اعلامیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر

به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید در ایران

 

 

با پایان تعطیلات تابستانی و آغاز پائیز ،  حدود دوازده میلیون دانش آموز و چهار میلیون دانشجو به همراه یک میلیون معلم و استاد و کادر آموزشی به سر کلاسهای درس بازمیگردند تا سال تحصیلی 93 – 94  خورشیدی را با  هزاران آرزو آغاز کنند . عظیم ترین  قشر اجتماعی کشورمان ، در شرایطی سال تحصیلی جدید را آغاز میکند که نه تنها معضلات بنیادی سیستم آموزشی کشور و سیاستهای عقب مانده و ارتجاعی رژیم اسلامی به قوت خود باقیست ، بلکه سیاستهای ارتجاعی دیگری نیز به آن افزوده شده است . تو گویی این رژیم هیچ درسی از ناکامی خود در تمام 36 سال گذشته نگرفته است و همچنان در رویای شکل دهی یک امت اسلامی سربراه از نوجوانان و جوانان ایران است . در واقع همزمان با عروج داعش و فناتیسم اسلامی در خاورمیانه – که انصافا کپی رایت و سرقفلی آنرا باید به رژیم اسلامی ایران داد که همین نوع توحش اسلامی را بعد از به شکست کشاندن انقلاب 57  به اجرا درآورده  است – این سیستم مثل هر رژیم استبدادی مذهبی دیگر راه حل ریشه ای مقابله با پدیده هایی همچون داعش را نه احترام به آزادی ، برابری و سکولاریسم ، بلکه رقابت با آنها بر سر این مسئله میبیند که کدام قرائت از اسلام باید در باتلاق خاورمیانه ، جولان دهد : قرائت سنی یا شیعه ؟  به همین خاطر است که  در آستانه سال جدید ، صحبت از حضور هر چه بیشتر آخوندها در مدارس ، سلطه حوزه  بر مدرسه و آموزش ، اجباری کردن نماز جماعت در مدارس و نیز تشدید طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاهای کشور میکند . این رژیم به روشنی میداند که تمام تلاشش در 36 سال گذشته برای پرورش دانش آموز و دانشجوی مومن و متعهد به ولایت عصر شترچرانی ، به شکست کشیده شده و بخش اعظم دانش آموزان و دانشجویان کشور نه تنها سر به آستان رژیم نسائیده اند بلکه به یکی از موتورهای اصلی جنبش آزادیخواهی ایران بدل شده و همواره  از چالشهای امنیتی نظام بوده اند .

 

این رژیم بعد از انقلاب سعی کرد سیاستهای آموزشی خود را در دو مسیر عمده به پیش ببرد : اسلامیزه کردن نظام آموزشی از یکسو  و طبقاتی تر کردن سیستم آموزشی  از سویی دیگر .

 

برای پیشبرد رویکرد اول ، ابتدا مدارس و دانشگاهای کشور را از  حضور دهها هزار معلم و استاد آزاده ، چپ و سکولار محروم کرد ، سپس دست به انقلاب ضد فرهنگی در دانشگاها زد  که منجر به تعطیلی آن برای متجاوز از دو سال شد که بعدا با اعدام هزاران محصل و دانشجو و معلم و کادر آموزشی در دهه خونبار شصت تکمیل گردید . بعد از بازگشایی دانشگاها و تسویه حساب خونین با مراکز آموزشی کشور و سرکوب دهشتناک جنبش دانش آموزی ، جنبش دانشجویی و نهادها و تشکلهای مستقل معلمان و استادان نیز سعی شد از طریق فیلترهای چند لایه و هیاتهای گزینش ، به خیال خام خود مانع از رخنه افکار آزادیخواهانه ، عدالت طلبانه و لائیک در مراکز آموزشی شوند اما دیری نپائید که در اواخر دهه هفتاد بار دیگر جنبش دانشجویی و نیز جنبش اعتراضی و ضد استبدادی جوانان ایران  سربلند کند و بنیادهای رژیم را به چالش بگیرد . تغییر متون درسی و پاکسازی آن از بسیاری دستاوردهای علمی و غیرمذهبی بشریت معاصر و نیز پرکردن کتب درسی از احکام و آموزه های مذهبی و اسلامی  ، اقدام دیگری بود که این رژیم در راستای شکل دهی به نسلی سربراه از آینده سازان کشورمان انجام داد که اکنون خود اعتراف میکند که با شکست مواجه شده است؛ وگرنه دلیلی نداشت در سی و ششمین سال حکومت خود مجددا صحبت از پیوند حوزه و آخوند با مراکز آموزشی کند و برای مهار جوانان و مردم،  گشتاپوهای انصار حزب الله را در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ به تهدید و ترساندن جوانان و مردم تشویق کند در حالیکه سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات و گشت ارشاد و ستادهای امر به معروف و ... چندین نهاد دیگر در تمام طول حاکمیت مشغول اینکار بوده اند و ره به جایی نبرده اند . با این همه رژیم چاره کار را همچنان سرکوب و تهدید می بیند چون هر نوع عقب نشینی ، منجر به رها شدن فنر جهنده جنبش آزادیخواهی جوانان و مردم ایران خواهد شد .

 

 از جمله اقدامات ارتجاعی و ضدمردمی رژیم در حوزه آموزشی ، پیشبرد توامان تبعیض سیستماتیک علیه اقلیتهای مذهبی و نیز ملیتهای تحت ستم کشور بوده است . گر چه تحت فشار فضای انقلاب ، در قانون اساسی حق آموزش به زبان مادری به رسمیت شناخته شده است ، اما رژیم اسلامی ،هرگز جنبشهای برابری طلبانه ملیتها و خواست ملیتهای غیر فارس را برای آموزش بزبان مادری برنتابیده وهمواره سعی کرده سیاستهای شوونیستی رژیم پهلوی را تداوم بخشد . به همین خاطر در زمینه آموزش ، جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی کشور ما باید این مسئله کلیدی را همواره در پلاتفرم مبارزاتی خود بگنجاند و برای تحقق آن از امروز پیکار کند . در حوزه تبعیض مذهبی نیز ما بارزترین و عریان ترین شکل آنرا در سرکوب اقلیت مذهبی بهایی می بینیم که بارزترین شکل بروز آن محرومیت کاملا رسمی و " قانونی " جوانان بهایی از ورود به دانشگاهها میباشد . این در حالیست که بر طبق اصل 30 قانون اساسی این رژیم ، آموزش ابتدایی و متوسطه رایگان برای همگان  و آموزش رایگان عالی تا سرحد خودکفایی کشور – برای همه شهروندان پذیرفته شده است .  محروم کردن بهائیان از حق آموزش عالی ، استخدام دولتی و ... نه تنها یک وجه نقض آشکار تعهدات پوشالی رژیم در قانون اساسی اش ، بلکه نقص آشکار حقوق بشر  است.  وجه دیگر همچنین بیانگر تلاش رژیم برای پایان دادن تدریجی به آموزش رایگان در ایران است . یعنی سیاستی که معنایی جز طبقاتی تر کردن سیستم آموزشی کشور ندارد . این سیاست که در راستای انطباق با نسخه های نئولیبرالی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی از اولین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی با اسامی مستعار " مدارس غیرانتفاعی " در آموزش عمومی و " دانشگاههای آزاد " در آموزش عالی شروع شد ، اکنون به بخشی بزرگ از نظام آموزشی کشور بذل شده است . به نحوی که اقشار مرفه با پرداخت شهریه های کلان سعی میکنند محیط آموزشی بهتری را برای فرزندان خود فراهم کنند در حالیکه فرزندان اکثریت نیروی کار و زحمت ناگزیر از تحمل سیستم بحران زده آموزش و پرورش دولتی هستند . در سیستم آموزش عالی نیز که نیمی از سهمیه ها مال وابستگان به نهادهای رژیم است و نیمی دیگر که به آزمون کنکور گذاشته  میشود ، اگر فرزندان کارگران و زحمتکشان نتوانند از هفت خوان کنکور و سپس هیاتهای گزینش بگذرند عملا جایی در نظام اموزش عالی نخواهند داشت و تنها گزینه دیگر نیز " دانشگاه آزاد " است که اکثریت تهیدستان شهر و روستا از تامین شهریه های هنگفت ان ناتوانند.

 

بر این معضل باید  به جمعیت 5 تا 7 میلیونی کودکان و نوجوانانی نیز اشاره کرد که یا هیچگاه به خاطر فقر و یا بحران خانوادگی ، پا به مدرسه نگذاشته اند و بیسواد باقی مانده اند و یا بعد از چند سال آموزش ابتدایی ، به دلیل نیاز خانواده به درآمد ناشی از کار کودکان و یا بی نتیجه دانستن ادامه تحصیل عطای آنرا به لقایش میبخشند. آنهم در کشوری که نه تنها میلیونها دیپلمه آن بیکارند ، بلکه میلیونها فارغ التحصیل دانشگاهی نیز شغلی برای ادامه زندگی پیدا نمی کنند و اگر بیکار نباشند مجبورند به کارهایی رو بیاورند که هیچ ربطی به تخصص و مدرک تحصیلی شان ندارد . این معضل بیش از همه در مورد دختران و زنان فارغ التحصیل صدق میکند که در کشوری زندگی میکنند که تبعیض و آپارتاید جنسی در آن بیداد میکند و کمتر از 13 درصد زنان شهری در آن  شاغلند . تازه همین سهم ناچیز از بازار کار نیز دائما  هدف یورش رژیم اسلامی واقع میشود . طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاها ، محروم کردن زنان از تحصیل در  تعدادی دیگر از رشته های تحصیلی ، طرح جداسازی محیط کار زنان با مردان و نیز برچیدن نظام کنترل وبارداری و تشویق گسترده  دختران به ازدواج زودرس و زنان به تولید مثل هر چه بیشتر که معنایی جز خانه نشین تر کردن هر چه بیشتر زنان کشورمان ندارد ، همه و همه برای حراست از این اصل بنیادی استبداد اسلامی است که کهتری زنان را جزو واجبات خود می شمرد . سیاستی که از بدو بقدرت رسیدن این رژیم تداوم داشته است اما پاسخ دختران شجاع و آزاده ایران تسخیر 60 درصدی دانشگاهای کشور بوده است ، علیرغم آنکه خوب واقفند که در اقتصاد سرمایه داری و نظام جهنمی جمهوری اسلامی ایران شانسی برای آنها برای تسخیر بازار کار و حضور وسیع در عرصه های اقتصادی- اجتماعی وجود ندارد .

 

اما یکی دیگر از معضلات مهم سیستم آموزشی ایران فشار سیستماتیکی است که بر معلمان و استادان وارد میشود . وضعیت حقوق و دستمزد کادر آموزشی به گو نه ایست که  بخش قابل توجهی از آنها ناگزیر از داشتن شغل دوم و گاه سوم هستند و این مسئله به شدت جسم و روان آنها را فرسوده میکند  و از کم و کیف فعالیت آموزشی شان میکاهد . در تمام این دوره مبارزات معلمان و تشکلهای مستقل ادامه داشته و معلمان در سراسر کشور در اشکال مختلف ، اعتراض

 ، تظاهرات ،تحصن ،طومارنویسی، اکسیونهاو... ادامه داشته است. اما این تلاشها تاکنون  نتوانسته رژیم را به عقب نشینی وادارد ودر تمام ایندوره معلمان پیشرو به جرم حق خواهی، اخراج و یا دستگیر شده ومیشوند .

 

بواسطه این مبارزات و اعتراضات بوده است که ما شاهد  بازگشت تعداد انگشت شماری استاد به سر کار و یا رفع محرومیت چند دانشجوی ستاره دار باشیم ، اما این عقب نشینی نیز توسط دستگاه ولایت و ذوب شده گان دستگاه خلیفه در مجلس اسلامی پاسخ میگیرد و حتی منجر به برکناری وزیر آموزش عالی دولت روحانی میشود . هر چند یکی دیگر از جرائم و علل اصلی برکناری او ، افشاگری فرجی دانا در مورد سیل دانشجویان بورسیه خارج است که با اتکا به باندبازیها و رانتهای حکومتی  برای فرزندان نمایندگان مجلس و دیگر مقامات رژیم فراهم آمده است.  این خود بار دیگر نشان میدهد که در چهارچوب این رژیم هیچ راه حلی برای پایان دادن به این بحران  وجود ندارد و هیچ آینده روشنی برای آینده سازان کشور ، قابل تصور نیست . تنها سرنگونی انقلابی این رژیم و تحقق آزادی ، دمکراسی ، عدالت اجتماعی و لائیسیته است که میتواند سیستم آموزشی کشور را از سلطه دستگاه مذهب وروحانیت رها سازد و شرایطی  مطمئن و قابل اتکا برای توسعه هدفمند  و رفاه جامعه  بوجود آورد و امکان آموزش همگانی ،آزاد و برابر  را برای همه زنان و مردان کشور فراهم کند . باید برای این امرمتشکل شد ، اراده مستقل ،سراسری و همگانی را سازمان داد . برای همه شما دانش آموزان، دانشجویان ، معلمان ، استادان ، روشنفکران و آزادیخواهان ایران ،سال تحصیلی – مبارزاتی پرباری را آرزو میکنیم.

 

کمیته مرکزی سازمان راه کارگر

اول مهرماه 1393

www.rahekaregar.com