تزهای
مقدماتی در
گام های اولیه
1-
جنبش اعتراضی
ی سراسری که
دیر و زود
داشت،
بالاخره به
وقوع پیوست.
هلهله برای آن
کافی نیست؛
مسئله،
سرنوشت آن
است.
2- نفی وضع موجود و طغیان
علیه آن، هنوز
انقلاب نیست.
انقلاب خواندنِ
شورش، نا
آموختگی از
شکست شورش های
پشت سر است.
3- سرنوشت
جنبش را نه
نیروی جنبشی
آن، بلکه نیروی
هدایت کننده و
سازمان دهنده
اش رقم می زند. رهبری
ی جنبش توده
ای یعنی هدف
های روشن؛
برنامه؛
استراتژی و خط
مشی منتج از
درس های
پیروزی ها و
شکست های جنبش
های پیشین؛
مطرح و توده
گیر گردن
شعارهای
استراتژیک؛
شناخت از
توانائی ها و
نقاط قوت
دشمن؛ شناخت
از ظرفیت های
بالقوه و
بالفعل و
توانائی ها و
نیز از
تضادهای
درونی و
شکنندگی های
جنبش؛ شناخت
از همه
بازیگران
داخلی و جهانی
در صحنه و پشت
صحنه و داشتن
قدرت مانوور
در برابر آن
ها؛ داشتن
انعطاف ها و
استراتژی
ائتلافی با
نیروهای همسو
و هم سرنوشت؛
اتخاذ بموقع تاکتیک
های متناسب
باوضعیت روز؛
توان سازماندهی
صفوف و بهره
گیری حد اکثری
از ابتکارات توده
ای در ابداع
اشکال متنوع
تشکل و اقدام؛
سازماندهی
تشکیلات های
علنی و نیمه
علنی و مخفی و
حفاظت از
رهبران طبیعی
برخاسته از
درون جنبش در
محلات و محل
کار و غیره؛
اشراف ساعت به
ساعت بر کلیت
جنبش و تحلیل
مستمر حرکات
خودپو و
شعارهای
خودجوش،
اتخاذ
تدابیری برای
هم افق و همسو
کردن همه
بخشهای جنبش و
تضمین
یکپارچگی آن؛
تدابیر و نقشه
هائی برای
مقابله با
خشونت
نیروهای
سرکوب و تجهیز
جنبش به وسائل
دفع خشونت و
حفاظت از
مردم؛ هشیاری
در برابر
توطئه ها و
نفوذی های
انواع دشمنان
داخلی و
خارجی؛ ایجاد
شبکه های
گسترده ی
اطلاع رسانی عمومی
و خنثا سازی
جنگ تبلیغاتی
و دروغ پراکنی
های دشمن؛
ایجاد شبکه
های خاص اطلاع
رسانی مخفی
درون صفوف
سازمان یافته
جنبش؛ و ...
4- هیچ
جنبش توده ای
بدون چنین ساز
و کارهای متمرکز
ستادی برای
هدایت سراسری
کل جنبش و
صرفاً با
اکتفا به
آژیتاتورها و
شعار سازان
خودجوش محلی
نمی تواند به
جنبشی
هدفمند، آگاه،
یکپارچه و
مستقل تبدیل
شود. رها کردن
جنبش افراد
انبوه به حال
خود با این
پندار که توده
خود اش راه اش
را پیدا می
کند و یا این
فکر ابلهانه و
خطرناک که
توده خود اش
را رهبری می
کند، توده را
دست بسته در
اختیار
ستادهای
رهبری ی انواع
دشمنان تودها
قرار دادن است.
دشمنان
انقلاب لحظه
ای بیکار نمی
نشینند و با
تمام نیرو و
امکانات، می
کوشند پرچم
اعتراضات و
نارضائی های
توده ای را
دردست بگیرند
و آن ها را در
راستای اهداف
و برنامه ها و
استراتژی های
خود جهت و
سازمان بدهند.
هم اکنون که
ما چپ ها فقط
به کف زدن و
هلهله و بحث در
باره شعارها
مشغول ایم،
ستادهای رژیم
و اپوزیسیون
های ارتجاعی و
فاشیست
رنگارنگ اش
تشکیل شده اند
و تا صبح
نخوابیده اند
و دارند تحلیل
می کنند، طرح
می ریزند و
نقشه می کشند.
در فقدان یک
رهبری سراسری
چپ انقلابی ،
شکست فجیع و
مکرر این جنبش
از حالا رقم
خورده است. ( 57؛
88؛ " بهار
عربی"...).
5- تآمین
هژمونی چپ و
تکوین رهبری
آن بر جنبش، در
وضع عقب مانده
ای که قرار
داریم، کار
یکی دو روز
نیست. احتمال
آن که تا ما به
خود آئیم و
بجنبیم،
دیگران زده و
برده باشند،
یا اصلاً رژیم،
جنبش پراکنده
و بی سر و
سامان را
سرکوب کرده باشد،
قوی است. بسیج
همه ی نیروی
متشکل و منفرد
چپ و تاجائی
که امکان دارد
حضور میدانی و
دخالتگری
مستقیم
نیروهای چپ در
همه جوانب و
سطوح مبارزات
مردم، از محل
کار و محل
زندگی و
خیابان و شبکه
های اجتماعی و
غیره، کم ترین
کاریست که
فوریت حیاتی
دارد.
6- اگر
سرنوشت جنبش،
سرکوب سریع
نباشد و
بخواهد دوام
آورد، باید
پیش از هرچیز
به شجاعت و بی
باکی مجهز شود
و آمادگی
فداکاری
داشته باشد.
اما تداوم
جنبش مشکلی را
حل نمی کند و
فرسودگی و
استیصال به بار
می آورد اگر
به برهم زدن
توازن قوا
علیه نیروهای
سرکوب ، به
ایجاد سرسام و
آشفتگی در
صفوف دشمن و
به غیر قابل
کنترل کردن
اوضاع و غیر
قابل حکومت
کردن کشور
منجر نشود.
7- هم به
این دلیل
تاکتیکی و از
آن بالاتر به
دلیل
استراتژیک،
نخستین هدف
عمده ی چپ
باید تبدیل
شورش توده ای
افراد، به
قیام مفصل
بندی شده و
متحد جنبش های
هویت دار
کارگری،
زنان، ملیت
ها، زیست
محیطی،
دانشجوئی،
بیکاران، بازنشستگان،
فرهنگیان، ...
با شعارها ی
مترقی آزادیخواهانه
و برابری
طلبانه ی اخص
این جنبش ها و
نیز با شعارها
و مطالبات
عمومی مشترک
سیاسی و
اجتماعی شان
باشد تا جنبش
بتواند نه
همچون یک
توفان ماسه
بلکه همچون یک
غول استخواندار
و دارای ستون
فقرات در
برابر دولت و
طبقات حاکم
عرض اندام
کند.
شهاب
برهان