زن رویاهای من

 

بخوان

بنام زنی که

می شکند

غم های زندگی را

ومی سازد

شادی را

حتی

در پستوی

تاریک خانه اش

وآوازه عشق وآزادگی را

می خواند

در کوچه وبرزن

وپاره می کند

تارهای سیاه

شب های شکنجه را

حتی

در زندان

وسیاه چاه را

با نورعشق ش

ستاره باران

می کند

وبرای کودکان

آینده

خورشید امید را

به ارث

می گذارد

وبا خون خود

می نویسد

بردرودیوار

زندان

تا عشق هست

امید هست

من هم هستم

با تمام

خنده های

بلندم                       اکبر یگانه 2015.11.16