درباره ی یک کتاب

رونی برومن : «با تکرار بی اندازه کاربُرد خشونت، خشونت در درون جامعه ی اسرائیل طنین انداخته است»

 

مصاحبه روزنامه اومانیته، به مناسبت انتشار کتاب «ببیانیه برای فلسطینیان» )اومانیته، 10 اکتبر 2014

ترجمه بهروز عارفی

در «بیانیه برای فلسطینیان»، رونی برومن، نویسنده و استاد دانشگاه با همکاری ده تَن دیگر تلاش می کند که چشم انداز جدیدی برای خروج از بحران اسرائیل-فلسطین ارائه دهد. او به نوبه خود، برای اعاده ی حقوق فلسطینیان، به راه حل دو دولت اولویت قائل است.

چرا نام کتاب خود را «بیانیه برای فلسطینیان» گذاشته اید؟

رونی برومن: من عمدا نام کتاب را بیانیه برای فلسطینیان گذاشته ام و نه بیانیه ای برای فلسطین، چرا که این کتاب، یک اعلامیه ی ملی گرا نیست. در این اثر جمعی، خبری از دفاعیات مشترک برای دفاع از بینشی ناسیونالیست نیست، بلکه کار ما اقدامی است برای راه یابی در جهت شناسائی رسمی کرامت و نیز حقوق فردی فلسطینیان. در این مانیفست، از نویسندگانی دعوت کرده ام که زمینه های مختلفی را از نظر می گذرانند. مورخ و فعال چپ اسرائیلی، شلومو ساند موشکافانه واقعیت آپارتاید روزمره در کرانه باختری را ترسیم می کند. اِیال وایزمن (آرشیتکت) نشان می دهد که اندیشه ی شهرسازی در سرزمین های اشغالی چگونه این سیاست استعماری را هدایت و همراهی می کند. کارتونی نیز از گی دِلیل (کانادائی)، مولف «گاه شمار بیت المقدس» وجود دارد. همچنین عکس های برجسته ای از آن پاک  در مورد دیوار کذائی جدائی  ارائه می شود.

شما نیز مثل نوشته ی شلومو ساند، بدون هیچ تردیدی از آپارتاید صحبت می کنید، به عقیده ی شما، اسرائیل یک دولت نژاد پرست است؟

ر ب: من فکر نمی کنم که بتوان خود دولت اسرائیل را نژادپرست نامید، اما در این امر هیچ تردیدی نیست که با شنیدن سخنان رهبران این کشور، مشاهده می کینم که این ها گفتاری نژادپرستانه هستند، بدون این که بتوان در چارچوبی قضائی از آن ها جلوگیری کرد. امروز، اسرائیل کشوری است که می توان به راحتی نظر سنجی کرد و از مردم پرسید که آیا باید بخشی از شهروندان (عرب های اسرائیلی) را از کشور اخراج کرد؟ باید این نکته را همیشه در نظر داشت. اما بر عکس، در اسرائیل، وضعیت قضائی مشابه آفریقای جنوبی پیش از سال 1994 وجود ندارد. ولی، تبعیض های حساب شده وجود دارد. برای مثال، افراد بدون انجام خدمت نظام وظیفه، از گرفتن وام محروم اند و عرب ها حق انجام خدمت سربازی را ندارند. تبعیض مکانی نیز وجود دارد. برای مثال «قانون پذیرش» به هر نهاد عمومی نظیر شورای مدیریت مسکن ها اجازه می دهد که با تصویب آئین نامه ای خصوصیت های ویژه ای قائل شده و غیر یهودیان  و برخی سمتگیری های جنسی را طرد کنند. پس با نوعی فرقه گرائی و تکه پاره کردن روبرو هستیم که به انحراف های نژادپرستانه می انجامند. اما به  روشنی می توان از آپارتاید در کرانه باختری اشغال شده صحبت کرد – هر چند این آپارتاید، ایدئولوژیکی نیست. یک فلسطینی درکرانه باختری، دائما با تمایلات خودخواهانه کولون ها و اقتدار سرکوبگرانه آن ها روبروست. در این جا، قانون های استثنائی وجود دارد که محصول اشغال نظامی است  و نظامیان اسرائیلی قدرت واقعی را در این سرزمین در دست دارند.

شما در کتاب تان، مروان برغوثی را با نلسون ماندلا مقایسه می کنید. اما، در افق اسرائیلی نیز فردی چون دو کلِرک سُراغ دارید؟

ر ب: مروان برغوثی هم نماد آپارتاید و هم پشت سر گذاشتن آپارتاید است. برای من، این مقایسه، از روی سلیقه نیست. آن چه نزد برغوثی، چون پیش ماندلا مرا به حیرت وامی دارد، آمیزه ای از والائی دیدگاه سیاسی و جسارت طبیعی، درگیری شخصی برای پایداری است. همچنین مهار بسیار ظریف خشونت است. هیچکدام از این دوخشونت را نفی نکرده بلکه از آن برای  تدارک گشایش سیاسی استفاده می کنند. شباهت این دو در اینجاست که از ماندلا و برغوثی دو مرد بزرگ می سازد. من فعلا  در طرف اسرائیلی چنین مردان بزرگی نمی بینم. فراموش نکنیم که دو کلرک پیش از آن که همدست مناسبی شود، نخست وزیر آفریقای جنوبی  در همان سنت نخست وزیران پیش از خود بود. او می بایست دگرگون می شد تا سیاستمداری شود که گفته های ماندلا را خوب مشاهده و درک کند. لذا نباید نومید شد. ضروری است که اسرائیل خود را در قعر پرتگاه ببیند  تا شاید شخصیتی ظهور کند. متاسفانه، اکنون، حکومت اسرائیل مرکب از چندین سیاستمدار افراطی با  بهره مندی از حمایت سیاسی بین المللی هر امکانی را که موجب ظهور شخصیتی بدیل شود، از میان می برد. تنها سیاستمدار اسرائیلی که با این وضع بُرید، اسحاق رابین بود. حال آن که همان طوری که یکی از روسای پیشین شاباک (سازمان امنیت داخلی اسرائیل) می گوید، امروز، هر نخست وزیری که بخواهد سر مذاکرات با فلسطینی ها را باز کند، با تهدید مرگ روبرو خواهد شد. لذا، دو کلرک آینده اسرائیلی باید از شجاعت قابل ملاحظه ای برخوردار باشد تا اظهار وجود کند، چرا که می داند که با یک سازمان او آ اس داخلی روبرو خواهد شد[1] که در کلیه صفوف دولت، فرماندهی ارتش و البته در رهبری شورای کولون ها (شهرک های مستعمره در سرزمین های اشغالی) رسوخ کرده اند و از امکانات فراوانی برخوردارند.

واقعا روشن نیست که خط تمایز سیاسی میان چپ صهیونیست اسرائیل و راست افراطی در کجا قرار دارد...

ر ب: در واقع، امروز یک اِجماع صهیونیستی کلاسیک وجود دارد. با یک خط سیاسی سختِ بدیهی: صلح با فلسطینیان را باید با زور و تصمیمات سیاسی و نظامی ضروری تحمیل کرد. این خط سیاسی مسلط است. و سرانجام، تنها کسانی که این اجماع را درهم می شکنند، سازمان های غیر دولتی (ان جی او) هستند که حضورشان نشانه زندگی در بخشی از جامعه اسرائیل است که از این وضعیت سیاسی و ایدئولوژکی بسته خشنود نیستند.زیرا به محض این که مرجع های توراتی و اسطوره ای بر امور سیاسی  و جستجوی راه مصالحه غلبه می کند، همه چیز فلج و قفل می شود. بخش فزاینده  ای از جامعه اسرائیل معتقد است که بومیان واقعی صهیونیست ها هستند. موضوع نابودی معبد را کناری  می گذاریم – منظور دورانی است که مالکین مشروع خانه ی اسرائیل به طور اجباری غائب بودند و در  دورانی که متصرفان در آن جا ساکن شدند. چنین منطقی بر طیف سیاسی مسلط است. همچنین باید «نژادپرستی جنگی»  را که اپوزییسیون را تندرو تر کرده، در نظر گرفت. بخش فزاینده ای از مردم اسرائیل  با این بینش نتانیاهو که گویا هیچ تفاوت بنیادی بین حماس و ـدولت اسلامی وجود ندارد، توافق دارند. این امر، تاثیر می گذارد و نباید در آینده نزدیک، در انتظار دگرگونی این گرایش باشیم. باوجود این، حتی در میان جناح های مذهبی صهیونیست شاید بتوان راهی برای سازش یافت. با محکوم کردن قطعی آینده، به آن توهین نکنیم. تاریخ گواهی می دهد که دشمنان همیشگی می توانند روزی دست به مصالحه بزنند ، و سپس همسایه و شاید بیش از آن گردند. من معتقد نیستم که باید تحولی ایجاد کرد که تقدیر شمرده شود. به عقیده من، باید روی راه حل هائی غیر از موضوع سرزمین متمرکز شویم که بیشتر به اشکال تقسیم ارتباط می یابند تا جدائی. اشاره کنیم که در این مورد، رئیس دولت اسرائیل، رووِن ریولین، که شخصیتی است دسیسه باز و بسیار راست گرا، برای الحاق صاف و ساده ی کرانه باختری تلاش می کند، اما در همان حال به حق آزادی های مدنی دل بسته است...

آیا فکر می کنید که فلسطینیان کرانه باختری خطر تبدیل به شهروند درجه دوم را که از سال 1948 بر سر عرب های اسرائیل آمده، خواهند پذیرفت؟

ر ب: درست است که باید این حقوق را با تعلق ملی پیوند داد و عرب های اسرائیل از تبعیض رنج بسیار می برند. اما، به هر حال حقوق آن ها از حقوق افراد در هر کشور عربی بیشتر است. تازه، این امری است که برخی مدافعان سیاست اسرائیل هم به میان می کشند و دست کم در این مورد استدلالی دارند. مسلم است که ملیت آن ها برای شان دردسر می آفریند، آن ها به خاطر برخورداری از برخی حقوقی که مقامات اسرائیلی در گذشته  داده اند، معذب اند، در حالی که همان مقامات خانواده های انان را اخراج کرده اند... لذا این اوضاع از منظر روانشناختی و سیاسی برای آن ها بسیار سخت است. اما، آن ها ترجیح می دهند در اسرائیل بمانند.

پس شما به راه حل دو دولت و بازگشت به مرزهای 1967 اعتقادی ندارید؟

ر ب: خود من از شناسائی فلسطین به عنوان ناظر در سازمان ملل متحد در اواخر 2012 پشتیبانی کردم. هر تلاشی که به طرح رای فلسطین کمک کند، بهتر از عکس آن است، چرا که خلاف آن خشونت است. لذا، این نقطه نظر، قدمی به جلو است اما قدمی است که به نظر من، در سمت درستی به پیش نمی رود. چرا که باید درک کرد که یک روند سیاسی در اسرائیل  که به تخلیه کولون های کرانه باختری بیانجامد، به جنگ داخلی منجر خواهد شد. زیرا هیچ حکومتی در اسرائیل، هیچ سیاستمدار اسرائیلی نمی تواند آگاهانه در جهت جنگ داخلی قدم بردارد. بنابراین، مسئله، خروج کولون ها نیست، بلکه خروج ارتش است. باید به وضعیتی استعماری پایان داد و نه عزیمت بخشی به سود بخشی دیگر. به نمونه الجزایر نگاهی بیاندازیم. یکی از مشکلات اساسی استعمارزدائی خروج پاسیاهان بود[2]. این رویداد درامی بود برای فرانسه چرا که با ان نطفه های جبهه ملی گذاشته شد [جبهه ملی FN حزب دست راست افراطی فرانسه به رهبری لوپن] این واقعه برای الجزایر نیز تیره بختی به همراه داشت چرا که تمایلات ناسیونالیستی قوم گرایانه را تقویت کرد و نتیجه آن نمی توانست به جز وضع کنونی «جبهه آزادیبخش ملی» باشد. می فکر می کنم که اگر پاسیاهان در الجزایر مانده بودند، آمیزش فرهنگی پیامدی بسیار متفاوت هم برای فرانسه و هم الجزایر ببار می آورد. در کرانه باختری می توان از استدلال مشابهی استفاده کرد.

اما با توجه به ناتوانی سازمان ملل متحد در برابر اسرائیل، برای پیشرفت سیاسی چه باید کرد؟

ر ب: مثل همیشه، پدیده های سیاسی در محل تقاطع جریان ها، قراردادها، روش ها و تحرک و تکاپوها تغییر می کند. ابتدا تاریخ شوآ مطرح است و در بستر آن، دولت اسرائیل را به مثابه جبران فاجعه های رخداده هنگام جنگ [جهانی دوم] در نظر می گیرند. این نوع جبران کار راحتی است ، چرا که به ضرر کسانی صورت نگرفته که این اعمال دهشتناک را مرتکب شده اند، بلکه کسانی که در این ماجرا کوچکترین نقشی نداشتند...

البته باید گذشته استعماری قدرت های بزرگ را با نوعی نگاه ژئواستراتژیکی در نظر داشت. اسرائیل را متحدی مطمئن و دموکراتیک به حساب می آورند که گویا یک واحه ی غربی در منطقه ای بدون دموکراسی است و در نقطه تقاطع جنوب و شمال، شرق و غرب قرار دارد.... درضمن، با بازار فراورده های فنی مهمی نیز روبرو هستیم که در آن روابط بازرگانی، فنی، دانشگاهی، اقتصادی اهمیت به سزائی دارند. باوجوداین، اِعمال خشونت فزاینده، راست گرائی حکومت های پی در پی، ریاکاری، و بی شرمی باورنکردنی نتانیاهو که کوشش می کند در مقایسه با افراطیون، موضعی میانه رو برای خودش قائل شود، در روابط تاثیر می گذارد و کاربری آن کمتر از گذشته است. برای مثال در ایالات متحده، اگر آیپک AIPAC (کمیته روابط عمومی امریکا و اسرائیل) تا این حد کنگره را در چنگ خود نداشت، موضع اوباما و کرِی شدیدتر از این می بود. تصویری که اسرائیل از خود ارائه می دهد، برای نسل های جوان یهودی آمریکا که از فاجعه نسل کشی یهودیان (شوآ) دور هستند، غیرقابل تحمل است. چرا که آن ها از نظر اجتماعی حساسیت کمتری دارند و هویت خود را عمدتا در سنت فرهنگی دموکرات ها می بینند که طرفدار راه حل دو دولت است. در نتیجه، احساس قدر قدرتی که اسرائیل  با تکیه بر قدرت های بزرگ دارد، الزاما کاهش خواهد یافت. این امر، آن ها رابه درک این مطلب وادار خواهد کرد که تا ابد نمی توان در دولتی حصاربندی شده در یک دژ زیست.

نخستین قربانیان، فلسطینی ها هستند. اما، قربانیان دوم کسانی هستند که دست به این خشونت ها می زنند. چرا که با تکرار بی اندازه کاربُرد خشونت، خشونت در درون جامعه ی اسرائیل طنین انداخته است.

این جامعه از منظر اقتصادی و عینی بیش از پیش سخت تر شده و به اعتقاد من این حالت برای خود اسرائیلی ها نیز غیرقابل زیست خواهد شد.

همه  ی این مسائل، مرا به این اندیشه انداخته که تکاپوئی در اعماق فراتر از بی تحرکی در سطح دیده می شود.تحرک و تکاپوئی ای که نوید گشایش های سیاسی دیگری را ممکن می سازد.

------ 

[1]  OAS   «سازمان ارتش مخفی» که در 11 فوریه 1961 تاسیس شد تا به هر وسیله که شده از حضور فرانسه در الجزایر دفاع کند. افراد این سازمان، که گرایش راست افراطی داشت، به اقدامات تروریستی بسیاری دست زد و علاوه بر ترور مسئولان جبهه آزادی بخش الجزایرف به ترور شخصیت های فرانسوی مخالف نیز پرداخت. مهم ترین ان ها تیراندازی به سوی ژنرال دوگل در 22 اوت 1966 در کلامار(حومه جنوبی پاریس) بود که خوشبختانه  از خطر جست.

2  پاسیاهان Pieds-Noirs به فرانسویان الجزایری تبار یا اروپائیانی گفته  می شد که تا استقلال الجزایر در این کشور زندگی می کردند و سپس مجبور به ترک ان جا شدند.

 

رونی برومن، در اسرائیل متولد شده، در گذشته رئیس «پزشکان بدون مرز» بود و اکنون استاد روابط بین المللی در انستیتو علوم سیاسی پاریس است.  برخی از کتاب های او عبارتند از:

Pourquoi je suis devenu… médecin humanitaire, propos recueillis par Frédéric Niel, Bayard, 2009

La discorde : Israël-Palestine, les Juifs, la France avec Alain Finkielkraut et Élisabeth Lévy, Mille et une nuits, octobre 2006, Aider, sauver : Pourquoi, comment ?, Bayard Centurion, octobre 2006, Penser dans l’urgence : Parcours critique d’un humanitaire, Seuil, 2006

Les médias et l’humanitaire (avec René Backmann, Victoires, 1998)

Humanitaire : le dilemme, avec Philippe Petit, Editions Textuel, 1996, Textuel, 2002,)

L'action humanitaire, Flammarion, 1993, Devant le Mal. Rwanda, un génocide en direct, Arléa, 1994, Le crime humanitaire. Somalie. Arléa, 1993

 و کتاب «بیانیه برای فلسطینیان»

Rony Brauman, Manifeste pour les Palestiniens, Autrement, 2014.

توضیح: در این مقاله واژه Etat, State دولت و واژه Gouvernement, Government حکومت ترجمه شده است.