دفاع از دولت کارگری در برابر ضد دولت گرائی !

(بخش اول )                              رحمت خوشکدامن

مقدمه

در مقاله قبلی ام به نام " رفرمیسم زیرپوشش ضد دولت گرائی آنارشیستی " در نقد نظر رفیق روزبه دوموضوع را مورد واکاوی قرارداده بودم :1-دولت طبقه کارگر ( سوسیالیستی ) 2- مفهوم اتوریته  . ودر انتها اشاره کردم که  رفیق روزبه رهنمودی که به طبقه کارگر و زحمتکشان  پیشنهاد می کند ، چیزی جز رفرمیسم مطلق را به نمایش نمی گذارد .

رفیق روزبه در نوشته ای به انتقادات من پاسخ داده و مدعی است که من نظرات او را جعل و تحریف نموده ام . و با زدن سروته مطلب توانسته ام به نقد آن بپردازم . او برای اثبات این ادعای خود نکاتی ارائه می دهد  که من در زیر به آنها خواهم پرداخت . اما قبل از پرداختن به دعاوی او لازم می بینم ، در همین مقدمه اشاره ای به اولین ادعای او یعنی شیوه برخورد، داشته باشم که به من نسبت می دهد .

او مقاله اش را چنین آغاز می کند : " اخیرآ مطلبی .... در انتقاد از نوشته من ... توسط رفیق رحمت خوشکدامن نگاشته شد ، که از جهات مختلفی اعم از شیوه برخورد ، تحریف و محتوای تناقض آمیزش پیرامون " دولت " دارای اشکالات عمده است ". او پس از گفتن این مطلب و این ادعا می افزاید : " .. باوجود عدم رغبت در ورود به این گونه دیالوگ ها بدلیل انحراف بحث از بستر اصلی خود ، برآن شدم که پاسخی البته با قید احتیاط ! به آن بدهم .....لابد می پرسید چرا باقید احتیاط ؟! " . رفیق روزبه به سوالی که طرح می کند چنین پاسخ می دهد : "... تصدیق می کنید که در گفتگو و مواجه با کسی که دارای مجوز صدور برچسب " انقلابی و ضد انقلابی " (1) است ، و نقدا کارت زرد " رفرمیست مطلق" را بیرون کشیده است ، آدم باید خیلی حواسش جمع باشد که کارت قرمز نصیبش نشود ! ."

اگر شخصی از نظرات او آگاه نباشد و مقاله ام را نیز نخوانده باشد فکرمی کند با آدمی بنام رحمت خوشکدامن سرکار دارد که بدون هیچ دلیلی به مخالف نظری خود کارت زرد و یا قرمز خواهد داد ! . او با این فضا سازی و مزه پراکنی می افزاید : " تصادفآ بحث از اتوریته است و صدور چنین احکامی خود چشمه کوچکی از کاربرد اقتدار . بگو که با اقتدار کوچک کنونی ات (2)چه می کنی تا معلوم شود اگر اقتدار بیشتری داشتی چه خواهی کرد . یا هو ! ."

این شیوه ازفضاسازی در قسمت های دیگر مقاله اش نیز وجود دارد . او چند خط پائین تر می گوید : "..معلوم نیست که چرا هر زمان سخن از نقد اتوریته و دولت مقدس ( بروزن خانوده مقدس ) در میان باشد ، نبض ( انقلابی) (3)ر. رحمت شروع به بالا رفتن می کند و زیادی هم بالا می رود ! در نزد وی شاخص انقلابی و رفرمیسم ( و ایضآ کافر و مسلمان بودن ) ، وابسته به میزان ایمان و دلبستگی به اتوریته و از جمله اتوریته های سوسیالیستی و علی الاخص اتوریته ای به نام " دولت سوسیالیستی " است . اتوریته ای که با زدن رنگ و لعاب سوسیالیستی ، برای خود مشروعیت دست وپا می کند ."

البته این اولین باری نیست که رفیق روزبه چنین واکنشی نشان می دهد . او هر بار که انتقادی به نگرش او ایراد شده  ، آگاهانه از چنین شیوه های استفاده می کند . و این یک موضوع شناخته شده ای است و تمام کسانیکه از یک دیالوگ سالم گریزانند به آن متوسل می شوند . ودر رفیق روزبه چنین چیزی نهادی شده است . او همواره دو موضوع را در نوشته های خود تکرار می کند . اول اینکه : نظراو ازسوی منتقدین تحریف ودست کاری میشود . دوم آنکه اوبه دامن زدن پیرامون بحث ها و مسایل انتزاعی هیچ تمایلی ندارد . او فکر می کند ، نباید وقت خود را حول و حوش این گونه بحث ها تلف کند . چرا که اگر دیر بجنبد و درباره جنبش جاری حرفی نزند و یا چیزی ننویسد ، توده های مردم هاج و واج خواهند ماند و نخواهند دانست که چه کار باید بکنند ؟!

برای روشن شدن مطلب یک نمونه را در اینجا نقل می کنم .

چندسال پیش او در مقاله ای بنام " نه – اعمال رهبری – ونه – خود رهبری – پس کدام – رهبری ؟ " که درتاریخ (فوریه -2010) در پاسخ به نقد ر. حشمت محسنی بردیدگاه خود نوشته بود ، همین مطلب را تکرار می کند :

 " ابتدا در دادن پاسخ به نوشته ر.حشمت محسنی تحت عنوان " اعمال رهبری " و نه " خود رهبری " که در نقد مقاله من تحت عنوان " اعمال رهبری ..." صورت گرفته است تردید داشتم . چرا که اول علیرغم نوشته من اساسآ حول وحوش چالش های کنونی جنبش مردم یعنی عبور از نظام حاکم ، اصلاح طلبان و حتی از خودشان " و واکنش های گسترده ای که این ساختار شکنی برانگیخته متمرکز است ، اما " نقد" ر. حشمت به نحو چشم گیری ربطی به مقاله و وضعیت حساس و طوفانی که درآن بسر می بریم ندارد و مقولات و مفاهیم در آن بطور انتزاعی بکار رفته است و در نتیجه نگران آن بودم که پرداختن به آن در چنین شرایطی تمرکز مارا از شرایط حساسی که درآن بسر می بریم به وادی مقولات انتزاعی و شلیک این مفاهیم ، که من علاقه ای به آن ندارم ، سوق دهد . . ثانیا بدلیل تحریف سیستماتیک موضوع بحث من از رابطه برنامه و جنبش به نفی برنامه وهم چنین تمرکز حول موضوعاتی چون حزب و...که اساسا در نوشته من مطرح نشده است . و ثالثا بدلیل شیوه برخورد ر. حشمت که از موضع بالا و باصطلاح نگاه عاقل اندر سفیه و داشتن دسترسی به حقابق مطلق نگاشته شده و مخاطبین آن با هم چون من از راه بدر شدگان هستند و یا هم چون شاگردان بی سوادی که در برابر استاد نشسته باشند . مطابق این سلوک ، بجای طرح بحث بشیوه علمی که بر اجتناب از پیش داوری و مرزهای ممنوعه پرادخته می شود ، تا با القاء پیشداوری های آئینی – فرا علمی امکان بررسی ، قضاوت و گزین آزاد از خواننده سلب گردد . درهر حال در این رویکرد نقد شونده پیشاپیش در کاتگوری قرمز و با مهر خطرناک ، طبقه بندی می شود و تازه پس از آن نوبت نقد مواضع او شروع می شود و ایکاش این پایان ماجرا بود ،چرا که تازه معلوم می شود آنچه قرار است موضوع نقد قرار بگیرد ، روایت تحریف شده ای است از واقعیت که بطور دلبخواهی و سرسری تبدیل به صورت مساله شده است . براستی حاصل چنین دبالوگ بی ربط به نوشته ای که باید آن را منولوگ نامید ( خودگوئی و خود شنوی ) چه کمکی به کشف حقیقت می کرد ؟ ".....

اینها مسائلی ست که او نه در رابطه با مقاله من ، بلکه پنج سال پیش در پاسخ به نقد ر. حشمت نوشته بود . البته رفیق روزبه به غیر از این دو موضوع چیزدیگری را نیز به منتقدین خود نسبت می دهد . و همه آنها را به عنوان چپ سنتی و چپ غیر مدرن ، چپی که به ( خانواده مقدس ) تعلق دارند ، در یک ظرف می گنجاند . حالا چرا چنین ادعای دارد ، معلوم نیست ، شاید او فکر می کند که هر کسی که با روش مارکسی به نقد سرمایه می پردازد و برای نابودی آن مبارزه می کند ، در کاتگوری چپ سنتی و غیر مدرن و در خانواده مقدس قرار دارد ، چپی که به بنا به نظراو :

 " هم چون کرم ابریشم ، حیاتش بافتن پیله به دور خود و جدا کردن خویش از جهان پیرامون است ". ( نقل از مقاله رفیق –  برآشفتگی از پرسش گری !) . چپی که خود " آئینه تمام نمائی از درک مکتبی و آئینی از کمونیسم ، هم چون ایمان به یک سری اصول خدشه ناپذیر که عدول از آن کفر انگاشته می شود ،" "داوری براساس مفاهیم کلیشه شده ، هم چون سنجه ای برای زدن برچسب هائی چون رفرمیست و انقلابی گری به مخالفان نظری خود " .

بکارگیری چنین برچسب هائی به مخالفان نظری خود ، آنهم از سوی فردی که ادعا می کند که دیگران  چنین و چنان می کنند ،  کمی مضحک به نظر می رسد . 

ازشیوه ی برخورد او با مخالفان نظری اش میگذرم و در ادامه تلاش میکنم اختلافات را حول مسایل نظری کانونی  کنم .

پیدایش دولت

دولت پدیده ای نیست که در سیر حرکت جوانع انسانی همیشه وجود داشته است ،(4) دوره های بود که انسانها به شکل گروه های کوچک یا بزرگ بر مبنای مناسیات جمعی و خویشاوندی زندگی می کردند . در این گونه اجتماعات افرادی برای هدایت و سازمانگری تمام امور گروه  برگزیده می شدند . وتولید نیز در سطح بسیار پائینی قرار داشت . تنها براساس اولین تقسیم اجتماعی کار تولید وارد مرحله جدیدی می شود .  با افزایش تولید مالکیت خصوصی بوجود می آید و با بوجود آمدن مالکیت خصوصی ، طبقات اجتماعی شکل می گیرد. همین موضوع موجب می شود که جامعه اولیه متلاشی گردد وبرای چیرگی طبقات مسلط بر طبقات فرودست دستگاهی به نام دولت بوجود می آید . دولت با تغییر نظامهای اجتماعی تغییر می کند وبا پیدایش نظام سرمایه داری و رشد آن به شکل کنونی که ما شاهد آن هستیم متحول می گردد . دولتی که به ظاهر برفراز جامعه قرار دارد و چنین خود را جلوه می دهد که از منافع کل جامعه پاسداری می کند . و این چیزی ست که نمایندگان سرمایه تلاش دارند آنرا نهادی همگانی ، فراطبقاتی و مستقل ازطبقات معرفی کنند . اما در جامعه طبقاتی ، دولت نمی تواند برفراز طبقات عمل کند ومنافع کل جامعه را پاسداری نماید . دولت در چنین جوامعی  جدا از بعضی کارهای عمومی که به نوعی به کل جامعه مربوط است ،  از منافع طبقه ای پاسداری می کند که طبقه مسلط اقتصادی در آن جامعه است . بنابراین دولت همیشه وجود نداشته است ، جوامعی بودند که بدون دولت زندگی می کردند و از دولت وقدرت دولتی خبری نبود . و همانطور که دربالا اشاره کردم در مرحله ای از رشد و تکامل تولید و  تجزیه جماعات اولیه و پیدایش طبقات دولت بوجود می آید . درنظام سرمایه داری دو طبقه اصلی وجود دارند که رودرروی هم قرار دارند. طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار و میارزه طبقاتی بین این دو مسیرحرکت جامعه را تعیین می کند .

نابودی دولت

دومین نکته در بحث با رفیق روزبه مساله شرایط الغای دولت است. نابودی دولت بصورت یک آرزو و یک خواست همیشه وجود داشته است . هال دریپردر مقاله با ارزش خود در این باره می گوید :" الغاء دولت " یکی ار قدیمی ترین ایده های تاریخ اعتراض اجتماعی است ، قدیمی تر و ابتدائی تر از ایدئولوژی یا جنبش سوسیالیستی و آنارشیستی . این حدسی بدیهی است که ضد دولت گرایی طبیعتا می باید با ظهور خود دولت ، در واکنش به فشارهای جدید آن بوجود آمده باشد ، و می باید به مثابه نشانه های عصر طلایی به بقای خود ادامه داده باشد . در هر حال حداقل آنرا در فلسفه کهن یونانی و چینی یافته اند . " بنابراین نباید چنین پنداشت  که ایده الغای دولت پس از بوجود آمدن جنبش های سوسیالیستی و اجتماعی  بوجود آمده است  . از زمانیکه طبقات و دولت بوجود آمد ، خواست الغاء و نابودی آن نیز در بین مردم بوجود می آید . در اینجا و آن جا حتی تلاشهای برای از بین بردن آن صورت می گیرد ، ولی هیچگاه این خواست تحقق نمی یابد  . البته در تاریخ مبارزاتی دیده شده است که دولت های بسیاری به توسط جنبش های اجتماعی سرنگون شدند ، ولی هیچگاه نتوانستند دولت را ملغی کنند  . چرا که تا زمانیکه طبقات وجود دارد ، دولت نیز به عنوان یک ضروت اجتماعی وجود خواهد داشت و ملغاء نخواهد شد .  بدون از بین بردن شرایطی ( از بین بردن طبقات ) که دولت بر بستر آن بوجود آمده است  نمی توان به چنین هدفی دست یافت . از اینرو با آنکه خواست لغو دولت دراکثر انقلابات خواست محوری جنبش اجتماعی بوده است ، ولی همیشه پس از سرنگونی دولت ، دولت دیگری با شکل و شمایل دیگری جایگزین دولت قبلی می شود .

در تاریخ مبارزه طبقاتی برای اولین بار خواست نابودی دولت از سوی مارکس و انگلس از لحاظ نظری تئوریزه می شود و مبنای واقعی بخود می گیرد . آنها  توضیح می دهند :

- دولت همیشه وجود نداشته است ، جوامعی بودند که بدون دولت زندگی می کردند .

-برای نابودی دولت ، باید طبقات را از بین برد .

- برای ازبین بردن طبقات نیروی که توانایی چنین کاری را دارد باید شناخت .

مارکس و انگلس در طی چند دهه از فعالیت نظری و عملی خود به این نتیجه رسیدند که تنها طبقه کارگر قادر به چنین کاری است . طبقه ای که  به نسبت رشد بورژوازی ، رشد می کند و زمانی زنده است که کاری بیابد و زمانی کاری می یابد که کارش برسرمایه بیفزاید ، آنها راهی جز فروش نیروی کار خود ندارند . از اینرو مثل هر کالای تجاری دیگر دستخوش تمام افت و خیز های رقابت و نوسان های بازار قرار دارند .  طبقه کارگر آفریدۀ صنعت بزرگ است و چیزی از خود ندارد که بخواهد آن را حفظ کند ، طبقه کارگر از این ظرفیت برخوردار است که تمام چیزهای که مالکیت خصوصی را ایمن می دارد ملغا کند . طبقه کارگر تنها طبقه ای ست که منافع طبقاتی خاصی را در نبرد علیه طبقات مسلط نمایندگی نمیکند . و بنا به موقعیتش در تولید توانائی درهم شکستن نظام سرمایه داری را دارد و رهائی او رهائی کل جامعه خواهد بود . و این کار بدون یک انقلاب اجتماعی ، بدون انقلاب سوسیالیستی که با در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و برقراری دولت طبقه کارگر شدنی نیست . بنابراین طبقه کارگر با نابود کردن دولت بورژوازی ( بوروکراسی ) و سازماندهی دولت کارگری ( دموکراسی ) ، جامعه را در مسیری پیش می برد که دولت کارگری راه زوال طی نماید . (5) وتنها پس از اینکه طبقات اجتماعی از بین رفتند ، دولت نیز بطور " گریزناپذیری" از میان خواهد رفت .

اینها نظراتی ست که بارها در نوشته های خود تکرار کردم و رفیق روزبه نیز نمی تواند از آن بی اطلاع باشد خصوصآ که اکثر این مقالات در نقد نظر او بوده است . و  من در مقاله قبلی ام به نقش و جایگاه طبقه کارگر در نظام سرمایه داری پرداختم و این نتیجه را گرفتم که برای نابودی نظام سرمایه داری ، طبقه کارگر قبل از هر چیز می باید ماشین دولتی بورژوازی(4) را درهم بشکند و خود را به صورت طبقه ای در قدرت سیاسی متشکل سازد . چرا که بر این اعتقادم که که نمی توان تنها به شعارهای ضد نظام سرمایه داری اکتفا کرد . برای از بین بردن نظام سرمایه داری باید اولا  نیروی که قادر به چنین کاری است  مشخص کرد . دوما مسیر راه را نشان داد . من در آن مقاله نوشتم : " کمونیستها براین اعتقادند که رهائی کارگران بدست خود کارگران می تواند صورت گیرد ... کارگران تنها از طریق متشکل شدن قادرند به صورت یک طبقه در آیند و نظام سرمایه داری را درهم بشکنند . و برای چنین هدفی اولین اقدام کارگران درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و کسب قدرت سیاسی است . کارگران تنها از این طریق می توانند ، برای سوسیالیزه کردن سیاست و اقتصاد گام بردارند ..." .

بااین که مسایل فوق در نوشته هایم صراحت داشته بگذارید ببنیم رفیق روزبه چگونه نظرم را به چالش می کشد . او می نویسد : " ..ماحصل کلام نویسنده این است که ماشین دولتی را آنچنان هم نباید در هم شکست که خود نتوانیم استفاده کنیم . پس بهتر است آن را جوری خرد کنیم که خود از آن بی بهره نمانیم ! تقسیم ماشین دولتی به ماشین دولتی بورژوائی و ماشین دولتی سوسیالیستی ، به گونه بدخیم و خوش خیم ، که اولی اخ و تف و اهریمنی است و دومی نجات بخش و انقلابی ، به معنای تطهیر سوسیالیسم دولتی و مخدوش کردن نقد دولت در کلیت خود است . غافل از آن که ماشینی بنام دولت در کلیت خود ، (خوب دقت کنید – تاکید ازمن) با لذات بورژوائی – طبقاتی یا اگر بخواهیم از کلمه " شر" استفاده کنیم تماما شر است و عصاره مناسبات سرمایه داری . انواع دولت ها با پسوند ها و تمایزاتشان در چارچوب همین ماهیت مشترک قرار می گیرند . بورژوائی بودن دولت ، بیانگر نه نوعی از دولت بلکه ماهیت دولت است . اما در نزد چنین گرایشی بورژوائی بودن از ماهیت به نوعی از دولت تغییر معنا داده و توجیه کننده دوگانه ماشین دولت سوسیالیستی وماشین سرمایه داری می گردد."

بنابراین از نظر او :

1-ر. رحمت می گوید ، ماشین دولتی را آن چنان هم نباید درهم شکست که خود نتوانیم از آن استفاده کنیم . 2- ر. رحمت براساس ماهیت بورژوائی و غیر بورژوائی ، دولت را به دو نوع تقسیم می کند ، یکی را دولت های سوسیالیستی می نامد و دیگری را دولت های بوورژوائی . 3-ر. رحمت از آنجائیکه ماشین دولتی را به ماشین دولتی بورژوائی و ماشین دولتی سوسیالیستی تقسیم میکند و یکی را اخ وتف می داند و دیگری را نجات بخش و انقلابی ، نقدی بر کلیت دولت ندارد !

او بر اساس چارچوب فکری که برای خود ساخته فکر می کند ، که اگر طبقه کارگر برای سازماندهی دولت کارگری مبارزه کند ، به این معنی خواهد بود ، که طبقه کارگر ماشین دولتی را به تصرف خود در آورده و به آن رنگ ولعاب سوسیالیستی زده است . من خیلی واضح و روشن مسیر راه را نشان می دهم . ولی او تنها تکرار می کند نابود باید گردد ، نابود باید گردد .... حال چگونه ؟ او  جوابی ندارد . از اینروست که برای او نه طبقه کارگر می تواند مفهوم داشته باشد و نه چیزی بنام دولت کارگری . او فقط یک دولت و با یک ماهیت می بیند و آن هم ماهیت بورژوائی . وبه تعبیر او " عصاره نظام سرمایه داری " . او کاری به این ندارد که دولت  چگونه بوجود آمد و چگونه می توان آن را از بین برد !  برای او مهم دولت است که باید نابود گردد و همگی ماهیت یکسانی دارند  . یعنی  بورژوازی ! این گرایش نظری تمام فقر و فلاکت و سیه روزی ودر یک کلام تمام  جهنمی که نظام سرمایه داری ایجاد کرده در یک چیز خلاصه می کنند : دولت ، شری که باید از بین برود  . او فکر می کند که بدون ازبین پایه های مادی آن ، می توان به این هدف دست یافت ! و نمی تواند دریابد که دولت با بوجود آمدن اولین تقسیم کار اجتماعی و رشد تولید وپیدایش مالکیت خصوصی و انباشت اولیه و پیدایش طبقات بوجود آمد . و برای نابودی آن نباید شیپور را از سر گشادش نواخت . بلکه ابتدا باید طبقات اجتماعی را ازبین برد ، تا بتوان دولت را نابود کرد . راه دیگری وجود ندارد با شعار و هیاهو براه انداختن نیز نمی توان راه دیگری بوجود آورد . رفیق روزبه در نوشته هایش شعارهایی در ضدیت با نظام سرمایه داری سر می دهد ، ولی هیچگاه از طبقه ای که توانائی در هم شکستن و نابودی آن را دارد ، سخن نمی گوید . او سیه روزی طبقه کارگر و توده های زحمتکش را می بیند ، ولی نمی تواند راه را از چاه ویل تشخیص دهد . در یک کلام او نمی تواند ضد سرمایه باشد . چرا که اصلا مبارزه طبقاتی را قبول ندارد . راستی مگر می شود کسی به مبارزه طبقات باورداشته باشد  و از نقش و اهمیت طبقه کارگرو جایگاه آن در این مبارزه سخنی به میان نیاورد ؟ او درد را می بینند، ولی به ریشه های درد نمی پردازند . از اینروست که نمی تواند نقش طبقه کارگر و دولت کارگری را در براندازی نظام سرمایه داری بنیند . او دولت ها را دارای یک ماهیت می بیند و همه آنها را به نام دولتهای بورژوائی نام می برد و چیزی بنام دولت های با ماهیت بورژوازی و دولت کارگری با ماهیت سوسیالیستی نمی بیند. بنا بر همین درک از دولت است که  چنین وصله ای را به من می چسباند و می گوید که "  ماشین دولتی را نباید آن چنان خرد کرد که خود نتوانیم استفاده کنیم . پس بهتر است آن را جوری خرد کنیم که خود از آن بهره نمائیم ". او هیچ کاری به ریشه تاریخی و طبقاتی دولت ندارد و او سعی می کند که همه مفاهیم جا افتاده در جنبش را به هم  بریزد .

 او در نوشته دیگری بنام " آیا قدرت ماهیت طبقاتی ندارد ؟ " درمورد پیدایش طبقه چنین می گوید: " " شکل گیری طبقه مستلزم خلع ید همزمان تولیدکنندگان در دو حوزه خلع ید وسائل تولید و خلع ید اتوریته از کارگران است ." یعنی پیدایش طبقات نه براساس تقسیم کار اجتماعی و تولید اضافی و ... بلکه براساس خلع ید همزمان تولید کنندگان در دوحوزه ... بوجود می آید . البته چنین اظهارنظرهای حکیمانه در نوشته های او به حد وفور یافت می شود . تنها باید از رفیق پرسید که منبع کشف او از کجاست ؟

با چنین به هم ریختگی است که می افزاید : " ..ماشین دولتی که عالی ترین تبلور جدائی اتوریته سازمان یافته از جامعه و برای سرکوب آن است ، شامل همان دولت سوسیالیستی گرایش مورد نظر اوهم می شود . از همین رو دولت با هیچ آب کری تطهیر شدنی نیست و اساسا الغاء ماشین دولتی فراتر از درهم شکستن ساختارها وعده وعده در گوهر خود متضمن الغاء جدائی اتوریته سازمان یافته ای بنام دولت و جامعه از یکدیگراست ( و آن گونه تقسیم کاری که منشاء پیدایش دولت بوده است ) ، و گرنه به جز تغییر ظاهری و سطحی قدرت و دست به دست شدن آن نخواهد بود .". یعنی او براین اعتقاد است که دولت را باید لغو کرد ، و  درهم شکستن ماشین دولتی چیز نامفهومی می باشد وتنها به معنای آن است با تغییری ظاهری و سطحی آنرا دست به دست بدهیم ".  " .. بنابراین اتلاق مفهوم "درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی " و نه ماشین دولتی بطور کلی ، در حالی که دولت هم چنان وجود دارد و در اشکالی دیگری بازتولید می شود یک تناقض است و نمی تواند معنائی فراتر از زدن شاخ وبرگ و تضعیف یک مدل از دولت داشته یاشد ."

من می گویم : برای درهم شکستن و نابودی سرمایه داری ، طبقه کارگر باید قبل از هر چیز دولت بورژوازی را درهم بشکند و خود را به صورت طبقه ای در قدرت سیاسی متشکل سازد  . چرا که  نابودی نظام سرمایه داری چیزی نیست که بتوان با یک ضربه آنرا عملی کرد ، بلکه به کاری مدام در حوزه سیاست و اقتصاد نیاز دارد . و طبقه کارگر تنها با دموکراتیزه کردن جامعه دراین دو حوزه می تواند در این راستا گام بردارد .

او می گوید: دولت شر است و باید آنرا ملغی کرد وبا ملغی کردن آن همه چیز حل خواهد شد و نیازهای سیاسی و اقتصادی مردم بر طرف خواهد شد و به بهشت موعود خواهیم رسید . حال این بهشت موعود چیست ؟ او خود نیز نمی داند ! فقط تکرار می کند که دولت باید لغو گردد ، چرا که شر است .  او فکر می کند هر شخصی غیر از او بیندیشد به چپ سنتی و غیر مدرن تعلق دارد و مثل کرمی دور خود می پیچد و.... و جالب اینجاست که او چنین تصورمی کند که مطالبی که می گوید ، چیزهای جدیدی هستند و از شخصی بنام او واز تراوشات فکری اوبرخاسته است !  او نمی داند که از قرن نوزدهم چنین مسائلی از سوی برخی از فعالین جنبش کارگری مطرح شده و چیز تازه ای نیست . آنها نیز براین اعتقاد بودند که دشمن دولت است و خواهان نابودی آن دریک امروز تافردا بودند . و کاری به کار طبقه کارگر و نقش آن بعنوان طبقه ای که شرایط اقتصادی – اجتماعی اش او را برای برانداختن سلطه بورژوازی آماده می کند ، نداشتند . و کاری به این نداشتند که سرانجام مبارزه طبقاتی به کجا خواهد کشید . و تنها می خواستند که دولت را در طول یک امروز تا فردا نابود کنند ! بنابراین او نیز پس از گذشت 170 سال همان مسائل را تکرار می کند و می گوید :"  ماشین دولتی عالی ترین تبلور جدائی اتوریته سازمانیافته از جامعه ، برای سرکوب آن است ". یعنی از یک طرف دولت را می بینید و از یک طرف دیگر جامعه را . و می گوید : برای آنکه  دولت نتواند جامعه را سرکوب کند باید از بین برود .در این فورمولبندی نه طبقه کارگر وجود دارد و نه طبقات دیگر و نه مهمتر از همه مناسبات سرنایه داری .

 رفیق روزبه ، اگر می آمد و بجای هیاهو و  به طور مستدل این موضوع را توضیح می داد ، که چرا به نقش طبقه کارگر ( سوژه انقلاب ) اعتقادی ندارد و چرا تمام دولت ها را از یک جنس و یک ماهیت می بیند . هم کار خودش را راحت می کرد و هم کار دیگران را .

لنین زمانی در"  دولت انقلاب " تفاوت مارکسیسم و آنارشیسم را چنین فورموله می کرد : " 1- اولی ها در حالی که نابودی کامل دولت را هدف خود قرار می دهند ، این هدف را فقط پس از بر افتادن طبقات به کمک انقلاب سوسیالیستی و به بیان دیگر در نتیجه برقراری سوسیالیسم که به زوال دولت منجر خواهد شد ، تحقق پذبر می دانند؛ دومی ها خواستارنابودی کامل دولت ظرف امروز تا فردا هستند درحالی که شرایط عملی شدن این نابودی را درک نمی کنند . 2- اولی ها برآنند که پرولتاریا پس از تصرف قدرت سیاسی باید ماشین دولتی سابق را به کلی درهم شکند و ماشین جدیدی را که از سازمان کارگران مسلح به گونۀ کمون تشکیل شده باشد جایگزین آن سازد ؛ ولی دومی ها ضمن اینکه اصرار دارند ماشین دولتی درهم شکسته بشود ، دربارۀ اینکه پرولتاریا چه چیزی جایگزین این ماشین خواهد ساخت و از قدرت انقلابی چگونه استفاده خواهد کرد هیچ تصور روشنی ندارند ؛ آنارشیست ها حتی با استفادۀ پرولتاریای انقلابی از قدرت دولتی یا دیکتاتوری پرولتاریا مخالفند . 3- اولی ها خواستار آنند که پرولتاریا با استفاده از دولت امروزین خود را برای انقلاب آماده سازند ۀ ولی آنارشیستها این خواست را نفی می کنند . "(6)

لنین باید این موضوع را می افزود ، که مارکسیستها چه در حوزه نظری وچه در حوزه عملی برعلیه  نظام سرمایه داری مبارزه می کنند . ولی آنارشیستها نه در حوزه نظری و نه حوزه عملی مبارزاتشان  فراتر ازایجاد بعضی خراشها در نظام سرمایه داری نمی رود  . مارکسیستها ریشه و علت تمام ، فلاکت ، فقر ، گرسنگی ، جنگ واستثمار... را در نظام سرمایه داری می بینند . ولی آنارشیستها در بهترین حالت فحش های نثار نمایندگان سرمایه و سرمایه داری  سر می دهند .

ما کمونیستها می گوئیم  برای نابودی سرمایه داری راهی جز در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و بوجود آوردن ماشین جدیدی بنام دولت کارگری وجود ندارد .  از این رو بین دولت های سوسیالیستی ( کارگری ) با دولتهای بورژوازی  تفاوت ماهوی قائل هستیم وآنها را دارای ماهیتهای متفاوتی می بینیم . ما حتی همه دولتها ی بورژوائی را یک سان نمی بینیم و بین شان تفاوت کمی قائل هستیم و می دانیم دولتهای که برتاریک اندیشی توده ها تکیه دارند و ابتدائی ترین حقوق شهروندی را زیرپا می گذارند ، بادولتیهای که بر آزادیهای بورژوائی  و حقوق شهروندی تکیه دارند ، فرق است و همه را نباید با یک چوب راند . کسی که نتواند این تفاوتها را ببیند ، نخواهد توانست تاکتیک و استراتژی روشنی داشته باشد . اما همان طور که در بالا گفتم او هیچ یک از این مسائل را نمی بیند . او یک چیز را یاد گرفته است و آن اینکه : دولت شر است وباید نابود گردد و...  اگر روزی و روزگاری چنین گرایشی به قدرت رسد دو راه بیشتر وجود ندارد :- یا همانند کمون پاریس (1871)  عمل خواهد کرد و دولت کارگری را برخلاف اعتقادشان سازمان خواهند داد . - یا اینکه همانند باکونین در شهر لئون (قبل از واقعه کمون پاریس) فرمان الغاء دولت را صادر خواهند کرد و می دانیم که چه بلای به سرش آمد . او ( باکونین ) پس از لغو دولت در همان لحظه ، از سوی ژاندارمها دستگیر و راهی تبعید می گردد .

ادامه دارد       19 آذر 1394

زیرنویسها:

1-درسراسر مقاله ام نمی توان چنین جمله ای ( انقلاب و ضد انقلابی ) یافت . نمی دانم این القاب را او از کجا آورده است . علت اینکه او چرا این کار کرده است معلوم است . او می خواهد فضا سازی کند !  براستی کسی که  ادعا دارد که من نظرات او را جعل و تحریف نموده ام ، چرا خود چنین می کند !!؟    

2-رفیق روزبه اگر به معنی اقتدار توجه می کرد ، حداقل جمله اش را چنین فورمول بندی نمی کرد .

3-البته دراین کلمات و جمله بندی های  هیچ نشانی از رفاقت و دوستی نمی توان یافت . آنهم از سوی کسی که درهمین مقاله اش می نویسد : ".به تجربه دیده ایم که پلمیک های سازنده در این گونه شوره زار ها جائی برای شکوفای ندارند و بیشتر به زورآزمائی و محل رو کم کنی " حریف" تبدیل می گردد وبه کنشگری صرف تنزل می کند ". یا رفیق  چیزهای که می نویسد به آنها اعتقادی ندارد ، یا اینکه فکر می کند که خود چنین حقی دارد که هرچه دل تنگش خواست برای از پا درآوردن دیگری بگوید  !!

4-طبق معمول در بحث با رفیق روزبه باید از ساده ترین مفاهیم شروع کرد ، چاره دیگری نیست .

5-برای فهم بیشتر این مطلب می توان به مقاله من که چند سال پیش بنام" دولت گرائی ضدآنارشیستی "نوشتم . رجوع شود .

6-از مجموع آثار و مقالات یک جلدی لنین ص 557 ترجمه محمد پورهر