شبح پیشروان، کارگران بی سر

(بررسی تظاهرات کارگران در اول ماه مه 94)

 

روزنامه مردم سالاری در 26 آبان 93 به نقل از حسینعلی امیری سخن‌گوی وزارت کشور حکومت اسلامی، گفته است: «تجمعات برای مطالبه حقوق و مزایا اگر بگویم سالانه حدود 3000 تجمع کارگری از این قبیل در سطح کشور برگزار می‌شود». باید اضافه کرد که با توجه به کاهش سطح دستمزدها نسبت به هزینه خانوارها، مبارزه کارگر با کارفرما دیگر نه قابل شمارش و مقطعی، بلکه بطور مستمر و ممند و در تمامی لحظات کار و تولید جریان دارد. کارفرما اعم از دولت و سرمایه دار خصوصی در این شرایط حداکثر استفاده را از نیروی کار ارزان می برد،. امروزه دستمزد کمتر از 10% قیمت تمام شده کالاها را تشکیل می دهد، یعنی در کمترین مقدار خود نسبت به دیگر منابع بوده و این کارفرما را به وجد می آورد و از بکار گیری این نیروی ارزان نگرانی ندارد. اعتراض کارگری، از طریق تعطیلی کار، اعتراض و اعتصاب ها، تظاهرات  خیابانی و در مقابل ارکان های نظام سرمایه از جمله مجلس بطور مستمر به وقوع می پیوندد. برخی از آنها با تعطیلی مراکز کار، به سطح خیابان ها و درگیری با نیروهای پلیس کشانده می شود، در این بین کارگران به زندان و شلاق و اخراج محکوم شدند. هر چند گستردگی و استمرار این مبارزات علائم بحران های ذاتی نظام حاکم را نشان می دهد و برخی از فعالان ضد رژیم آنرا نشانه های امیدوار کننده ای برای حاکم شدن یک نظام فارغ از استثمار و دیکتاتوری قلمداد می کنند، این حجم از مبارزات تشکل ها، محافل و عناصر کارگری را در داخل و بخصوص در خارج از کشور، سرشار از امید و آرزو کرده و نشانه تحقق حتمی و قطعی آرمان خود تلقی می کنند . امید به اینکه در بهم پیوستگی این سطح از اعتراضات و مبارزات کارگری، تحولات سوسیالیسم کارگری را در فردای ایران خواهیم داشت. تحلیل عمیق و درک فحوای این مبارزات خودبخودی ،  نشانی از تحقق این امید و آرمان  در بر ندارد.  این اعتراض ها و مبارزات هر چند از نظر کمی بسیار گسترده و بی سابقه است، و جهت گیری آن عصیان بر علیه وضع موجود است، اما جنبه اثباتی، تحققی و آرمانی آن خالی از یک طرح، الگو و مدل نظامند برای یک تحول سراسری، برپایی جامعه انسانی و سوسیالیستی را نشان می دهد. به این جهت است که این رودها که در اقصی نقاط جاری هستند، قادر به پیوستن و تشکیل رودخانه خروشانی که با یک طرح کلی و پایه ای بتوان، سر سرزمین های وسیعی را آباد و حاصل خیز کرد وجود ندارد.   در این رابطه می توان گفت، تاریخ و واقعیت ها با آرزوها و آرمان ما شکل نمی گیرد، بلکه بستگی به گستردگی، نظر- عمل، سطح سازمانیابی، برنامه و کنش تشکیلاتی، قدرت سیاسی و مبارزات طبقاتی سراسری دارد.

جامعه ایران، تحت حاکمیت وسیاست های نظام کنونی یک تحول و دگرگونی عمیقی را در پیش دارد. شکست اقدامات اصلاحی حکومتی از بالا، طی دوران خاتمی- که ریشه در ماهیت نظام داشت- جامعه را در مسیر یک تحول سیاسی برگشت ناپذیر قرار داد، اما اینکه در نتیجه این تحولات، به کدام سمت و سو گذر می کنیم موضوع دیگری است. 

اعتراضات و اعتصاب های کنونی هر چند از نظر کمی بسیار گسترده است اما از نظر کیفی، قابلیت پایان دادن به وضعیت کنونی و گذار به یک جامعه آزاد و انسانی را ندارد. زیرا هر پدیده داری شاخص هایی است، که بکمک آن شاخص های می توان کارایی، قدرت اثرگذاری اجتماعی و سمت و سوی تحولات را پیش بینی کرد. علاوه بر شاخص های مهم ذکر شده در بالا، یکی از شاخص های قدرت طبقاتی کارگران در مقطع کنونی، را می توان میزان افزایش سطح دستمزد به میزان 17% در سال 94 دانست. افزایش این میزان با توجه به تورم واقعی حدود 40% در سال 93، با افزایش سطح زندگی و خط فقر به بیش از سه میلیون تومان، نشان از کم مایگی و قدرت طبقاتی سراسری کارگران وتوان اثر گذاری طبقه در معادلات، در سطح ملی است. مبارزات کارگران  که متأسفانه گاهی سر از خودکشی و خودسوزی بر می آورد، نشان از ناتوانی پیشبرد مبارزه طبقاتی آنست . اگر طبقه کارگر ایران، حداقلی از تشکل، همبستگی و قدرت طبقاتی خود را داشت. این سطح از افزایش اندک حقوق می توانست تمام ارکان زندگی را به توقف و حاکمیت را به چالش کشانده و تهدید کند. یعنی احتمال خیزش سراسری و نبردطبقاتی ، برای سرنگونی بورژوازی را می توانستیم شاهد باشیم. چرا وقتی کارگران به خودکشی روی می آورند، جان خود را در راه پیروزی کل طبقه و جامعه بشری فدا نکنند؟ آن چیزی که شاهد هستیم، گسل و فاصله جنبش و اعتراضات کنونی، با موضوع و مفهوم تاریخی طبقه کارگر و آرمان رهایی آنست. سطح مبارزات کنونی بجهت فقدان تشکل و ارتباط سراسری و پیوند با آرمان آن، چیزی جز عقب گرد، تمکین و تحمیل فقر وفلاکت را در بر ندارد.

هر پدیده از جمله اعتراضات و مبارزات کارگری در بستر، زمینه های اجتماعی و فضاهای گفتمانی متفاوت و متغیر، معانی و مفاهیم متفاوتی دارد، همچنین هر پدیده در کلیت و ساختار ارگانیک، رسالت و اهداف آن می بایست مورد شناسائی و ارزیابی قرار گیرد. بعنوان مثال این سطح از مبارزات طی سال های 1300 شمسی ببعد در ایران و بخصوص دهه 20 یعنی در فضای اجتماعی پس از سال های انقلاب اکتبر و در بستر گسترش مبارزات و قدرت گیری طبقه کارگر در آن دوران در مقیاس جهانی، کاملا ماهیت، ویژگی و مفهوم دیگری داشت و در فقدان فضای دورانی سوسیالیستی، آلترنایتو و چشم انداز و منزلگاه سوسیالیسم یعنی در مقطع کنونی، مفهوم دیگر دارد . در اینجا چون بررسی وضعیت طبقه کارگر در ایران مد نظر است، از گفتمان های سوسیالیستی در اروپا در قرن نوزدهم، که ایران در دوران انجماد قرار داشت، فاصله می گیریم.

 در طی سال های پس از انقلاب اکتبر، جرقه تلاقی عینیت و ذهنیت، جنب و جوشی در ایران و بخش های گسترده ای از جهان ایجاد کرده بود. آرمان نفی سلطه طبقاتی، و رهایی انسان از این سلطه، گفتمان هایی در سراسر جامعه و در  بین طبقات مختلف ایجاد کرده بود و نسل هایی از تحصیلکردگان و روشنفکران طبقه متوسط، به سوی سازمان یابی طبقه کارگر سمت گیری کرده بودند، علم و عمل در یک پیوند تشکیلاتی گره خورده بودند و پدیده های کارگر- روشنفکر و از طرف دیگر روشنفکر- کارگر فضای اجتماعی را پر کرده بود. پیشروترین عناصر دانشگاهی و اساتید علم و پژوهش، با مبارزه عینی طبقاتی کارگری پیوند برقرار می کردند و جنبش اجتماعی طبقه کارگر، نه خود بخودی، بلکه سمت وسوی آگاهانه داشت. بخش آگاه اجتماعی، خوراک و مواد لازم برای ذهنیت جنبش عملی و معیشتی کارگران و همبستگی تشکیلاتی سراسری آنان را فراهم می کردند ومبارزه برای بهبود در وضعیت کنونی را با چشم انداز جامعه سوسیالیستی در هم می آمیختند. گسترش مبارزات کارگری در دهه 20 نوید سرنگونی بورژوازی حاکم را با خود حمل می کرد . بطور خلاصه، جنبش ها و اعتراضات معیشتی کارگری، با افق و مدل زندگی و چشم انداز حکومت کارگری تلفیق می یافت، و گروههای گسترده روشنفکران سوسیالیست با اتحاد عمل و هم جوشی اعتراض کارگری بستر رشد و گسترش مبارزات هدفمند کارگران را تأمین می کردند.

عناصر عملی جنبش های خود بخودی کارگران در تلاقی و تعامل با فضای دورانی سوسیالیستی و روشنفکران پیشرو، تبدیل به کارگران نظریه پردازی می شدند که کمتر نمونه آنان در این دوران وجود دارد. نسل کارگران آگاه و استراتژ که طرح مبارزات کارگری را تدوین می کردند، امروزه بازتولید و گسترش نیافته و رو به کاستی گذارده است. کارگران سوسیالست در بخش های صنعتی وساختمانی بطور وسیع گسترده بود. پیشروان کارگری در آن مقاطع مرکب از کارگران نظریه پرداز و روشنفکران عملیاتی بودند که آستین بالا رده بودند . نظریات تبدیل به عمل می شد و مجدد توسط عمل نیرو گرفته و تکامل می یافت. فضای اجتماعی را آرمان و عمل، اندیشه و جمع بندی، الگو، طرح ریزی تشکیلاتی و عملیات مبارزاتی پر می کرد. ایدئولوژی دوران از عصاره تاریخی با تحلیل زنده و خلاق شرایط اجتماعی و اقتصاد سیاسی، پیوند می خورد و سطح مبارزات طبقاتی را غنا می بخشید و بجلو می برد. نظر تبدیل به برنامه و سازمانیابی می گردید و از آن طرح مطالباتی استخراج می گردید. بطور خلاصه اینکه یک هویت مشترک بین دانش و تئوری های سوسیالیستی و مبارزات مستمر و پراکنده کارگران برای بهبود وضعیت موجود ایجاد می گردید و این هویت مشترک، سمت و سوی مبارزه طبقاتی و قدرت گیری سیاسی طبقه را نشان می داد.

در دوران کنونی، این هویت مشترک هیچگاه ایجاد نشده است. کار فکری و عملی توسط دو قشر کاملا مجزا از یکدیگر انجام می شود. افکار و نظرات ها نه از شرایط زنده و جاری کنونی بلکه مدل ها و الگوهای خود را از گذشته می گیرند. بجای تئوریزه کردن شرایط واقعی کنونی وخلاقیت  سوژه و تولید فکر، پیشرو  به مصرف کننده فکری و کارگزار تبدیل شده که تنها بیان و اظهار می کند که فلان نویسنده و نظریه پرداز در خصوص فلان روابط اقتصادی – اجتماعی چه گفت؛ یا نوشت؟ برخی فعالان سوسیالیستی نیز  مقالات و تحلیل های با چنین خواستگاه،  به طرح باید ها و نباید های طبقه کارگرمی پردازد که مرتبط با واقعیت زنده کنونی نیست و لذا طبقه کارگر در رنج و اسارت کنونی بهره ای از چنین افکار و نظریاتی نمی برد. مبارزه ایدئولوژیکی در بین روشنفکران فاقد ما به ازاء جنبش های واقعی اجتماعی است، و لذا مبارزات ایدئولوژیک به بحث های کلامی و بدون اثر گذاری در واقعیت تبدیل شده است. تلاش برای دگرگون کردن جامعه، با تقلید از تاریخ، تقلید از سمبل‌ها، مضحک است. هیچ شکلی از تکرار تجربه کشورهای دیگر وجود ندارد. نکته در تحلیل فرآیندها و درس‌های تاریخی است. و فهمیدن این مسئله که در هر زمان و هر مکان، اگر«نان و صلح» گره نخورد به آنچه مردم فکر می‌کنند و احساس می‌کنند، تنها، تکرار کمیکِ یک پیروزی‌ تراژیک در گذشته است.

این سری تفاوت ها است که از حجم مبارزات و اعتصابات کنونی، و  شعارها انترناسیونالیستی آن دوران، به شعارهای ناسیونالیستی کارگران بخش ساختمانی در اول ماه مه 94 تبدیل شده است .آیا این جز یک عقب گرد و سقوط فاحش چیز دیگری است؟ علت این است که، در دوران کنونی تحلیل زنده و فعال واقعیت های جاری و بازسازی مناسبات اجتماعی و اقتصاد سیاسی، جای خود را به صدور احکام جامد و خشک داده، احکامی که دردی از مشکلات طبقه کارگر در راهگشایی مبارزات را دوا نکرده و مخاطب گفته ها و مقالات و نوشته ها دیگر محافل و گروهها و نه طبقه و جنبش های اجتماعی است. در بهترین حالت تشکل ها و محافل داخلی، اقدام به یک طرح ایدئولوژیک، اهداف، استراتژی وسبک کار برگرفته از دیگر شرایط اجتماعی نموده اند و از طبقه کارگر و جنبش های اعتراضی می خواهند که به آنان بپوندند. در حالیکه ایدئولوژی از مشترکات تاریخی و عصاره مطالبات دورانی شکل گرفته و چارچوب خشک و جامد و لایتغیر ندارد.  مطالبات طبقاتی و  دموکراتیک، استراتژی هم نه از قبل تعیین نشده ، بلکه از دل مبارزات جاری استخراج می شود و سبک کار راهم شرایط عینی و واقعی تعیین کرده و از هر کارخانه تا دیگر مراکز کار و تولید و حضور زحمتکشان تفاوت دارد. تمامی اینها حاصل شناخت وضعیت کنونی و پیوند آن با آرمان های تاریخی و طبقاتی است .  

واقعیت آنست که ماحصل پیشروی نئولیبرالیسم از سویی و عدم بازسازی و پویایی سوسیالیسم از سوی دیگر و پرشدن خلاء اجتماعی کنونی، بوسیله جریانات مذهبی، حاصلی جز تظاهرات حکومتی کارگران در اول ماه مه در سال 94 و سالهای قبل و بعد از آنرا در بر ندارد. در شرایطی که حقوق کارگر تنها کفاف خرید نان را می دهد، و تورم های تصاعدی طی دهه ها طبقه متوسط را هم در وضعیت طبقه کارگر قرار داده است.

مدعیان سوسیالیسم عموما ، به مفسران واقعیت های امروز تبدیل شده اند یعنی آنها به تفسیر و بیان تضادها و فاصله طبقاتی موجود می پردازند بدون آنکه اندکی در تغییر عملی شرایط توازن و مبارزات طبقاتی نقش ایفا کنند. مبانی نظری آنها شرایط کنونی را توجیه می کند. سمت گفتگوهای آنان نه جنبش های اجتماعی بلکه حلقه ها و محافل فرقه ها و درخود است. طبقه کارگر از حجم مطالبی که نوشته می شود و گفته می شود، جز دستورات از بالا که طبقه کارگر باید چنین کند و چنان نکند جز و احکام خشک و منجمد چیزی در نمی یابد. تحلیل زنده و فعالی که تغییردر وضعیت موجود وی ایجاد کند  از سوسیالیسم، ایدئولوژی و احکام غیر تاریخی می سازند که وضعیت کنونی را تداوم می دهد :

در بسیاری از این دیدگاهها با سلب مسئولیت عملی از عنصر آگاه و پیشرو و انداختن آن به عهده جنبش خودبخودی جاری کارگران صورت مسئله را پاک می کنند

- طبقه کارگر به نیروی خود آزاد می شود .( آزادی خود بخودی در شرایط امروز ایران یعنی :  آزادی در جهانی دیگر، از طریق خودکشی و خودسوزی)

- مبارزات اقتصادی و معیشتی کارگران، بساط سرمایه داری را درهم می پیچد. ( هر چند امروزه عقب نشینی در دستیابی به معیشت و حداقل زندگی و سقوط به دوران برده داری را شاهدیم)

- تاریخ جنبش کارگری ایران: متولد بی راهه، زندانی گمراهه، در جستجوی راه : از آقای ناصر پایدار. وی هستی اجتماعی کارگر را ذخیره سرشار وعصاره تمامی فضائل طبقاتی و تاریخی  می داند، اما همواره بجای کاربرد دانش و شناخت، طبقه کارگر آنرا کنار گذاشته و رویکرد دیگر طبقات را ، پذیرفته است. وی طبقه کارگر را نه یک طبقه سراسری و در قرن بیست و یکم، بلکه یک آدم سفیه و دیوانه فرض می کند و انسان را به یاد شعرهای فکاهی قدیمی عذرا خانم می اندازد  که می گوید  « پسر بزرگش که جنون گرفته کُتشُو داده کیسه توتون گرفته ». براستی اگر شرایط عینی و بخصوص ذهنی اعم از استراتژی، سازماندهی و خط مشی ها و افق برای قدرت یابی طبقه کارگر آماده بود، مگر دیوانه است که آنها را رها کند و راهبردهای لیبرالیستی و رفرمیستی را بپذیرد ؟

- در برخی دیدگاهها،  نیاز به باور و الگو، تشکیلات سراسری، افق و چشم انداز و طرح مطالبات واقعی و عمومی، سازماندهی متناسب با آن و طرح ریزی مبارزه طبقاتی نیاز نداریم. با تأکید بر معیشت کارگری و تظاهرات چند نفری ، سرمایه داری را سرنگون می کنیم ! ( نظریات آقای عظیم زاده و اتحادیه) .  آقای منصور حکمت و آقای حمید تقوایی 17در سال قبل، سر کسب قدرت سیاسی ظرف یکسال و یا یکسال ونیم شرط بندی می کردند، آنها خودشان و کسانیکه هورا  کشیده و کف می زدند،  این توهمات را کنار گذاشته و دست برداشتند، اما ایشان هنوز آنرا استراتژی خود قرار داده است..  آقای حکمت « ما هم ميگوئيم انقلاب ميکنيم و بعد ببينيم که کارگران از ما حمايت ميکنند يا نه؟» وی فواصل بین شرایط ذهنی و مادی انقلاب و تلاقی این دو را پر نشدنی فرض می کرد . در 17 سال قبل اظهار کرد که « ما در اين موقعيت قرار گرفته‌ايم. اگر بحث من بخواهد جمعبندى‌اى داشته باشد اين است که اين دوره يکى دو ساله در رابطه حزب کمونيست کارگرى با قدرت سياسى تعيين کننده است »

- تحلیل گر ما آقای قراگزلو پس از 36 سال حاکمیت نظام ولایت فقیه، در تحلیل روز کارگر 94 به این انکشاف مهم دست یافته است که « ازتهران صدای پای فاشیسم شنیده می شود» !!؟ شاید تا بحال این نظام مشغول مبارزات ضد امپریالیستی بوده است! و ایشان  متوجه انحصار سیاسی و سرکوب خونین نبوده است . طی این 36 سال از کجای ایران این صدای پا به گوش نرسیده بود ؟ از خوزستان یا کردستان و ترکمن صحرا و بلوچستان و آذربایجان و ....... ؟

فاصله و دوری مدعیان پیشرو سوسیالیسم از متن واقعیات، مجهز نبودن به ابزار شناخت مارکسی، عدم شرکت در مبارزات عملی  طبقه کارگر و طرح نظریات و تئوری هایی که قابلیت تغییر وضع موجود را نداشته، بلکه مفسر با برداشتی شخصی و فرقه ای و کمتر تفسیر درست و صحیح از مبارزات جاری طبقاتی است، پیشروان را به شبح و سایه پیشروان واقعی تبدیل می کند . فقدان فضای انقلاب سوسیالیستی در دستور روز در سراسر جهان و تیره و تار بودن نتیجه تحولات و انقلاب ها در منطقه، شرایط سخت معیشت و امید نداشتن به فردای کار برای هر کارگری که طعم بیکاری های متمادی و اضطرار تهیه نان برای فرزند را کشیده، که حتی به فردای کار خود امیدوار نیست. و نتیجتا ترس از دست دادن همین حقوق زیر یک سوم خط فقر، اجازه نمی دهد طبقه کارگر به تغییر سیاسی فکر کند، چه رسد که پای عمل  این تغییر برود. این شرایط مجموعا وضعیت امروز را رقم زده است . سرنخ تغییر وضعیت کنونی در تغییر موضع پیشروان از عرصه ذهنی به عرصه عملی است .وتا این تحول اساسی بوقوع نپیوندد، وضعیت اجتماعی – اقتصادی امروز بغرنج تر خواهد شد. زیرا کارگران فرصت و مجال تعمیم دادن ساز و کار وضع موجود و بیرون کشیدن قوانین عام مبارزه طبقاتی موجود را نداشته و از طرف دیگر فاقد همکاری وحدت پیشروان عملیاتی با خود هستند، و لذا بعنوان کارگر بی سر توصیف می شوند .

راه پیمایی روز کارگر 94

مجوز راه پیمایی و راه اندازی حدود هشت هزار کارگر در این روز خود یک اقدام جدید پس از یک دهه محسوب می شود، چرا که دلالان خانه کارگر، پس از تظاهرات روز کارگر در ورزشگاه شیرودی دیگر مجوز گردهمایی در مناطق مرکزی و راهپیمایی را نداشتند. در فضای پس از دهه 80 ،  تشکل های فعالان کارگری در آن ایام مجددا ظهور کرده بودند و گرمای فضای فعالیت های اجتماعی و کارگری آنها را بطور غریزی بهم پیوند می داد. مجموعه فعالین و محافل، قادر نبودند بطور مستقل فراخوان داده و تظاهرات، روز اول ماه مه را برگزار کنند و لذا به تجمعاتی که توسط خانه کارگر برگزار می شد حضور می یافتند. در سال 1384 در مراسم روز کارگر متعلق به خانه کارگر در ورزشگاه آزادی، فعالان کارگری رهبری شعارها را در دست گرفتند و عالیجناب و پدرخوانده خانه کارگر – یعنی هاشمی رفسنجانی – که جو را ملتهب دید از حضور در مراسم خودداری کرد. در اول ماه مه سال 1386 راهپیمایی در خیابان های وصال و سپس بزرگداشت این روز در ورزشگاه شیرودی ( امجدیه ) فعالان توانستند رهبری تظاهرات را در دست گرفته و بسمت میدان هفت تیر راهپیمایی کنند.. پیامد کسب فضای روز اول ماه مه خانه کارگر فعالیت خود را محدود و منحصر به مناطق دور افتاده و با اجرای کنترل های شدید نمود . اوج فعالیت های محافل و تشکل های کارگری – بدون حضور خود کارگران - در اول ماه مه 88 در پارک لاله برگزار شد که با سرکوب پلیسی مواجه و بیش از 150 نفر دستگیر شدند. طی تداوم فعالیت ها ضعف و تنگناهای نظری فعالین درشرایط جدید اجتماعی خود را نمایان نمود، که منجر به فاصله گرفتن این تشکل ها با یکدیگر از یکطرف و اختلافات درونی از طرف دیگر بود، و لذا هیچ حضور مؤثر مستقل و یا تجمعات برگزار شده توسط خانه کارگر نداشتند.

درسال 94 محافل و عناصر در مناطق حاشیه شهری رفتند. بخش عمده و اکثر آنها به دره ویسه در روستای دشته کرج چالوس ، و بخش های کمتری به پارک جهان نما و بخش کمتری به سمت پل کردان رفتند. گفتگو های نظری  در برخی از محافل شکل گرفت . اما عرصه خیابان و راه پیمایی در انحصار خانه کارگر قرار داشت.

واقعیت این است که با بن بست سیاست های داخلی و خارجی رژیم ولایت فقیه، جناح روحانی مدعی راهبردی جدید است که در عرصه خارجی و داخلی در پیش گرفته است. با توجه به رشد و گسترش نارضایتی ها، این جناح جهت جلوگیری از خیزش های اجتماعی که فاقد چشم انداز حداقل در مراحل اولیه خود خواهد بود، رشد و توسعه تشکل های تحت کنترل و بی خطر را در دستور روز قرار داده است. در سیاست های جناح روحانی بازشدن فضای اجتماعی برای تشکل های تحت کنترل و کانالیزه کردن مطالبات اقتصادی اقشار مختلف طبقه کارگر در دستور کار قرار دارد و از طرف دیگر این جناح از ضعف و ناتوانی و فقدان رادیکالیسم در این جنبش ها اطلاع دارد و لذا سیاست های مؤکدی را در دستور کار قرار دارد. تظاهرات روز کارگر امسال را از این زاویه باید دید. شعار «سرمایه دار حیا کن افغانی را رها کن» را می بایست در کانالیزه کردن جهت دهی جنبش ها دانست. گویا کارگر و سرمایه دار ایرانی می توانند در سازش و تعامل زندگی مناسبی برای کارگران ساماندهی کنند. راه پیمایی پس از شروع از مقابل خانه کارگر بدون کنترل و سمت دهی بود و شعارهای معیشت، منزلت حق مسلم ماست و برخی شعارهای دیگر هم داده شد، اما در هر جهت نمی توان آنرا یک راهپمایی تحت کنترل کارگری دانست. در شرایط کنون محافل و تشکل های فعال کارگری قادر نیستند که رهبری چنین تظاهرات بزرگی را بعهده بگیرند و اگر بفرض چنین اقدامی هم عملی باشد، با توجه به فقدان زیرساخت های تشکیلاتی – نظری و استراتژی، این تأثیر موقتی بوده و  چیزی را تغییر نخواهد داد. یعنی پس از تظاهرات که کارگران متفرق شدند تغییری در صف بندی مبارزات طبقاتی ایجاد نخواهد شد.

تلاش برای طرحی نو، و ابتدا پوست انداختن نیروی های پیشرو در عرصه اندیشه و عمل و سمت گیری در جهت جنبش های اجتماعی، و کندن از دیوارها و حصارهای فرقه ای  ایجاد ظرف جدید و زمینه سازماندهی سراسری کارگران با ویژگی های غیر فرقه ای و نوین و تلاش برای بازسازی ایدئولوژیک زنده و واقعی می تواند راهی برای شکست بن بست وضع موجود باشد.

 

غلامحسین حسینی