سعيد آوا تقديم به کوبانه
شبنم تاريخ
من از
قعر منجلابِ
نيستي
و مُغاکِ حجم تاريکي
دل بر سُرود قطره
ای سُرخ
بسته
ام
و چشم بر شور تنها
ستاره
در آسمان
قيرگون
دوخته
ام .
کوير است جهان
سرد، ظلماني ،
بي خون
سنگ بر سنگ تا پوستِ
آسمان
که حتي
از سنگ است وجدان.
جهان سنگاسنگ
را
مردمي است تنها،
زنده ،
برپا ،
صيقل مي دهد
سرپنجه و دندان
خويش .
بذر هستي مي کارد
و خود را در پای
آن
قطره قطره مي بارد....
اينگونه
آری اين چنين
رنگين مي سازد
مويرگِ تاريخ
را
کوبانه
.
سعيد آوا..مهر
1393