«
مرگ ماه » * از
: محمود درویش
در سینه اش
گلِ نیلوفری
یافتند...
و قرص
ماهی...
بر تخته
سنگی افتاده بود...
و مرده .
در جیب
اش چند سکه یا
فتند. ..
قوطی
کبریتی، و
برگه ی اجازه ی
سفر ...
و بر
بازوان زیبا یش
، نقش ونگاری .
******
مادر او را
بوسید...و سالی
بر او گریست .
از
آن پس ، تمشکی در
چشمانش روئید
..
و همه
جا را تاریکی گرفت
.
******
برادرجوان
اش را ،
که
در بازار شهر،
به دنبالِ کار
بود ،
گرفتند
...
چون برگه
ی اجازه ی سفر
نداشت ...
در
خیابان ،
تابوت حمل می
کرد ...
و
جعبه های دگر.
*******
آه ! ای
کودکان میهن
من...
این
چنین بود ٌ
مرگ ٌ ماه .
----------------------------------------
* - زیرعنوان
ٌ القتیل رقم 48
ٌاز مجموعه ی
شعر ٌ
ازهارالدم ٌ آمده.
ترجمه :
حسن عزیزی .