یادی از زنده یاد محمد مختاری

در شانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی زنجیره ای اهل قلم

محمد مختاری زمستان 1996 در ادامۀ سفر فرهنگی پربارش به آمریکا و اروپا، توقفی هم در هانوفر داشت و توانستیم پس از مدت ها دیداری تازه کنیم و احیای خاطره های شیرین دور. هنگامی که برای دیدن مکان های دیدنی هانوفر برنامه می گذاشتیم از من خواست که به اردوگاه مرگ در برگن بلزن که اکنون به صورت موزه ای تاریخی از جنایات نازی ها درآمده بود برویم. در این اردوگاه در سال های پایانی حاکمیت نازی ها، اسرای روس، فرانسه و بلژیک در کنار یهودیان، کمونیست ها، کولی ها و مبارزان ضدنازی، محکوم به اعمال شاقه و مرگ تدریجی بودند. اطلاع محمد از این محل که در شصت کیلومتری هانوفر قرار دارد و من هنوز مجال رفتن به آنجا و دیدنش را نیافته بودم، و خواست او جهت دیدار آنجا علیرغم وجود محل های "جذاب" تر، برای من بسیار جالب بود و در اولین فرصت به آنجا رفتیم.

قبرهای دست جمعی بی شماری برخاَ محل دفن هزاران نفر، درآن هوای سرد و تیره و برفی، به گونه ای وهم انگیز در محوطۀ وسیع اردوگاه برگن بلزن کنار هم به چشم می خوردند. در ساختمان یادبود، آرشیو عظیمی از جنایات نازی ها همراه با تصاویر و فیلم و لیست اسامی جمع آوری شده بود، که روزانه محل بازدید علاقمندان به شناخت این جنایت بی نظیر تاریخ بشریت و پژوهش دانش جویان و دانش آموزان و ... قرار می گیرد. این اردوگاه نمونه ای از ده ها اردوگاه مرگ دیگر است در مناطقی از آلمان و یا آشویتس و تریبلینکا در لهستان. این دو اردوگاه محل کشتار سیستماتیک ملیون ها انسان توسط نازی ها، در کتاب "مرگ کسب وکار من است" نوشتۀ روبرمرل با ترجمۀ زنده یاد احمد شاملو، در اوایل دهۀ 60 میلادی به فارسی زبانان معرفی شده بودند. در اردوگاه برگن بلزن که محدودتر از دیگر اردوگاه ها بود در فاصلۀ سال های 1940 تا 1945 بیش از هفتادهزار نفر جان خود را از دست دادند.

محمد که بسیار متأثر شده بود می گفت بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی منکر هولوکاست و ابعاد جنایت نازی هاست چون خود را در این آیینه می بیند. او همچنین می گفت که آرزوی روزی را دارد که گلزار خاوران آرامگاه صدها مبارزکه توسط جانیان جمهوری اسلامی به قبرهای دستجمی سپرده شده اند و خاوران های دیگر در اقصی نقاط ایران نیز به محل یادبودی از جان های شیفتۀ خفته در آن ها و  آثار جنایات جمهوری اسلامی علیه بشریت تبدیل شوند.

محمد مختاری با آن که خطر را بیخ گوش خود حس می کرد و رد طناب را در اشعارش نشان داده بود، به ایران بازگشت تا در کنار محمد جعفرپوینده و بسیاری دیگر کار خود را در تعمیق فرهنگ پرسش گری و عصیان در مقابل فرهنگ تحجر و بی چرای حاکمان، پی بگیرد. او جان شیفته اش را همراه با همدلانی چون محمد جعفر پوینده بر سر این کار گذاشت.

 اگر امروز جمهوری اسلامی رشته های ضد فرهنگ پوسیدۀ خود را پس از سی و شش سال سرمایه گذاری جنایتکارانه پنبه می بیند و در حد جنون به چهرۀ زنان و دختران عاصی اسید می پاشد، و حرکت جوانان عموما در مسیر دیگری غیر از آن چه مطلوب فقهاست آنان را به ستوه آورده است، نشانی از ارزش کار فرهنگی محمد مختاری هاست.

بی شک محمد مختاری از اندیشمندان پیشرو معاصری است که پایه گذار عصیانی خردورزانه در فرهنگ سنتی اقتدارگرا، پدرسالار و  منجمد چه در ایران و چه در سرزمین های همجوار و هم سرنوشت بود. او به طور متمرکز و سیستماتیک علیه فرهنگ " بی چرا" که آن را با اصطلاحی که خود مبتکرش بود یعنی "شبان رمگی" می نامید، شورید و آن را عمیقا به نقد کشید.

در مقابل رفتار نابرابر  مراد و مریدی، قائد و مقلد و امام و امت از یک سو و دشمنی فرقه گرایانه از سوی دیگر، در جا انداختن فرهنگ برابر حقوق "گفت و شنود" تلاش ورزید، و به طور کلی در مقابل نظام سلطه و به انقیاد درآوردن انسان، فرهنگ برابری و منزلت انسانی را قرارداد.درچارچوب فرهنگ "مدارا" از تحمل نظر متفاوت و نقد متمدنانۀ آن با پای بندی به آزادی بی حصرو استثنای اندیشه و بیان، دفاع کرد، به جای فرهنگ تنگ نظرانۀ حذف دگراندیشان. محمد مختاری در فرهنگ بی چرا، سئوالات فراوانی را مطرح ساخت که قراراست پاسخ های  آن ها توسط انسان های جستجوگر بیشمار یافته شود، نه اینکه از آسمان و با واسطۀ شیادان نازل گردد.

این نوآوری فرهنگی که زیرپای حاکمان جزم اندیش را خالی می کرد و فروریزی پایه های اقتدار آنان با رشد و پاگرفتن چنین فرهنگی گره خورده بود، نابودسازی حاملان آن  یعنی محمدمختاری ، محمدجعفر پوینده وهم اندیشان آنان را در دستور کار جنایتکارانۀ حاکمان فقیه قرارداد و فاجعۀ قتل های سیاسی زنجیره ای اهل قلم  رقم خورد.

حسین نقی پور