۶ عربستان سعودى از جمله مينويسد «قبيله کشور – و ساختار شهرى تقريبا٬ جدا ازانطباق آرام  با زمان حال -  با تمام تضادهاى بزرگش – با مجموعه اى بزرگ از فن آوريهاى پيشرفته  و صنعتى غربى٬ دست نخورده باقى ماند ···»   

 

جبهه آزاديبخش فلسطين٬ پ اف ال پ٬ شاخه ايست از يک حزب مارکسيست لنينيستى که در عربستان سعودى و بسيارى از ديگر کشورهاى خليج فارس داراى شعباتيست·

 

در گزارشى٬ مى ۱۹۶۹ ٬ شاخه جنبش آزاديبخش در عربستان سعودى اعلام نمود که پادشاه فيصل با کمک آرامکو در حال ساختن پايگاههاى موشکى و تاسيسات نظامى ديگرى در کنار رياض (پايتخت کشور)٬ تاٸف (کوهى در کنار مکه٬) تبوک (درست در جنوب مرز ترانس اردون)٬ جيزان (در کنار درياى مديترانه)٬ ظهران (پايگاه هوايى در کنار خليج فارس)٬ ال جبيل (شمال ظهران) و در کنار Al Qasuma (در کنار لوله هاى آرامکو٬ « Tapline» ٬ (نزديک مرز عراق) است·   

بر عليه چه کسى؟

آمريکا و انگليس در سال ۱۹۶۶ بر اساس توافقنامه اى ۴ تا ۵۰۰ ميليون دلارى تحويل سلاح به عربستان سعودى را آغاز نمودند· (چشم انداز فوريه ۱۹۶۶·)· انجام حمله اى مهم بر عليه شرکتهاى نفتى تنها توسط  جنبشى مردمى٬ با سياستى ضدامپرياليستى٬ که براى جنگيدن بر عليه کليه شاخکهاى امپرياليستى آماده باشد امکان پذير خواهد بود·