احیای خواسته های عهد باندونگ و

" جنبش کشورهای غیر متعهد " در حال حاضر (2)

درآمد

- در بخش اول این نوشتار به اهمیت کنفرانس باندونگ و فراز " جنبش کشورهای غیر متعهد " و سپس به اوضاع جهان در دوره بعد از غروب باندونگ و غیر متعهدها ، پرداختیم .در بخش دوم نوشتار به چرائی احیای خواسته های عهد باندونگ و جنبش کشورهای غیر متعهد و سپس به چگونگی ایجاد همبستگی سیاسی بین ملل سه قاره می پردازیم . در بخش سوم و پایانی این نوشتار مشکلات اساسی در سر راه احیا را مورد بررسی قرار می دهیم .

چرائی احیای خواسته های عهد باندونگ

و غیر متعهدها در اوضاع فعلی

- اولین موج فراز جنب و جوش دولت ها ، ملت ها و توده های کشورهای آسیا و آفریقا که تغییرات مهمی را در تاریخ معاصر جهان ( در دوره 1980-1955 ) به بار آورد برگزاری " کنفرانس باندونگ " در سال 1955 در کشور اندونزی تازه به استقلال رسیده بود که منجر به شکلگیری و رشد " جنبش کشورهای غیرمتعهد " بر علیه استعمارگرائی گشت که در آن زمان الگو و طرح جهانی گرائی سرمایه در جهت تسلط بر جهان بود . امروز همان ملت – دولت ها به اضافه کشورهای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب مورد تهاجم گردانندگان فاز فعلی جهانی گرائی ( بازار آزاد نئولیبرالی ) قرار گرفته اند که پی آمدهایش ویرانسازتر و فلاکت بارتر از دوره های پیشین حرکت سرمایه است . در نتیجه طبیعی است که اکنون ما شاهد بروز خواست و ضرورت اندیشه احیاء و بازتولید برنامه های عهد باندونگ و جنبش غیر متعهدها در بین ملل در بند پیرامونی سه قاره ( جنوب ) هستیم : سه قاره ای که بر خلاف گذشته های نه چندان دور ، تحقیقا 85 در صد کل جمعیت هفت و نیم میلیارد نفری جهان را در بر می گیرند .

- دوره اول جنبش " کشورهای غیر متعهد " فقط کشورهای آسیا و آفریقا را علیه استعمار و نو استعمار متحد و همبسته ساخت . کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب به غیر از کوبا به آن جنبش نه پیوستند . علل گوناگونی را مورخین تاریخ معاصر در این مورد مطرح ساخته اند که در اینجا به طور اجمالی به سه علت اشاره می شود :

1 – کشورهای آمریکای لاتین از آغاز قرن نوزدهم بطور رسمی به اصطلاح به استقلال رسیده بودند . در نتیجه ملل آن کشورها برخلاف ملل آسیا و آفریقا از موهبت مبارزات پیگیر برای کسب استقرار حاکمیت ملی خود ، بهره مند نگشته بودند .

2 – در دوران استقلال فورمال و رسمی در طول قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم ، سلطه آمریکا بر قاره آمریکا لاتین از طریق اعمال " دکترین مونرو " هیچ وقت از سوی دولت های آمریکای لاتین به جز کوبا مورد چالش قرار نگرفت . " سازمان کشورهای آمریکا " که عملا رهبریش دست کاخ سفید بود به حق از سوی دولت کوبا به نام " وزارت امور مستعمراتی ممالک متحده " معروف گشت .

3 – طبقات حاکمه دولت های آمریکا لاتین که تا این اواخر عموما و عمدتا اروپائی تبار بوده و خود را پیروان مدل های اروپائی و آمریکائی می دانستند کوچکترین اعتبار و محبوبیتی در بین اقشار مختلف خلق های متعلق به بومیان ، سیاهان و دو رگه ها که اکثریت وسیعی از جمعیت این کشورها را تشکیل می دادند ، نداشتند . دقیقا به خاطر این علت ها بود که تلاش دولت کوبا و متحدینش در باندونگ و جنبش غیر متعهدها برای ایجاد جبهه سه قاره در دهه های 60 و 70 قرن بیستم ، به نتیجه نرسید . البته در آن دوره بودند احزاب و سازمان های انقلابی در تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین که علیه دولت های کمپرادور به مبارزات مسلحانه دست زده و در عین حال اعلام همبستگی با ملت های درون باندونگ و جنبش کشورهای غیر متعهد کرده بودند ولی هیچ یک از دولت های آمریکای لاتین و کارائیب به غیر از کوبا عضو غیر متعهدها نبودند.

- ولی امروز اوضاع رو به رشد در جهان کنونی آمریکای لاتین و کارائیب را نیز دستخوش تحویل و تحول قرار داده است . اما این تحویل و تحولات احتمال احیای " جنبش غیر متعهدها " را در تقابل با جهانی گرائی و این بار در بعد سه قاره ای در جهان ، تسریع خواهد ساخت . تعدادی از این تحویل و تحول ها که در تاریخ آمریکای لاتین بی سابقه و بی نظیر هستند ، عبارتند از :

1 – تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین ( بولیوی ، اکوادور ، ونزوئلا و...) و جزایر کارائیب ( کوبا ، جامائیکا و... ) موفق به ایجاد " جامعه دولت های آمریکای لاتین و کارائیب " بدون شرکت و عضویت آمریکا و کانادا گشته اند . با استقرار این جامعه ، این کشورها " دکترین مونرو " را که آمریکای لاتین و کارائیب را " حیاط خلوت " آمریکا محسوب می دارد ، برای اولین بار به صورت گروهی و جدی رد کرده اند .

2 – بعد از پیروزی انقلاب کوبا در سال 1959 و بویژه در دو دهه اخیر از 1996 به این سو جنبش های توده ای نوین به این آگاهی سیاسی و اجتماعی رسیده اند که کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب به حق به تمام خلق های متنوع ساکن در آن کشورها ( بومیان آمریکائی ، سیاهان آفریقائی تبار ، دورگه ها و اروپائی تبار ) تعلق دارند . این جنبش های توده ای و دموکراتیک با رواج و تعمیق این آگاهی ها موفق شده اند که برای اولین بار در تاریخ پانصد سال گذشته این قاره در تعدادی از این کشورها به انتخاب بومیان آمریکائی ( مثل ایوو مورالس در بولیوی ) ، دورگه ها ( مثل هوگو چاوز در ونزوئلا ) ، سیاهان آفریقائی تبار ( در کشورهای کارائیب ) و زنان ( مثل کریستینا کرشز در آرژانتین ) به مقامات ریاست جمهوری گردند .

3 – از همه مهم تر این جنبش های نوین دموکراتیک و سکولار همراه با چشم اندازهای سوسیالیستی و دولت های برآمده از آن ها موفق شده اند . با تعبیه و تنظیم ابتکارات نوین ملی خود " استراتژی های رهائی از یوغ نئولیبرالیسم " بازار آزاد نظام جهانی سرمایه را در سیاست های بین المللی و داخلی خود پیاده سازند که از بعضی جهات در مقام مقایسه با دیگر کشورهای دربند پیرامونی که علیه پیوند و به نفع گسست از محور نظام جهانی به پا خاسته اند ، موفق تر به نظر می رسند .

4 – ولی مهم تر از همه ، این جنبش های توده ای پوپولیستی با اتخاذ سیاست های سکولاریستی عدالت خواه و با اشاعه اندیشه ها و برنامه های متعادل و سنجیده در امور فرهنگی منجمله دین و مذهب به مقدار فراوان و چشمگیری اقشار مختلف توده های مردم در کشورهای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب را ( برخلاف کشورهای آسیا و آفریقا ) از درافتادن در دامن و باتلاق فلاکت بار اندیشه ها و جنبش های بنیادگرائی ( فاندامنتالیستی ) فاشیستی ، برحذر دارند : باتلاقی که اولیگارشی های فرمانبر " انحصارات پنجگانه " سرمایه داری معاصر می خواهند به وسیله آن فابریک اجتماعی – اقتصادی و ساخت و ساز تاریخی ، فرهنگی و ملی کشورهای بویژه حاصلخیز خاورمیانه بزرگ ، آسیا و آفریقا را تحت برنامه هائی چون " تخریب خلاق " و جنگ های بی پایان " ویران و نابود سازند .

- در پرتو این اوضاع احیای جنبش غیر متعهدها این دفعه با بُعد کامل سه قاره ای بر علیه حرکت سرمایه ( جهانی گرائی ) نه تنها بین چالشگران نظام برانداز بلکه در بین توده های وسیعی از مردم به یک خواست ضروری و عینی تبدیل شده است . این جنبش که در درون آن ملت – دولت های سه قاره همبستگی برای رهائی اعلام خواهند کرد جبهه مشترکی خواهد بود که نوک تیز استراتژی مبارزاتی آن در تقابل با بازار آزاد نئولیبرالی حرکت سرمایه در سطح جهانی خواهد بود .

- مطالعه عهد باندونگ و جنبش کشورهای غیر متعهد به ما می آموزد که دولت – ملت هائی که در آن دوره موفق به ایجاد همبستگی و جبهه مشترک منبعث از آن گشتند ، در مورد چگونگی تقابل با ( وشکست ) سلطه امپریالیسم و استقرار حاکمیت ملی دارای نظرگاه های متفاوت از هم بودند . با این همه آنها موفق شدند که علیرغم آن تفاوت ها به یک همبستگی مشترک بین المللی برسند تا از طریق آن نظام جهانی سرمایه را وادار به عقب نشینی و حتی در بعضی مواقع به دادن امتیازات به کشورهای دربند پیرامونی ، سازند . امروز نیز تعدادی از دولت های حاکم از یک سو و جنبش های توده ای از سوی دیگر ( که هر دو خواهان رهائی از یوغ جهانی گرائی هستند ) با هم دیگر در مورد راه ها و سایل رسیدن به هدف خود ( رهائی از یوغ بازار آزاد نئولیبرالی ) اختلاف دارند . اهم این اختلافات به درجات مختلف ، عبارتند از :

1 – درجه نقش سیاست های دولت مدار فعال در تبدیل کشور به یک کشور مدرن صنعتی همراه با توسعه سیاست صادراتی قوی .

2 – درجه تنظیم سیاست " انتفاح " به سوی سرمایه گذاری های خارجی در کشور .

3 – درجه اعمال سیاست های ملی سازی منابع طبیعی .

4 – درجه دسترسی دهقانان به زمین در آن کشور .

5 – درجه اعمال آزادی های دموکراتیک ، سیاست های بهزیستی و جلوگیری از تبعیض علیه زنان ، اقلیت های ملی و نژادی و دینی – مذهبی .

6 – درجه آزادی از یوغ نهادهای بین المللی متعلق به آمریکا و شرکا ( بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول ، سازمان جهانی تجارت و... )

- پیاده ساختن این برنامه ها که هدفشان استقرار حکومت های مستقل از نظام جهانی سرمایه در جهت ایجاد حاکمیت ملی در آن کشورهاست بدون تردید به خاطر وجود این درجات مختلف لاجرم منجر به تلاقی ها بین حکومت ها از یک سو و بین حکومت ها و جنبش های توده ای رو به سوسیالیسم از سوی دیگر در آن کشورها می گردند که ما امروز به روشنی شاهد آن در کشورهای دربند پیرامونی بویژه در کشورهای آمریکای لاتین ، هستیم . در نتیجه در این راستا و در شرایط فعلی ما شاهد تعدادی مسائل اصلی در ارتباط با احیای جبهه ای از ملت – دولت های غیر متعهد در کشورهای سه قاره هستیم که بحث و تفحص درباره آنها ضروری است . در صفحات باقیمانده این بخش از نوشتار و در بخش سوم و پایانی این نوشتار به بررسی مهم ترین این مسائل و چالش ها ، می پردازیم .

چگونگی ایجاد همبستگی سیاسی بین

دولت ها ، ملت ها و توده های کشور

سه قاره

- تاریخ عهد باندونگ و کشورهای غیر متعهد به روشنی نشان می دهد که ایجاد و گسترش همبستگی سیاسی بین کشورهای آفریقا و آسیا در دوره 1955 تا 1980 نتایج مثبت و چشمگیری را به بار آورد . ارثیه شوم استعمار کهن که از طرف رهبران باندونگ و غیر متعهدها در آن دوره محکوم گشت منجر به پایان استعمار کهن ( البته به استثنای فلسطین ) در آن کشورها گردید . به نظر نگارنده امروز برای چالشگران ضد نظام جهانی که خواهان احیاء آن جبهه هستند ضروری است که همبستگی خود را با مردم فلسطین که خواهان استقلال فلسطین هستند ، بیش از پیش تقویت ساخته و بدین وسیله آخرین پایگاه استعمار کهن در کشورهای دربند پیرامونی را ، نابود سازند.

- امروز نه استعمار کهن بلکه استعمار نوین ( نئوکلونیالیسم ) در فاز فعلی جهانی گرائی به عنوان یک مشکل و مسئله مهم ، کشورهای سه قاره را تهدید کرده و به چالش می طلبد . هدف نهائی نظام جهانی از پیشبرد سیاست های نو استعماری کنترل بلامنازع نظامی کره خاکی است . اشتعال و گسترش جنگ های متعدد مرئی و نامرئی توسط راس نظام و شرکایش ( کشورهای جی 7 ) در اکناف جهان بویژه در کشورهای سه قاره در 24 سال گذشته از پایان جنگ سرد در سال 1991 به این سو ، در راه کسب این هدف از سوی سردمداران نظام جهانی سرمایه است . بدون تردید بررسی و تحلیل نتایج فلاکت بار و فاجعه آمیز این جنگ های بی پایان و دیگر مداخلات ماجراجویانه منجمله و بویژه رشد و گسترش بنیادگرائی فاشیستی که منجر به انحطاط و نابودی فابریک اجتماعی و تاروپود ساختاری جوامعی مثل سومالی ، یوگسلاوی ، افغانستان ، لیبی ، کنگو ، مالی ، عراق ، جمهوری آفریقای مرکزی و... در 24 سال گذشته اند، یک امر ضروری و لازم است . ولی فراسوی این بررسی ها و تحلیل ها اوضاع رو به رشد از چالشگران رادیکال ضد نظام می خواهد که به یک بحث جامع و جدی در ارتباط با چگونگی عکس العمل و یا عدم عکس العمل دولت – ملت های کشورهای سه قاره و جنبش های رهائیبخش آن کشورها نسبت به این چالش کلیدی ، دامن بزنند . امروز نیز مثل دوره عهد باندونگ و جنبش غیر متعهدها دولت – ملت هائی که در کشورهای در بند پیرامونی خواهان رهائی از یوغ بازار آزاد نئولیبرالی نظام هستند ، می توانند با احیای کشورهای جی77 به اضافه چین ( منتهی این دفعه با همکاری و همبستگی دیگر کشورهای عضو " بریکس " ، " گروه شانگهای " و " سلاک " ( جامعه کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب ) به ایجاد " جامعه بین المللی " خود در تقابل با " جامعه بین المللی " نظام جهانی که اعضایش محدود به راس نظام ، شرکا ( کشورهای ج7 ) و کشورهای دوست ( عربستان سعودی ، قطر ، بحرین و... ) هستند  ،موفق گردند . در این راستا کشورهای سه قاره که مجدانه قدم هائی چشمگیری در گسست و جدائی از نهادهای بین المللی مالی نظام ( بویژه بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول و.... ) برداشته اند ، در پرتو تعمیق بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه داری همراه با فرود هژمونی آمریکا ، فرصت یافته اند که در جهت استقرار " مشروعیت سازمان ملل متحد و یا حداقل تعدادی از نهادهای مهم آن به عنوان نماینده " جامعه بین المللی " به پیش رفته و به عنوان نماینده نظام سرمایه و در راس آن آمریکا را وادار به عقب نشینی سازند .

- شایان ذکر است که نباید تلاقی ها و اختلافات در درون خود کشورهای دربند پیرامونی جنوب را که به فهرست آنها در بخش پیشین همین نوشتار اشاره کردم نادیده گرفته و یا به آنها کم بهاء دهیم . ولی این امر از چالشگران ضد نظام رادیکال چه آنهائی که در درون دولت های کشورهای دربند پیرامونی و چ آنهائی که خارج از این دولت ها هستند ، می خواهد که با پیشنهادات و ارائه راه حل های سازنده نگذارند که این اختلاف به راس نظام و شرکایش فرصت دهد که تلاش ها و امیدهای احیای همبستگی بین ملل در بند پیرامونی را ، درهم بکوبند . پیروزی در این مسیر ( تقلیل تلاقی ها و افزایش همبستگی ها ) رابطه مستقیم با درجه پیشرفت دولت های توده ای در جهت استقرار گسست از کلیت نظام جهانی و استقرار حاکمیت توده ای ملی و رها یافته از نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم ) است .

- در بخش سوم و پایانی این نوشتار بعد از انداختن نگاهی اجمالی به احتمال ایجاد بدیل حاکمیت ملی – توده ای مستقل از نظام در کشورهای سه قاره ، چند و چون چالش های متعددی مثل مسئله ارضی دهقانی و نابرابری و فقر فلاکت بار منبعث از آن ، مورد بررسی قرار خواهند گرفت .

منابع و مآخذ

1 – ریچارد رایت ، پرده رنگین " درباره اهمیت کنفرانس باندونگ در 1955 ،دانشگاه میسی سی پی ، 1956 .

2 – سمیرامین ، " از باندونگ تا امروز: چالش های قدیم و جدید در مقابل حکومت ها ، ملت ها و خلق های آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین " در بلاگ اسپات ، اوت 2014 .

3 – پایان مولیانا ، " کنفرانس 1955 باندونگ و اهمیت کنونی آن " ، " جاکارتا پُست " ، 29 آوریل 2011 .

4 – سی سن تن و امیتاآچاریا ، " ارثیه کنفرانس آفریقائی – آسیائی برای ایجاد نظم نوین بین المللی " ، دانشگاه ملی سنگاپور ، 2008 .

5 – جورج مک تورنان کاین ، " کنفرانس آسیائی – آفریقائی باندونگ در اندونزی " ، دانشگاه کرنل ، 1956 .

6 – جیمی مکی ، " باندونگ 1955 : غیر متعهدها و همبستگی آسیائی و آفریقائی ها " سنگاپور ، 2005 .

7 – کیوو کو امپیاح ، " اهمیت سیاسی و اخلاقی کنفرانس باندونگ 1955 : عکس العمل آمریکا ، انگلستان و ژاپن به آن " چاپ انگلستان ، 2007 .

 

 

  

 

سلام رفیق و تشکر برای تهیه این مقاله

به نظر من یک نکته در این مقالات شما کمبود اساسی دارد

1- اینکه ما در عصر امپریالیسم و انقلابات پرولتاریائی زندگی می کنیم . هیچ انقلاب و یا حرکتی چه در سطح جهانی و چه در سطح ملی بدون حضور وزنه پرولتاریا و احزاب کمونیستی – کارگری نمی تواند مسئله استقلال و دموکراسی را برای توده های مردم و حتی ملت – دولت هائی که شما از آن نام برده اید حل کند ولی شما متاسفانه به نقش پرولتاریا در این میان اصلا اشاره ای نکرده اید و مسئله استقلال را آنچنان وسیع ( با  مخدوش کردن نقش طبقات ) گرفته اید که معلوم نیست که این نیروهای استقلال طلب در این جوامع چه نیروهائی هستند

2 – اکثریت قریب به اتفاق کشورهای پیرامونی کشورهای سرمایه داری تحت سلطه و عقب مانده هستند در نتیجه انقلاب در بیشتر این کشورها از طریق انقلاب پرولتاریائی به ثمر می رسد و نه انقلابات دموکراتیک که متعلق به گذشته هستند .

3 – دوران کنونی با دوران عصر باندونگ و جنبش کشورهای غیر متعهد آنچنان تغییر کرده است که فقط فصل مشترک آن سرمایه داری است . مثلا کشورهای غیر متعهد مثل هندوستان خود به قدرتی جهانی در حال تکامل است در حالیکه یوگسلاوی توسط غرب از هم پاشید و. شوروی دیگر یک بلوک ضد غرب را رهبری نمی کند ، چین دیگر یک کشور جهان سومی نیست این ناهمگونی در رشد و تکامل کشورهای غیر متعهد شامل کشورهای بلوک مخالف هم شده است. مثلا جهان دو قطبی درهم ریخته شده است کشورهای اروپائی دیگر تابع آمریکا نیستند و وضع اقتصادی کشورهای جهان سومی در مجموع خودش نسبت به غرب در حال رشد و شکوفائی است . کشورهای جنبش غیر متعهدها در حال گذار به سرمایه داری بودند در حالیکه این گذار عموما انجام شده است . به همین دلیل خواست طبقات حاکم دیگر جدائی از سرمایه داری جهانی نیست بلکه سهم خواهی از آن است و این احیای جنبش غیر متعهد ها را اگر نگوئیم غیر ممکن ، نامحتمل می کند . و درست در این نکته آخری است که پرولتاریا نقش ضد سرمایه داری و تعیین کننده خود را بطور تاریخی پیدا کرده است . اما اینکه  در حال حاضر قادر به اجرای این نقش تاریخی نیست به نکات دیگری بر می گردد که از حوصله این نقد خارج است

شاد و پیروز باشید