گزارش سیاسی پیشنهادی به کنگره ۲۱ سازمان راه کارگر

 

***************************************

 

 

تحولات بین المللی

 

بحران  سرمایه داری که از  سال 2008  و ابتدا  از  کارکرد، سرشت  و تناقض های درونی نظام پولی ، مالی شروع شد و بسرعت از بخش مالی به اقتصاد واقعی انکشاف یافت همچنان ادامه دارد این بحران  یکی از فراگیر ترین ، تعمیم یافته ترین و طولانی ترین  بحرانهای  جهان سرمایه داری است. هر چند منشا بلاواسطه بحران  حباب مالی بود که در اواسط سالهای 2000 در آمریکا و اروپا ایجاد شده بود،  اما این بحران خود ادامه و  جایگزین  بحران ریشه ای دیگری یعنی  کاهش  نرخ سود در تمام سالهای 70 - 1960 می باشد. آنچه مشخص است این است که عواملی که به بحران شتاب بخشیده حل نشده است. سرمایه داری جهانی با اضافه انباشت و نرخ سود پائین روبرو است و به آن باید سیستم جدید مالی تازه بو جود آمده ای که یا بشدت صدمه دیده  و یا بشدت به بانک مرکزی وابسته است را اضافه کرد.

در مداخله دولتی برای تخفیف بحران  سرمایه داری،  چین نقشی کلیدی ایفا کرد. با کاهش رشد چین  که 30 درصد رشد جهانی و 16  درصد تولید جهانی را بخود اختصاص میداد ،  آلمان نیز که ماشین صادرات کالاهای ماشینی به چین است دچار ضربات سنگینی شده است ، این بدان معنی است که تنها کشوری که موتور اقتصاد اروپا محسوب میشود اکنون نمیتواند این رل را ایفا کند.

کشورهای موسوم به بریکس نیز در وضعیت مشابهی هستند، برزیل، هند و روسیه در بحران هستند، اقتصاد برزیل به میزان 4.5 درصد منقبض شده است، برزیل و روسیه بطور واقعی در رکود هستند.  بدین ترتیب اکنون صحنه برای رکود جهانی آماده است.

صندوق بین المللی پول مکررا پیش بینی های پیشین خود را بی اعتبار کرده و هشدار داده است که اقتصادهای پیشرفته باید خود را برای رشد کمتر آماده کنند براساس گزارشات آی ام اف،  رشد کشورهای صنعتی از سال  2016 تا 2020 سالانه حدود 1.6  درصد خواهد بود ( البته با این فرض که رکود نباشد )  در حالیکه  در سالهای 7 -2001  ،   2.2 در  صد بود ، که همه شواهد نشان از رفتن به رکود عمیق دارد.  بر اساس گزارش سازمان رشد و همکاریهای اقتصادی (او ای سی د) برای حداقل پنجاه  سال رشد قابل توجهی در مقیاس جهانی نخواهد بود، رونق و رکود همچنان ادامه خواهد داشت، اما تمایل رو به پائین است. این چشم انداز جدیدی است که کاملا با سناریوهای  نیم قرن پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای سرمایه داری  فرق خواهد کرد. نتایج سیاسی آنهم فرق خواهد کرد.

 اقتصاد دانان بورژوازی  هیچ راه حلی برای حل این بحران ندارند، رئیس صندوق بین المللی گفته است که به  دستورالعمل جدیدی نیاز دارند.  ابزارهایی را که بورژوازی برای بیرون آمدن از بحران لازم داشته قبلا استفاده کرده است ، دستورالعمل ها، همان رفرمهای ساختاری، باز کردن درها بر روی سرمایه های خارجی، خصوصی کردن های املاک دولتی، منعطف کردن بازار کار می باشد که با یورش بیشتر به  کارگران  و شرایط کاری،  کاهش دستمزد ها، کاهش میزان بازنشستگی  و خدمات و بیکاری میلیونی همراه است. مقایسه این بحران با بحران سالهای  33 - 29  تنگنا ها و محدودیتهای تاریخی نظام سرمایه داری  برای عبور از آن و اجتناب ناپذیری تشدید مبارزه طبقاتی را نشان میدهد.

هم اکنون تمرکز سرمایه  به سطح بیسابقه ای رسیده است و سطحی از نابرابری را ایجاد کرده است که بیسابقه می باشد. قدرت زیادی در دستان اقلیت بسیار کوچکی متمرکز است که بطور واقعی زندگی و سرنوشت تمامی مردم  جهان را رقم میزنند.

 بر اساس گزارشی که اخیرا اکسفام منتشر کرده  مجموعه  یک درصدی ها اکنون بیشتر از 99 درصدی ها ثروت دارند. 62 نفر از ثروتمند ترین بیلیونر ها مالک نصف جهان هستند. اما مساله به اینجا ختم نمیشود، اکسفام نشان میدهد که در بحبوحه بحران ، ثروتمندان ، به زندگی لوکس خود ادامه داده و ثروتمند تر شده و فقرا فقیر تر. از سال 2010 به بعد به ثروت این 62 بیلیونر بیش از 500 بیلیون دلار اضافه شده است. در حالیکه در سال 2008 قروض جهانی حدود 30 تریلیون دلار بود، با وجود تحمیل ریاضت سخت اقتصادی به کارگران سراسر جهان برای کاهش قروض ، برخلاف  وعده و وعید های بورژوازی،  قروض اخیر جهانی به 55 بیلیون دلار رسیده است.

 

اثرات سیاسی بحرانها

 

بحران ها طبعا اثرات سیاسی خود را خواهد داشت،  وضعیت کنونی آن یقین ها، قطعیت های سابق را از بین میبرد، ایدئولوژی و ارزشها  را به زیر سئوال خواهد برد در چنین شرایطی تعادل اجتماعی و سیاسی بر هم خواهد خورد،  تشنجات شدید اجتماعی و مبارزه طبقاتی متمرکز تر خواهد شد.  بحران هم اکنون جامعه آمریکا را قطب بندی کرده است. انعکاس پیامها و نظرات بر ضد  سیستم موجود دولتی آمریکا  را در پدیده  ترامپ و سندرز می بینیم.  ظهور سندرز که آشکارا از سوسیالیسم صحبت میکند به عنوان چالش گر دمکرات ها ، حمله اش به بیلیونر ها و فراخوانش برای انقلاب سیاسی در واقع از علائم ناخشنودی عمیق انباشت شده مردم است. هر چند که برنامه های سندرز شبیه سو سیال دمکراسی است و سوسیالیستی نیست ولی این خود  نشانگر آنست که چیزی در جامعه آمریکا تغییر کرده است. اکنون کلمه سوسیالیسم در رسانه های رسمی شنیده می شود. چارچوبها  و پایه های اصول سیاست آمریکا بلرزه در آمده است.

 از سوی دیگر افزایش محبوبیت  پدیده ارتجاعی ترامپ در راست که برای رهبری جمهوریخواهان مانند شوک بود و حزب را با شکاف و دو دسته گی روبرو کرد نشان از بیگانگی میلیونها نفر دارد. این پروسه قطب بندی در چپ و راست در سطح جهانی در حال شکل گیری است.

ناخشنودی و حس بی اعتمادی و خصومت نسبت به اتحادیه اروپا در حال رشد است. موج مخالفت و ایجاد اپوزیسیونهای سیاسی از سوی کارگران، جوانان ، نیروهای چپ و مترقی که مخالف سیاستهای ریاضت اقتصادی هستند بویژه در جنوب اروپا افزایش یافته است و از سوی دیگر مخالفت  از سوی راست و احزاب دست راستی ضد مهاجر و خارجی ستیز در فرانسه ، آلمان، فنلاند، اتریش، دانمارک ، سوئد و دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا  افزایش یافته است.

 در اروپا سیستم های سیاسی  نمایندگی از جمله بسیاری از احزاب سنتی  کارگری در حال فروریختن هستند. بر اساس گزارش نشریه اکونومیست حمایت از سوسیال دمکراسی اروپا  اخیرا در پائین ترین سطح  در هفتاد سال اخیر  می باشد. نمونه کلاسیک آن پاسوک در یونان  می باشد  که پیش از بحران 45 درصد رای را در پارلمان به خود اختصاص داده بود با فروپاشی اقتصاد یونان و با تسلیم کامل به تروئیکا،  به تنها چهار درصد کاهش یافت. هنگامیکه  اتحادیه اروپا آشکارا گفت که انتخابات و رفراندم مردمی در یونان هیچ ارزشی ندارد بلکه قدرتهای بزرگ و حاکم واقعی اروپا، بانک داران و سرمایه داران هستند که  بدون در نظر گرفتن نظر اکثریت مردم تصمیم خواهند گرفت،  دمکراسی بورژوائی بعنوان یک ادعای تقلبی در جلوی چشم میلیونها نفر هویدا شد.  سقوط  سیریزا  نشان از محدودیتهای رفراندم و سوسیال دمکراسی دارد.  در اروپا مردم دریافته اند که سیاست ریاضت اقتصادی یک پدیده گذرا نیست بلکه حمله ای دائمی به استانداردهای زندگی آنهاست ، در کشورهائی مثل یونان  پرتقال ایرلند این سیاستها باعث کاهش بسیار در دستمزد ها و بازنشستگی شده  بدون آنکه کسری را حل کند.

در انتخابات فرانسه  در دسامبر 2015 در دور اول حزب فاشیست جبهه ملی بالاترین رای را آورد و بدنبال آن حزب سارکوزی دوم و سوسیالیست سوم شد. اما بزرگترین حزب، آنهائی بودند که رای ندادند. بیش از 50 درصد که بیزاری و دورشدن بخش اعظم مردم را  از احزاب اصلی  نشان میدهد.  اولاند یکی از رهبرانی است که از سال 1958 به بعد کمترین محبوبیت را دارا میباشد. دولت سوسیال دمکرات  فرانسه با استفاده  از شوک حاصل از حمله های تروریستی و اعلان وضعیت فوق العاده  و با استفاده از ماده 3-93 در قانون اساسی که به دولت اجازه  فرمان قانونی بدون بردن به پارلمان را میدهد برای تصویب قانون ضد کارگری جدید بهره برداری کرد.  این قانون که  بزرگترین حمله به حقوق کارگران است و نشان از سرسپردگی حزب سوسیالیست به بورژوازی دارد، جرقه تظاهرات توده ای از فوریه امسال را به دنبال داشت .  ابتدا تشکلهای جوانان بویژه اتحادیه دانشجویان ( یو-ان-ای اف)  بسیار زودتر از اتحادیه ها بسیج را آغاز کردند  و فراخوان برای تظاهرات سراسری در تاریخ  نهم مارس دادند، کمپینی در یوتیوب موسوم به ( تو بیشتر از این ارزش داری)  از آن حمایت کرد.  و بدنبال آن  توده های اتحادیه برای اقدام رادیکال  شروع به فشار آوردن  کردند. حرکت  برای  یک روز اعتصاب سراسری و تظاهرات ابتدائا  از پایه های اتحادیه شروع شد و جنبش اعتراضی عظیمی را دامن زد که در ادامه به  گسترش اعتصابات و  بلوکه کردن چندین بخش کلیدی اقتصاد همچون نیروگاه های هسته ای، بخش حمل ونقل ، نفت، پالایشگاه ها ...  انجامید. حرکات  مصمم و جمعی کارگران  نه تنها  سرکوب را بی اثر ساخته  بلکه مبارزه را رادیکالیزه کرده است.

بعلاوه سبک جدیدی از سازماندهی  که از جنبش ایندیگناتو در اسپانیا متاثر است متولد شده است. که به نام جنبش شب زنده داران معروف شده است . این جنبش محبوبیت زیادی در میان مردمی که از سیاستهای ریاضت اقتصادی و کاهش خدمات اجتماعی توسط دولت به اصطلاح سوسیالیست به جان آمده بودند پیدا کرد. جنبش شب بیداران از پاریس شروع شد  بوسیله  گروه های کوچکی از روشنفکران و میلیتانت ها ( مثل نشریه چپ موسوم به فکیر، فراخوانده شد و با کمک  محققین و |پژوهشگران برجسته ای مانند پژوهشگر اقتصادی چپ گرا فردریک لوردون ،  به سبک ایندیگنادو در اسپانیا،  فراخوان به اشغال میدان پس از 31 مارس داده شد. هر چند نسل جدید چپ از بوروکراسی، قیم مابی و نبود دمکراسی و بی برنامگی در درون سازمانهای چپ و اتحادیه های کارگری سرخورده است و به دنبال بدیل است  اما روشن است که  انقلاب سوسیالیستی  به مبارزه  پیگیر، برنامه ریزی شده و آگاهانه طبقه کارگر با بیشترین میزان مشارکت  کارگران  نیاز دارد  و در این راستا طبقه کارگر برای خود سازمان یابی به  تشکلهای حرفه ای و حزبی خود نیاز دارد . روشن است که ما  آن نوع سازمان یابی را دفاع  و تقویت میکنیم که بیشترین بسیج و مشارکت و ابتکار از پائین در مجامع آنها صورت پذیرد.

درانگلیس انتخاب جرمی کوربین نه از علاقه مردم به حزب کارگر بلکه نشان از انباشت ناخشنودی و نا امیدی توده ها بود که زمینه شکاف در حزب کارگر را بوجود میآورد، نه تنها لیبر بلکه حزب محافظه کار هم بخصوص در رابطه با اتحادیه اروپا شکاف بر داشته است.  این نارضایتی و عدم اعتماد به دستگاه حاکمه خود را در رای خروج از اتحادیه اروپا نشان داد خروج  بریتانیا از اتحادیه اروپا تاثیرات بسیار جدی بر بریتانیا و اتحادیه اروپا خواهد گذاشت و ممکن است  به روند تجزیه و نابودی اتحادیه اروپا  بیانجامد. با پیروزی جدایی طلبان در رفراندم بریتانیا ناسیونالیستهای اسکاتلند و حتی ایرلند شمالی که موافق ماندن هستند ، خواهان رفراندم دیگری برای جدایی از انگلیس میشوند، بعلاوه شکاف در حزب محافظه کار شکاف در راست را بیشتر میکند و ممکن است که باعث جدائی بخش ضد اتحادیه اروپا و پیوستن آنها به یوکیپ شود و یک حزب بناپارتیست- پادشاهی در طیف راست محافظه کار را بوجود  بیآورد.

در اسپانیا رشد وسیع پودوموس در طی 18 ماه  از هیچ  به صدها هزار رسید و 69 نماینده در پارلمان دارد.  پابلو ایگلسیاز  از رهبران پودوموس از بانکداران و ثروتمندان انتقاد میکند و سیستم موجود سیاسی را رد میکند.  هر چند ایده رهبران پودوموس چندان روشن نیست و معلوم نیست به سرنوشت سیریزا دچار نشود.

بعلاوه برخورد دولتهای عضو اتحادیه اروپا به مساله پناهندگی، بحران در اتحادیه اروپا ، تناقضات میان اعضای آنرا را بیشتر و دولتمداران اروپا را با وضعیت دشواری روبرو کرده است.  اتحادیه اروپا  اکنون با این مشکل روبرو می باشد  که با قرارداد  شنگن ( که یکی از سنگ بناهای اتحادیه اروپا است ) چکار کند. دولتهای عضو اتحادیه اروپا اکنون فشار میآورند که قدرت و اختیار بیشتری برای کنترل مرزها  داشته باشند، هر چه  دولتها بیشتر به  کنترل مرزها و گذاشتن موانع  بپردازند اصول اروپای باز بیشتر زبر گرفته میشود  و به نظر میرسد که  قرارداد شنگن در حال رسیدن به انتهای خط است.  زیر گرفتن قرار داد شنگن به تضعیف حرکت آزاد مردم که یکی از سنگ بناهای اتحادیه اروپاست منتهی میشود. بحران پناهندگی ترسیمی از انعکاس بحران سیستم سرمایه داری است که حتی حقوق اولیه انسانی یعنی حق زندگی را هم  نمیتواند  به انسانها بدهد.

در رابطه با بحران محیط  زیست هر چند در اواخر سال گذشته پس از برگزاری  کنفرانس جهانی تغییرات آب و هوائی در  پاریس سران کشورهای سرمایه داری در بوق کرنا دمیدند که به موفقیتی تاریخی در رابطه با نگه داشتن افزایش درجه حرارت به زیر 2 درجه سانتی گراد و تلاش برای محدود کردن افزایش دما به بالای 1.5  رسیدند. اما مشخص شد که این تعهدات داوطلبانه است و بر هیچ تعهد قانونی استوار نیست. حتی قبل از اینکه جوهر توافقنامه خشک شود قابل عمل بودن آن به زیر سئوال رفت که محدودیتها، تناقضات سیستم سرمایه داری را نشان میدهد.   واقعیت اینست که رهبران  دولتهای سرمایه داری در چند سال گذشته از سوی جنبشهای محیط زیست و توده ای تحت فشار قرار گرفتند و در واقع حتی صحبت از محدود کردن افزایش دما به زیر یک و نیم انعکاس کمپین های فعالین  در سراسر دنیا است. نظام سرمایه داری از آنجائیکه نیروی محرک اش سود آوری است ماهیتا با منافع حفظ محیط زیست در تضاد است. امکانات و تکنولوژی برای حل بحران محیط زیست وجود دارد تنها باید آنرا تحت کنترل جامعه و در جهت منافع 99 در صدی ها قرار داد. مشکل اساسی قوانین و منطق اقتصادی است. تنها با جایگزین کردن قانون رقابت، سود و مالکیت خصوصی با سیستم تولیدی دمکراتیک، منطقی ،سوسیالیستی میتوان به بحران محیط زیست پاسخی  شایسته داد. ما مارکسیست ها باید این حقیقت را بگوئیم که تنها راه برای حفظ سلامت و محافظت از کره زمین پایان دادن به سیستم سرمایه داری است. 

 

----------------------------------------

 

تحولات خاورمیانه

 

در ارزیابی از بحران جاری خاورمیانه، می باید پیشاپیش بر این واقعیت تاکید ورزید که سه زمینه مهم این بحران، یعنی رقابت قدرت های امپریالیستی، رقابت قدرت های منطقه ای و فرمان روائی رژیم های فاسد سرکوب گر، همچنان به قوت خود باقی است و بر بستر تضادهای فرقه ای ــ مذهبی، تداوم ستم ملی، نبود آزادی های اساسی، بی حقوقی عمومی و تشدید نابسامانی های اقتصادی، سیاسی،  اجتماعی و فرهنگی، در طی سالی که در فاصله دو کنگره می گذرد، شدت و دامنه باز هم بیش تری یافته است.این تشدید بحران را در چند مولفه میتوان جمع بندی نمود:

 

۱ ــ چرخشی در جنگ نیابتی

دخالت آشکار نظامی روسیه با استقرار چند اسکادران از هواپیماهای بمب افکن و سامانه موشک های پیشرفته اسکاد B300 و B400 در خاک سوریه و نیز اعزام نیرو و نفرات باز هم بیش تری از جانب جمهوری اسلامی به جبهه های جنگ در پشتیبانی از رژیم اسد و صف بندی متقابل اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا در  پشتیبانی از اپوزیسیون رنگارنگ رژیم اسد به کارگردانی مشترک عربستان و دولت اسلام گرای ترکیه و شخص رجب اردوغان، به عنوان یاری دهنده اصلی نظامی و لجستیکی گروه بندی های اسلامی در  سوریه؛ و زمینه چینی آمریکا با انتشار نامه سرگشاده بیش از پنجاه تن از دیپلمات های این کشور دایر بر مشارکت در براندازی رژیم اسد، جنگ نیابتی در این کشور جنگ زده، کم رنگ تر و رو در روئی دو جبهه آشکار تر شده است. به بیان روشن تر، سوریه اوکرائین دیگری است در مرکز رقابت های امپریالیستی! و دو کشور دو روی یک سکه اند، در رویاروئی دو جبهه شرق و غرب و در جنگ نه چندان سرد جاری در این برش زمانی، در این دو جبهه!

در اوکرائین، روسیه در پشت شورشیان روسی زبانی ایستاده است که به روسیه تمایل دارند و با جذب یک جانبه اوکرائین در بازار اتحادیه اروپا بدون حضور روسیه مخالفند و بلوک غرب، در پشت دولت و باندهای مافیائی فرمان روا بر اوکرائین قرار دارد، که  با گرایش شدید و یک جانبه به اروپای باختری و آمریکا، در صدد گسستن شتابان همه پیوندهای دیرینه نظامی، سیاسی، صنعتی و حتا بازرگانی با روسیه هستند و می خواهند هر چه زودتر به پیمان نظامی ناتو و اتحادیه اقتصادی اروپا به پیوندند.

در سوریه، بلوک غرب در پشت جریان هائی ایستاده که بخش اندکی، به غرب تمایل دارند و بخش اصلی جیره خوار عربستان، قطر و ترکیه هستند و واپس گرائی اسلامی را با تمام درنده خوئی هایش نمایندگی می کنند و روسیه به پشتیبانی از رژیم سرکوب گر سکولاری برخاسته که آخرین سنگر او در خاورمیانه عربی تلقی می شود. رژیمی که همه جانبه تحت فشار است و بدون پشتیبانی خارجی در برابر تهاجم همه جانبه امپریالیست های غربی و ارتجاع اسلامی منطقه، پایدار نخواهد ماند!

 

۲ ــ  تشدید جنگ قدرت در منطقه

در طی این یکسال، فراتر از پشتیبانی آشکارتر قدرت های منطقه ای از هم پیمانان، یا دست نشانده گان خود در جنگ نیابتی، صف بندی های آشکارتر دو جبهه متضاد اسلام شیعی و سنی و شدت یابی جنگ سرد، نشان از فراهم آمدن زمینه های یک جنگ جبهه ای دارد که چه بسا تمام منطقه را به خاک و خون کشد. فضای سیاسی ناشی از گسستن روابط دیپلماتیک عربستان و چند کشور عربی دیگر با جمهوری اسلامی، هم در تائید شدت یابی جنگ سرد منطقه ای باید دانست، هم در تائید جبهه بندی کشورهای شیعه و سنی، در دو بلوک متقابل، و هم یادآور فضای سیاسی خاورمیانه، در آستانه جنگ ایران و عراق و لشکرکشی صدام به غرب و جنوب غربی کشور ایران!

بحران روابط دو قطب اصلی شیعه و سنی، جمهوری اسلامی و عربستان از آنجا آغاز می شود که در پی شدت یابی جنگ یمن، عربستان از بیم خیزش شیعیان در درون مرزهای خود، با اعدام جنایت کارانه شمار چندی از مخالفان ازهر سنخ و از جمله شیخ نمر، از رهبران شیعی این کشور، خشم رهبران جمهوری اسلامی را چنان بر می انگیزد که با اعزام بسیجی های آماده به خدمت، به ویرانی سفارت خانه این کشور در تهران و کنسولگری اش در مشهد می پردازند و در پرتو این افسار گسیخته گی سیاسی، مناسبات نه چنان نیکوی دو کشور، با گسست روابط دیپلماسی و فراخوان سفیر و کارکنان سفارتخانه های هر دو جانب به فراز دیگری می رسد که چه بسا از کنترل خارج شود.

به دنبال این ماجرا و در ادامه تشدید رقابت های منطقه ای است، که عربستان، ترکیه و قطر به عنوان روسای سه گانه کنفرانس اسلامی، در برابر جمهوری اسلامی صف آرائی می نمایند و در قطعنامه پایانی کنفرانس که در ماه آوریل سال جاری در آنکارا برگزار شد، مداخله جمهوری اسلامی در کشورهای عربی را محکوم می سازند، بدون آن که به مداخله عربستان در یمن و بحرین، یا ترکیه و قطر در سوریه بپردازند، یا حتا تجاوز گستاخانه اسرائیل به حقوق مردم فلسطین و تصرف غاصبانه بخش دیگری از زمین های کرانه باختری به منظور شهرک سازی برای مهاجران یهود و بی تفاوتی قدرت های جهانی نسبت به این تجاوز تازه اسرائیل را محکوم کنند، یا مورد انتقاد قرار دهند.

سوای صدور قطعنامه یاد شده، تیره گی روابط دو کشور، به عربستان فرصت داد تا از صدور روادید برای حجاج ایرانی خودداری ورزد و امسال با جلوگیری از ورود ایرانیان، مانع از برگزاری تظاهرات سیاسی در مکه و مدینه گردد. تظاهراتی که همه ساله تشنج زا بوده است.

 

۳ ــ  گسترش جنگ!

در دوره مورد گزارش در عراق جنگ زده، از یک سوی اقدام تروریستی و تداوم بمب های انفجاری است که مردم کوچه و بازار را در بغداد و حومه آن آماج قرار می دهد. از دیگر سوی، کشتار غیرنظامیان و تلفات ناشی از بمباردمان های گاه و بیگاه و بی هدف ائتلاف نیم بند ضد داعشی است اما مهمتر از این دو، به ادامه جنگ های خونین برای بازپس گیری شهرهای رمادیه و فلوجه باید پرداخت که بین ارتش عراق و  شبه نظامیان شیعی تحت امر جمهوری اسلامی از یک طرف و نیروهای وفادار به داعش از طرف دیگر در جریان است و از همه مهم تر، باید از تشدید اختلاف در درون هیات حاکمه شیعه عراق یاد نمود و از تظاهرات شیعیان بسیج شده، به رهبری مقتدا صدر تروریست کارآزموده جمهوری اسلامی، علیه حیدر عبادی نخست وزیر کنونی و به پشتیبانی از نوری المالکی!

در سوریه هم چه در جریان آزاد سازی یا بازپس گیری شهر باستانی المیرا از اشغال داعش، چه در جریان نبردهای خونینی که هم اکنون برای آزاد سازی "درعا" جاری است و چه در جنگ های حومه دمشق و بخش شرقی حلب که در دست مخالفان است و چه در جریان جنگ هائی که بین داعش و نیروهای دموکراتیک، با ترکیبی از مبارزان کورد و دیگر ملیت های سوری در جریان است، تلفات انسانی روز به روز افزایش می یابد. تلفات ناشی از بمباران های شدید هوائی و توپخانه سنگین هر دو طرف هم که جای خود دارد و البته بحران عظیم آواره گان و پناهجویان که با از دست دادن خانه و کاشانه خود چه در داخل سوریه و چه به کشورهای همسایه و کشورهای اروپایی پناه آورده اند و در این مسیر پر درد و رنج شاهد مرگ دلخراش هزاران تن از انها در دریاها و تراژدی های جگرخراشی چون مرگ آیلان ( کودک دو ساله کورد سوری) بوده ایم.

در یمن هم اوضاع به همین گونه است و دولت پوشالی تحت پشتیبانی عربستان، مستقر در عدن،  در شرق از جانب القاعده و در شمال از جانب شورشیان حوثی همچنان تحت فشار است و هواپیماهای نظامی عربستان با بمباران شهرها و مناطق تحت نفوذ آنان و ویرانی جاده ها و راه های ارتباطی، در صدند آنها را از پیشروی باز دارند.

در طی یک سالی که گذشت، با روی گردانی دولت ترکیه از ادامه آتش بس با حزب کارگران کردستان و اعلام جنگ اردوغان با تشدید بمباران هوائی پایگاههای این حزب در ارتفاعات قندیل در خاک عراق و اشغال نظامی شهرهای کورد زبان در اناتولی، ترکیه هم، به نوبه ی خود وارد جنگ داخلی شد و به  سه کشور جنگ زده عراق، سوریه و یمن، پیوست و چندان دور از ذهن نخواهد بود که جنگ داخلی به زودی دامن گیر عربستان، بحرین، اردن، لبنان و حتا ایران گردد.

 

۴ ــ تشدید خشونت

اما اگر جنگ طبقاتی و یا جنگ آزادیبخش از یک جانب و تنها به اعتبار مشارکت کارگران و زحمتکشان و ملل تحت ستم مشروعیتی دارد، جنگ فرقه ای شیعی و سنی یا جنگ شوینیستی از موضع پان عربیسم، پان اسلامیسم و پان ترکیسم و ... هیچ مشروعیتی ندارد و خشونت جنگی علیه زنان، کودکان، بیماران و بمباران مردم بی سلاح در شهرها و روستاها را نه به عنوان جهاد و دفاع از دین، نه به عنوان دفاع از حاکمیت و نه به عنوان دفاع از میهن، نمیتوان توجیه نمود.

داعشی ها و نیروهای وابسته به ابوبکر البغدادی، خلیفه خودگزیده عراق و شام، که در کاربرد خشونت به شیوه صدر اسلام مرزی نمی شناسند، با توجه به شکست های پیاپی یکسال گذشته و با از دست دادن چند شهر مهم در هر دو جبهه عراق و سوریه، رو به زوال نهاده اند، از بیم شورش توده ای در بقایای نواحی تحت اشغال، هم بر میزان نابودی آثار تاریخی و فرهنگ بشری در مناطق تحت کنترل خود افزوده اند و هم بر دامنه خشونت بر دگراندیشان و اقلیت های ملی، قومی و مذهبی و در پیوند با این افزایش درجه خشونت، در ماه های اخیر شماری از زنان و کودکان خردسال را در روستاهای کردنشین گردن زده و به نمایش گذاشته اند  تا بر میزان وحشت در میان توده ها و مردم بی سلاح بیفزایند.

اما تنها داعش و هواداران پیشین صدام و گروه های تروریستی اسلامی رنگارنگ نیستند که بر دامنه خشونت افزوده اند، نیروهای ائتلاف به اصطلاح ضد داعشی به رهبری آمریکا از یک سوی، دولت های سوریه و روسیه  هم به نوبه خود از سوئی دیگر، شهرها را به آتش می کشند، به ویرانی مناطق مسکونی می پردازند و ساکنان بی سلاح و از همه جا بی خبر را به خاک و خون می کشند، حتا در حمله به بیمارستان های تحت مسئولیت پزشکان بدون مرز هم ابائی ندارند و هیچیک از جناح های درگیر در جنگ، مسئولیت کشتار کارکنان و بیماران بیمارستان ها را نمی پذیرند. انگار که هواپیماها، توپ خانه ها، خمپاره اندازها  و نارنجک اندازها از سیاره دیگری آمده اند.

اگر چه وجه بارزی از هر جنگی ارتجاعی، خشونت کور است و در جنگ "حلوا پخش نمی کنند" ، اما سوای خشونت جنگی، وجه بارزی از این جنگ منطقه ای خاورمیانه، دامنه و شدت خشونت است و خصلت بارز ارتجاعی و فاشیستی بودن آن، که به استثنای ایستاده گی مردم روژآوا و جنبش حق طلبانه مردم کردستان،  نه از جانب قدرت های امپریالیستی، نه از جانب قدرت های منطقه ای و نه از جانب رژیم های فرمان روا بر کشورهای جنگ زده، مشروعیتی ندارد و "جنگ کثیف" مناسب ترین عنوان آن است زیرا جنگی است که بر توده های تحت ستم تحمیل شده و قربانی اصلی آن زنان و کودکان هستند و این تنها داعش و گروه های النصره یا مجاهدین شام و حقوق بگیران قطر و عربستان یا نیروهای اعزامی ترکیه به عراق و سوریه نیستند که مردم بی سلاح و زنان و کودکان را آماج یورش های وحشیانه خود قرار می دهند. بمباران شهرها، اماکن عمومی، بیمارستان ها، مدارس، فروشگاهها و کشتن مردم کوچه و بازار وجه بارزتری از این جنگ به شمار می رود و بی گمان، هیچ جنگی به این درجه از شدت و بی مسئولیتی نبوده است.

از این زاویه به گروگان گیری شهروندان و وجه المصالحه قرار دادن شهروندان باید پرداخت. در سه کشور جنگ زده عراق، سوریه و یمن، شهرها و شهرک های چندی که در کنترل اپوزیسیون است توسط دولت ها و شهرها و شهرک های چندی که در کنترل نیروهای دولتی هستند، توسط اپوزیسیون به محاصره در آمده، راه خواربار رسانی، دارو، و نیازمندی های عمومی و در مواردی آب آشامیدنی را با انفجار لوله ها و یا تغییر مسیر آب، سد ساخته و هر دو جانب جنگ تلاش دارند، سیاست ها و آماج های جنگی خود را با گروگان گیری شهروندان ساکن شهرها و شهرک ها پیش ببرند.

داعش چه در شهر فلوجه، چه در شهر موصل و چه در درعا، و بخشی از حلب و چند شهرک، ورای ایجاد استحکامات نظامی، شهروندان را به گروگان گرفته، به هیچیک از آنان، اجازه خروج از شهر را نمی دهد تا با سپر ساختن توده غیر نظامی، نیروهای دولتی را از یورش بازدارد و یا یورش آنها را به تاخیر اندازد. دولت های عراق و سوریه هم به نوبه خود با محاصره اقتصادی و نظامی این شهرها، شهروندان را در تنگنا قرار می دهند تا آنان را به شورش و یا گریز از شهر وادارند. نیروهای اپوزیسیون سوریه هم، این جا و آن جا، شماری از شهرک های تحت کنترل نیروهای دولتی را به محاصره خود درآورده، راه آذوقه رسانی به آنان را سد ساخته اند.

عربستان با بمباران مناطق غیر نظامی در صنعا و دیگر شهرها و شهرک های تحت کنترل شورشیان حوثی به کشتار غیر نظامیان می پردازد و دامنه کشتار زنان و کودکان آنچنان بالا گرفته که دبیرکل سازمان ملل طی گزارشی از کشتار کودکان یمنی خواستار محکومیت عربستان شده است هر چند بعدا از ترس قطع کمکهای مالی شیوخ عرب به سازمان ملل، حاضر شد اسم عربستان را از لیست متهمان کشتار جمعی علیه کودکان ، حذف کند .

در نقطه مقابل جنایات سعودی ها، نیروهای شورشی حوثی هم بیش از یکسال است که شهر تعز را به محاصره خود درآورده، مانع از رسیدن کمک های غذائی و داروئی به این شهر محاصره شده هستند. ساکنان شهر از کمبود دارو، آب و خوراک در رنج اند. جریان های هوادار داعش و القاعده هم مرتب ساکنان غیر نظامی بندر عدن را نشانه می گیرند .

دولت اسلام گرای ترکیه هم به نوبه خود در شش ماهه گذشته با اعزام دویست هزار تن از نیروهای نظامی و انتظامی به کردستان، به بهانه تظاهرات مردمی، دست به محاصره نظامی و اقتصادی شهرهای بزرگ کردنشین زده است تا آنان را از پشتیبانی از پ کا کا برحذر دارد. براساس آمار دولتی تا کنون پانصد تن از نیروهای دولتی و چند هزار تن از نیروهای مردمی تحت نام تروریست کشته شده اند که دهها کودک و نوزاد در میان آنان است و انبوهی زخمی!

در فلسطین اشغالی اگر چه دامنه جنگ به شدت چهار کشور یاد شده نیست، اما دامنه خشونت و شدت و حدت آن مرزی نمی شناسد. در طی یک سال گذشته، جوانان و نوجوانان فلسطینی که تمام راهها برای بیان خواستهای حق طلبانه خویش را مسدود شده و افق رهایی خلق شان را تیره و تار می بینند در اوج استیصال به "انتفاضه چاقو" روی آوردند که در جریان ان بیش از ۱۳۰ فلسطینی غیرنظامی و حدود سی اسرائیلی نظامی و غیرنظامی بقتل میرسند. ادامه شهرک سازی یهودی در کرانه باختری و نیز اعلام رسمی این نکته توسط رژیم اسرائیل که ارتفاعات اشغالی جولان متعلق به سوریه تحت هیچ شرایطی به آن کشور مسترد نخواهد شد نیز بار دیگر ثابت کرد که رژیم صهیونیستی برنده اصلی شکست "بهار عربی" و تبدیل خاورمیانه به باتلاقی عمیق بوده است و از تمام امکانات برای به تاریخ سپردن حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین بهره میجوید.

 

جمعبندی

۱  بحران تمام عیار خاورمیانه بار دیگر نشان داده است که نه امپریالیستها، نه سازمان ملل ، نه اسلام گرایان ، نه دولتهای مرتجع منطقه و نه هیچ نیروی دست راستی دیگر قادر به تامین امنیت ، صلح ، آزادی ، مدنیت ، عدالت و برابری برای مردم جنگ زده و فلاکت زده این منطقه نیستند . تنها یک بدیل سوم مبتنی بر سکولاریسم ، آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی و خود حکومتی دمکراتیک کارگران و زحمتکشان با چشم اندازی سوسیالیستی است که میتواند مردم منطقه را از با تلاقی که در آن گرفتار آمده اند رهایی بخشد.

 

از اینرو دستیابی به هر گونه حقوق دمکراتیکی چون پذیرش حق تعیین سرنوشت برای اقلیت های ملی و قومی، پذیرش حقوق بدون تبعیض شهروندی برای همه شهروندان،  پذیرش آزادی های بی قید و شرط سیاسی، برابری همه شهروندان از سکولار تا مذهبی در بیان عقاید خود،  جدائی کامل دین و دولت،  برابری کامل پیروان همه ادیان و مذاهب ، برابری کامل زنان و مردان ، تامین عدالت اجتماعی و پایان دادن به نابرابریهای طبقاتی و ... با ایجاد جنبش های اجتماعی توده گیر با افقهای سوسیالیستی امکانپذیر است. شکل گیری خود حکومتی دمکراتیک مبتنی بر کمون ها و تاکید بر نقش پر رنگ زحمتکشان و زنان در سه کانتون روژاوا تا حدود زیادی این راه سوم را بازتاب میدهد.

 

۲ ــ یک وجه بارز از بحران مزمن تمام منطقه مداخله آشکار و پنهان قدرت های امپریالیستی و منطقه ای است.

به باور ما، مداخله خارجی، با هر توجیهی، به نوبه خود بحران زا است و مادام که قدرت های جهانی و منطقه ای دست از مداخله در امور دیگر کشورها، به ویژه کشورهای ضعیف تر بر ندارند، بحران مداوا پذیر نخواهد بود.

از این روی برچیدن تمام پایگاههای خارجی در خاورمیانه، بی طرفی همه کشورهای پرآشوب خاورمیانه و پرهیز از عضویت در بلوک بندی های نظامی و سیاسی می تواند گام نخست در مسیر حل بحران باشد

 

۳ ــ  وجه بارز دیگری از تداوم بحران، نقش مخرب مذهب است، که هم در قالب حکومت های مذهبی یا دولت های اسلامی سرکوب گر دگراندیشان و اقلیت ها به نمایش در می آید و هم در قالب سازمان های تروریستی جهادی و هم در قالب جنگ های فرقه ای ــ مذهبی!

به باور ما، حذف مذهب به عنوان یک عامل سیاسی و پرهیز از دین رسمی و جدائی کامل دین و دولت در همه زمینه ها، با برقراری نظام های سکولار و دموکراتیک که تضمین کننده آزادی اندیشه و بیان، همه آزادی ها و از جمله آزادی پیروان مذاهب و ادیان گوناگون باشد، گام نخست در پایان دادن به جنگ های فرقه ای ــ مذهبی و به ویژه جنگ شیعه و سنی خواهد بود.

 

۴ ــ  بی حقوقی همگانی، به ویژه ستم ملی و سرکوب اقلیت های ملی، قومی و مذهبی، وجه دیگری از تداوم بحران است!به باور ما، پذیرش اصل حق تعیین سرنوشت ملل و اتحاد داوطلبانه در چهار چوب مرزهای مورد توافق، همانگونه که در بیانیه سه کمون بزرگ روژآوا هم آمده و سیاست رسمی سازمانی ما هم هست می تواند در چهار چوب یک فدرالیسم دموکراتیک راهگشای این بحران باشد!

 

۵- هر سه بازیگر اصلی بحران خاورمیانه یعنی امپریالیستها ، رژیم های ارتجاعی منطقه و اپوزیسیون اسلامی – ارتجاعی، در یک نقطه اشتراک طبقاتی استراتژیک دارند و آن همانا جلوگیری از انکشاف مبارزه طبقاتی و رهائی بخش در خاورمیانه بزرگ است . نهایت تلاش این مثلث شوم ضد بشری این است که منازعات توده ای در منطقه، در حد ستیزهای افقی باقی بماند و وحدت کارگران و زحمتکشان – فارغ از نژاد و ملیت و مذهب و جنسیت و ... -  شکل نگیرد.

 

۶- بحران آواره گی و پناهندگی در جهان بدل به یک تراژدی تمام عیار شده است. در حال حاضر بیش از ۶۵ میلیون پناهجو وجود دارند که بخش قابل توجهی از انها محصول جنگ افروزی های امپریالیستی ، عملکرد رژیم های استبدادی و فاشیستی و توحش توریستهای اسلامی میباشند. در بحبوحه چنین فاجعه ای که کشورهای اروپایی و پناهنده پذیر روزبروز موانع بیشتری بر سر راه حق پناهندگی و مهاجرت قرار میدهند و جریانات راست افراطی و نژاد پرست نیز از بحران پناهندگی موجود برای راه اندازی جنبش های راسیستی و نئونازیستی بهره میجویند، دفاع بی قید و شرط از حق پناهندگی قربانیان استبداد، جنگ و توحش بیش از هر زمان اهمیت دارد.

 

۷- چپ انقلابی و آزادیخواه در ایران همراه با چپ رادیکال خاورمیانه باید بیش از هر زمان به نقش تاریخی و حساس خود توجه کند.  و زمینه های شکل دهی به  یک فوروم منطقه ای چپ در خاورمیانه  را فراهم آورد.  این فوروم  با الهام از تجربیات درخشان خود مدیریتی شورایی در کانتونهای غرب کردستان  می تواند از طریق سازماندهی همکاری وهمبستگی متقابل میان نیروهای چپ انقلابی و سکولار نقش مهمی در صحنه سیاسی  منطقه ایفا کند. 

 

------------------------------------------

 

تحولات ایران

 

۱- برجامی که قرار بود جام زهر باشد نه شهد

از همان اول مشخص بود یعنی باید مشخص میبود که امضای توافقنامه هسته ای میان رژیم ایران و قدرتهای پنج+ یک ( برجام ) بر خلاف تبلیغات کر کننده جناح به اصطلاح معتدل و اصلاح طلب رژیم و حامیان رفرمیست و راست آنها در داخل و خارج، قرار نیست حکم "طرح مارشال" را ایفا نماید و موجی از توسعه را در افق نمایان کند. قدرتهای بزرگ و آژانس بین المللی اتمی تحت امر آنها رسالت داشتند که ظرفیت های رژیم برای غنی سازی اورانیوم ، تولید پلوتونیوم و توانایی دستیابی به سلاح اتمی را خنثی و برچینند و در ازای خوراندن این جام زهر به رژیم، وعده دهند که به تدریج تحریم ها را لغو خواهند کرد. اکنون حتی سران رژیم بویژه خامنه ای هم اعتراف میکنند که علیرغم اوراق شدن سانتریفیوژها – انتقال اورانیم غنی شده به خارج و پیاده شدن ماشین هسته ای رژیم ، نه تنها بسیاری از تحریم ها در عمل برچیده نشده اند بلکه حیاتی ترین بخش تحریم ها یعنی تحریم مالی موکول به اصلاحات بانکی در ایران شده است و یا تاکید امریکا و متحدین غربی اش بر ضرورت اصلاح سیاست خارجی رژیم و از جمله دست برداشتن این حکومت از حمایت متحدین خود در خاورمیانه.

 اکنون مشخص شده است که اکثریت دولتهای غربی و کمپانی های بین المللی هیچ تمایل جدی برای سرمایه گذاری در اقتصاد بحران زده ایران از خود نشان نمیدهند و تنها به صدور انبوه کالاهای مصرفی خود به بازار هشتاد میلیونی ایران توجه دارند. تازه در این زمینه نیز میان خود جناح بندیهای رژیم نیز اختلاف وجود دارد . مخالفت با گشایش شعبه ای از رستوران امریکایی مرغ سوخاری KFC در تهران و نیز جلوگیری از ورود اتومبیل های شوورلت به کشور، نمونه هایی از این جدال محسوب می شوند. بسیاری از کمپانیها و شرکتهای بیمه و بانکها به دلیل اینکه دلار امریکا پول رایج جهان محسوب می شود به دلیل ترس از اقدامات احتمالی امریکا ، از معامله با ایران سرباز میزنند. حتی در زمینه آزاد سازی دارایی های ایران نیز کل ماجرا از چند میلیارد دلار تجاوز نکرده که تازه دو میلیارد دلار از آن دست به نقد توسط دادگاههای امریکا مصادره شده تا به کسانیکه قربانی عملیات تروریستی حامیان رژیم ایران در لبنان و ... بوده اند غرامت بپردازند. با این همه جناح ائتلافی روحانی – رفسنجانی – خاتمی نهایت تلاش خود را کردند که برجام را به عنوان یک پیروزی تاریخی به مردم ایران بفروشند و حتی در آستانه انتخابات نمایشی دو مجلس در اسفند ماه برای غلبه بر جناح رقیب از ان به عنوان یک برگ برنده بهره ببرند و حتی سخن از برجام دو و سه نمایند . تلاشی که خیلی زود توسط خامنه ای دهن بند زده شد و هر گونه سخن گفتن از برجامهای بعدی را خیانت به نظام توصیف کرد. جناح حاکم بی آنکه بر زبان اورد، برجام را صرفا جام زهری میداند که ناچارا و برای جلوگیری از گسترش تحریم ها و خطر حمله نظامی باید نوشیده میشد و هیچ شهد و شعفی در آن مشاهده نمی کنند.

 

۲- مضحکه انتخابات مجلسین و ادامه درگیری جناح بندیهای رژیم

 

نمایش انتخابات در جمهوری اسلامی – همچنانکه خامنه ای نیز بارها تاکید کرده است – صرفا برای ایجاد مشروعیت مردمی برای رژیم است و ربطی به انتخابات آزاد حتی در چارچوب بی خاصیت ترین انواع دمکراسی لیبرالی نیابتی ندارد. به همین خاطر نه تنها بسیاری از نامزدهای عادی و مستقل بلکه بسیاری از چهره های شاخص جناح "اصلاح طلب" درون رژیم نیز از دم تیغ شورای نگهبان گذشتند. با این همه جناح حامی دولت روحانی تمام تلاش خود را کرد که با بهره گیری از توهم برجام و اینکه دولت برای توسعه اقتصادی و سیاسی به مجلس شورای اسلامی حامی دولت نیاز دارد با کمک ابر رسانه هایی نظیر بی بی سی سعی کردند که مردم را به پای مضحکه انتخابات بکشانند و البته در این مسیر کل رژیم تا توانستند از معذورات شغلی ، یارانه ای ، امنیتی بخشهایی از مردم استفاده نمودند و اینکه اگر در انتخابات شرکت نکنند سناریوی سیاهی همچون بقیه کشورهای جنگ زده خاورمیانه در انتظار کشور خواهد بود. با این همه و علیرغم این تهدیدها و تبلیغات سنگین، طبق آمار دستکاری شده خود رژیم ، حدود چهل درصد واجدین حق رای درکل کشور و حدود ۵۵ درصد مردم تهران از شرکت در بالماسکه انتخاباتی رژیم خودداری ورزیدند. در این انتخابات، جناح روحانی- رفسنجانی- خاتمی از طریق ائتلاف با بخشی از اصول گرایان میانه رو و گنجاندن کاندیداهای آنها در لیست های خود توانستند جناح های تندروی اصول گرایان را در مجلس شورای اسلامی شکست دهند و در مجلس خبرگان از ورود دو چهره شاخص آنها یعنی یزدی و مصباح جلوگیری نمایند. اما انتخاب جنتی به عنوان رئیس مجلس خبرگان ( که با توجه به احتمال مرگ خامنه ای و تعیین جانشین برای او نقش مهمی خواهد داشت) و ابقای لاریجانی به عنوان رئیس مجلس شورای اسلامی و شکست عارف – چهره اصلی جناح اصلاح طلب و نفر اول تهران در مجلس- نشان داد که هیاهوی دوخردادیها برای اعلام پیروزی و کسب اکثریت در مجلس چقدر توخالی بوده است. بگذریم که حتی اگر اکثریت این مجلس همچون مجلس ششم در ید اختیار اصلاح طلبان بود باز قرار نبود کاری از پیش ببرد زیرا همچنانکه سازمان ما در تمام ۳۷ سال موجودیت رژیم ولایت فقیه گفته است، قدرت کلیدی و واقعی در آپارات حاکمیت ولایت فقیه در ید اختیار نهادهای انتصابی وابسته به ولی فقیه است و نهادهای به اصطلاح انتخابی تنها بیانگر قدرت صوری هستند همچون چاقویی که تیغه ندارد تا ببرد!

 

۳- تداوم فلاکت و اختناق

 

جناح حامیان دولت روحانی پس از امضای برجام نه تنها وعده رشد چشمگیر اقتصادی دادند بلکه توسعه اقتصادی را مقدمه ای برای توسعه اجتماعی و سیاسی نیز دانستند. در حوزه اقتصادی همانطور که فوقا اشاره شد نه تنها انتظارات اقتصادی ناشی از امضای برجام برآورده نشد بلکه به دلیل علاقه دولتها و کمپانی های غربی به صدور کالا و نه سرمایه گذاری مستقیم در اقتصاد ورشکسته و بحران زده ایران، حتی شاهد رشد رکود اقتصادی بوده ایم. علیرغم اینکه دولت اعلام کرده توانسته نرخ تورم را به ده درصد کاهش دهد. یکی از دلایل این موج رکود اقتصادی که حتی اصول گرایان و پاره ای از اقتصاددانان رژیم نیز هشدار داده اند ناشی از تعطیلی تدریجی کارخانجات و شرکتهایی است که در دوره تحریم های بین المللی، بخشی از نیازمندیهای داخل را تامین میکردند که اکنون با ورود کالاهای مصرفی مرغوب تر خارجی ، توان رقابت را از دست داده اند. در چنین بزنگاهی نه تنها بر ابعاد بیکاری افزوده شده است بلکه خط فقر رسمی نیز به رقم نجومی سه تا چهار میلیون در ماه رسیده است. با این همه شورای عالی کار رژیم در آستانه سال ۹۵ حداقل دستمزد ماهانه کارگران شمول قانون کار را ۸۱۲ هزار تومان در ماه اعلام کرده است یعنی بیش از یک چهارم زیر خط فقر. این در حالیست که مدیران بخش های خصوصی و دولتی نه تنها دهها میلیون تومان در ماه حقوق میگیرند بلکه سالانه دهها و گاه صدها میلیون تومان نیز پاداش دریافت میکنند. بحران افشای فیش های حقوقی این مدیران نشان میدهد که هر دو جناح حاکمیت چگونه در بطن فقر و فلاکت عمومی دارند جیب های گشاد خود را از حاصل دسترنج کارگران و زحمتکشان و یا از ثروت ملی کشور پر میکنند. تازه تعیین حداقل دستمزد ۸۱۲ هزار تومانی برای آن بخش از کارگرانی است که تحت شمول قانون کار هستند، حال آنکه میدانیم در حال حاضر اکثریت کارگران کشور را مزدبگیرانی تشکیل میدهند که در کارگاه های کوچک ، مشاغل فصلی – قراردادی – سفید امضا – موقت و ... مشغول به کار هستند. این اقدام خانمان برانداز و فلاکت گستر رژیم ، البته صرفا ناشی از ماهیت عمیقا سرمایه سالارانه و ضد کارگری آن نیست بلکه در راستای استراتژی ای صورت میگیرد که بتواند نیروی کار ایران را در بازار رقابت جهانی پائین نگه دارد تا برای شرکتها و سرمایه داران خارجی جذاب و پرسود باشد و البته در راستای این استراتژی علاوه بر نیروی کار ارزان و فراوان به طبقه کارگر خاموش و سر براه نیز نیاز است . اما مشکل رژیم دقیقا در همین جا خودنمایی میکند. علیرغم جو امنیتی و سرکوب شدید جنبشهای اجتماعی گوناگون ، جنبش کارگری ایران تقریبا تنها جنبشی در سپهر مبارزاتی کشور ماست که بی وقفه ادامه دارد. تقریبا روزی نیست که کارگران کارخانجات – شرکتها و معادن و نیز مزدبگیرانی نظیر معلمین صدای اعتراض خود را به بی حقی عمومی بلند نکنند. تشدید سرکوب فعالین تشکل های مستقل کارگری و معلمین و صدور احکام سنگین زندان برای آنها و نیز صدور احکام بربرمنشانه شلاق برای کارگران معترض و اعتصابی را باید در همین راستا معنی کرد. جنبش کارگری ایران علیرغم پراکندگی ، ضعف تشکل یابی ، فقدان سازماندهی سراسری و خصلت اساسا تدافعی آن ، در یک دهه گذشته نه تنها تجارب فراوانی اندوخته بلکه علیرغم بگیر و بندها ، حبس های طولانی ، قتل های خاموش و اعتصاب غذاها شمار بیشتری از کارگران فعال و پیشرو را تقدیم جامعه کرده است و این مسئله، رویای یک طبقه کارگر ارزان و خاموش برای سرمایه داخلی و جهانی را به سراب تبدیل کرده است .

 

۴- مقاومت جنبشهای اجتماعی

 

  رژیم اسلامی ایران در دوره ای که گذشت برای اینکه هیچ خیال باطلی به ذهن کسی خطور نکند که نوشیدن جام زهر دوم و نرمش "قهرمانانه در برابر قدرتهای بزرگ، مقارن و مصادف با هیچگونه گشایش سیاسی و حتی مدنی در داخل نخواهد بود ، به شدیدترین شکل ممکن مرزهای درنده خویی را در راستای سرکوبهای فاشیستی چند لایه ، درنوردید. در این دوره رقم اعدام مخالفین سیاسی – عقیده تی و قربانیان آسیبهای اجتماعی نظیر زندانیان مواد مخدر به رقم نجومی هزار اعدام در سال رسیده است . رقم هولناکی که تنها در دهه خونین شصت سابقه داشته است آنهم برای مخالفین سیاسی و نه زندانیان عادی. یورش و ضرب و شتم دستفروشان ، بی خانمان ها ، جوانان بیکار و کارگران تجارت سکس به امری روزانه در ایران تبدیل شده است. سرکوب اقلیتهای مذهبی ، عقیده تی، قومی و ملی افزایش یافته است. دیگر نه تنها تبعیض و سرکوب بهائیان انکار نمی شود بلکه رسما در بلندگو های حکومتی از ضاله و نجس و کافر بودن آنها سخن گفته می شود. سرکوب بیرحمانه هر اعتراض مدنی ملیتهای تحت ستم ایران کماکان در دستور رژیم قرار دارد که نمونه هایی از آن را در یکسال گذشته در شهرهای آذربایجان – کردستان – خوزستان و بلوچستان شاهد بودیم. هم اکنون دهها فعال کرد – عرب و بلوچ در انتظار اجرای احکام اعدام خود هستند با این همه و علیرغم این سرکوبهای فاشیستی ، مردمان ملیتهای تحت ستم ایران کماکان در اشکال گوناگون بر حقوق شهروندی و اصول برابری پای می فشارند. سرکوب خونین این جنبش تنها به جریانات قومی دست راستی میدان میدهد که میتواند وحدت دمکراتیک و داوطلبانه ملیتهای ساکن موزائیک زیبای ایران را به مخاطره اندازد.

 اما جدا از مبارزات و خواستهای ملیتهای تحت ستم ایران و جنبش کارگری ( که در سندی جداگانه بطور ویژه به ان خواهیم پرداخت ) شاهد مقاومت ، نافرمانی و مبارزه در میان زنان و جوانان نیز بوده ایم . در رابطه با این نافرمانی میلیونی و بویژه به سخره گرفتن احکام شرعی رژیم توسط زنان و جوانان، پاسخ رژیم نه تنها بازداشت و جریمه و حبس و شلاق هزاران پسر و دختر در سال، و نیز استخدام هزاران پلیس مخفی در کنار گشت علنی ارشاد، بلکه اصرار بر پیشبرد پروژه شکست خورده "انقلاب فرهنگی" در جامعه بوده است. تقریبا روزی نیست که خامنه ای و دیگر ایادی رژیم در مذمت موسیقی ، رقص ، آواز زنان ، پارتی های مختلط، بد حجابی زنان، همجنس گرایی، فیلم های "غیر ارزشی"، کتب و علوم انسانی غیر اسلامی، اساتید دانشگاهی منحرف، متزلزل شدن نهاد خانواده سنتی، اشتیاق زنان و والدین به داشتن فرزند کمتر و ... سخن نگویند و از ضرورت رصد و مهندسی سبک زندگی زنان و جوانان و کل مردم جویای شادی و آزادی صحبت نکنند. اما این رژیم آب در هاون میکوبد و همچنانکه نتوانست رویای داعشی و طالبانی خود را به دلیل مقاومت غرور انگیز و میلیونی مردمان ایران در طی ۳۶ سال گذشته متحقق کند، اینبار نیز نخواهد توانست زنان – جوانان و توده های سکولار را به تاریکخانه امت اسلامی هدایت کند.

جنبشها و مقاومت مردمان کشور فلاکت زده و اختناق زده ایران تنها به جنبش کارگری و مزد و حقوق بگیران ، ملیتهای تحت ستم و اقلیتهای مذهبی و عقیده تی ، زندانیان سیاسی دلاور ، مبارزه زنان برای برابری جنسیتی و جوانان و کل مردم سکولار برای شادی و آزادی خلاصه نمی شود بلکه در بطن یکی از وخامت بار ترین بحران های زیست محیطی که آب و خاک و هوا و جنگل و حیات وحش را در مخاطره جدی قرار داده است، نه تنها شاهد رشد خودآگاهی زیست محیطی و عشق به طبیعت و حیوان در میان مردم ایران هستیم بلکه شاهد شکل گیری نهادهای حامی محیط زیست و مبارزه حیاتی انها برای حفظ دریاچه ها ، رودها، مراتع ، جنگل ها و حیوانات هستیم. این مبارزه را باید جدی گرفت و با تمام قوا به تقویت آن کوشید، زیرا در ایران و هر جای دیگری از جهان که لم یزرع و بی آب و فاقد فضای سبز و هوای سالم باشد نمیتوان عدالت اجتماعی ، برابری ، رفاه ، آزادی و شادی برقرار کرد و یا برای درازمدت از آنها حراست نمود.

 

۵- وظایف ما به مثابه بخشی از اردوی چپ انقلابی

 

چپ ایران این شانس را داشته که علیرغم حاکمیت داعشیان شیعی بر فلات ایران، در سایه مقاومت جانانه خود و جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی مترقی ، بتواند کماکان گفتمان نان – آزادی – استقلال - سکولاریسم  و برابری را در سپهر سیاسی اجتماعی ایران ، پررنگ نگه دارد و آنرا بر خلاف بسیاری از کشورهای جنگ زده و بحران زده خاورمیانه به مانعی جدی بر سر راه اهداف رژیم عصر شترچرانی تبدیل کند. این چپ اگر چه پراکنده و به لحاظ تشکیلاتی در لحظه کنونی، ضعیف به نظر میرسد، اما توانسته در همه جنبشهای اجتماعی ایران بویژه در میان کارگران پیشرو ، زنان و جوانان آگاه، بخشی از جامعه روشنفکری و همچنین در میان بخشی از فعالین سایر جنبشهای مدنی و اجتماعی نفوذ خود را حفظ کند، که بدون شک سرمایه ارزشمندی در مقاطع حساس سیاسی خواهد بود. اما ما نمی توانیم و نباید به این داشته ها بسنده کنیم و باید از همه ظرفیتهای خودمان که در راس آن کمک به شکل گیری اتحاد و ائتلاف بزرگ هواداران سوسیالیسم قرار دارد، استفاده نمائیم و در این راستا نهایت تلاش خود را انجام دهیم که به تدریج موانع موجود برای فعال شدن و شکوفایی " اتحاد نیروهای چپ و کمونیست" از پیش روی آن برچیده شود. همچنین با مدرن شدن امکانات ارتباطی با داخل و حضور دهها میلیونی مردم و فعالین سیاسی – اجتماعی درون ایران در شبکه های اجتماعی، بسیاری از موانع قبلی برای ارتباط گیری و تاثیرگذاری متقابل فعالین تبعیدی با فعالین و مردم جویای رهایی در ایران برچیده شده است، به همین خاطر سازمان ما باید در دوره حساس کنونی بیش از هر زمان از ظرفیتهای نوین ارتباطی برای پیوند وسیع تر با داخل کشور استفاده نماید.

  توجه داشته باشیم که هنوز گفتمان های دست راستی: محافظه کارانه ، نئولیبرال و لیبرال نقش زیادی در شکل دهی به افکار عمومی و به بیراهه بردن مردم ایفا میکنند. گفتمان ها و بدیل هایی که کل افق سیاسی شان در بهترین حالت، خلاصی از استبداد مذهبی است و عدالت اجتماعی و برابری و دمکراسی واقعی مشارکتی جایی در اهداف و جامعه مورد پسند شان ندارد. همه آنها اکثریت اردوی کار و رنج را تحت انقیاد استثمار سرمایه داری و با روکشی از دمکراسی نیابتی نگه میدارند. چپ طرفدار انقلاب ، آزادی و برابری اگر میخواهد تجربه انقلاب شکست خورده ۵۷ و از جمله تجربه شکست "بهار عربی" تکرار نشود، باید در همه عرصه ها خود را توانمند، روشنگر و سازمان گر نگه دارد و در این مسیر، ابایی از نقد بیرحمانه گذشته خود نداشته باشد .

               

کمیسیون سیاسی

ژوئیه 2016 – تیر ۱۳۹۵