سرمایه داری دولتی شوروی!
18.تلاش برای کنترل آنارشی بازار
محمد قراگوزلو
در آمد (داره دیر می شه!)
هر قدر که از تب و لرزِ مناسبتیِ انقلاب اکتبر فاصله می گیریم،تبعااز تولیدات ژورنالیستی مرتبط نیز دور می شویم و فارغ از هیاهوی رسانه های جریان اصلی همراه با مخاطبان جدی و پی گیر،مباحثِ "نقدِ شوروی" را پی می گیریم. تنی چند از این مخاطبان به حق خواسته اند در کنار ارزیابی روند شکست انقلاب، به بررسی مولفه های موثر در پیروزی– به ویژه نقش حزب سیاسی - نیز وارد شویم. بی تردید تامل در عوامل اصلی آن پیروزیِ تاریخ ساز از اولویت های ضروری سوسیالیست های معاصر است. به ویژه در دوران ما که نه فقط سرمایه داری به حضیض انحطاط و گندیده گی خود افتاده و چند دهه است که در گرداب عفن امپریالیسم غلتیده بل که به این سبب نیز که شیفت شیوه ی تولید مبتنی بر دولت مداخله گر در بازار به سمت بازار هار شکست خورده است. بازار هار یک گام فراتر از بازار آزاد است! باری علاوه بر بحران های پرشمارِ سیکلیکِ متعاقب دهه ی 1840 تا کنون؛ واقعیت این است که سرمایه داری در تقابل با سه بحرانِ ساختاریِ: 1928 ( شکل بندی سوسیال دموکراسی از درون جنگ دوم)، میانه ی دهه ی هفتاد قرن پیش ( عروج نئولیبرالیسم ) و بحران کنونی (2008 و بن بست و شکست نئولیبرالیسم)به وضوح نشان داده است که از یک سو پدیده یی با ثبات به نام سرمایه داری یک افسانه ی موهوم است و از سوی دیگر سرمایه داری از چنان "خلاقیت" متکی به انعطاف پذیری بهره مند است که بحران ساختاری خود را از یک نقطه به نقطه یی دیگر منتقل کند. به عبارت روشن تر حالا دیگر متعصب ترین مدافعان "خوشبخت" سرمایه داری نیز پذیرفته اند که بحران با ذات این نظام تولیدی عجین است. اینک تقریبا ده سال پس از بحران بزرگ نئولیبرالیسم اما مساله این است که نقطه ی جدید انتقال بحران و به یک مفهوم نظام تولیدی جدیدی که قرار است سرمایه داری به آن کوچ کند کجاست؟ آیا شکست نئولیبرالیسم به معنای پایان جهانی سازی و بازگشت به سرمایه داریِ بسته ی ناسیونالیستی است؟ چنان که نخبه گان سرمایه داری آمریکا با اهرم ترامپ در صدد تحقق آن هستند! مدلی که یک بار در دوران نیکسون تجربه شد و به سرعت شکست خورد و با کاتالیزور حزب دموکرات کارتر به عروج ریگان انجامید. با وجود این حجم هنگفت از درهم تنیده گی های بانکی و سرمایه ی مالی و پراکنده گی اوراق بهادار انشقاقی و رخنه ی سرمایه داری چین در قلب آمریکا و اروپا چنان رویایی عملا یک خواب آشفته ی محکوم به شکست است. از طرف دیگر بازگشت هر مدلی از دولت رفاه نیز تا آینده یی قابل پیش بینی عملا محال است. بدون وجود یک اردوگاه چپ از قبیل شوروی و بدون پیش روی جنبش کارگری، سرمایه داری زیر بار "باج" دادن به مردم زحمتکش نخواهد رفت. علاوه بر دو فاکتور پیش گفته، دولت رفاه از درون ویرانه های جنگ دوم بیرون آمد. سرزمین های سوخته مجالی برای دور جدیدی از انباشت سرمایه فراهم کرد. آیاشرایط کنونی آفریقای شمالی و خاورمیانه ی پساداعش ، ضرورت بازسازی عراق و سوریه و یمن و نوسازی صنایع فرسوده ی نفت و گاز و پتروشیمی و ترابری و بنادر ایران به همراه رقابت های تسلیحاتی میان بلوک ایران و عربستان در مجموع می توانند در نقش منجی برای کنترل بحران سرمایه داری ظاهر شوند؟ آیا دور جدید تقسیم جهان امپریالیستی بر محور سرزمین های سوخته ی آفریقا و خاورمیانه به شکل گیری بازارهای تازه انجامیده است؟ اشباع بازار نفت و سراشیبی قیمت تا حدود زیادی امکان انباشت سرمایه یی بالغ بر دوهزار میلیارد دلار را منتفی کرده است.از سوی دیگر شکل گیری بی سابقه ترین شکاف طبقاتی و عمیق ترین نابرابری ممکن در طول حیات نکبت بار سرمایه داری؛ هرآینه امکان وقوع شورش های اجتماعی را محتمل تر از همیشه ساخته است. دور به نظر می رسد که سرمایه داری به هشدارهای امثال پیکتی گوش دهد و سرکیسه را کمی به نفع اکثریت مطلق شل کند! به این ترتیب است که ما ظاهرا آهسته و بی سر و صدا اما در واقع با شتاب به یک تندپیچ تاریخی نزدیک می شویم! چنین است که حتا رسانه ی اصلی نیز چپ و راست فاصله ی میان انگشتان شصت و سبابه اش را گاز می گیرد؛ از وجود این همه نابرابری و شکاف طبقاتی ضجه می کشد و به سرمایه داری سرمست "یک درصدی" نهیب می زند که "آقا جان داره دیر می شه ها!!"
ادامه دهیم.
اغتشاش در کنترل تولید و قیمت گذاری!
موضوع چیستی تبادل کالا و محورهای اصلی نظام تولید و توزیع کالا، شکل واقعی فعالیت بازار، چه گونه گی دخالت دولت در عرصه ی کنترل تولید و پیش گیری از هرج و مرجِ ناشی از رقابت های احتمالی و قیمت گذاری های یکسانِ مبتنی بر برنامه و تمرکز و البته ارزش مبادله، در نقد سرمایه داری دولتی شوروی از اهمیت ویژه یی برخوردار است.
تونی کلیف ضمن رد نظریهی اقتصاد متمرکز بر "برنامه و بازار" در مواردی رقابت اقتصادی میان دولت شوروی و دولتهای امپریالیستی غرب را محدود کرده است و گاه نیز با استناد به یک سلسله آمار از وجود رقابت در متن اقتصاد شوروی سخن گفته است:
«اقتصاد شوروی همه چیز هست به جز برنامهریزی شده. نخستین برنامهی 5 سالهی اقتصادی با این فرض طرح شده بود که کشاورزی به طور کلی در دست کشاورزان خصوصی باقی بماند. در آخرین سال برنامهی اقتصادی کالخوزها میبایست تنها 11.5 درصد کل غلات کشور را تولید میکردند اما سرانجام 70 درصد کشاورزی در کالخوزها و سوخوزها تولید گردید... برنامهی اقتصادی همچنان فرض را برآن داشت که روابط بین تمام بخشهای اقتصادی بر پایهی مبادلهی بازار باشد. در حالی که این دوره منجر به جیرهبندی کامل شد. فرض دیگر بر آن بود که تعداد کارگرانی که در استخدام اقتصاد دولتی بودند 33 درصد افزایش یابد، اما در حقیقت 96.6 درصد افزایش یافت... جمعیت روستاها و شهرها برخلاف برنامه کاهش و افزایش یافت... عدم همکاری زیادی بین کارخانههای مختلف وجود داشت. برای نمونه به گفتهی دمیانوویچ (سر مهندس کارخانهی تراکتورسازی استالینگراد) در اکتبر1940 بالغ به 753 تراکتور به ارزش 18 میلیون روبل در حیات کارخانه جمعآوری شده بود. زیرا فاقد قطعاتی بود که باید به بهای 100 هزار روبل از کارخانههای کوچکتر خریداری میشد. کارخانههای مختلف کالاهای مشابه را با قیمتهای بسیار متفاوت تولید میکنند.[1] ایزوستیا مینویسد "گاهی دو کارخانه که تحت نظر یک وزارتخانه هستند و از لوازم مشابهی استفاده میکنند، بازهم هزینهی تولید بسیار متفاوتی دارند. در یک مورد هزینهی اجرایی یک کارخانه 2 یا 3 برابر بیشتر از دیگریست... اگر انضباط در رابطه با کارکنان کارگاه ایجاد شود، صدها هزار کارگر غیر ضروری میتوانند مرخص شوند تا هزینهی تولید به ترز فاحشی کاهش یابد." دلیل دیگری که برای تفاوت هزینهها وجود دارد تفاوت فاحش در میزان کالاهای ناقص است. در گزارش وزیر مالی وقت (زوروف) به شورای عالی دربارهی بودجهی دولت در سال 1947 آمده است که در دو کارخانهی تولیدکنندهی لامپهای برق، هزینهی تولید در یکی 5 برابر بیش از دیگری است. دلیل او این بود که در یکی 47.3 درصد تولید ناقص وجود دارد، در حالی که در دیگری این میزان تنها7.3 درصد است. بدیهی است که در شرایط سرمایهداری بر اساس مالکیت خصوصی چنین تفاوتهای فاحشی در هزینهی تولید وجود ندارد و کارخانههای قدیمی به سرعت از گردش خارج میشوند...»
(پیشین، صص:127-122)
کلیف برای نشان دادن آنارشی تولید به تفاوت قیمتها و عدم همآهنگی کارخانهها اشاره میکند و برای اثبات موضع خود به نقل از سخنرانی استالین مینویسد:
«برنامهریزان و مجریان اقتصادی ما به جز در چند مورد استثنایی از عملکرد قانون ارزش آگاهی ندارند. آن را مطالعه نمیکنند و قادر نیستند که در محاسبات خود آن را در نظر بگیرند. این در واقع حکایت از اغتشاشی دارد که هنوز در دایرهی سیاست تثبیت قیمتها حاکم است. در این جا یک نمونه از چندین نمونه را میآوریم. چندی پیش تصمیم گرفته شد که قیمت پنبه و غله به نفع رشد پنبه تنظیم گردد. قیمتهای دقیقتری برای فروش غله به پنبهکاران ارائه شود و قیمت پنبه که به دولت تحویل میگردد افزایش یابد. برنامهریزان و مجریان اقتصادی ما در این مورد پیشنهادی ارائه دادند که اعضای کمیتهی مرکزی را به کلی مبهوت ساخت. آنان پیشنهاد کردند که قیمت یک تن غله عملاً در همان سطح یک تن پنبه باشد. علاوه بر آن قیمت یک تن غله را برابر با یک تن نان پخته شده تعیین کردند در جواب اعضای کمیتهی مرکزی که اظهار داشتند قیمت یک تن نان باید بیشتر از یک تن غله باشد زیرا شامل هزینهی بیشتر آسیاب کردن و پختن است و این حقیقت که به طور کلی پنبه از غله گرانتر است و توسط قیمت بازار جهانی تعیین شده است پیش نهادکنندهگان نتوانستند جواب منطقی بدهند. کمیتهی مرکزی ناچار شد که این مشکل را به دست خود حل کند و قیمت غله را کاهش و قیمت پنبه را افزایش دهد.»
و کلیف بر این نطق استالین اضافه میکند:
«عجب اغتشاشی! و آن هم در بالاترین سطوح مملکتی.» (پیشین، صص:126-125)
حتا اگر سخنرانی نقل شدهی استالین بدون تحریف و کاملاً صحیح باشد بازهم تحلیل ما که در ابتدای این بخش گفته شد بر نظر کلیف میچربد. مساله این است که استالین در این جا از نقش و دخالت مستقیم دولت در کنترل بازار و تعیین قیمتها دفاع میکند و صریحاً همان مباحث اقتصاد برنامه + بازار را پیش میکشد. کارشناسان نظراتی ارائه کردهاند، اما "پولیت بورو"ی حزب وارد میدان شده و "مشکل را به دست خود حل کرده" است. این دقیقاً همان برنامهیی است که ارادهی دستوری خود را بر اغتشاش ناشی از رقابت بازار تحمیل میکند و در مقابل به هم ریختن قیمتها بر اساس منافع سرمایهداران بخش خصوصی میایستد و پایهی سرمایه داری دولتی شوروی را میسازد. نقد سوسیالیستی به این روند تنها میتواند مسائلی چون مبادلهی کالایی و اساس قیمتگذاری و در نهایت خرید و فروش نیروی کار بر اساس قیمت کالا را هدف بگیرد.
از متن پیام استالین و ماهیت سرمایهداری دولتی شوروی میتوان فهمید که «برنامهریزی مرکزی در شوروی، برنامهریزی اقتصادی است که بر کارمزدی، تولید به مثابهی تولید سرمایه و در نتیجه بر تناقض درونی و امکان وقوع بحرانهای اقتصادی استوار است. در شوروی دولت میتوانست میزان رشد اقتصادی و الگوهای تولیدی را مطابق یک برنامه و به طور از پیش تعیین و تعقیب کند. اما تناقض درونی شیوهی تولید حاکم، اولاً او را ناگزیر از تعیین این اهداف در انطباق با ضروریات و الزامات سرمایه میسازد، اگر این ضروریات مورد نظر قرار نگیرند، برنامه به جای هدایت تولید، به سرعت تولید را از هم میپاشد. ثانیاً با انکشاف اقتصاد برنامهریزی شدهی سرمایهداری، برنامهریزی خود به عامل بحران و بنبست تولید بدل میشود. ادامهی تولید به این شیوه "به صرفه" نخواهد ماند، بیآن که جامعه امکان فنی تولید را از دست داده باشد. به این ترتیب تمایز مهم سرمایهداری دولتی شوروی در قیاس با سرمایهداری رقابتی در حقیقت امکان تعیین الگوی تولید و میزان رشد اقتصادی در چهارچوب شیوهی تولید سرمایهداری است.»
(گاهنامهی "به سوی سوسیالیسم"، ایرج آذرین، مقالهی "ویژهگیهای سرمایهداری دولتی شوروی"، صص:234-233)
موضوع اقتصاد مبتنی بر برنامه + بازار در مکاتبات شارل بتلهایم و پل سوئیزی نیز در تشریح ماهیت سرمایهداری شوروی مطرح شده است.
ادامه دارد.....
جمعه دهم آذر ماه 1396 دوم دسامبر 2017
[1]. در این جا کلیف برای اثبات نظر خود جدولی از میزان تولید متفاوت آهن خام و فولاد در 11 کارخانه ارائه میدهد.(کلیف، پیشین، ص:122)