یادداشت های جنبش کارگری:کدام صفبندی سیاسی؟

امير پيام



آن صفبندی سیاسی تعیین کننده ای که جنبش کارگری ایران در آن قرار دارد و مبارزات اش در متن آن پیش می رود کدام است؟ عرصه نبرد اصلی در مقابل این جنبش چیست و در مصاف با کدام نیروی سیاسی قرار دارد؟ پاسخ این سوالات شکل دهنده سیاست ها و تاکتیکهای جنبش و مبنا  و نقطه عزیمت اتخاذ تصمیمات آنست. پاسخ درست به گردآوری نیروی طبقه کارگر  و انسجام سیاسی و توانمندی مبارزاتی و به حرکت متمرکز آن بسمت اهداف جنبش کمک می کند. پاسخ نادرست اما به تضعیف نیروی طبقه کارگر و تشتت و پراکندگی آن و درگیر شدن فعالین جنبش به استحکاک ها و درگیری ها درونی پایان ناپذیر و تباه کننده می انجامد.

پاسخ درست و مطرح در جنبش کارگری چنین است که این صفبندی تعیین کننده یک صفبندی طبقاتی یعنی کارگران در مقابل کارفرمایان و سرمایه داران و حکومت آنان، پرولتاریا در مقابل بورژوازی، و طبقه در مقابل طبقه است. این صفبندی در شرایط کنونی بصورت تقابل دو جبهه متخاصم متعین می شود. در یکسو جنبش مستقل کارگری با همه بخش های متنوع و تفاوت های سیاسی و نحله های فکری گوناگون درونی اش قرار دارد که شامل سندیکاها و کمیته های پیگیری و هماهنکی و اتحادیه آزاد و کانون مدافعان و محافل موسوم به ضد سرمایه داری و لغو کار مزدی و جمع های کارگری مناطق مختلف و کمیته های دفاع از کارگران زندانی و صدها فعال کارگری می شود. در سوی مقابل، جبهه نیروهای سرمایه داری و ضد کارگری قرار دارد که شامل همه جریانها و جناحهای طبقه سرمایه دار و ارتجاع اسلامی حاکم و تشکلات دست ساز و ضد کارگری آنان یعنی خانه کارگر و شوراهای اسلامی و انجمن های صنفی و کانون های مربوطه و مجمع نمایندگان کارگری و اتحادیه های مزدور آنان می شود.

تا زمانی که وضع به اینصورت است، یعنی جمهوری اسلامی بر مسند قدرت و تشکلات ضد کارگری اش با حمایت دستگاه های سرکوب و منابع قانونی و مالی و رسانه ای حکومتی فعالند، پیشروی و موفقیت کلیت جنبش کارگری در گرو تقویت و رشد جنبش مستقل کارگری است. خطای بزرگی است چنانچه فکر کنیم (آنگونه که از برخی نظرات برمی آید) تحرک کنونی جنبش توده ای کارگری نشانه نامربوطی و یا پایان نقش جنبش مستقل کارگری است. اکنون و در این دوره، جنبش مستقل کارگری با همه اشکالات و ضعف هایش اما همچنان بخش پیشرو و خود آگاه طبقه کارگر و چراغ راه نمای حرکت مستقل جنبش آن است. ممکن است که جنبش مستقل کارگری به نقش و وظیفه خود بدرستی عمل نکند، اما این تغییری ایجاد نمی کند که مبارزات توده ای کارگران بدون برخورداری از این چراغ راهمنا قربانی ترفندها و دسیسه های جبهه ضد کارگری مقابل خواهند شد.

به عبارت دیگر جنبش مستقل کارگری از ده سال پیش برای سازماندهی و هدایت و رهبری تمامیت جنبش کارگری قد برافراشت، از جان و مال و زندگی خود صمیمانه و بی دریغ مایه گذاشت، فداکارانه جنگید، و دستاوردهای ارزشمند و غیر قابل بازگشت زیادی برای جنبش کارگری کسب نمود. اما این جنبش در هر قدم می بایست با جبهه گسترده نیروهای طبقه سرمایه دار و جمهوری اسلامی با همه جناحها و تشکلات ضد کارگری اش می جنگید. جنبش ما به استقبال این نبرد رفت و هزینه های زیادی نیز متقبل شد اما هنوز قادر نگشته تناسب قوای سیاسی و طبقاتی را به نفع خود و طبقه اش تغییر دهد. لذا سیاست سرکوبگرانه رژِیم بهمراه تلاش های فریبکارانه و توطئه گرانه  تشکلات ضد کارگری اش که خود را بازسازی و احیا نموده اند جنبش مستقل کارگری را در تنگناهای سختی قرار داده و دامنه فعالیت ها و تاثیرات آنرا بشدت محدود نموده است. تنگناها و محدودیت هایی که تداوم شان به تولید ضعف ها و اشکالات و درگیریهای مضر درونی نیز انجامیده است.

پاسخ نادرست و البته انحرافی به سوال بالا اما این است که صفنبدی تعیین کننده در اینجا عبارت از صفبندی «گرایشات» درونی جنبش مستقل کارگری یعنی به عنوان مثال «گرایشات چپ و سوسیالیست» در یکسو و «گرایشات راست و رفرمیسم» در سوی دیگر است. این دیدگاه معتقد است که از طریق تعیین تکلیف این به اصطلاح «گرایشات» است که جنبش می تواند به مصاف طبقاتی بیرونی بپردازد. لذا وظیفه خود را تیز کردن هر چه بیشتر این صفبندی و قطبی نمودن آن و ایجاد جنگ بین این «گرایشات» تعریف می کند. همانطور که تاکنون شاهد بوده ایم چنین رویکردی به تضعیف و تخریب جنبش مستقل کارگری منجر شده و نیز همانگونه که پایین تر خواهیم دید به لحاظ سیاسی رویکردی ضد کارگری و به لحاظ طبقاتی ماهیتا خرده بورژوایی است که باید افشا و طرد شود. این رویکرد ضد کارگری است چرا که تنها سنگر مستقل طبقه کارگر در مقابل اردوی ارتجاع حاکم یعنی جنبش مستقل کارگری را از درون تخریب و ویران می کند و فعالین آنرا به جان هم می اندازد و دوستی و رفقات بین آنها را ازبین می برد. خرده بورژوایی است چرا که چنین اعمالی بر خلاف ظاهرشان که با عنوان دهان پرکن «گرایشات» انجام می شوند، اما در واقعیت یکسره برای پاسخ به امیال حقیر شخصی فرقه های چند نفره است که نیازها و مبارزات یک طبقه عظیم اجتماعی چنین به بازیچه گرفته می شوند.

ما در جنبش مستقل کارگری فعالین سوسیالیست و رفرمیست و آنارشیست و آنارکوسندیکالیست داریم که برای پیشبرد نظرات خود می کوشند. اما با این وجود شاهد گرایشات مختلف سیاسی نیستیم، بلکه آنچه هست نظرات و رویکرد های سیاسی متنوع و متفاوت می باشد. هریک ازاین نظرات و رویکرد ها و یا ترکیباتی از آنها می توانند بطور بالقوه به یک گرایش سیاسی تبدیل شوند، و این در جنبش کارگری ایران مانند دیگر جنبش های کارگری در جهان قطعا روزی رخ خواهد داد، اما تا آن موقع راه درازی در پیش است. برای اینکه یک نظر و رویکردی به گرایش متحول شود لازم است که از ثبات و انسجام منطقی برخوردار باشد، طيف گسترده ای از فعالين کارگری را متقاعد کند و با خود همراه سازد، از سطح يک نظر صرف فراتر رفته و به سياست ها و رهکارهای عملی در جنبش بدل شود، و بالاخره بتواند تاثيرات مطرح و با دوام و تعيين کننده ای بر جنبش داشته باشد. هیچیک از نظرات و رویکردهای کنونی و مدعیانی که خود را «گرایش» می دانند دارای هیچیک از این خصوصیات نیستند. لذا «گرایش» نامیدن نظرات و رویکردهای متنوع ومتفاوتی که عینا در هر تشکل و جمع و محفلی موجودند و در همزیستی بسر می برند و نقد و گفتگو دارند و در همانحال با هم رفیقانه همکاری می کنند، و بدتر از آن تلاش برای قطبی نمودن این نظرات و ازمیدان بدر کردن دیگران و ثتبیت خود چیزی جز تلاشی ضدکارگری برای برهم زدن این جمع های کارگری نیست.

اینکه گرایشات سیاسی بالقوه و آینده در جنبش مستقل کارگری ایران امروز در مرحله ابتدایی و شکل نگرفته بسر می برند خود یک امتیاز و حُسن مهم برای این جنبش است. چرا که امکان اتحاد و یکپارچکی آنرا بیش از هر موقع تسهیل می کند. اگر این اصل درست را در نظر بگیریم که گرایشات درون جنبش، در صورت حضور، بطور عمده  باید برای همدلی و همکاری و اتحاد طبقاتی بکوشند چرا که کل این جنبش به مثابه جنبش یک طبقه تحت ستم در نبردی سخت و نابرابر با دشمن طبقاتی اش قرار دارد آنوقت اهمیت موقعیت کنونی بهتر درک می شود. بحث گرایشات باید همیشه به انسجام و یکپارچگی و توانمندی این جنبش بیانجامد.* طبعا شرایطی هم پیش خواهد آمد که موفقیت جنبش به انشعاب و جدایی گرایشات منوط خواهد شد. اما اصل بنیادین مبارزه پرولتاریایی تلاش حداکثری برای اجتناب از این جدایی هاست. قاعده مبارزه طبقاتی کارگران بر اتحاد گرایشات آنست و جدایی و انشعاب آنها یک استثنا ناخوشایند  و تحمیل شده می باشد. همدلی و اتحاد این نیروها هم شرایط مناسبی را برای تاثیرگذاری متقابل بین آنها فراهم می سازد و هم نیروی آنان را برای مصاف با نیروی طبقه مقابل تقویت می نماید. از اینرو موقعیت کنونی جنبش مستقل کارگری که گرایشات بالقوه آن هنوز شکل نگرفته اند، در حال تحول و متغیرند و ازهم تاثیر پذیرند امکان بسیار مناسبی است برای بحث و نقد سازنده و رفیقانه بین این نظرات و رویکردهای متفاوت، و این امکان از همه بیشتر برای فعالین سوسیالیست طبقه مهم است تا بتوانند توده های متوهم به امکان اصلاح وضع موجود را بسوی راه حل های رادیکال خود جلب نماید. اما «گرایش» سازی های فرقه ای این امکان مهم را از بین می برند و با ایجاد بدبینی و کدروت و دشمنی بین فعالین، جنبش آنان را از درون می خورد و در برابر طبقه حاکمه و قدرت سیاسی آن تضعیف می کند.

در این رابطه مساله دیگری که باید بدان توجه نمود این است که نظرات و رویکردهای متفاوت کنونی برای اینکه بتوانند به گرایش متحول شوند به میدان فراخی برای پراتیک نمودن خود نیازمندند تا در بستر پراتیک مبارزه طبقاتی خود را صیقل دهند و جا بیافتند و در معرض دید و انتخاب توده های میلیونی کارگران قرار گیرند. واقعیت صحنه سیاسی ایران در رابطه با جنبش کارگری اما همه نظرات و رویکردهای موجود در جنبش مستقل کارگری را به یکسان از همین میدان فراخ محروم نموده است. همه به یکسان نمی توانند آنگونه که باید و نیاز دارند نظرات و رویکردهای خود را به عمل درآورند. همه سوسیالیست ها و سندیکالیست ها و رفرمیست های مستقل و آنارشیست ها و آنارکو سندیکالیست ها و طرفداران ایجاد «شورا» و «سندیکا» و «مجمع عموی منظم» و «شواری ضد سرمایه داری» و «لغوی کار مزدی» و غیره قادر نشده اند یک گام عملی در پیاده نمودن نظراتشان بردارند. تجربه کوتاه دو سندیکای واحد و هفت تپه استثنایی در این میان بودند که خیلی زود حرکت آنان نیز مسدود شد. این بن بست همگانی از آنروست که همه این نیروها در برابر یک جبهه ضد کارگری و ارتجاعی قرار گرفته اند که بواسطه دستگاه های سرکوب اش و قدرت همه جانبه دولتی اش سقف معین و کنترل شده و بسیار محدودی از فعالیت را  در مقابل همگان قرار داده است. این سقف را می توان و باید درهم شکست و از آن عبور کرد، ارتجاع حاکم را می توان و باید به عقب راند و تناسب قوا را به نفع طبقه کارگر تغییر داد. اما این امر خطیر مستلزم یکپارچگی مستحکم و اتحاد آهینن کل جنبش مستقل کارگری و حرکت سازمانیافته آن بسمت درآمیختن با تحرکات وسیع توده ای کارگران است، چیزی که با وضعیت درهم ریخته کنونی جنبش در تناقض می باشد.

امروز برای جنبش ما حیاتی است که صفبندی سیاسی واقعی که در آن قرار دارد، یعنی صفبندی طبقاتی کارگران در مقابل کارفرمایان و سرمایه داران و حکومت آنان، پرولتاریا در مقابل بورژوازی، و صفبندی طبقه در مقابل طبقه را برای خود برجسته نماید. لازم است که بار دیگر این را شفاف نمود که در یکسوی این نبرد طبقاتی و در سمت پرولتاریا جنبش مستقل کارگری با همه بخش های متنوع و تفاوت های سیاسی و نحله های فکری گوناگون درونی اش قرار دارد، و در سوی مقابل آن و در سمت بورژوازی، جبهه گسترده نیروهای ضد کارگری وارتجاعی است که شامل همه جریانها و جناحهای طبقه سرمایه دار و ارتجاع اسلامی حاکم و تشکلات دست ساز و ضد کارگری آنان می شود. همچنین باید در مقابل این صفبندی طبقاتی آن صفبندی جعلی و ساختگی فرقه ای که برپا کننده «تقابل گرایشات» درون جنبش است را  نفی و رد نمود. طبقه در مقابل طبقه، و نه گرایش در مقابل گرایش، آن صفبندی تعین کننده است که جنبش مستقل کارگری در آن قرار دارد و سرنوشت آنرا رقم می زند.

امیر پیام

2 بهمن 1393


22
ژانویه 2015


amirpayam.wordpress.com


*
این ضرورت حیاتی همدلی و همکاری و اتحاد طبقاتی بین بخش های مختلف درون جنبش مستقل کارگری را نباید شامل آن سیاست هایی دانست که از درون همین جنبش طرح می شوند و مرز بین آن و جبهه ارتجاعی و ضد کارگری مقابل را مخدوش نموده و استقلال جنبش را زیر پا می گذارند. سیاست هایی که اتفاقا لازم است با قاطعیت افشا و طرد شوند. در سالهای اخیر می توان به سه مورد از آنها اشاره کرد. اول حسین اکبری بود که با طرفندهای مختلف برای کشاندن جنبش مستقل کارگری به خانه کارگر ارتجاع تلاش می کرد. دوم رضا رخشان بود که به دفاع از احمدی نژاد و سیاست ضد کارگری حذف یارانه ها برخاست. سوم هم منصور اسانلو است که به بورژوازی اپوزیسیون جمهوری اسلامی پیوست.  اینها مواردی بودند که استقلال جنبش را برباد دادند و بدرستی از طرف فعالین مستقل کارگری و سوسیالیست افشا شدند. همیشه باید مراقب چنین سیاست هایی بود و به موقع آنها را افشا نمود.

 

.