دو جریان در سیریزا: یورو و دیکتاتوری سرمایه / کارل لودنهوف / ترجمه مهرداد امامی

 

توماس سابلووسکی، پس از تسلیم سیپراس به سرمایه‌ی لاشخوار حق مطلب را در مورد یونان ادا کرد:

گبه همین دلیل است که سیاست­‌های ریاضتی نه تنها به ادغام اقتصاد ملی ـ در وضعیت کنونی این اصلی و اساسی نیست ـ بلکه بیش از همه به اصلاحات ساختاری با هدف افزایش «رقابت‌­پذیری» مربوط می‌­شوند. مقصود از سیاست ریاضتی در اتحادیه‌ی اروپا کاهش دستمزدها، افزایش سودآوری و تغییر جایگاه سرمایه‌ی آلمانی و اروپایی در سپهر رقابتی بازار جهانی است" (نوئز دوچلند، 18 ژوییه 2015)

بنابراین، وقتی سخن از تراژدی یونانی است کاملاً واضح است که موضوع بحث چیست. هدف حمله‌ی سرمایه‌­ی اروپایی به یونان نابودی نیروهای مقاومت علیه چپاول ناشی از سیاست ریاضتی است. این حمله تنها به مردم یونان مربوط نیست بلکه در عین حال هشداری به مردمان اسپانیا و پرتغال است، کشورهایی که امسال در آن‌­ها انتخابات قرار است برگزار شود.

اما پیروزی در انتخابات و تغییر مناسبات اجتماعی همان­‌طور که یونان نشان می‌دهد، فرایندهایی یکسان نیستند.

به نظرم می­‌توانیم بگوییم که سیپراس، یا ترجیحاً خط سیپراس درون سیریزا، به طور کامل نقش جنبش کارگری در این فرایند را دست‌­کم می­‌گیرد و از آن صرف‌نظر می­‌کند. شرایط مشقت‌­باری که سیپراس با آن موافقت کرده است[1] شکستی عظیم برای طبقه‌ی کارگر و لایه‌­هایی از مردم یونان که مرتبط با این طبقه است، به همراه خواهد داشت. اگر توافق نشست یورو را با دقت مطالعه کنیم، هیچ نتیجه­‌ی دیگری غیر از این نمی‌­توان گرفت که بت‌­وارگی اروپا و یورو بازتابی از دیکتاتوری سرمایه است. البته مردم یونان بنا بر تاریخ خود بهخوبی می­‌دانند که معنای دیکتاتوری سرمایه‌­ی آلمان چیست.

جریان دیگر در سیریزا توسط به‌­اصطلاح اکثریتی در کمیته‌ی مرکزی سیریزا نمایندگی می‌­شود. این جریان مخالف توافق نشست اروپا و آماده‌­ی خروج از یورو است. اما نگرش کلی این جریان چندان واضح نیست و مسئله از این قرار است که خروج از یورو آیا بهتنهایی کافی است یا نه. زیرا، نظر به آن‌چه مایکل رابرتز در وبلاگ خود تحت عنوان «یونان: کینز یا مارکس؟» نوشته است:[2]

"موضوع اصلی برای سیریزا و جنبش کارگری یونان در ماه ژوئن این نیست که فی‌­نفسه از یورو خارج شوند بلکه اصل موضوع گسستن از سیاست‌­های سرمایه‌­داری و اجرای اقداماتی اجتماعی به منظور لغو ریاضت و تشکیل کارزاری برای تغییری به وسعت تمام اروپاست."

خط سیپراس البته کیلومترها از این عقیده فاصله دارد.

کوستاس لاپاویستاس، نه عضوی از سیریزا بلکه سوسیالیستی که مدت‌­های مدید با مسایل پولی سروکار داشته است نیز چشم­‌اندازی برای وضعیت یونان ندارد. زیرا، همان‌­طور که رابرتز از وی نقل‌­قول کرده، راه‌­حل لاپاویستاس، کینز است، نه مارکس:

"کینز و کینزگرایی متأسفانه قوی­‌ترین ابزارهایی هستند که ما حتی به‌عنوان مارکسیست برای پرداختن به مسائل سیاست‌­گذاری در اینجا و اکنون در اختیار داریم".

چرخش معکوس مناسبات شدیداً استثماری مالکیت و کار کنونی در یونان به طبقه‌ی کارگر و متحدانش در خود این کشور بستگی دارد و نیز به همبستگی‌یی که چپ و نیروهای مترقی می­‌توانند در هر کجا آن را گسترش دهند.

19 ژوییه 2015

منبع

http://www.internationalmarxisthumanist.org/articles/two-strands-in-syriza-the-euro-and-the-dictatorship-of-capital-by-karel-ludenhoff

پی‌نوشت‌ها

[1] http://yanisvaroufakis.eu/2015/07/15/the-euro-summit-agreement-on-greece-annotated-by-yanis-varoufakis/

[2] https://thenextrecession.wordpress.com/2015/03/14/greece-keynes-or-marx/

برگرفته سایت نقد اقتصاد سیاسی